جانشینان شاپور
پس از دستگیری والریان شاپور تا حدود یک دهه دیگر پادشاهی کرد. اما از باز پسین سالهای زندگی او چیزی دانسته نیست و تاریخ درگذشت او به اندازه تاریخ تخت نشینی او محل اختلاف نیست و تاریخ مرگ او را از 270 تا 273 گفتهاند. ولی سال270 محتملتر مینماید. اصل نخستین زاده در جانشینی شاپور به کار رفت و هرمزداردشیر پسر مهتر شاپور برجای او نشست. گو اینکه در آغاز دودمان ساسانی پسر مهتر زمانی به جانشینی میرسید که به رشد رسیده باشد و بتواند احترام همگان را به خویشتن جلب کند اما در مورد پسران شاپور مسئله جانشینی چنانکه بیاید موجب اختلاف وکشمکش شد.
از پادشاهی پسر مهتر شاپور هرمزداردشیر که سالی فرمان راند آگاهی چندانی نداریم جز اینکه رامهرمزد یا راموز را پینهاد و با هفتالیان یا سغدیان جنگید. سپس به جای او برادرش ورهران یا بهرام اول به تخت نشست که در زمان پدر پادشاه گیلان بود.
با فرا رسیدن تخت نشینی بهرام دست کم یک دگرگونی از لحاظ نابردباری نسبت به دینهای امپراتوری روی نمود و آن هم برکشیدن آیین زرتشتی بود که در آن هنگام کردیر (کرتیر) قدرت یافت و مانی اعدام شد. این رویداد شاید درحدود276 پایان فرمانروایی این پادشاه بود. به کردیر لقب جدیدی توسط هرمزد اردشیر اعطا شد که همچنان تا پس از مرگ کردیر ادامه داشت و آن موبد اهورامزدا بود که شاید بیشتر لقبی احترام آمیز و پرسپاس بود نه نمودار پایگاهی خاص یا آنکه دست کم در آغاز امر چنین بوده است. در زمان بهرام اول زنوبیا شاهبانوی پالمیر از دست مارک اول اورل شکست یافت و در اسارت به روم برده شد. این رویداد نه تنها پالمیر را از میان برداشت بلکه پایان شهرهای کاروانی واقع در بیابان تا خلیج فارس بود. از این پس هم رومیان و هم ساسانیان خود بر مرزهای خویش نظارت مرکزی داشتند. بهرام اول به اندازه دو پسر دیگر شاپور یعنی هرمزد اول و نرسی از احترام برخوردار نبود که به نام او نیز آتشی برپا کنند. این مطلب درکتیبه شاپورکعبه زرتشت نگاشته است و این امر شاید از آنرو باشدکه مادر بهرام بانویی نازل مرتبتتر از مادران هرمزد اردشیر و نرسی بوده است، هرچند از حقیقت این امر آگاهی نداریم. لوکونین جریان امر جانشینی را پس از هرمزد اردشیر همچون دسیسه چینی کردیر بازسازی کرده است. به گفته او بهرام اول از نرسی بزرگتر بود. ولی نرسی خود را شایستهتر میپنداشت. اما هواخواهان کردیر توانستند نظر خود را به کرسی بنشانند. ضمناً لوکونین گوید که به هنگام نگاشتن کتیبه شاپور، بهرام دوم زاده نشده بود. چون درکتیبه از او نامی نیست. بهرام دوم به هنگام مرگ پدر در276 نوجوانی بیش نبود. اما برای او با شاپوردختک، دختر شاپور پادشاه میشن، پیوند زنانشویی بستند و بهرام دوم در هنگام زندگی پدر پادشاه سیستان و سرزمینهای شرق شد و نرسی که در آن هنگام بر این پایگاه بود به ارمنستان فرستاده شد.کردیر اینک که رایزن بهرام دوم جوان گشته بود نیرومندتر شد و چنانکه درکتیبه خویش گوید از پادشاه لقب رهاننده روان بهرام یافت و نیز سپاسهای دیگر مانند پایگاه بزرگان و داور عالی امپراتوری و سالار آرامگاه دودمانی در استخر و سرور مجریان آیینها در پرستشگاه آناهیتا (فرای، 1388:489).
