کژاندیشی‌ها درباره‌ی کاهش نرخ رشد جمعیت

بازدید: ۲۳ | تاریخ: 1404/09/19 | نگارنده: آدیر ترنر - برگردان: مرتضی چینی چیان

رئیس کمیسیون انتقال انرژی Energy Transitions Commission (ETC) که ائتلافی بین‌المللی از شرکت‌های بزرگ، سرمایه‌گذاران، نهادهای محیط‌زیستی و کارشناسانی است که مسیرهای انتقال به اقتصاد کم‌کربن را بررسی می‌کنند. تجمیع تجربه او، در سطح بالای بازرگانی، سیاست‌گذاری مالی و مقررات بانکی: باعث شده است که دیدگاهی ترکیبی از اقتصاد جهانی، مالی و محیط‌زیستی داشته باشد.

مشاهده آلبوم تصاویر

کژاندیشیها دربارهی کاهش نرخ رشد جمعیت

رئیس کمیسیون انتقال انرژی Energy Transitions Commission (ETC) که ائتلافی بین‌المللی از شرکت‌های بزرگ، سرمایه‌گذاران، نهادهای محیط‌زیستی و کارشناسانی است که مسیرهای انتقال به اقتصاد کم‌کربن را بررسی می‌کنند.  تجمیع تجربه او، در سطح بالای بازرگانی، سیاست‌گذاری مالی و مقررات بانکی: باعث شده است که دیدگاهی ترکیبی از اقتصاد جهانی، مالی و محیط‌زیستی داشته باشد.

 برخلافِ باور جاافتادهِ همگانی، رشد سریع جمعیت به ندرت سودِ جمعیتی ببار می‌آورد، و نرخ‌های پائین باروری نیز، لزوماً منجر به رکود نمی‌شود. در واقع، نرخ‌های بالای باوری برای مدت طولانی، غالباً دامنه‌ی بیکاری پنهان را گسترده‌تر می‌کند، سرمایه‌گذاری در آموزش و زیرساخت‌ها را کاهش می‌دهد، و فقر بین نسلی را پدید می‌آورد.

 لندن - گرچه همواره باید از ارائه یک قانون عام و جهان روا برای سرشت انسانی پرهیز کنیم، ولی نیم قرن گذشته،  شاهد چنین الگوی ثابت و پایداری بوده است: در هر جامعه‌ای که شکوفایی اقتصادی را با جمعیت زنان تحصیل کرده، بهم‌آمیختند و دسترسی به پیشگیری از باروری، بی‌خطر و آسان شده، نرخ باوری به کمتر از سطح جایگزینی جمعیتی یعنی به زیر ۲.۱ فرزند در برابر هر زن، کاهش یافته و غالباً هم، این کاهش خیلی بیش از این مقدار بوده است.

 نرخ باوری در کشور سوئد در اوائل ۱۹۶۸ به زیر ۲.۱ کاهش یافت. تا سال ۱۹۷۵ غالب کشورهای اروپایی، به همراه ایالات متحده و کانادا همین مسیر را طی کردند. و پس از آن هم، هیچ یک، هیچگاه به بالای ۲.۱ نرسیدند.

 امروزه، با گسترش تحصیلات زنان و دسترسی گسترده‌تر به پیشگیری، نرخ‌های باروری پائین، عمومیت بیشتری یافته است. اکنون نرخ باروی هندوستان در حدود ۱.۹۶ قرار دارد. سطح باروری در امریکای لاتین و کارائیب در سال ۲۰۱۵ به زیر نرخ جایگزینی سقوط کرد و اکنون در سطح ۱.۸ قرار دارد. این نرخ در ویتنام، مالزی و ترکیه به ترتیب ۱.۹، ۱.۵۴ و ۱.۶۲ است.

 چنین الگوئی، در داخل کشورها نیز دیده می‌شود. نرخ باروری در سه استان پیشرفته‌ی هندوستان، یعنی گوجارات، ماهاراشترا و کارناتاکا در دامنه ۱.۷ تا ۱.۹ است، درحالی که این نرخ در استان‌های فقیرتر مثل اوتار پارادش و بیهار به ترتیب ۲.۴ و ۳.۰ است.

 طی ۵۰ سال گذشته، پرشتاب‌ترین اقتصادهای جهان، یعنی کره جنوبی، چین، تایوان و سنگاپور، رکورد کمترین نرخ‌های باروری را داشته‌اند، دامنه نرخ آنها بین ۰۸ و ۱.۲ فرزند، به اِزای هر زن است. در مقابل، بالاترین نرخ‌های باروری را باید در جاهایی که فقر گسترده حاکم است، یافت، یا در مناطقی دید که حقوق زنان بشدت محدود شده  است مثل مناطق زیر صحرای افریقا ( با نرخ ۴.۲۹) و افغانستان (با نرخ ۴.۷۶).

 بجای گرامی‌داشت نتیجه طبیعی پیشرفت‌های اقتصادی و آزادی حق انتخاب برای زنان، کاهش باروری غالباً بعنوان بحران پیش‌رو تلقی می‌شود. در هندوستان، مفسران  «پایان سود جمعیتی» را هشدار می‌دهند، همچنین  نرخ‌های پائین باروری در اروپا (۱.۴) و در امریکای شمالی(۱.۶۹) بطور معمول، بعنوان گواهی برای جوامع «در حال رکود» که از فرسودگی جمعیتی رنج می‌بردند، تلقی می‌شود.

Rising Human Development Drives Fertillity

در ۲۰۱۸، بنیاد روبرت شومان هشدار داد که اروپا در خطر «خودکشی جمعیتی» است. در ایالات متحده امریکا، ایلان ماسکِ میلیاردِر «سقوط فاجعه بار جمعیتی» را پیش‌بینی کرده است، و معاون رئیس جمهور، جی. دی واِنس می‌گوید که خواستار «نوزادان بیشتر در ایالات متحده امریکا» است.

 اما این پنداشت همگانی، به شدت گمراه کننده است. گرچه نرخ‌های استثناً بسیار پائین باروریِ کشورهای آسیای جنوب شرقی اگر به مدت نامحدود دوام داشته باشد، باعث چالش‌های جدی خواهد شد، اما باروری در دامنه ۱٬۵ تا ۲ برای رفاه انسان‌ها، بسیار مفید است، تا نرخ‌هایی که بالاتر از آستانه جایگزینی ۲.۱ می‌باشد.

