معتزله
معتزله فرقۀ معتبری هستند كه از اول قرن دوم هجری در اواخر عهد بنی امیه ظهور كرده و تا چند قرن در تمدّن اسلامی تأثیر شدید داشتهاند. موسس این فرقه یكی از شاگردان حسن بصری (م 110 هجری) است به نام واصل بن عطا كه با استاد خود بر سر درس او كناره گرفت و سپس یكی از شاگردان دیگر حسن به نام عمر و بن عبید به او پیوست و این دو به یاری یكدیگر فرقۀ نویی را پدید آوردند به نام معتزله یا اهل عدل و توحید كه در فارسی آنان را عدلی مذهب نیز میگفتهاند.(1) این فرقه در آغاز كار فقط نقش میانجی میان مفرطین و مفرّطین را در مورد معاصی كبیره بازی میكردند و در حقیقت قائل به قول وسط میان خوارج و مرجئه شدند ولی كار ایشان به زودی از حدود بحث در این موضوع تجاوز كرد و به موضوعات بسیار مهم رسید.
معتزله در باب ایمان معتقد بودند كه ایمان عبارتست از خصال خیر كه چون در كسی جمع شد او را مؤمن گویند لیكن فاسق از آنجا كه جامعه خصال خیر نیست مؤمن مطلق نیست اما كافر مطلق هم نمیباشد زیرا شهادت را جاری كرده است و قسمتی از اعمال خیر هم از او سر میزند. با اعتقاد بدین اصل معتزله مجبور شدند تمام وقایعی را كه تا آن وقت در اسلام رخ داده بود مانند موضوع قتل عثمان و واقعۀ جمل و صفین به نحوی توجیه و تأویل كنند و چون غالب تأویلات آنان در این مسائل بود، برخی از خلفاء بنی امیه مثل یزید بن الولید (م 126 هجری) و مروان بن محمد (127-132) مذهب اعتزال را پذیرفته بودند.
با آنكه فرق معتزله در اجراء عقاید خود با یكدیگر اختلافاتی داشتند بر روی هم در پنج اصل با یكدیگر شریك بودند و آن پنج عبارتست از:
1- قول به «المنزله بین المنزلتین» و اینكه مرتكب گناه كبیره نه كافر است و نه مؤمن بلكه فاسق است و فاسق از جهت فسق مستحق نارجحیم باشد.
2- قول به توحید و آن این است كه صفات خداوند غیر ذات او نیست یعنی خداوند عالم و قادر وحی و سمیع و بصیر به ذاته است و این صفات زائد بر ذات نیست و مدّعی بودند كه قول به قدم صفات غیر ذاتیه مستلزم قبول قدماء متعدد و نتیجۀ آن تصور شریك برای باری تعالی است. معتزله هر یك از آیات را كه منجز به اثبات صفات زائد بر ذات میشد یعنی برای خداوند صفاتی مثل صفات مخلوق اثبات مینمود به نوعی تاویل میكردند و علیالخصوص با كسانی كه به تجسید واجب و رؤیت او به نحوی از انحاء معتقد بودند مثال مقاتل بن سلیمان معاصر واصل بن عطاء و كرّامیه و جز آنها مخالفت شدید میكردند و این مخالفت با مجسمه و مشبّهه همواره در میان معتزله معمول بود.
3- قول به عدل و آن نتیجۀ قول به قدر است. معتزله در این معنی بحث فراوان میكردند. خلاصۀ اقوال آنان در این باب آن است كه خداوند خلق را به غایت خلقت كه كمال باشد سیر میدهد و بهترین چیزی را كه ممكن است برای آنان میخواهد، نه ارائۀ بشرّ میكند و نه طالب شرّ برای كسی است، افعال مخلوق را از خوب و بد خلق نمیكند بلكه ارادۀ انسان در انتخاب آنها آزاد و در حقیقت آدمی خالق افعال خویش است و به همین سبب هم مثاب به خیر و معاقب بشرّ میباشد.
4- قول به وعد و وعید یعنی خداوند در وعد و وعید خود در پاداش مثوبات و كیفر كبائر صادق است. خلف خداوند از وعد مستوجب نقص اوست و همچنین است خلف از وعید مگر آنكه عفو بر سیاهۀ گیاهان كسی بكشد. مرتكب كبائر هم به اندازۀ گناهش عقاب و نسبت به ایمان و جنبۀ خیر خود ثواب مییابد، پس مخلّد در عقاب نیست.
