خاستگاه ترکان و چگونگی گسترش زبان ترکی

بازدید: ۴۲۷۲ | تاریخ: 1393/07/18 | نگارنده: کیارش کاظمی

تاریخ واقعی ترکان، از آغاز تا پایان،‌ با فراز و فرودهایی که طی قرون داشته‌اند، بسیار روشن است. ابهامی هم درباره‌ی خاستگاه‌ آنان و علت‌های ترک‌زبان شدن گروه‌هایی از مردمان در این‌جا و آن‌جا وجود ندارد. با این همه اما، « تاریخ سازان » پان‌ترکیست می‌کوشند که با شاخ و برگ‌های داستانی، ‌هر چه بیش‌تر تاریخ ترکان را در هاله‌های وهم‌انگیز اساطیری فرو برند، تا بلکه بهتر بتوانند از دل آن،‌ تاریخ دل‌خواه و خیال بافانه خود را جعل و خلق نمایند.

مشاهده آلبوم تصاویر
گستره خاقانات ترک در زمان‌های ابتدایی حکومتشان
تاریخ واقعی ترکان، از آغاز تا پایان،‌ با فراز و فرودهایی که طی قرون داشته‌اند، بسیار روشن است. ابهامی هم درباره‌ی خاستگاه‌ آنان و جغرافیای تاریخی گسترش نژاد ترک و علت‌های ترک‌زبان شدن گروه‌هایی از مردمان در این‌جا و آن‌جا وجود ندارد. با این همه اما، « تاریخ سازان » پان‌ترکیست می‌کوشند که با شاخ و برگ‌های داستانی، ‌هر چه بیش‌تر تاریخ ترکان را در هاله‌های وهم‌انگیز اساطیری فرو برند و آن را در پیچاپیچ دهلیز ناشناخته های دوران باستان بگردانند، تا بلکه بهتر بتوانند از دل آن،‌ تاریخ دل‌خواه و خیال بافانه خود را جعل و خلق نمایند. مورخان به اتفاق، مبداء تاریخ ترکان را میانه های سده‌ی ششم میلادی می‌دانند. (عنایت‌الله رضا ـ ایران و ترکان در روزگار ساسانیان ـ ص 47 ـ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ـ تهران 1365) شماری از پژوهشگران، « تورک » (ترک) را « نیرومند» و «توانا» معنا کرده‌اند. اما دور نیست،‌ همان گونه که برخی به اشتباه، ‌قوم ایرانی تبار «تور» را با تورک یکی پنداشته‌اند،‌ « نیرومند و توانا» را هم که در اساس، ‌معنای نام واژه‌ی ایرانی « تور» است، در تکرار همان اشتباه، برای «ترک» به کار برده باشند. به تصریح و تاکید تمامی دانشمندان بزرگ ترک‌پژوه،‌ از جمله دانشمند شهیر ترکیه، ‌شادروان پرفسور محمد فوأد کوپرلوزاده؛ در امپراتوری عثمانی،‌ تا اواخر قرن نوزدهم،‌ کلمه‌ی «ترک» بیش‌تر به معنا و مفهوم؛ ظالم و خشن،‌ دهاتی، بادیه‌نشین، بیگانه به آداب شهری و ... به کار می‌رفته است. علی ایحال در آن حدود سال‌های سده ششم، قبایل گوناگونی که از تیره‌ها و تبارهای مختلف بودند و خود را «توروک » (تورک‌ ـ ترک) می‌خواندند. هنوز در دشت‌های آن سوی مرزهای شمالی چین، ‌در دامنه‌های جنوبی و شرقی کوه‌های آلتای (‌Altai) به سر می‌بردند. (عنایت‌الله رضا ـ همان‌ـ ص 33-34) در اسناد تاریخی و رویدادنامه‌های بازمانده ازمیانه های سده‌ی ششم میلادی در چین، از مردمانی به نام «تو ـ کیو» (Tou-Kiue) یا «توـ چوئه» (Tu-chueh) یاد شده است که ساکنان دشت‌های آن سوی مرزهای شمالی آن کشور بودند. پژوهندگان تاریخ ترک، «تو ـ کیو» را تلفظ چینی نام «تورکوت»، «تورکیت» و «تورک» می‌دانند. (عنایت‌الله رضا ـ همان ـ ص 25 و 31-34) کهن‌ترین سندی که از خود ترکان و به زبان ترکی تا کنون یافته و شناخته شده است، سنگ‌ نوشته‌های «اورخون» می‌باشد که در آن‌ها نخستین بار کلمه‌ی «توروک» (ترک)،‌ به عنوان نام گروهی قومی آمده است. این سنگ‌نوشته‌ها، در واقع شماری سنگ قبر مربوط به دهه‌ی سوم قرن هشتم میلادی می‌باشند. زبان‌شناسان، الفبا و خط به کار رفته در نوشتن این سنگ قبرها را اقتباسی از خط یکی از جامعه‌های اقوام ایرانی آسیای مرکزی می‌دانند. گفته می‌شود که «سغدیان» ایرانی‌تبار و ایرانی زبان آن را ابداع و به ترکان آموخته‌اند. (ج . ج . ساندرز‌ ـ تاریخ فتوحات مغول ـ ترجمه‌ی ابوالقاسم حالت ـ ص 36-37ـ امیرکبیر 1363) تا پیش از آن، یعنی در سده‌ی ششم میلادی و تا چندین دهه پس از تشکیل اولین دولت ترک (خاقانات شرقی و غربی)، خط رایج در قلمروی ترکان، خط سغدی بود و زبان سغدی نیز به عنوان زبان میانجی در مکاتبات سیاسی و تجاری و روابط میان ترکان با همسایگان آنان به کار می‌رفت. ترکان و پس از آنان، اویغورها که جانشین ترکان شدند، نخستین بار از طریق زبان سغدی با مفاهیم و آموزه‌های دینی و فلسفی آیین‌های بودایی و مانوی و نیز مسیحیت نستوری آشنا گشتند. زیرا زبان ترکی تا سدهٍ‌های بعد هم برای بیان مفاهیم پیچیده‌ی دینی و فلسفی مناسب نبود. (ا . فون گاباین ـ مناسبات ایرانیان و ترکان در اواخر دوره‌ی ساسانی ـ تاریخ کهن کمبریج ـ 3/1 ـ ص 731-737) بنابر رویدادنامه‌های تاریخی یاد شده‌ی چینی، چند دهه پس از برافتادن آخرین دولت «هون»، قبایل مختلف پراکنده در سرزمین‌های پیرامون کوه‌های آلتای که از تبارهای گوناگون ولی بیش‌تر ترک‌زبان بودند، در اتحادیه‌ای قبیله‌ای به رهبری قبیله‌ی «آشینا»، که به معنای «گرگ نجیت» است، گرد آمدند. (لونیکلایوچ کومیلوف ـ ترکان باستان ـ ص 30-32) در افسانه‌ای ترکی به نام «بوزقورت» (گرگ خاکستری)، آمده است که در جنگی خونین، تمام دودمان «آشینا» به دست جنگجویان دشمن کشته شدند و از آن میان، تنها پسرکی که دست و پای او را بریده بودند، زنده ماند که او را در باتلاقی افکندند. این پسرک را ماده گرگی از مرگ رهانید و با خود به کوه‌های آلتای برد. در آن جا، ماده گرگ از پسرک باردار شد و ده فرزند پسر به دنیا آورد و آنان را با شیر خود پرورید. «آشینا» یکی از آن ده پسر «گرگ‌زاد» بود که اولین فرمانروای ترکان شد. «آشینا»، این اولین فرمانروای ترکان, به نشانه‌ی قدردانی از مادر خود که گرگی خاکستری بود و برای پاسداشت نام و یاد او، فرمان داد تا بر پرچم قبیله، «کله گرگ» را نقش بندند. (عنایت‌الله رضا ـ همان ـ ص 32-33) چینی‌ها، اتحادیه‌ی قبیله‌ای ترک‌زبان شکل گرفته در شمال مرزهای خود را، «تو ـ کیوئه» نامیدند. در تاریخ، این اتحادیه، قبایل ترک‌زبانان که به تشکیل اولین دولت ترک منجر شد، به «گوک ترک» نام‌بردار گردید. «بومین» (Bumin) که در منابع چینی از او به نام «تیو ـ من» یاد می‌شود، بنیان‌گذار حکومت «گوک ترک» است. وی در سال 552 میلادی، پس از پیروزی‌ نهایی بر فرمانروایان «ژوان ـ ژوان» (Juan–Juan) های مغول و تصرف مغولستان، خود را خاقان نامید. تا پیش از آن، خاقان، لقب و عنوان فرمانروایان مغول، ‌از جمله ژوان‌ـژوان‌ها بود. (عنایت‌الله رضا ـ همان ـ ص 43 و 49) با شکل‌گیری و استواری حکومت گوک‌ترک، در سرزمین مغولستان و اراضی میان مرزهای شمالی