 افزون برآن، بزرگترین چالش جمعیتی دوران ما، مربوط به فروافتادن باروری در کشورهای کامیاب نیست. بلکه، این چالش بزرگ، مربوط به رشد انفجاری جمعیت در بسیاری از فقیرترین مناطق جهان، به ویژه در افریقا است.

 آیا مشکل، کمبود شدید کارگران، در راه است؟

 هشدارها درباره‌ی اثرات فروافتادن باروری بر «نسبت وابستگی سالمندان»[1]  تمرکز دارند یعنی نسبت تعداد بازنشستگان به جمعیت فعال اقتصادی. مک‌کینزی McKinsey برآورد کرده است که در کشورهایی که کاهش باروری در آنها زودتر شروع شده، نسبت افراد بالای ۶۵ سال به افراد در سن کار ( ۱۵-۶۴ سال) از حدود یک چهارم امروزین به حدود یک دوم در سال ۲۰۵۰ افزایش یابد.

 در این برآوردهای پرکاربرد و پر استناد، دو مشکل عمده وجود دارد. نخست اینکه، فرض می‌شود که علی‌رغم افزایش امید به زندگی، سن بازنشستگی ثابت باقی خواهد ماند، در نتیجه دو روند  متفاوت جمعیتی را در هم می‌آمیزند: باروری رو به کاهش و طول عمر رو به افزایش. همانگونه که کمیسیون حقوق بازنشستگی انگلستان ( که من از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ ریاست آنرا بعهده داشته‌ام) نشان داد، اگر سن بازنشستگی به مرور افزایش یابد، سهم عمده‌ای از افزایش وابستگی کنونی، یعنی حدوداً نصف آن، از میان خواهد رفت، و در نتیجه نسبت میان عمری که افراد صرف کار و بازنشستگی می‌کنند کم و بیش ثابت خواهد ماند.

 دوم، اندازه‌گیری معمولی این واقعیت را نادیده می‌گیرد که کودکان نیز وابستگی ایجاد می‌کنند، بنابراین، در هنگامی که «وابستگی سالمندی» رو به افزایش است، باروری پائین «وابستگی کودکان» را کاهش می‌دهد. سیاستمدارانی که خواستار «کودکان بیشتر» هستند باید دریابند که اگر نرخ تولد رو به فزونی گذارد، نسبت کل وابستگی بیش از گذشته افزایش خواهد یافت، و این وضعیت تا دو دهه بعدی که بخشی از این کودکان وارد نیروی کار می‌شوند، ادامه خواهد داشت.

 بطور کلی، استدلال «نسبت وابستگی» معتبر است: باروری کمتر به معنی افزایش یکباره‌ی شمار بازنشستگان نسبت به جمعیت شاغل است. اما پرسش اساسی این است که آیا رشد بهره‌وری می‌تواند این تفاوت را جبران کند یا نه. تا کنون همیشه چنین بوده است.

 در ۱۸۰۰، «نسبت‌های وابستگی سالمندان» نزدیک به صفر بود، چون اغلب آدم‌ها از کودکی تا زمان مرگ کار می‌کردند. امروز در اقتصادهای پیشرفته، در برابر هر شاغل ۰.۴ نفر بازنشسته وجود دارد، هر یک از شاغلین نیز عموماً در سنین بالاتری به نیروی کار پیوستند و نسبت به همتایانشان در اوائل قرن نوزدهم، ساعات کمتری در هرسال کار می‌کنند. سهم مجموع ساعاتی که در طول عمر کاری خود، پس از ۱۵ سالگی صرف کار می‌کنند، به حداقل ۶۰٪ رسیده است، این درحالی است که سرانه تولید ناخالص داخلی اقتصادهای پیشرفته ۱۵ برابر شده است.

 این دستاوردها نمودی از ظرفیت خارق‌العاده انسان‌ها در افزایش بهره‌وری است. در جوامع پیشا-صنعتی اکثر مردم بکار کشاورزی می‌پرداختند، و با بیش از ۶۰ ساعت کار هفتگی، تنها درحد بخورونمیر می‌توانستند غذا تولید کنند. امروزه در کشورهای پیشرفته کمتر از ۳٪ افراد بالغِ در سنین کار، با ساعات کار به مراتب کمتر، غذای کافی تولید می‌کنند، نه تنها برای خود، بلکه برای بازنشستگان، کودکان و نوجوانان، نوجوانانی که دیگر نیاز به کارکردن ندارند.

 همین موضوع در مورد صنایع کارخانه‌ای نیز صادق است، اکنون این صنایع کمتر از ۲۰٪ نیروی کار کشورهای پیشرفته را بخود اختصاص داده‌اند. ۱۲۵ میلیون کارگران کارخانه‌های چین ۳۰٪ همه‌ی کالاهای کارخانه‌ای مورد نیاز ۸.۲ میلیارد نفر جمعیت جهان را تولید می‌کنند: اتوماسیون روبات-پایه robot-based automation تعداد کارگران صنایع کارخانه‌ای را به سرعت کاهش خواهد داد درحالی که تولید به سیر افزایشی خود ادامه خواهد داد. پیشرفت‌های تکنولوژیک در ۵۰ سال گذشته دستگاه‌های سیاری (مثل تلفن همراه) در اختیار ما گذشته است که قدرت محاسباتی آنها بسیار بیش از چیزی است که توسط ناسا برای پیاده کردن انسان در ماه بکار گرفته شده بود، تولید همه‌ی تلفن‌های هوشمند، لپ‌تاب‌ها و تابلت‌ها تنها ۱۰ تا ۱۵میلیون نفر شاغل، از میان ۵ میلیارد نفر جمعیت در سن کار جهان را به خود اختصاص داده است.

 درنتیجه، افزایش نسبت‌های وابستگی مشکلی نیست، مگر اینکه انسان‌ها به ناگاه، توانایی «رشد پیوسته بهره‌وری» خود را از دست بدهند. در واقع، هوش مصنوعی این توانائی را بیشتر هم خواهد کرد.