کردیر داستان زندگی خود را در چهار جایگاه نگاشته است. دو متن کامل در نقش رستم و سرمشهد که نخستین این دو در دست راست نقش برجسته شاپور والریان است و در همانجا نقشی هم از بهرام دوم نگاشته شده است که شیری را با شمشیر میکشد. دو جایگاه دیگر متضمن یک کتیبه مختصر مشروحی است از زندگینامه خویش درکعبه زرتشت و نیز شرحی مختصرتر در نقش رجب در فارس همراه نیمتنهای از کردیر. کردیر پس از بهرام دوم نماند، زیرا نقش برجسته بهرام درگویوم و برمدلک او را تنها نمودار ساخته یا در نقش رستم و نقش بهرام در روستای سراب بهرام نزدیک فهلیان فارس و نقش برجسته یادگار پیروزی در بیشاپور او را تنها یا همراه با درباریان نشان داده است. گذشته از اینها دو نقش برجسته همزمان یکی در برمدلک و دیگری تنگ قندیل نزدیک بیشاپور گویا از بزرگان است به جای فرمانروا و این تنها باری است که در تاریخ ساسانیان چنین شده است. بسیاری نقشهای برجسته و نفوذ سراسری کردیر نمودارکوششی است از سوی بزرگان و روحانیان برای فراهم ساختن دگرگونیهایی در سیاست پس از شاپور و هرمزداردشیر است. این دگرگونیها در جهت استوارسازی نیروهای محلی و تقویت دستگاه دینی بود که جزئیات آنها امروزه بر ما روشن نیست. از نشانههای از دست رفتن قدرت فرمانروا یا بدنامی او در دربار همانا شورشی بود که در شرق به دست هرمزد برپا شده بود که برادر بهرام دوم بود، به گفته منابع کهن، یا به احتمال بیشتر پسر عم او، و چه بسا که هرمزد پسر شاپور پادشاه درگذشته میشان باشد که شاپور دختک همسر او بود و نیز او شاید جایگزین نرسی فرمانروای سیستان و سرزمینهای شرق و جنوب شده باشد. یک تحلیل سکهها از پادشاهی بهرام دوم نمودار ساخته است که هرمزد سکه به نام خودش در پاره شرقی امپراتوری به هنگامی که بر بهرام شورید میزد. پایان این دوران همانا پایان پادشاهی بهرام است در حدود290 یا 291. اما شورش درشرق شاید سالها پاییده باشد. در صورتی که منابع کهن یونانی و لاتینی را بررسی کنیم از آگاثیاس (کتاب 4، بند24،8) درمی یابیم که جنگ بهرام با مردم سیستان روی نمود و زونارس (کتاب 12،بند30) و وپیسکوس گویند که کامیابی امپراتور کاروس در عملیات نظامی و پیشروی تا دروازه های تیسفون در283حاصل گرفتاریهای بهرام بود در شرق که همانا سرکشی هرمزد باشد. تنها با مرگ کاروس بود که رومیان عقب نشستند و بهرام آسوده گشت. رویدادها در تاریکی هستند ولی چنین مینمایدکه ساسانیان سرزمینهای از دست رفته را در بین النهرین از رومیان باز گرفتند. اما معلوم نیست که این سرزمینها بهره بهرام شده باشد. اوضاع با جلوس دیوکلسین به تخت امپراتوری دگرگون گشت و باردیگر رومیان ابتکار عملیات را به دست گرفتند. بهرام که گرفتار سرکشی در شرق بود نیروی برخورد با رومیان را نداشت. پس هیئت سفارشی گسیل داشت با پیشکشها به نزد دیوکلسین و آشتی سرگرفت. اینکه درخط مرزی تا چه میزان اصلاحات به عمل آمد بر ما روشن نیست. ولی