چین و کوه‌های آلتای، توسط «بومین»، وی برادر کوچک‌تر خود،‌ «ایستمی»(Istemi) را با لقب و عنوان «یبغو»، به فرماندهی نیروهای ترک برای گسترش قلمروی حکومت به سوی سرزمین‌های غرب، منصوب کرد. واژه یبغو، ریشه در زبان‌های ایران شرقی دارد و پیش از آن که از سوی ترکان به عاریت گرفته شود، لقب و عنوان فرمانرایان ایرانی‌تبار کوشانی (از تیره ی اقوام سکایی) بود. (رنه‌گروسه ـ امپراتوری صحرانوردان ـ ترجمه‌ی عبدالحسین میکده ـ ص 159 ـ تهران 1365) بدین ترتیب، از میانه‌ی سده‌ی ششم میلادی، نام ترک، برای نخستین بار، با تشکیل حکومت «گوک ترک» رواج یافت و بر سر زبان‌ها افتاد و در خارج از مرزهای این حکومت شناخته گردید. در آن هنگام, میان سرزمین ترکان با ایران، سرزمین «هپتال» (سرزمین کاشغر=ایالت سین کیانگ کنونی در قلمروی دولت چین) قرار داشت، که قلمروی آن از جانب شرق «ختن»، با مرزهای غربی سرزمین ترکان همسایه می‌شد. لازم به ذکر است که ترمبلای(Tremblay) مورخ و زبان شناس نامدار در تحلیلی از نام و القاب ایرانی (آریایی) شاهان هفتالتیان می نویسد؛ «تفسیر نام هفتال‌ها بر پایه زبان ترکی ممکن نیست و حقایق تاریخی نیز چنین تفسیری را تأیید نمی کند. چراکه هیچ رد و اثری از دین ترکی در این نام‌ها وجود ندارد. اما نام آنان بر پایه زبان‌های ایرانی همواره قابل تفسیر است.» به گفته وی هفتالتیان به مانند پشتوها، پامیری‌ها و سکاها(ختنی ها) از ایرانیان شرقی بودند. هپتالیان (افتالیت‌ها=هیاطله)، آخرین تیره‌های بازمانده از دوده‌های اقوام سکایی و در نتیحه تورانی نسب و ایرانی ‌تبار و آریایی‌نژاد بودند که هنوز در این بخش از نیاخاک باستانی تورانیان، صاحب قدرت و دولت شمرده می‌شدند. (ریچارد فرای ـ میراث باستان ایران ـ ترجمه‌ی مسعود رجب ‌نیا ـ ص 364 ) همچنین در منابع باستانی از سرزمین توران با نام «ایران بیرونی» (ایران خارجی) نام برده شده است. در اسناد تاریخ کهن و نوشته‌های دینی ایرانیان باستان آمده است که فریدون بر همه‌ی برزمین‌ها و اقوام آریایی فرمان‌روایی داشت. وی آن گاه سرزمین‌های‌ آریایی را میان سه فرزند خویش، ایرج، تور و سلم (سئیرم) تقسیم کرد. بدین ترتیب سه کشور آریایی پدید آمد که هر یک به نام فرمانروایان خود، ایران، توران،‌ سرمان (سرمت) نام‌بردار شدند. باید توجه داشت که کار فریدون در تقسیم سرزمین‌های آریایی میان فرزندان، نمادی اسطوره‌ای از جدایی و مهاجرت اقوام آریایی است. تمام محققان بر آریایی بودن تورانیان تاکید دارند و قایل به هیچ رابطه‌ی نژادی میان ترکان با تورانیان نیستند. ولادیمیر بارتولد، دانشمندان شهیر روس می‌نویسد: از سده‌ی ششم میلادی که ترکان به آسیای میانه [ آسیای مرکزی ] راه یافتند، شباهت این دو نام [تور و تورک]، سبب شد که بعضی نام توران را با نام ترکان یکی بدانند. حال آن که رابطه‌ای میان این دو نام موجود نبود. (جلیل دوستخواه ـ اوستا، کهن‌ترین سروده‌های ایرانیان ـ جلد دوم ـ ص 364-363 ـ انتشارات مروارید ـ تهران 1375)
خانات ترک در اوج شان سال 600