  

هوش مصنوعی شتاب می‌بخشد

 در نگاه نخست، هوش مصنوعی مثل دیگر ابزارها، برای اتوماتیک کردن کارهاست، منتها در مقیاسی گسترده‌تر، اما «توانائی آموزش بخود self-learning capacity» هوش مصنوعی، آنرا چیزی فراتر می‌سازد ـ این تکنولوژی نه تنها می‌تواند بهره‌وری را افزایش دهد، بلکه خودش هم می‌تواند به پیشرفت‌های تکنولوژیک شتاب ببخشد. این توان دگرگون سازِ نهفته در هوش مصنوعی، مبنایی است برای پیش‌بینی‌های خوش‌بینانهِ اثرات اقتصادی آن، طرفداران دو آتشه آن، پیش‌بینی می‌کنند که هوش مصنوعی می‌تواند اکثر کارها را اتوماتیک کند، نرخ رشد سالانه را به ۲۰ تا ۳۰ درصد افزایش دهد، در قیاس با رشد قرن بیستم که سالانه بطور متوسط ۲.۸ درصد بوده است.

 دلایل محکمی وجود دارد که این پیش‌بینی‌های افراطی را باید با تردید بسیار نگاه کرد، بویژه آن دسته از ادعاهایی که می‌گویند دستآوردهای سریع در بهره‌وری بنیادین underlying productivity[2] ، اثرات خود را در اندازه‌ی تولید ناخالص داخلی بازتاب می‌دهند. بهرحال، بی‌شک ما بسوی آینده‌ای در حرکت هستیم که در آن ماشین‌ها می‌توانند بسیاری از کارهای انسان‌ها را انجام دهند. در ۲۱۰۰،  تمام غذای دنیا با کمتر از ۱٪ جمعیت جهان تولید خواهد شد، و به همین‌گونه، تولیدات کارخانه‌ای، حمل و نقل و تدارکات نیازمند بخش کوچکی از نیروی کارِ انسانی خواهند بود. احتمالاً بسیاری از آدم‌هایی که در استخدام این بخش‌ها باقی خواهند ماند، نه بخاطر ضرورت تکنولوژیک است، بلکه صرفاً بخاطر نرخ‌های بالای باروری ( بویژه در فقیرترین کشورهای جهان) است که پیوسته نیروی کار مازاد تولید می‌کنند و آنان مایلند در سطح دستمزدهای خیلی پائین کار کنند.

 وقتی که پای کارهای پشت میز نشینی به میان می‌آید، آدمیان نشان دادند ظرفیت نامحدود در آفرینش کارهایی دارند که در آنها «رقابت مجموعه صفر zero-sum competition» است، بویژه در زمینه‌هایی مثل بازاریابی، فروشندگی، لابی‌گری و رایزنی و امورمالی. با این وجود، هوش مصنوعی همچنان در آستانه اتوماتیک کردن بخش بزرگی از حدود یک سوم مشاغلی است که وظائف تکراری دارند مثل گردآوری اطلاعات و پردازش داده‌ها.

 وظائفی که نیازمند هماهنگی دست و چشم است مثل مهارت‌های ظریف ماشینی و کارهایی که. نیازمندانعطاف پذیری است بسیار مشکل‌تر اتوماتیک می‌شوند. ربات‌ها هنوز در انجام پاره‌ای از کارهای ساده مثل چیدن ظروف در ماشین ظرفشوئی، خیلی ناکارآمد هستند. لوله کش‌ها و برق کاران احتمالا بزودی جایگزین نخواهند شد. اما حتی در این مورد هم، پرسش اینست جایگزینی کی اتفاق می‌افتد نه اینکه هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

 بانک امریکا برآورد کرده است که در سال ۲۰۶۰، احتمالاً دو میلیارد روبات با ویژگی‌ها و ظاهر انسانی در خانه‌های مردم کار خواهند کرد، یک میلیارد ربات دیگر در بخش خدمات به کار گرفته خواهند شد. حتی اگر این پیش‌بینی‌ها به میزان اندکی هم درست باشد و حتی اگر این ماشین‌ها توانایی متوسطی هم داشته باشند، بازهم، هیچ کمبود کارگری وجود نخواهد داشت.

 همچنین مشاغلی هستند که حتی اگر بتوانیم، بازهم نباید اتوماتیک شوند. در ایالات متحده، ۱۴.۵ ٪ شاغلین در بخش درمان و بهداشت و خدمات اجتماعی کار می‌کنند. اما حتی در این بخش، تنها ساعات کاری اندکی صرف ارتباط چهره‌ به چهره‌ می‌شود که از نظر عاطفی اهمیت دارد. در سال ۲۰۱۷، مکینزی McKinsey برآورد کرد که با تکنولوژی موجود ۳۶٪ ساعات کار در این بخش را می‌توان اتوماتیک کرد. با افزایش این درصد، درگذر زمان، و با اتوماتیک شدن کارها در تمامی بخش‌های دیگر، پیدا کردن کارگران کافی دیگر مشکل عمده‌ای نخواهد بود.

 جهانی با اتوماسیون تقریباً نامحدود، برای بسیاری از مردم، نگرانی دیگری پدید می‌آورد. آیا برای همگان شغل کافی وجود خواهد داشت تا درآمد خوبی برای یک زندگی راحت داشته باشند؟ پاسخ هرچه که می‌خواهد باشد، اما این خنده‌دار است که از یک سو نگران کمبود شغل و بیکاری باشیم و همزمان ترس داشته باشیم که باروری پائین ما را با کمبود کارگر مواجه نماید.

 

آیا نوآوری‌ها، خیلی کم خواهد شد؟

 درحالی که ماشین‌ها، بسیاری از کارها را انجام می‌دهند، نقش آنها در نوآوری و آفرینش چه خواهد بود؟ در  دنیايی با نرخ باروری پائین و جمعیت در حال کاهش، پال مورلاند Paul Morland در کتاب ۲۰۲۴ خود بنام کسی باقی نمانده است: چرا جهان به کودکان بیشتری احتیاج دارد، استدلال می‌کند با نرخ باروری پائین «جوانان کمتری خواهند بود که بیاندیشند، بیآفریند و نوآوری کنند». بحث را ادامه می‌دهد، زه و زاد کمتر، یعنی نوآوری‌ها و نویابی‌های کمتر.  

 اما این پنداشت که نوآوری خاص جوانان است و «آدمهای سالمند» نمی‌توانند نوآوری داشته باشند، خنده‌دار است. درباره سیاست‌بازی‌های اِیلان ماسک هرطوری می‌توانید فکر کنید، اما او در ۵۴ سالگی هیچ نشانه‌ای از کاهش توانایی برای پیشبرد نوآوری‌های تکنولوژیک و بازرگانی از خود نشان نداده است. بتهوون تعدادی از شاهکارهای تاریخ موسیقی خود را زمانی که در دهه ۵۰ سالگی بود نوشت. پیکاسو در دهه۶۰ سالگی و ۷۰ سالگی همانگونه نوآوری داشت که در دهه ۲۰ سالگی خود.