دیوکلسین برسر آن بود که مرزی ثابت در شرق برپا کند یا تکمیل استحکامات معروف به سیستم لیمس و با حل مسئله ارمنستان و محتمل مینماید که در این زمان بود که یک شاهزاده اشکانی به نام تیرداد را از تبعید روم برگرفتند و بر اورنگ ارمنستان غربی نشاندند. ضمناً نرسی بر پاره شرقی ارمنستان فرمان میراند. ولی تاریخها و رویدادهای ارمنستان در این دوران بسیار تاریک است. در ایران پس از شکست هرمزد در مشرق و به احتمال قوی اعدام او، بهرام پسر جوان خود را به جای هرمزد در سیستان به تخت نشاند. این رویداد تنها چند سالی پیش از مرگ بهرام پیش آمد و میتوان گفت که او میخواست تا پسر جوانش جانشین او شود. همچنان که این مطلب را از سکههایی که بهرام دوم زده است با نیمتنه پسرش بر آنها همراه با شاه. میتوان دریافت شاپور اول گویا بر سر آن بود تا نرسی پس از هرمزد اردشیر به تخت نشیند. اما چنین روی نمود که دوران پادشاهی هرمزد اردشیر بس کوتاه شد و او را پسری بالغ نبود. شاپور درکتبیه کعبه زرتشت از آتشهای برپا شده برای دخترش یاد میکند و نیز برای پسرانش هرمزد اردشیر و شاپور شاه میشن و نرسی شاه سیستان. ولی نه برای بهرام (فارسی میانه ،سطرهای 18تا20). گو اینکه کمی بعد از بهرام به عنوان شاه گیلان یاد شده است در زمره کسانی که برای آنان قربانیهای برای آتشها به جا میآوردند. نرسی گویا بهرام اول را به سبب غصب تخت شاهی از او که حق او بود سرزنش کرده باشد، زیرا نرسی نام خود را به جای نام بهرام اول درکتیبه و نقش برجسته بهرام اول در بیشاپور نگاشته است. گو اینکه وی سپس خشنود شد به شرکت در فرمانروایی با بهرام اول و بهرام دوم. برای شرح رویدادهای اخیرتر سند ما همانا بزرگترین کتیبه ساسانیان است به دو زبان فارسی میانه و پارتی نگاشته به فرمان نرسی در پایکولی یا بایقلی بر سر راه ارمنستان به تیسفون در شمال خانقین امروزی آنجا که کوهپایههای فلات ایران با دشتهای عراق برخورد میکند. متاسفانه این کتیبه دارای بسیاری پارههای تهی است و به اصطلاح افتاده دارد (فرای، 1388:486).
نرسی میگوید که اثر یادگاری خویش را در آنجا نگاشت که بزرگان و دیوانیان امپراتوری در بازگشت او از ارمنستان نزد او آمده بودند تا شهریاری وی را بدو اعلام کنند.
خلاصه آنکه در دورهی شاپور است که کرتیر ظهور میکند و بعد از آن مدارج ترقی را طی کرده و در زمان بهرام دوم به اوج قدرت میرسد (دریایی،70:1383). بعد از مرگ شاپور، هرمز یکم مدت کوتاهی سلطنت کرد. در زمان حکومت وی برای نخستین بار عبارت «شاهنشاه ایران و انیران» بر سکه ها ظاهر شد (یارشاطر ، 308 : 1377). بعد از بهرام دوم، بهرام سوم که به پادشاه سکاها (سکان شاه) معروف بوده است به قدرت رسید و مدت زمانی کمتر از یک سال حکومت کرد. او توسط عمویش نرسه [نرسی] از سلطنت خود ساقط شده و به پادشاهی نرسه رسید (فرای ، 1368: 229) و از سال (293تا 302 م) بر ایران حکومت کرد (دریایی، 1383: 29).