حدود یک دهه پس از ظهور ترکان در تاریخ، خسرو اول، انوشیروان (انوشه‌روان) و «ایستمی» خاقان بخش غربی حکومت گوک‌ترک (خاقانات غربی)، با یک دیگر متحد شدند و با کمک هم، دولت هپتالیان را از میان برداشتند. در نتیجه این رخداد ، ترکان بخشی از سرزمین آریایی‌نشین هپتال (سکایی ـ تورانی) را نصیب بردند و با ایران در اراضی شرقی سیردریا (رود سیحون) همسایه گشتند. (الکساندرمارکوویچ بلنیتسکی ـ خراسان و ماوراء النهر ـ ترجمه‌ی دکتر پرویز ورجاوند ـ ص 166-168) با برافتادن آخرین دولت سکایی هپتالی و جای‌گیر شدن ترکان در نیاخاک باستانی تورانیان، نام «تورک» نیز به تدریج جانشین نام «توران» گردید و بازماندگان ایرانی‌زبان قبایل تورانی در متصرفات حکومت گوک‌ترک، در ارتباط و آمیزش با ترکان مهاجر مهاجم به تدریج ترک‌زبان شدند. (دکتر هوشنگ طالع ـ تاریخ تمدن و فرهنگ ایران کهن ـ ص 70-71) «ایستمی» در ادامه‌ی گسترش قلمروی حکومت گوک‌ترک به سوی سرزمین‌های غرب ‌زادگاه‌ ترکان، از سرزمین‌های شمالی دریاچه خوارزم و دریای مازندران گذشت و استپ‌های جنوب روسیه را فتح کرد و تا سواحل دریای سیاه پیش تاخت. با همسایه شدن ترکان با ایران، تا پایان کار دولت ساسانی، پیکارهایی چند میان ترکان با ایران رخ داد، ولی قدرت دولت ساسانی همواره مانع گذشتن ترکان از مرزهای ایران و دستیابی آنان به شهرهای شمالی خراسان بزرگ و قفقاز جنوبی بود. ترکان که با رسیدن به شمال کوه‌های قفقاز و دریای سیاه، با متصرفات امپراتوری روم شرقی نیز همسایه شده و با آن دولت مراوده‌ی سیاسی و تجاری برقرار کرده بودند، در بیش‌تر پیکارهای خود با ایران، متحد دولت امپراتوری روم شرقی محسوب می‌شدند. (عنایت‌الله‌رضا ـ همان ص 105-124-159-110-164-188)
آسیای مرکزی در 1025 میلادی
هم‌زمان با سقوط دولت ساسانی، قدرت ترکان نیز به سستی گرایید. حکومت خاقانات گوک‌ترک که از همان آغاز تاسیس، به ویژه با گسترش متصرفات آن به سوی غرب، با دو ساختار اداری جداگانه، یکی در شرق، زیر فرمان «بومین» و دیگری در غرب، به فرماندهی «ایستمی» اداره می‌شد، با مرگ بومین، به طور رسمی و عملی به دو بخش خاقانات شرقی و غربی تقسیم گردید. خاقانات شرقی در سال 630 میلادی، با شکست و اسیر شدن «کت ـ ایلخان»، خان بزرگ خاقانات شرقی به دست ارتش امپراتوری تانگ در چین، سقوط کرد و سرزمین‌های آن به تصرف دولت چین درآمد. (عنایت‌الله‌رضا ـ همان ـ ص 184) دیری نپایید که خاقانات غربی نیز به سرنوشت خاقانات شرقی گرفتار آمد و به سراشیب سقوط درغلتید. زیرا خاقانات غربی که در جنگ‌های طولانی روم شرقی با ایران در زمان خسرو دوم (خسرو پرویز) متحد امپراتوری بیزانس بود، اندکی پس از پایان این جنگ‌ها، گرفتار کشمکش‌های میان سران ترک و غیر ترک قلمروی این حکومت گردید. از طرفی در پی سقوط دولت ساسانی و قتل یزدگرد سوم در مرو، به سال (651-652 میلادی /31 خورشیدی )، خاقانات غربی از دو سوی شرق و غرب با یورش‌های بنیان‌افکن ارتش امپراتوری چین و سپاه تازیان که بر خراسان دست یافته بودند رو‌به‌رو گشت. اگر چه، کمابیش نیم قرن پس از برافتادن خاقانات شرقی به دست امپراتوری چین، بار دیگر در سال 681 میلادی، با تشکیل اتحادیه‌ای از قبایل ترک و غیرترک، تحت رهبری یکی از بازماندگان حکومت گوک‌ترک، در قلمروی متصرفی