5- امر به معروف و نهی از منكر
از مبانی معتقدات معتزله قول به سلطۀ عقل و قدرت آن در معرفت نیك از بد هست، در موردی كه شرع سخنی از آن نگفته باشد. معتزله میگفتند از صفات و خواص هر چیز خوبی و بدی آن در نزد عقل آشكار است و این تمیز خطا از صواب برای همه میسر میباشد پس ملاك خوبی و بدی فقط امر و نهی شرعی نیست.
معتزله ایمان را معرفت به قلب و اقرار به لسان و عمل به جوارح میدانند و میگویند هر چه بر اعمال خیر آدمی افزوده شود بر ایمان او هم به همان نسبت افزوده خواهد شد و هر چه عصیان افزایش یابد و كارهای نابهنجار فزونی گیرد از ایمان هم به همان میزان كاسته میگردد. در این باب فرقههایی معتقد بودند كه ایمان فقط به قلب است و بعضی آن را تصدیق به قلب و اقرار به لسان میدانستند.
مهمترین دورۀ ترقی معتزله از آغاز قرن دوم تا وسط قرن سوم بود. اینان دعاتی داشتند كه در تمام ممالك اسلامی پراكنده بودند و مقالات آنان را نشر میدادند و چون نخستین خلفای عباسی تا الواثق بالله (227-232) غالباً طرفدار عقاید آنان بودند، و علاوه بر این در همین دوره آزادی افكار و عقاید و توجه به علوم عقلی نسبتاً وجود داشت، معتزله در این دوره در نهایت قدرت بودند و در غالب امور دخالت داشتند و برخی از معتصبان آنان به بهانههایی از قبیل امر به معروف و دفاع از عقیدۀ خلق قرآن مزاحم مخالفان خود میشدند چنانكه در نتیجۀ همین سختگیریها محدّثین قوتی گرفتند و فرق معتصبی مانند حنابله و اشاعره ظهور نمودند.
معتزله بر رویهم به دو دستۀ بزرگ تقسیم میشوند: دستهیی كه در بصره مشغول نشر تعالیم خود بودند و دستهیی دیگر كه چندی بعد در بغداد متمركز گردیدند.
از دستۀ نخستین واصل بن عطا و عمر بن عبید از همه قدیمترند. واصل بن عطا از موالی بود كه بسال 80 هجری در مدینه متولد شد و بعد به بصره رفت و در مجلس درس حسن بصری حاضر شد. وفات او در سال 131 هجری اتفاق افتاد. وی خطیبی بلیغ و سخنوری نیرومند و مردی متقی و پرهیزگار بود و تألیفاتی نیز داشت. عمر و بن عبید نیز از موالی بود و در حلقۀ درس حسن بصری حاضر میشد. وفاتش در سال 145 هجری اتفاق افتاد و او نیز مردی پرهیزگار و دانشمند و صاحب تألیف و تصنیف بود. این دو موسسه واقعی مكتب بصرهاند و از جانشینان معروف آنان در آن شهر عثمان الطویل، حفض بن سالم، ابوبكر الاصم، ابوالهذّیل العلّاف (131-235) و ابواسحق ابراهیم بن سیار نظّام (متوفی به سال 221) و ابوعثمان عمر و بن بحر جاحظ (متوفی به سال 255) و ابوعلی جبّائی (235-303) و پسرش ابوهاشم جبّالی (متوفی به سال 321) شاخۀ بغداد به وسیلۀ یكی از تربیت یافتگان مكتب بصره به نام بشر بن المعتمر (متوفی در حدود سال 210) كه به بغداد انتقال یافته بود شروع شد و بعد از او مشاهیر ائمۀ معتزله در این شهر كه غالباً در دستگاه بنی العباس صاحب نفوذ و اثر بسیار بودند عیسی بن صبیح معروف به ابوموسی (متوفی در حدود 226) و قاضی احمد بن ابی دواد (متوفی به سال 240) و ثمامه بن اشرس النمیری (متوفی به سال 213) و ابوالحسن عبدالرحیم بن محمد الخیاط و ابوالقاسم البلخی را میتوان ذكر كرد.
معتزله به حدود بیست فرقه منقسم گردیدند(2) كه هر یك به موارد خاصی از معتقدات خود مشهور و از دیگران متمایزند ولی بر روی هم همۀ شعب معتزله در اصول معینی كه بدان ها شهرت دارند شریكند.