چنین بنظر می رسد که نرسه برای رسیدن به قدرت از پشتیبانی شهرهای بین النهرین، که گویا حکومت دینی کرتیر را تأیید نمیکردند ، برخوردار بوده است. وی درکتیبه پایکولی اشاره میکند: «به نام اورمزد، به نام همه ایزدان و به نام ایزدبانو آناهیتا بر تخت نشستم» (لوکونین ، 1372: 149).
از مهمترین حوادث دوران سلطنت نرسه جنگ با رومیان جهت باز پسگیری سرزمینهای از دست رفته در زمان بهرام اول و دوم بود که دیری نپایید که گالریوس شکست سختی به ایران وارد کرد و پادشاه ایران در سال 297م. طی معاهده ایران مجبور گردید پنج ایالت از ارمنستان را به روم واگذار کند (ویسهوفر، 1377: 376).
این عهدنامه رویهمرفته پیمانی ننگین برای ایران شمرده میشد، و موجب سرافرازی و سود رومیان گشت. در هیچ زمانی دولت روم چنین امتیازات شگرفی در برابر ایران بدست نیاورده بود. نرسی پس از این پیمان ننگآور در کار سلطنت از خود سردی نشان میداد، و از پیشرفت وضع مملکت نومید شد. از این جهت دیری نپایید که از پادشاهی کناره گرفت، و تاج و تخت خویش را به پسرش هرمزد واگذاشت، و پس از چندی از اندوه بمرد (مشکور، 1367:279).
البته لازم به ذکر است که فصل پنجم معاهده به درخواست نرسی حذف گردید، که اقدامی بسیار نیکو بود که از طرف شاهنشاه ایران در حفظ مصالح اقتصادی ایران به عمل آورد، زیرا دولت روم میخواست روابط بازرگانی دو کشور را به شهر نصیبین که در تصرف او بود منحصر سازد، و در نتیجه همه منافع، و عوارض گمرکی کالاهای صادراتی ایران و روم به کیسه آن دولت برود، و اگر این ماده حذف نمیشد کشور ایران به ورشکستگی تجاری شگرفی دچار میگشت، ولی شاهنشاه ایران با نظر دوربین خود توانست موجب فسخ این ماده شود (مشکور، 1367:278)
پس از نرسی یا نرسه در 302م. پسرش هرمزد دوم (302تا309) بر تخت سلطنت نشست که از رویدادهای سلطنت او چیزی زیادی در دست جز آنکه وی چند پسر داشت. اما بزرگان تا آنجا نیرومند بودندکه جانشین او را بر میگزیدند. پس از مرگ هرمزد گویا یکی از پسرانش آذرنرسی برتخت نشست. ولی زود از آن فروافتاد با آنکه رویدادها مبهم هستند باز خبر داریم از پسری هرمزد نام به گفته زوسیموس(کتاب 2،بند27) نامش هورمسیدا بود، که به نزد رومیان گریخت و بعدها در پیکار با ساسانیان شرکت کرد و از وجود پسری دیگر آگاهیم شاپور نام که بنا به گفته کتیبه شاه سیستان شد و نیز از پسر دیگری اردشیر نام که شاه آدیابن بود. همه این آگاهیها ما را بر آن میدارد که بپرسیم چرا یکی از آنان برتخت ننشست و نیروی بزرگان محلی و روحانیان که از زمان بهرام دوم روبه فزونی بود در این هنگام به اوج رسید. درنتیجه ایشان برآن شدند تا تاج را بر سرکودک نازادهای در شکم مادر گذارند که همانا شاپور دوم باشد. ولی چون به رشد رسید دودمان ساسانی را جان بخشید و دوران شاپور اول را تجدیدکرد و در امپراتوری دگرگونیها پدید آورد (فرای، 1388:493).