چین، خاقانات شرقی احیاء گردید و اقتداری به هم رسانید. اما دوران این اقتدار چندان نپایید و این تجدید حیات حدود شصت سال بعد به پایان عمرخود رسید. این بار حکومت احیاء شده گوک‌ترک که گرفتار شورش و قیام اقوام و قبایل متحد خود، از جمله «اویغورها» غیر ترک گردیده بود، سرانجام در سال 742 میلادی، به دست اقوام و قبایل شورشی سقوط کرد و برای همیشه یه تاریخ پیوست. («اویغور»ها در شرق کوه‌های پایمیر و غرب صحرای کاشغر و صحرای تکله مکان ساکن هستند. برخی از دانشمندان از جمله بیچورین [ترک‌شناس شهیر روس]، «اویغورها» را از ترکان دانسته‌اند.) از سال 744 میلادی، اویغورها با غلبه بر دیگر قبایل متحد خود که در برانداختن نهایی حکومت گوک‌ترک شرکت داشتند، جانشین این حکومت در سرزمین‌های بخش شرقی آسیای مرکزی شد. در این زمان، سرزمین‌های بخش غربی آسیای مرکزی، به تصرف مسلمانان درآمده بود. بی‌شک، خاقانات شرقی و غربی (حکومت گوک‌ترک)، طی حدود دویست سال فرمانروایی بر گستره‌ی وسیعی از «اوراسیا»، تاثیری ژرف و تعیین‌کننده بر زندگی مادی و معنوی اقوام و قبایل ترک و غیر ترک قلمروی خود, به ویژه در تغییر تدریجی زبان اقوام غیرترک آن به یکی از گویش‌های ترکی و شبه‌ترکی داشته است. با این همه، در قرن هفتم میلادی، که نیمه‌ی نخست آن هم‌زمان با سقوط خاقانات شرقی و به سستی گراییدن خاقانات غربی و نیز تازش تازیان بر ایران و دستیابی آنان بر خراسان بود، هنوز در کاشغر، در قلمروی خاقانات ترک، همان‌گونه که «رنه‌گرسه» هم بر آن تاکید دارد، به لهجه‌های هند و اروپایی [ایرانی ـ تورانی] گفت‌وگو می‌شده است. (رنه‌گروسه ـ همان ص 91) پس از آن که خراسان و فرارود (ماوراء النهر) و خوارزم به دست تازیان افتاد و در پی آن، مسلمانان پیروزمندانه در کاشغر به پیشروی پرداختند، نخستین گروه‌های بزرگ ترک و ترک‌زبان که بیش‌تر در جنگ‌ها به اسارت مسلمانان درآمده بودند، نخست در شهرهای ایرانی‌نشین خوارزم و فرارود هم‌چون سغد و سمرفند و بخارا و چاچ (تاشکند) و سپس در شهرهای خراسان، چون مرو و هرات و نیشابور، ظاهر شدند. باید توجه داشت که همه‌ی این گروه‌ها که به نام ترک خوانده می‌شدند. ترک‌نژاد نبودند. بلکه بیش‌تر آنان از اقوام «ترک مانند» (نظیر:ترکمانان) و «ترک‌زبان» (نظیر:قرقیزها، قزاق‌ها، اویغورها و ...) بودند که به دلیل چند قرن زیستن در مجاورت ترکان (ترک‌نژادان) در قلمرو حکومت گوک‌ترک، در آن سوی سیردریا (رود سیحون) و بر اثر آمیزش و اختلاط با آنان، زبان قومی و بومی خود را از دست داده بودند. همراه با گرایش تدریجی ترکان (ترک‌نژادان‌ـ ترک‌زبانان و ترکمانان) به اسلام، هر بار شمار بیش‌تری از آنان از سرزمین‌های خود، در آن سوی سیردریا به درون مرزهای ایران، به خوارزم و فرارود و خراسان سرازیر می‌شدند و از آن جا در دیگر سرزمین‌های اسلامی پراکنده می‌گشتند. مورخان، اوج اسلام‌پذیری ترکان را در قرن چهارم و در عصر سامانیان می‌دانند و معتقدند که مردم خراسان (خراسان بزرگ) و خوارزم، بیش‌ترین سهم و تاثیر را در گرویدن ترکان به اسلام داشتند.