 با این وجود، بطور میانگین آدم‌های جوان، سهم بیشتری در عرضه نوآوری دارند، بویژه در زمینه‌های فنی که  در آن استدلال ریاضی نقش اساسی دارد. اما تنها بخش کوچکی از آدمها، چه جوان، چه پیر، بانی و عاملِ پیشٰرفت‌های اصلی تکنولوژیک بوده‌اند.

 دانش هسته‌ای را در نظر بگیرید. در ۱۸۹۰، بشریت تقریباً هیچ درکی از فیزیک هسته‌ای نداشت: در ۱۹۴۵، دانش هسته‌ایش آن قدر بود که توانست بمب‌های اتمی بسازد و نیروگاه‌های اتمی را به راه بیاندازد. اکنون شمار دانشمندان و تکنولوژیست‌هایی که در پس این جهش‌ها علمی هستند، فقط چند هزار است و عمدتاً در اروپا و ایالات متحده امریکا متمرکز شده‌اند و این هم در زمانی است که تعداد جمعیت جوان این دو منطقه کمتر از یک دهم جمعیت جوان کل جهان است. 

 تازه، پیشرفت‌های دانش هسته‌ای، در هنگامی روی داده است که هنوز هوش مصنوعی توسعه نیافته بود؛ خود هوش مصنوعی نیز به دست بخش بسیار کوچکی از نیروی کار جهان پدید آمده است. «آلفافولد» (AlphaFold) شرکت دیپ‌مایند، ساختار تقریباً همهٔ پروتئین‌های شناخته‌شده را شناسایی کرده است، و این دستاورد، توانایی شمار اندکی از پژوهشگران علمی را برای تولید داروهای جدید به شدت افزایش داده است.

 همین امر در رشته‌های سرگرمی، مد و هنرآشپزی نیز صادق است، فعالیت‌هایی که ایده‌های جدید بوسیله اقلیت کوچکی از افراد نوآور، پدید می‌آیند، بسیاری از این افراد، بیشترین کمک عمده خود را در این زمینه‌ها، وقتی انجام داده‌اند که جوانی را پشت سر گذاشته‌اند. و اگر ما واقعاً به نوآوران بیشتری احتیاج داریم، داشتن خانواده کوچک‌تر در سنین بالاتر، می‌تواند انرژی جوانی را آزاد نماید، در غیر این صورت این انرژی باید صرف مراقبت و پرورش فرزند شود.

 کره جنوبی نمونه خوبی است. نرخ باروری آن در سال ۱۹۸۵ به زیر ۱.۷ کاهش یافت، و از سال ۲۰۰۰ سهم جمعیت ۲۰ تا۴۰ ساله آن حدود ۲۰٪ کاهش یافت، با این وجود این کشور هنوز در رتبه نخست شاخص نوآوری بلومبرگ Bloomberg در ۲۰۲۱ است. در اوائل امسال، رتبه دوازدهم شاخص نیروی نرم جهانی براند فینانس سال ۲۰۲۵، Brand Finance Global Soft Power Index 2025, را بدست آورد، این رتبه، پیشرفت درخشانی را در عرصه هنر و سرگرمی جهانی نشان می‌دهد و نمودی است از برتری و جاذبه جهانی صادرات فرهنگی این کشور، از موسیقی پاپ کره‌ای (K-pop) گرفته تا سریال‌هایی مانند بازی مرکب (Squid Game) و محصولات زیبایی کره‌ای (K-beauty).

 تنها با نرخ باروری ۰۸ است که کرهٔ جنوبی ممکن است به نقطه‌ای برسد که از پویایی و توان نوآوری تهی شود. اما این باور که نرخ‌های پائین باروری بی چون و چرا منجر به رکود تکنولوژیک و فرهنگی می‌شود نه پشتوانه منطقی دارد و نه شواهد تجربی آنرا تائید می‌کند.

  

سودهای جمعیتی و کژاندیشی‌های پیرامون آن

 باور رایج چنین است که باروری پائین منجر به رکود می‌شود، درحالی که رشد سریع جمعیت، پویائی را پدید می‌آورد. صندوق بین‌المللی پول، اشاره می‌کند که در سال ۲۱۰۰، افریقا ۸۰٪ رشد جمعیت جهان را خواهد داشت، و این امر را « پنجره فرصتی میداند که اگر از آن بدرستی استفاده شود، می‌تواند به رشد سریع‌تر تبدیل شود و سود جمعیتی ببار آورد». آژانس ملی افزایش سرمایه گذاری هندوستان، با شعار «در هندوستان سرمایه‌گذاری کنید»، همین گونه بر جوانی جمعیت کشورش تأکید دارد و آنرا بعنوان نکته مثبتی به سرمایه‌گذاران جهانی معرفی می‌کند.

 اما هیچ گواهی وجود ندارد که نشان دهد نرخ باوری بالا، برای طولانی مدت، پدید آورنده رشد سریع‌تر اقتصاد باشد. برعکس، باروری بالای طولانی مدت، غالباً منجر به فاجعه کندی رشد درآمد و گسترش بیکاری پنهان می‌شود.

 افزایش پیوسته درآمد سرانه، بستگی به افزایش سرمایه سرانه شاغلین دارد،  و شامل افزایش سرمایه سرانه فیزیکی (در زیرساخت‌ها و تجهیزات) و سرمایه سرانه انسانی (در آموزش و مهارت‌های نیروی کار) است. نرخ رشد سریع جمعیت به این هر دو آسیب می‌رساند، سرمایه‌گذاری در آموزش را محدود می‌کند،  و سرمایه‌گذاری سرانه در زیرساخت‌های فیزیکی را کاهش می‌دهد و در نتیجه ایجاد شغل با سرعتی مناسب برای جذب کارگران جدید، غیرممکن می‌شود.