شاپور دوم و تجدید حیات ساسانیان
شاهپور دوم یا شاهپور بزرگ یا ذوالکتاف پسر هرمزد دوم از زن دوم او بود. چون هرمزد برادر بزرگ شاهپور در روم تربیت یافته بود و خوی و اخلاق رومی داشت چنانکه بزرگان ایران او را از سلطنت محروم کرده و جنین را که در شکم ملکه بود، به پادشاهی برگزدیند و تاج را در خوابگاه شهبانو بیاویختند. حتی پیش از آنکه مراسم تاجگذاری پس از اعلام موبد موبدان که حدس زده بود آن جنین پسر است با شکوه تمام به عمل آمد. چون کودک زائیده شد او را شاهپور نام نهادند دورهی پادشاهی او طولانیترین زمان حکومت پادشاهان ایران است وی در مدت هفتاد سال یعنی از همان حال جنینی تا هفتاد سال از عمر خود پادشاهی کرد (مشکور،1367:294).
سلطنت دراز مدت شاپور را میتوان به چند دوره بخش کرد. شانزده سال یا حدود آن که کودک بود و باقی که صرف استواری نیروی مرکزی شد در جنگهای شرق وغرب. از آن رو از کارهای شاپور دوم بهتر آگاه شدهایم که وی با رومیان جنگ میکرد و آمین مارسلن و زوسیموس و سوزومنیوس و نیز منابع عربی و فارسی و منابع تازه یافته سریانی از مسیحیان در دست است و اینها ضمناً از اوضاع درونی ایران در زمان شاپور دوم گزارشهایی دادهاند از کودکی شاپور آگاهی چندانی نداریم جز اینکه در آن روزگار عربان بیابانی پیوسته به ایران میتاختند. متأسفانه در بسیاری شرحهای عربی و فارسی لشکرکشیهای شاپور اول و دوم درآمیختهاند یا تکرارگشتهاند. آنچنان که باز یافتن واقعیتها دشوار میشود. اما هیچ دلیلی نداریم که درگزارشهای ثعالبی، مسعودی و طبری و دیگر مورخان اخیرتر تردید کنیم که نخستین پیکارهای شاپور علیه عربان بود که عراق را به دست آورده بودند و سپس جنگهای دریایی که گویا به وسیله ناوگانی با پشتیبانی از پایگاه سیراف درگرفت. شاید به سبب این لشکرکشیها علیه عربان بود که شاپور دست به ساختن دیوارهای درازی در بخشهای غربی حاصلخیز عراق برای دفاع در برابر بدویان مهاجم زد که سرمشق او برای این کار شاید لیمس رومیان بود که در بیابانهای سوریه برآورده بودند (فرای، 1388:494).
بلعمی مینویسد: خبر شاهپور به جهان پراکند و ملوک ترک و روم و هند همه را خبر شد که عجم ضایع است و ایشان را ملک نیست، و کودکی اندر گهواره است که ملک کردهاند و ملک بر او نگاه همیدارند تا بزرگ شود و ندانند که بزید یا نه. هرکس از ملوک ترک و هند آهنگ عجم کردند و هرکسی از زمین عجم آنچه بدو نزدیکتر بود همیگرفتند، و طمع عرب بدین ملک بیشتر بود، از آنکه زمین عجم نزدیک ایشان بود، و نیز ایشان درویشتر بودند و گرسنهتر. جمعی بسیار گردآمدند از بحرین اولاد عبدلقیس و از هر حی به پارس آمدند و از مردمان خواسته بستدند و گوسفندان براندند و کس از ایشان را باز نداشت تا شاهپور بزرگ شد (مشکور،1367:294).