چون اساس افكار معتزله بر مبادی عالی مانند توحید و نفی جسمیت و استحالۀ رؤیت و عدل و اختیار و بسیاری از موضوعات دقیق دیگر كه همگی حاجت با ثبات دارد گذاشته شده بود، ناگزیر به استفاده از فلسفه و توجه با ثبات عقاید خود از طریق مباحثات عقلی و منطقی همّت میگماشتند و با تمام مخالفان خود یا معارضان اسلام از قبیل مجبّره و مرجئه و مجسمه و محدثین و یهود و نصاری و مجوس و زنادقه و نظایر آنان با استفاده از اصول منطق و فلسفه بحث میكردند. از طرفی دیگر
اینان مردمی روشن بین و غالباً دور از تعصبات دینی و خشكی و تقشّف اهل سنّت و حدیث و مجسمه و مشبهه بودند و به جای توسل به احادیث و سنن عقل را وسیلۀ تحقیق میدانستند و اساس كار آنان بر استدلال و منطق استوار بود نه بر تعبّد، و بنابراین باید اذعان داشت كه معتزله مقدمۀ ایجاد یك حركت فكری عظیم در عالم اسلام و یكی از علل توجه مسلمین به فلسفه و علوم اوائل گردیدند.
با توجه به افكار معتزله مسلم است كه آنان مواجه با دشمنی و مخالفت گروه بزرگی از مسلمانان خاصه محدثین و اشاعره بودند و ناگزیر با آنان خواه از طریق بحث و خواه از طریق زور و جبر (مخصوصا در عهد مأمون و معتصم و الواثق) از در مخالفت و نزاع در میآمدند و علی الخصوص موضوع خلق قرآن را وسیلۀ «محنۀ» مردم قرار دادند و به آزار آنان برخاستند و بدینگونه كار ایشان نسبت به فرق مخالف به تعصب كشید و همین امر مقدمۀ تحریك مخالفان بر آنان و شكست ایشان شد. مخالفین معتزله در جستن موارد ضعف عقاید آنان هم كوتاهی ننموده و آنچه را از سخنان ائمۀ ایشان مخالف شرع دانستند به عنوان فضائح ذكر كردهاند. از آنجمله ابومنصور البغدادی (متوفی به سال 429) صاحب كتاب الفرق بین الفرق از هر فرقهیی از فرق معتزله فضایح متعدد بر شمرده است مثلا از هذلیه ده فضیحت و از نظامیه بیست و یك فضیحت و از معمریه شش فضیحت و از هشامیه هشت فضیحت و از بهشمیه نه فضیحت یاد كرده است.
از جملۀ فرقی كه از ائمۀ معتزله در مقالات خود استفاده كردهاند فرق شیعهاند علی الخصوص شیعۀ امامیۀ اثنی عشریه و امامیۀ اسمعیلیۀ و زیدیه. زیدبن علیبن الحسین شاگرد واصل بن عطا و به همین سبب در اصول عقاید خود به استاد خویش نزدیك بود. برخی از رجال شیعه شاگردان ائمۀ معتزله بوده و عقاید مذهبی خود را با اصول عقاید آنان نزدیك كردهاند و از آن جمله است صاحب كافی اسمعیل بن عباد (متوفی به سال 385) كه شاگرد ابوهاشم جبائی بود و دعوت بهشمیه را ترویج داد چنانكه در آغاز قرن پنجم غالب معتزله از این دسته بودهاند.(3)
معتزله بعد از آغاز خلافت المتوكل علیالله (232-247) و اقداماتی كه او برای جلوگیری از محنه و مجادله و مناظرۀ ائمۀ معتزله كرد به ضعف گراییدند. با ای نحال در تمام قرن چهارم و قسمتی از قرن پنجم در ممالك اسلامی خاصه در بغداد و ایران قدرت و نفوذ فراوان داشتند و با مخالفتی كه از طرف اهل سنّت و حدیث و خصوصا اشاعره با ایشان میشد تا قرن هفتم رجال بزرگی از میان ایشان ظهور میكردند. از مشاهیر ائمۀ معتزله در قرن ششم جارالله زمخشری (497-537) صاحب تألیفات متعدد است و بعد ازو در قرن هفتم عبدالحمید بن ابی الحدید (586-655) را میتوان نام برد.