(رحیم رئیس نیا ـ دانش ‌نامه جهان اسلام ـ جلد 7 ـ ذیل ترک ) ترکان از قرن سوم هجری، به ویژه از زمان خلافت معتصم (ترک‌زاد)‌، در دستگاه‌ی خلافت عباسیان، نفوذ زیادی به هم رسانیدند. از طرفی، هسته اصلی سپاهیان دولت‌های سامانی، غزنوی و حتا زیاریان و آل‌بویه را غلامان ترک‌نژاد و ترک‌زبان تشکیل می‌دادند و سپاهیان سلجوقی تقریبا همه ترک (ترک‌نژاد، ترک‌زبان و ترک‌مانند) بودند. اعراب و مسلمانان و نیز مورخان اسلامی، به طور کلی همه‌ی اقوام صحراگردی را که از آن سوی سیر‌دریا می‌آمدند، ترک می‌خواندند. بسیاری از این اسیران ترک (ترک‌نژاد، ترک‌مانند و ترک‌زبان)، در خدمت امیران محلی و یا در دستگاه‌ی اولین سلسله‌های ایرانی پس از اسلام، در خراسان و فرارود (خراسان بزرگ) و خوارزم، به ویژه در دربار سامانیان، تربیت ایرانی یافتند و به مقام‌های بلند رسیدند. از میانه های سده‌ی چهارم هجری (ربع پایانی نیمه دوم سده‌ی دهم میلادی)، در نتیجه‌ی بعضی رخ‌دادهای تاریخی، سلسله‌های ایرانی ترک‌زبان یا ترک‌ مانند، به تدریج در سرتاسر ایران تأسیس شدند که بنیان‌گذاران آن‌ها، همان اسیران آزاد شده و امیران تربیت یافته‌ی دربارهای ایرانی خراسان بودند. اما از آن جا که سلسله‌های ایرانی ترک‌زبان و ترک مانندی، هم‌چون غزنویان و سلجوقیان، چون بیش و کم در محیط فرهنگ و آداب ایرانی تربیت یافته بودند، خود دل‌بسته‌ی فرهنگ ایرانی و از بزرگ‌ترین حامیان و مشوقان ترویج زبان و ادب فارسی شمرده می‌شدند. (سلجوقیان حتی برای آن که خود را ایرانی نژاد بنمایانند، شجره نامه‌ای پرداخته بودند که تبارشان را به یزدگرد ساسانی می‌رسانید.) با این همه، استمرار حکومت‌های ترک‌زبان تا دوره‌های بعد، به ویژه از عصر مغول تا عصر صفوی و استقرار شماری از ایلات و عشایر ترک‌نژاد و ترک‌مانند در مناطق مختلف ایران، مقدمه و زمینه‌ساز رواج تدریجی زبان‌های ترکی و شبه ترکی در بخش‌‌هایی از فلات ایران گردید. اما اوج رواج زبان ترکی در ایران را باید در عصر صفویان جستجو کرد. فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی با آن که از تبارخالص ایرانی و آریایی نژاد بودند، اما به دلیل آن که پایه های اصلی و اولیه قدرت آنان بر شمشیر جنگ جویان قبیله های ترک زبان قزلباش استوارگشته بود، چندان توجه و عنایتی به زبان و ادبیات فارسی نداشتند. در دربار صفویان بر خلاف دربارهای عزنویان، سلجوقیان و تیموریان، بیشر به ترکی سخن گفته می‌شد. چنان که بر اثر این رویدادها، امروز بیشینه‌ای از باشنگان خوارزم و فرارود و نیز مردمان ایرانی تبار بسیاری در پهنه‌های دیگری از ایران زمین،‌ در آذربایجان و اران، به یکی از زبان‌های شبه‌ترکی مانند: قرقیزی، ازبکی، ترکمنی و ترکی آذربایجانی سخن می‌گویند. اما غالب این مردمان را به سبب آن که زبان‌شان شبه‌ترکی و یا حتی اگر ترکی است،‌ ترک‌نژاد نمی‌توان خواند. همان‌گونه که سلاطین سلسله‌های ایرانی ترک‌زبان و ترک‌نژادی، نظیر سلجوقیان و یا گورکانیان هند و برخی امپراتوران عثمانی را که به فارسی سخن می‌گفتند و اشعار ناب فارسی می‌سرودند و سهم بسیاری در گسترش زبان و ادب فارسی داشتند نمی‌توانیم آریایی بخوانیم .
منبع: http://www.kherada.com
ترک خانات ترک ساسانی حذف فیلتر

مطالب مشابه پیشنهادی