شیطانیه (منسوب به شیطان الطاق محمدبن النعمان الرافضی).
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون (1) نویسد: فرقه ای از غُلات شیعه اند و منسوب به محمدبن نعمان ملقب به شیطان می باشند. او گفته که خدای تعالی نور محض است و جسمانی نباشد و با این حال به صورت آدمی است و پس از ایجاد موجودات نسبت به وجود آنها علم پیدا می کند.( لازم به ذکر است این فرقه را نباید با یزدیان اشتباه گرفت.)
مومن الطاق از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام و امام موسی کاظم علیه السلام بوده است که در اواسط قرن دوم ه.ق در کوفه زندگی می کرد.
مومن الطاق لقب محمد بن علی بن نعمان كوفی با کنیه ابوجعفر، که گاهی به جدش نعمان منسوب می شد و به او محمد بن نعمان می گفتند. نظر به این كه او مغازه ای در محل طاق المحامل كوفه داشت، به مؤمن الطاق معروف گردید.
گفته شده مخالفين او را (شيطان الطاق) مىگفتند، دكانى داشت در كوفه در موضعى معروف به طاق المحامل و در زمان او پول تقلبى پيدا شده بود. كه كسى نمىشناخت به ملاحظه آن كه باطن آن پولها قلب بود نه ظاهرش لكن بدست او كه مىدادند مىفهميد و بيرون مىآورد قلب آن را از اين جهت مخالفين او را شيطان الطاق گفتند.
بنابر بعضی اقوال از محبوب ترین اشخاص در نزد امام جعفرصادق علیه السلام به شمار می آمد و متکلمی بسیار حاضر جواب بود تا آنجا که محاجه اش با مذاهب انحرافی چون خوارج مشهور است و آن طور که در بعضی اخبار آمده در امامت حضرت جعفرالصادق علیه السلام با زید بن علی بن الحسین علیه السلام مناظره ها کرد و او را ملزم گردانید و مكالمات او با ابوحنيفه معروف است.
روزى ابوحنيفه به وى گفت كه شما شيعيان اعتقاد به رجعت داريد؟ گفت: بلى، گفت: پس پانصد اشرفى (درهم) به من قرض بده و در رجعت كه به دنيا برگشتم از من بگير، ابوجعفر فرمود: از براى من ضامنى بياور كه چون به دنيا برمىگردى به صورت انسان برگردى تا من پول بدهم؛ زيرا كه مىترسم به صورت بوزينه برگردى و من نتوانم از تو وجه خود را دريافت نمايم.
و هم روايت شده كه چون حضرت امام صادق عليه السلام رحلت فرمود، ابوحنيفه به مؤمن الطاق گفت: يا اباجعفر! امام تو وفات كرد، مؤمن گفت: «لكِن امامُكَ مِنَ المُنْظَرين اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ؛ اگر امام من وفات نمود. امام تو شيطان نمىميرد تا وقت معلوم.
و در (مجالس المؤمنين) است كه روزى ابوحنيفه با اصحاب خود در يكى از مجالس نشسته بود كه ابوجعفر از دور پيدا شده و متوجه جانب ايشان شد و چون ابوحنيفه را نظر بر او افتاد از روى تعصب و عناد به اصحاب خود گفت كه «قَدْ جاءَكُمُ الشِّيْطانُ؛ شيطان به سوى شما آمد» ابوجعفر چون اين سخن بشنيد و نزديك رسيد اين آيه را بر ابوحنيفه و اصحاب او خواند: «اِنّا اَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا».
مروى است كه چون ضحاك كه يكى از خارجيان بود و در كوفه خروج نمود و نام خود را اميرالمؤمنين نهاد و مردم را به مذهب خود مىخواند، مؤمن الطاق نزد او رفت و چون اصحاب ضحاك او را ديدند بر روى او جستند و او را گرفته نزد صاحب خود بردند، پس مؤمن الطاق به ضحاك گفت كه من مردىام كه در دين خود بصيرتى دارم و شنيدهام كه تو به صفت عدل و انصاف اتصاف دارى، بنابراين دوست داشتم كه در اصحاب تو داخل باشم، پس ضحاك به اصحاب خود گفت كه اگر اين مرد با ما يار شود كار ما رواجى خواهد يافت آنگاه مؤمن الطاق به ضحاك خطاب نمود و گفت كه چرا تبری از على بن ابى طالب عليه السلام مىكنى و قتل و قتال او را حلال دانستهايد؟
ضحاك گفت: براى آن كه او حكم گرفت در دين خدا و هر كه در دين خداى تعالى حكم گيرد قتل و قتال او و بيزارى از او حلال است، مؤمن الطاق گفت: پس مرا از اصول دين خود آگاه ساز تا با تو مناظره كنم و هرگاه حجت تو بر حجت من غالب آمد در سلك اصحاب تو درآيم و مناسب آن است كه جهت تميز صواب و خطاى هر يك از من و تو در مناظره، كسى را تعيين كنى تا مخطى را در خطاى او ادب نمايد و از براى مصيب به صواب حكم نمايد. پس ضحاك به يكى از اصحاب خود اشاره نمود و گفت: اين مرد در ميان من و تو حكم باشد كه عالم و فاضل است، مؤمن الطاق گفت: البته اين مرد را حكم مىسازى در دينى كه من آمدهام تا با تو در آن مناظره نمايم، ضحاك گفت: بلى، پس مؤمن الطاق روى به اصحاب ضحاك نموده گفت: اينك صاحب شما حكم گرفت در دين خداى، ديگر شما دانيد! چون اصحاب ضحاك آن مقاله را شنيدند چندان چوب و شمشير حواله ضحاك نمودند كه هلاك شد.
آثار مومن الطاق:
الاحتجاج فی الامامه علی علیه السلام، افعل لاتفعل، الامامه، الرد علی المعتزله، فی امر طلحه و الزبیر و العائشه
منابع:
تاریخ ادبیات ایران، ذبیح اله صفا
حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قسمت دوم، باب نهم: در تاريخ حضرت صادق عليه السلام.
داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی.
پاورقی:
(1) کشّاف اصطلاحاتِ الفنونِ و العلوم کتابی است به زبان عربی همراه با برخی متنهای فارسی، در شرح اصطلاحات و واژههای رشتههای گوناگونِ علمی و فنی که آن را شیخ محمدبن علی تَهانَوی در سال ۱۱۵۸ ه.ق در هند تألیف کردهاست.
این کتاب، که از میانِ منابعِ قدیمی، اثری معتبر بهشمار میرود، چند بار در هند، استانبول و بیروت چاپ شدهاست.