 هندوستان نمونه بارزی برای این مسئله است. از سال ۱۹۹۰ تاکنون، درآمد سرانه بطور میانگین سالانه ۴.۳٪ رشد کرده است، و نرخ بالای پس‌انداز نیز طی این مدت آبرفتگی سرمایه (capital dilution) یعنی  کاهش سرمایه سرانه به سبب رشد جمعیت را جبران کرده است. در گذر سه دهه گذشته، جمعیت در سن کار از ۷۰۰ میلیون نفر به یک میلیارد نفر رسیده است، اما فقط ۴۹۰ میلیون نفر در شمار نیروی کار  هستند. از میان این نیروی کار، تنها ۱۱۳ میلیون نفر دستمزد بگیر دائم خارج از بخش کشاورزی می‌باشند، و فقط ۶۰ میلیون نفر در «بخش سازمان یافته» استخدام شده‌اند، در این بخش، شرکت‌های بزرگ، پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها را بخدمت گرفته‌اند تا تولیداتشان را افزایش دهند، و همزمان تقاضا برای نیروی کار را کم نمایند.   

 در واقع، اقتصاد هندوستان جزیره‌ایست از رشد شتابانِ بهره‌وری که بوسیله اقیانوس وسیعی از درآمدهای پائینِ بیکاری‌های پنهان احاطه شده، با جمعیت در سن کاری گسترده‌ای که بدور از داستان رشد کشور هستند. اگر کاهش باروری زودتر اتفاق می‌افتاد، هندوستان امروزین، نرخ اشتغال و درآمد سرانه بالاتری می‌داشت. خبر خوب اینست که باروری اکنون زیر سطح جایگزینی است، و جمعیت در سن کار در طول ۲۰ تا ۳۰ سال آینده، تثبیت خواهد شد.

 در مقابل، خط سیر جمعیتی افریقا به روشنی ناترازی دارد. میان سال‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۲۰، تولید ناخالص داخلی سرانهِ زیر صحرای آفریقا (افریقای سیاه) سالانه ۹.٪ رشد کرد، سرعت بسیار کندی که فقر شدید را برای قرن‌ها پایدار خواهد کرد. جمعیت در سن کار این منطقه از ۲۰۶ میلیون نفر در سال ۱۹۹۰  به ۵۸۰ میلیون نفر کنونی رسیده است. این امر نه تنها سود جمعیتی ببار نیآورده، بلکه انفجار جمعیت به بحران بیکاری پنهان دامنه زده است. سازمان بین‌المللی کار تخمین زده است که ۹۳٪ جمعیت در سن کار نیجریه، یا بیکارند یا به اقتصاد غیر رسمی  فروکشیده شده‌اند. حتی در آفریقای جنوبی، پیشرفته‌ترین اقتصاد منطقه ۳۵٪ شاغلین خارج از مشاغل رسمی هستند.

 نگاهی به آینده نشان می‌دهد که جمعیت در سن کار پیش‌بینی شده زیر صحرای آفریقا در سال ۲۰۵۰ به ۱.۱ میلیارد نفر و در سال ۲۱۰۰ به ۱.۹ میلیارد نفر خواهد رسید. با توجه به اینکه، در جهانی که اغلب مشاغل اتوماتیک خواهد شد، هیچ شانسی برای جذب چنین جمعیت انبوهی در کارهای با بهره‌وری بالا، وجود نخواهد داشت. آفریقا تنها زمانی از سود جمعیتی بهره خواهد برد که نرخ‌های بارور به زیر سطح جایگزینی فروافتد.

 

چگونه رشد جمعیت باعث افزایش هزینه زندگی می‌شود

 در کشورهای پیشرفته نیز، باور رایج اینست که افزایش جمعیت رشد را تحریک می‌کند، از اینرو، برای مقابله با اثرات باروری پائین، مهاجرت جنبه حیاتی دارد. اما این باور، منافع مهم کاهش تدریجی جمعیت را نادیده می‌گیرد.

 در انگلستان، پس از اواسط دهه ۱۹۷۰ به مدت چهار دهه نرخ بارور میان ۱.۷ تا ۱.۹ در تغییر بود. تا اواسط دهه ۱۹۹۰، خالص مهاجرت نزدیک به صفر بود. اگر این الگو ادامه می‌یافت، جمعیت در حول و حوش ۶۰ میلیون نفر تثبیت می‌شود و بعداً به تدریج کاهش می‌یافت.

UK Poplatation and Economic Growth (% Per Year), 1975-2025 در عوض، خالص مهاجرت از اواخر دهه ۱۹۹۰، سالانه حدود ۱۰۰،۰۰۰ نفر افزایش یافت و میان سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۹ به ۲۰۰،۰۰۰ نفر رسید. در پنچ سال اخیر، مهاجرت اوج گرفت و سالانه به حدوداً ۶۰۰،۰۰۰ نفر افزایش یافت و جمعیت را به سوی ۶۹ میلیون نفر راند. این افزایش جمعیت برای انگلستان سود جمعیتی بهمراه نیآورد: از سال ۲۰۰۵ سرانه تولید ناخالص داخلی، بطور متوسط سالانه فقط ۴. درصد بود، مقایسه شود این نرخ با نرخ ۲.۳٪ در نیم قرن قبل. گرچه این کاهش نرخ دلایل متعددی دارد، اما منافع مهاجرت بعنوان درمانی برای باروری پائین، قابل اثبات نیست. مثلاً  ژاپن با «رکود جمعیتی»، و با چهار میلیون نفر کاهش جمعیت نسبت به سال ۲۰۰۰، رشد اقتصادی بیشتر داشته، سرانه تولید ناخالص داخلی آن سالانه ۶.٪  رشد کرده است.

 برعکس، افزایش جمعیت، فشارهای هزینه زندگی و نابرابری را زیادتر می‌کند، افزایش هزینه‌های مسکن در این میان، نقش بسیار مؤثرتری دارد. در ۲۰ سال گذشته، رشد درآمد حقیقی بسیاری از کشورها کند بوده است و «بحران هزینه زندگی» موضوعی بوده است که زیاد درباره‌اش بحث و گفتگو شده است. اما همه‌ی هزینه‌ها افزایش نیافته‌اند: پوشاک نسبت به درآمد، ارزان‌تر شده است، از قیمت غالب وسایل الکتریکی، موبایل و وسایل ارتباطاتی، و سرگرمی آنلاین، به مقدار زیادی کاسته شده است. در مقابل، در بسیاری از کشورهای پیشرفته و اغلب کشورهای درحال رشد اجاره بها و قیمت خانه بسیار سریع‌تر از متوسط درآمد افزایش یافته است. 