معتزله بر اثر استفاده از مباحث منطقی و فلسفی برای اثبات عقاید خود و شروع به بحثها و مشاجرات و تألیف كتب و رسالات متعدد در اثبات معتقدات خود و ردّ افكار و عقاید دیگران در حقیقت بنیانگذار علم كلام در اسلام گردیدهاند. از خصائص اعمال این فرق تأویل و توجیه آیات قرآن و ایجاد روش خاصی در تفسیر است كه بعد ازین دربارۀ آن سخن خواهیم گفت.
(1) وجه تسمیۀ این فرقه به معتزله بنا بر قول مشور اعتزال واصل و عمرو بن عبید است از مجلس درس حسن بصری بر اثر اختلاف در سرنوشت مرتكبین معاصی كبیره. توضیح این مقال آنست كه در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم میان فرق مختلف مسلمین بر سر اینكه آیا مرتكب گناه كبیره مؤمن است یا كافر و اینكه ایمان و كفر چیست، بحثهایی در گرفته بود. حسن معتقد بود كه مرتكب گناه كبیره منافق است و منافق هم در حكم كافر لیكن یكی از شاگردان او بنام واصل بن عطا با استاد خود از در مخالفت در آمد و ضمناً بر قول فرق دیگر هم كه بعضی به ایمان و برخی به كفر مرتكبین معاصی رأی داده بودند اعتراض كرد و مرتكب معاصی را در منزلتی واقع در میان دو منزلت كفر و ایمان قرار داد. معروفست واصل بعد از كنارهگیری از مجلس درس حسن در مسجد بصره بر ستونی تكیه داد و شروع بالقاء عقاید خود نمود و چون حسن او را بدین صورت دید گفت اعتزل واصل عنا و بهمین سبب است كه واصل و معتقدین او را معتزله نامیدهاند. این قول را دستهیی از قبیل شهرستانی آوردهاند.
قول دوم در وجه تسمیۀ این فرقه بمعتزله آن است كه از باب اعتزال خود از همۀ اقوال محدثه بدین اسم موسوم شدهاند. مراد از اقوال محدیه سراسر اقوالیست كه راجع به به مرتكب كبیره حادث شده و آن چنان بود كه مرجئه ایشان را مؤمن و ازارقه و برخی دیگر كافر میدانستند و حسن بصری منافق میشمرد. واصل همۀ این مراتب را انكار كرد و از همه آن گفتارها اعتزال نمود و عقیدۀ مشهور خدو را آورد و بدین سبب پیروان او را بنام معتزله خواندند. عبدالقادر بغدادی صاحب الفرق بین الفرق گوید حسن بصری وقتی واصل را از مجلس خود طرد كرد او به یكی از ستونهای مسجد بصره نزدیك شد و ایستاد دوستش عمروبن عبید به دو پیوست و مردم گفتند: انهما قد اعتزلا قول الامه و ازینروی اتباعشان معتزله نامیده شدند.
(2) اسامی این فرق عبارتست از واصلیه پیروان واصل بن عطا – عمرویه پیروان عمر و بن عبید ابن باب – هذلیه اتباع ابی الهذیل محمد بن الهذیل المعروف بالعلاف – نظامیه اتباع نظام – اسواریه اتباع علی الاسواری – معمریه اتباع معمربن عباد السلمی. بشریه اتباع بشربن المعتمر – هشامیه اتباع هشام بن عمر الفوطی – مرداریه اتباع ابوموسی المردار – جعفریه پیروان جعفربن حرب الثقفی (متوفی بسال 234) – جعفریه اتباع جعفربن مبشر همدانی (متوفی بسال 236) – اسكافیه اتباع محمد بن عبدالله الاسكافی (متوفی بسال 240) ثمامیه اتباع ثمامه بن اشرس – جاحظیه اتباع جاحظ بصری – شحامیه اتباع ابویعقوب یوسف بن عبدالله بن اسحق الشحام معاصر الواثق – خیاطیه اتباع ابوالحسن الخیاط – كعبیه اتباع ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن محمود البلخی معروف به الكعبی (متوفی بسال 319) جبائیه اتباع ابوعلی جبائی – بهشمیه اتباع ابوهاشم جبائی.
(3) الفرق بین الفرق ص 111
منابع
ذبیح الله صفا، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج 1، تهران، چاپ پانزدهم، انتشارات فردوس، 1378ش.