در ادامه بلعمی میآورد: چون شانزده ساله شد مهتران و رعیت و سپاه گرد کرد ...... و هزار مرد از سپاه بگزید چنانکه مردی با صد مرد حرب کردی و گفت این صد هزار مرد بود، و ایشان را گفت من غنیمت بر شما حرام کردم مگر آنکه من دهم. شما به حرب، ظفر بیابید. خون ریزید و کس زنده ممانید. پس برفت و به کناره پادشاهی پارس شد و تاختن کرد و این عرب آنجا آمده بودند از سوی بحرین و سواحل دریا و شهرهای پارس گرفته بودند. ایشان را همه بکشت کس را زنده نگذاشت. پس به دریا اندرنشست با آن هزار مرد بر کشتی و به بحرین آمد و بهر شهری هجر شد و در آنجا از بنی تمیم و بکربن وائل و عبدالقیس ایشان همه بکشت. پس به بادیه اندر شد سوی یمامه و هر که از عرب آنجا یافت بکشت و هر چاهی که اندر بادیه و عرب آنجا آب خوردندی همه به خاک بیاکند و ویران کرد به یثرب رفت و از یثرب به شام آمد به حد دریا و به حلب بگذشت و از بکر و تغلب هر که را یافت بکشت و در بادیه الشام هر که از عرب بیافت بکشت و گروهی از بنی تغلب را به بحرین بنشاند و از عبدالقیس و بنی تمیم به هجر بنشاند. و از بکربن وائل به کرمان بنشاند که آن را بکرابان گویند. از بنی حنظله به رملیه از شهرهای اهواز بنشاند و به سواد عراق بنشست و شهری بکرد نام او «بزرج شاپور». به اهواز دو شهر آبادان کرد یکی را ایران خوره شاهپور نام کرد و یکی را شوش. بردهی بسیار آورد و آن اسیران را به شهر ایران خوره جای داد و باجرمی شهری بنا کرد و آنرا خنی شاپور نام کرد. به زمین خراسان شهری کرد و کورهی آن را نیشابور نام کرد . به عراق باز آمد به مدائن (مشکور،1367:296).
باری سپاهیان ساسانی برعربان چیره شدند، ولی هیچ آگاهی از برپایی یا ادامه حکومت ساسانیان درعربستان نداریم. پذیرش مسیحیت در امپراتوری روم همچون دین رسمی و انتقال پایتخت از روم به کنستانتینوپل یا قسطنطنیه در امپراتوری ساسانی اثر فوری بخشید، زیرا در زمان بهرام دوم اگر بتوان به کتیبه کردیر اعتماد کرد دست به آزار مسیحیان گشوده شده بود. در آغاز فرمانروایی ساسانیان خبری از آزار مسیحیان نشنیدهایم ولی درآن هنگام هنوز کلیسای مسیحیان مرکزیت نیافته بود و خبر آزار مردم از سوی هیچ مرکزی در آثار کتبی قید نشده است (فرای، 1388:495).
با مرگ قسطنطنین و تیرداد اشکانی در حدود یک زمان (337) فرمانروایان نیرومند دو کشور تازه ترسا شده روم و ارمنستان یک دوره طولانی آرامش به پایان رسید.
شاپور دوم از این نابسامانی بهره گرفت و نیز همراه با مخالفت بعضی از بزرگان ارمنی که نسبت به مسیحی شدن پادشاه خویش اعتراض میکردند دشمنی را در337 تا 338 آغاز کرد، در زمانی که کنستانتیوس به جای پدر امپراتور شد. منتها وی اکنون تنها امپراتور پاره شرقی امپراتوری روم گشته بود. اما در ارمنستان گروه بزرگان هوادار ایران دست بالا گرفتند و خسرو پسر تیرداد به قلمرو روم گریخت. درنتیجه در 338 تا 339 کنستانتیوس به ارمنستان لشکر کشید و خسرو را به تخت نشانید. عملیات دیگری مانند شهربندان بی حاصل نصیبین به دست شاپور و چند جنگ بینتیجه روی داد و بی آنکه پیمانی بسته شود تا سالها اوضاع بی هیچ پیامدی ادامه یافت. دراین ضمن شاپور درشرق سرگرم کامیابی در پیروزیها بود. اما بخت ایرانیان در غرب هم به تنزل نگراییده بود، از آن رو که بزرگان هوادار ایران و دشمن مسیحیت آرام ننشسته بودند و در ارمنستان تیران پسر خسرو در 342 چون به سلطنت رسید. بر آن شد تا سازشی فراهم آورد و خود را در میان روم و ایران در موزانه نگاه دارد. هرگاه از گفتههای لیبانیوس و زولیان پیروی کنیم در مییابیم که در میان دو امپراتوری صلحی نشد و پیوسته زد و خورد بود و از جمله در346 یک بار دیگر نصیبین به دست شاپور به گونهای ناموفق به محاصره درآمد (فرای، 1388:496).