 بخشی از این تفاوت رشد قیمت‌ها مربوط به شکوفایی اقتصادی است. با کمتر شدن هزینه بسیاری از کالاها و خدمات بعلت اتوماسیون، خانوارها بخش بیشتری از درآمد خود را صرف رقابت در خرید منابع کمیاب مثل خانه و زمین کردند. حتی اگر جمعیت کاهش یابد، رشد اجاره بها و قیمت خانه تا حدودی ادامه خواهد داشت، علت اصلی آن عرضه کل مسکن نیست، بلکه افزایش تقاضا برای خانه‌هایی است که  در موقعیت و محل دلخواه و خواستنی قراردارند. بی‌شک، رشد جمعیت این فشار را تشدید خواهد کرد. 

 بسیاری از پژوهش‌های اخیر به بررسی رابطه میان مهاجرت و قیمت‌های مسکن پرداخته‌اند، اما مهاجرت و نرخ‌های بالای زه و زاد، در دراز مدت اثر مشابه و یکسانی دارند. پژوهش اقتصاددانان بانک کانادا آشکار ساخته است که مهاجرتی برابر با ۱٪ جمعیت هر یک از کانتی‌های county[3]  ایالت‌های امریکا، سبب افزایش ۳.۸ درصدی در قیمت مسکن  و برابر با ۲.۲ درصد در افزایش اجاره‌ها می‌شود، اما رشدی که ناشی از زه و زاد جمعیت بومی است حدوداً اثر دو برابری در قیمت مسکن و اجاره‌ بها دارد.

 

 چرا کاهش جمعیت می‌توان نابرابری را کاهش دهد

 کتاب ۲۰۱۳، توماس پیکتی Thomas Piketty  بنام سرمایه در قرن بیست و یکم نشان داد که در ۷۰ سال گذشته در میان اغلب اقتصادهای پیشرفته جهان، نسبت‌های ثروت به درآمد (W/Y) به شدت افزایش یافته است. از آنجائی که توزیع ثروت بسیار نابرابرتر از توزیع درآمد است و همچنین چون ثروت به ارث برده میٰ‌شود، این روند بنیان تحرک اجتماعی [4]social mobility را سست می‌کند. پیکتی می‌گوید بدون مالیات بیشتر بر ثروت یا ارثیه، نسبت‌های ثروت به درآمد (W/Y) به رشد خود ادامه خواهد داد.

 آنچه پیکتی می‌گوید اصولاً درست است، اما علت‌یابی او درست نیست. در تحلیل او فرض شده است که افزایش سالانه در کل ثروت برابرست با نرخ پس‌انداز ضربدر درآمد کل. به عبارت دیگر، ثروت از پس‌انداز خانوار ناشی می‌شود، این بدان معنی است که نسبت ثروت به درآمد (W/Y) بستگی دارد به نرخ پس‌انداز در ارتباط با نرخ رشد اقتصادی. درنتیجه، وقتی که باروری رو به کاهش، رشد تولید را کاهش می‌دهد، کاهش رشد تولید ناخالص داخلی، منجر به افزایش نسبت ثروت به درآمد (W/Y) [5]می‌شود .

The Wealth-to-Income Ratio in France, 1700-2010

 اما دادهای خود پیکتی نشان می‌دهند که بعلت رقابت برسر عرضه محدود خانه‌ها در مناطق دلخواه، بیشترین افزایش در نسبت ثروت به درآمد (W/Y) نتیجه افزایش سریع‌تر قیمت‌های مسکن به درآمدهاست،. این امر می‌گوید که بر خلاف پیش‌بینی پیکتی، در واقع، کاهش جمعیت، نرخ‌های ثروت به درآمد (W/Y) را کند می‌کند. و یک نرخ ثروت به درآمدِ کندتر، یا درحال کاهش، کسانی را که دسترسی به میراث گذشتگان ندارند، یا از نظر مالی متکی به پدر و مادر خود برای خرید خانه[6]  نیستند، منتفع خواهد کرد.

 همچنین کاهش جمعیت نابرابری را کاهش می‌دهد، و گروه‌های درآمد پائین را منتفع می‌کند. جفری هینتون Geoffrey Hinton دانشمند برنده جایزه نوبل که غالباً او را پدرخوانده هوش مصنوعی نیز می‌نامند، هشدار داده است که «هوش مصنوعی تعداد انگشت شماری از آدم‌های ثروتمند را ثروتمندتر و اکثر مردم را فقیرتر می‌کند».  پژوهشٰ‌های اخیر این نظریه را تائید می‌کند: اگر هوش مصنوعی به رشد سریع بهره‌وری شتاب دهد، سود آن عمدتاً نصیب دارندگان سرمایه و گروه اندکی از دارندگان مهارت بالای برنامه نویسی می‌شود، حال آنکه مزد کارگران با مهارت کمتر، کاهش خواهد یافت.

 در دنیایی تقریباً تمامی اتوماسیون شده، به سادگی می‌توان تصور کرد که گروه کوچکی از نخبگان ثروتمند، سپاهی از کارگران با دستمزد پائین را برای مراقبت از باغچه‌هایشان، پخت و پز جشن‌هایشان، مراقبت‌های شخصی خود و بیرون بردن سگ‌هایشان با مزد بسیار کمی به خط کنند، مزدی چنان اندک که جایگزینی آنان با ماشین و روبات به صرفه نباشد. دستمزدها در چنین دنیایی همچنین نشانی از تعادل میان نیروی کار و سرمایه خواهد بود: هرقدر نیروی کار نسبت به سرمایه بیشتر باشد، دستمزدهای پائین، افت بیشتر خواهد داشت. برعکس، اگر باروری پائین، منجر به کاهش تدریجی جمعیت شود، احتمالاً دستمزدها برای کارگران درآمد پائین، حداقل اندکی بیشتر خواهد شد.

 از نظر تاریخی، رشد آهسته جمعیت، یا حتی کاهش کلی آن، گرایشی به نفع کارگران و به زیان دارندگان سرمایه داشته است. والتر شیدل Walter Scheidel تاریخدان اقتصادی دانشگاه استانفورد در کتاب ۲۰۱۷ خود بنام همتراز کننده بزرگ (The Great Leveler) تآکید می‌کند که سقوط جمعیت اروپا پس از مرگ سیاه سال ۱۳۴۸ مزدهای حقیقی را بالا کشید و اجاره‌های صاحبان زمین را کاهش داد. یک پژوهش در سال ۲۰۲۰ نشان می‌دهد که این افزایش‌ دستمزدها همچنین برانگیزاننده نوآوری شده و اروپای شمال غربی را در جاده بهبود پیوسته استانداردهای زندگی قرار داده است.