نخستین آزار بزرگ و رهبری شونده مسیحیان پس از نخستین ناکامی شاپور در بیرون باروهای نصیبین در 338 آغاز شد. شاید علت اصلی آزار سیاسی بود ولی روحانیان زرتشتی بدان رنگ دینی زدند. بطریق کل کلیسا اسقف سیمون جانشین پاپای تیسفون گرفتار این آزارشد و در سراسر سلطنت شاپور آزار ادامه داشت و هیچ در آن سستی راه نیافت. این آزار جاری در ایران گویا با کوششهای ضد مسیحی ارمنستان پیوند یافت و در سراسر دو کشور مسیحیان آزار دیدند (فرای، 1388:496).
در350 کنستانتیوس شرق را ترک گفت تا با مدعیان خویش درمغرب به پیکار برخیزد و این فرصتی شد برای شاپور تا بخت خود را در گرفتن نصیبین بیازماید. اما دفاع دلیرانهای از مردم شهر روی نمود که موجب شد که شاپور پس از سه ماه دست از محاصره آنجا بردارد. نخستین بار از دست اندازیها و تهاجم بیبانگردان درشرق آگاه میشویم شاید علت اینکه شاپور دست از محاصره نصیبین کشید این باشد. درحدود همین زمانها تیران پادشاه ارمنستان که در میان روم و ایران دودوزه بازی میکرد توسط شاپور دستگیر و کشته شد. ولی ارزاسس (ارشک ارمنی) که از حدود 350تا 367 پادشاهی کرد پسر تیران بود که به دست شاپور برجای پدر نشانده شد و تا پنج سال صلح در ارمنستان و نیز میان روم وایران ادامه یافت. شاپور گرفتار کار در شرق بود. آمین مارسلن به گونهای قلم انداز (کتاب 14،بند1،3) شرحی از پیکار پیوسته شرق به دست میدهد یعنی در354 گفته است که شاپور گرفتار پیکار با همسایگان خویش بود (کتاب 15،بند 4،13) در356 وی در اقصای امپراتوری خویش در سرزمین (کذا) و خیونها(کتاب 14،بند4،9) گرفتار بود و سال بعد باخیونها و گیلها و سکاها پیمان بست (کتاب 17،بند4،5) (فرای، 1388:497).
کوشانیان و خیونها باید نخستین مردم هون باشند که بیگمان به هنگام تاختن به فلات با ایرانیان بسیار درآمیخته بودند. شاپور در گسترش قلمرو ساسانی در شرق کامیابتر بود و فرمانداران ساسانی سرزمینهای پیشین کوشان شماری سکه به جای گذاشتهاند که نشانگر این کامیابی است و نیز شاپور خود سکه زر زد و گنجینههای سکههای او درشرق پیدا شده است (فرای، 1388:497).