 کمبود، نه فراوانی، غالباً مادر نوآوری است. خوش بختانه، اکنون نیز سودهایی از این دست را می‌توان از طریق انتخاب آزادانه باروری پائین بدست آورد، نباید بارور پائین را طاعونی مرگ‌ زا دانست.

 

جمعیت کمتر سیاره‌ای تندرست‌تر

 جمعیت درحال کاهش، از طریق کاهش فشار بر سیستم‌های طبیعی، رفاه را افزون خواهد کرد. با ثروتمندتر شدن مردم، بسیاری از آنان برای منابع کمیاب مثل فضاهای سبز شهری، سکونتگاه‌های حفاظت شده و حیات وحش، رودهای پاک و سواحل خلوت‌، ارزش بیشتر قائل خواهند شد. همه‌ی این‌ منابع کمیاب، با کاهش رشد جمعیت حفظ خواهند شد، حتی با کاهش تدریجی جمعیت، گسترش خواهند یافت.

 ثبات جمعیت و در نهایت  کاهش آن، مقابله با بزرگ‌ترین چالش محیط زیستی را که تغییرات آب و هواست، آسان‌تر می‌کند. با افزایش درجه حرارت زمین به میزانی هوشیار دهنده، نخستین الویت، کاهش سرانه گازهای آلاینده است، همراه با آن، با به خدمت گرفتن تکنولوژی‌های پاک، که اکنون در دسترس است، می‌توان دسترسی به انرژی‌های پاک را بهبود بخشید و شکوفایی اقتصادی را تضمین کرد.

 اما هرقدر جمعیت بزرگ‌تر باشد، کار مشکل‌تر می‌شود. از سال ۲۰۰۰، با چهار برابر شدن سرانه تولید ناخالص داخلی چین، انتشار گازهای گلخانه‌ای آن تقریباً سه برابر شد، و جمعیت نیز ۱۲٪ رشد داشته تا اینکه در سال ۲۰۲۲ جمعیت تثبیت شد. اگر جمعیت چین مثل هندوستان که طی همان مدت جمعیتش ۳۸٪ افزایش داشت، رشد می‌کرد، انتشار گازهای گلخانه‌ای چین بیشتر هم می‌شد.

 در این فاصله زمانی، انتشار سرانه اکسید کاربن زیر صحرای افریقا کمتر از یک تن بوده است که این خود نشانی از دسترسی بسیار محدود به استفاده از انرژی و درآمدهای پائین است. به لطف کاهش شدید هزینه‌های سامانه‌های خورشیدی فتوولتائیک solar photovoltaic(PV) و باتری‌ها، گسترش برق بدون کربن zero-carbon electricity هم ممکن است، و هم فوریت و ضرورت دارد. نیل به چنین تحولی، به سرمایه‌گذاری هنگفت نیاز دارد، با توجه به محدودیت پس‌انداز داخلی منطقه زیر صحرای آفریقا، تأمین مالی از سوی سرمایه‌گذاران خارج از منطقه، ضروریست. هر قدر جمعیت آتی زیر صحرای افریقا بزرگ‌تر باشد، نیاز به تأمین مالی زیادتر خواهد بود، و احتمال عملی شدن آن کمتری است.

 در برخی از کشورها تراکم زیاد جمعیتی، هزینه انتقال انرژی را افزایش می‌دهد. در سطح جهانی، با اختصاص فقط ۱٪ زمین به الکتریسته بدون کربن PV می‌توان دو برابر میزان عرضه برق کنونی، الکتریسته تولید کرد. چین با ۱۵۰ نفر در هر کیلومتر مربع ( ۳۸۸ نفر در مایل مربع)، زمین فراوانی برای پشتیبانی از اقتصادی با آلاینده‌های صفر دارد. اما بنگلادش، کشوری که تراکم جمعیتی درآن، در حدود ۱۳۰۰ نفر در کیلومتر مربع است، تولید سرانه الکتریسته باندازه مصرف کنونی اروپا، نیاز به اختصاص ۶ تا ۱۰ درصد زمین برای الکتریسته بدون کربن خورشیدی دارد، اختصاص این مقدار زمین یا با کاهش تولید غذا امکان پذیر است، یا دولت را مجبور خواهد کرد که به جایگزین‌های گرانتر مثل انرژی هسته‌ای اتکاء نمایند.

 کشورهای با جمعیت متراکم، هرقدر زودتر به تثبیت جمعیتی برسند، آسان‌تر می‌توانند اقتصادهایی با انتشار آلاینده‌های صفر را ایجاد نمایند که برای مهار گرمایش زمین حیاتی است.

 در نتیجه، هر ارزیابی جدی برای کاهش باروری باید با سنجش هزینه‌ها با منافع صورت گیرد، نه اینکه ناسنجیده فرض شود که هر نرخی زیر ۲.۱ ذاتاً بد هست. بی‌شگ، باروری می‌تواند خیلی پائین بیافتد. اگر کره جنوبی نرخ کنونی ۰۸ خودر را به مدتی نامحدود حفظ کند، نسبت بازنشستگان به کارگران سرانجام از ۳. به حدود ۱.۵ افزایش خواهد یافت، باری که حتی برترین کشور پیشرفته تکنولوژیک هم نمی‌تواند بدوش بکشد.

 اما هیچ دلیلی وجود ندارد که نرخ باروری بهینه برای رفاه انسان‌ها، نباید در جائی میان ۱.۶ و ۱.۹ قرار داشته باشد، و حتماً باید ۲.۱ یا بیشتر باشد. اگر نرخ باروری جهانی در حول و حوش ۱.۷۵ ثابت بماند، تا قرن آینده، کاهشی در حدود ۳۰٪ جمعیت جهان را سبب خواهد شد. میزان کاهشی که برای تعدیل نابرابری که هوش مصنوعی  قطعاً آن را تشدید خواهد کرد، کافی خواهد بود. همچنین فشارهای محیط زیستی را کاهش خواهد داد بدون این که مانع نوآوری‌های شود.

 اما این نتیجه مطلوب بزودی حاصل نخواهد شد. پیش بینی حد وسط سازمان ملل  اینست که جمعیت جهان از ۸.۲ میلیارد نفر کنونی به ۱۰.۲ میلیارد نفر در سال ۲۱۰۰ خواهد رسید، از این میان رشد ۱۴۷٪ آفریقا، کاهش ۵ درصدی امریکا، اروپا و آسیا را جبران خواهد کرد.

 

آزادی انتخاب

 در یک جامعه آزاد، باروری نباید از سوی سیاستمداران یا اقتصاددانان دیکته شود، بلکه باید توسط افراد و بویژه زنان تعیین شود. بنابراین موضوع اصلی اینست که خود مردم چه می‌خواهند، نه اینکه متخصصین چه فکر می‌کنند که میزان نرخ بهینه چقدر باید باشد. گزارش اخیر سازمان ملل می‌گوید بحران «واقعی» باروری  نهفته در شکاف میان آرزوها و واقعیت‌ها است: ۱۱٪ زنان پیش‌بینی می‌کنند که فرزندان کمتری از تعداد «ایده‌آل» خود داشته باشند، در مقابل ۷٪ زنان پیشٰ‌بینی بیش‌تری دارند. میانگین «ایده‌آل» دو بچه است.

 اما همانگونه که ستون نویس فینانشال تایمز، جانا گانش Janan Ganesh می‌گوید، پاسخ‌ به نظرسنجی‌ها درباره‌ی بُعد«ایده‌آل» خانواده، غالباً چیز زیادی درباره‌ی چگونگی تصمیم‌گیری‌ها افراد به ما نمی‌گوید. در جهان واقعی، خانوارها میل به داشتن فرزند را در برابر کشش مصرف و اوقات فراغت می‌سنجند. هم از اینروست که، ارجحیت‌های آشکار شده خانواده‌ها درنیم قرن گذشته، آگاهی بیشتر به ما می‌دهد، تا گفته‌های نظر سنجی‌ها. در هر اقتصاد پیشرفته‌ای که افراد آزادی انتخاب دارند، نرخ‌های باروری کاملاً در زیر ۲.۰ قرار دارد. اما اینکه چه مقداری کمتر از ۲ است، موضوع برقراری تعادل بین منافع و هزینه‌هاست. بنابراین سیاست‌گذاران باید نسبت به عواملی که نرخ باروری را به سطوح بسیار پائین می‌راند، هوشیار و آگاه باشند.

برپایه‌ی نظرسنجی سازمان ملل، غیر از کمبود درآمد و انتظارات شغلی، دیگر موانع عمده‌ای که والدین با آن روبر هستند، کمبود سیستمِ با کیفیتِ مراقبت از کودک و در قیمت‌های مناسب است و مانع دیگر، اوج‌گیری هزینه‌های مسکن است. با این حال، حل موفقیت آمیز مشکل مسکن، کار ساده‌ای نیست، بده بستان سختی پیش رو دارد: اگر ساخت و سازهای جدید به هزینه از دست رفتن فضای سبز و زمین‌های ورزشی تمام شود، تمایل به پرورش فرزندان را می‌تواند کم کشش‌تر کند. دراین حالت، مهاجرت برای جبران باروری پائین، می‌تواند منجر به نرخ‌های باروری بازهم پائین‌تری شود [7]

 حتی با سیاست‌های مؤثری مثل سیستم‌های عالی مراقبت از کودکان و زمین‌های فراوان برای خانه سازی بازهم، غیر محتمل است که نرخ‌های باروری به بالای ۱.۵ تا ۱.۹ افزایش یابد، دامنه‌ای که بسیاری از کشورهای پیشرفته در ۵۰ سال گذشته شاهد آن بوده‌اند. بجای اینکه در ترس فرورویم،  بهترست که این پی‌آمد را گرامی بداریم و آنرا نمادی از یک جامعه شکوفا بدانیم، جایی که مردمش آزادند در باره‌ی چگونه گذران زندگی خود، تصمیم بگیرند.

 


  1. the old-age dependency ratio ↩ بازگشت
  2. underlying productivity بهره وری بنیادین سطح واقعی توان تولیدی اقتصاد است، یعنی اینکه یک اقتصاد از هر واحد نیروی کار و سرمایه، واقعاً چقدر می‌تواند کالا و خدمات تولید کند. در مقابل Measured productivity یا بهره‌وریِ اندازه‌گیری‌شده، چیزی است که در آمار رسمی (مانند داده‌های GDP، ساعت کار، تولید صنعتی) محاسبه و منتشر می‌شود. داده‌های بهره‌وری اندازه‌گیری شده ممکن است کمتر یا بیشتر از بهره‌وری بنیادین باشد. ↩ بازگشت
  3. county: اغلب ایالات امریکابه بخش‌هایی تقسیم شده‌اند واین بخش‌ها از نظر اداری و دادگستری و مالیات و آموزش و خدمات از خود مختاری نسبتا زیادی برخوردارند. ↩ بازگشت
  4. social mobility; به‌طور خلاصه به توانایی افراد یا خانواده‌ها برای تغییر جایگاه اجتماعی ـ اقتصادی خود در طول زمان گفته می‌شود؛ ↩ بازگشت
  5. - به نقل از کتاب Capital in the Twenty-First Century, Harvard University Press, 2014, p.166 توماس پیکتی. اگر نرخ پس‌انداز را با s و نرخ رشد اقتصادی را با g نشان دهیم خواهیم داشت W/Y=s/g ↩ بازگشت
  6. “The bank of mom and dad” این عبارت به‌صورت طنزآمیز به پدیده‌ای اشاره دارد که پدران و مادران از نظر مالی به فرزندان بالغ خود کمک می‌کنند — مثلاً برای خرید خانه، پرداخت شهریهٔ دانشگاه، یا حتی هزینه‌های زندگی. ↩ بازگشت
  7. مهاجرت به داخل سبب اوج‌گیری قیمت مسکن می‌شود و بالا رفتن قیمت مسکن نرخ باروری را پائین‌تر می‌آورد. ↩ بازگشت

ADAIR TURNER

Adair Turner, Chair of the Energy Transitions Commission

Writing for PS since 2010
77 Commentaries

Follow

Adair Turner, Chair of the Energy Transitions Commission, was Chair of the UK Financial Services Authority from 2008 to 2012. He is the author of many books, including Between Debt and the Devil: Money, Credit, and Fixing Global Finance (Princeton University Press, 2016).

 

Morteza ChiniChian
مرتضی چینی چیان
Retired Instructor of Economy
Economics
Allameh Tabataba'i University
منبع:
نرخ رشد جمعیت جمعیت پروجکت سندیکیت حذف فیلتر

مطالب مشابه پیشنهادی

پاورقی‌ها