در مغرب رومیان نمایندگانی نزد شاپور فرستادند و خواهان بستن پیمان صلح شدند. نامه فرستاده به شاپور و پاسخ آن را آمین مارسلن (کتاب 17،بند3،5) آورده است که شامل سخنان پرمداهنه است ولی این نامهنگاریها به صلح نینجامید و دست به پیکار زدند و در359 شاپور دیار بکر کنونی را محاصره کرد. آمین مارسلن (کتاب 19) شرح مفصلی از محاصره میدهد که پس از هفتادوسه روز فروافتاد. در محاصره پادشاه خیونها که در جنگ درغرب به شاپور پیوسته بود کشته شد. سال بعد شاپور سنجار را با شماری شهرهای استوار گرفت ولی جنگ ادامه یافت تا آنکه ژولیان مرتد امپراتور روم شد در پایان 361. ژولیان تدارک لشکرکشی پر دامنهای را میدید و از ارزاسس پادشاه ارمنستان که اینک هوادار روم بود یاری خواست اما ارزاسس به یاری ژولیان نیامد (فرای، 1388:497).
رسیدن ژولیان به دروازه تیسفون شاید شاپور را به هراس افکند، زیرا هرگز با رومیان روبرو نشده بود و هموار با آنان جنگ و گریز میکرد و نیز از شیوه زمین سوخته برای به تنگی افکندن دشمن از دیدگاه فراهم کردن توشه جنگی پیروی میکرد و با این شیوه کامیاب میشد. با مرگ ژولیان در پیکاری خرد سپاه رومی پراکنده شد. جانشین ژولیان خواستار صلح شد. وی که ژوویان نام داشت ناگزیر از واگذاشتن نصیبین شد که تاکنون سنگر شکست ناپذیر رومیان در شرق بود و نیز سرزمینهای از شرق فرات. ضمناً حمایت روم از ارمنستان هم رها شد. بار دیگر ارمنیان رنج بردند و پادشاه ایشان به دربار شاپور کشانیده و به زندان افکنده شد تا 367 که درگذشت. ایرانیان نه تنها ارمنستان را گرفتند بلکه در گرجستان شاپور پادشاهی به خواست خود بدانجا گسیل داشت به نام آسیاکورس که به گفته آمین مارسلن جایگزین سوروماسس گمارده روم گشت. اما والنس امپراتور جدید روم برآن شد تا سرزمینهای گرجستان وارمنستان را باز گیرد و برای تصرف آنها سپاهی فرستاد. در گرجستان دو پادشاه بومی آنجا کشور را بخش کردند و آسپاکورس بخش پیوسته به مرز ساسانیان را گرفت و پسر عمش که او هم آسیاکورس خوانده میشد بخش غربی را یافت (آمین مارسلن ،کتاب 27،بند 15،12). در ارمنستان پسر ارزاسس به نام پاپ دوباره به تخت دست یافت ولی از پشتیبانی همگان محروم بود. او را به خیانت به رومیان متهم ساختند و والنس او را به طرسوس خواند و در آنجا تحت نظر بود تا آنکه با گروهی پیروان به ارمنستان باز آمد که سپاه رومی در بعضی جاها پادگان داشتند. او را سرداران رومی به مهمانی خواندند و به سال 374 کشتند (آمین مارسلن کتاب 30،بند21،1). به جای او رومیان یکی از نزدیکان خود را به نام واراداتس نشاندند که به سه سال فرمان راند ولی نتوانست برزگان را به سوی خویش باز آورد بویژه که شاپور او را به عنوان فرمانروای به حق نشناخت و سپاه به ارمنستان گسیل داشت. هیچ یک از دو فرمانروا یعنی شاه سالخورده ساسانی و والنس در موقعیتی نبودند که دست به حمله بزرگی بزنند. با آنکه نمیدانیم که درمیان دو امپراتوری پیمانی بسته شده باشد ولی ازاین هنگام ارمنستان به دوبخش کوچک هوادار روم وبخش بزرگ زیر حمایت ایران تقسیم شد. از متنی ارمنی آگاه میشویم که شاپور در پایان عمر گرفتار با کوشانیان در شرق شد. شاید منظور خیونها یا دیگر بیابانگردان باشد، ولی زمان این جنگها روشن نیست. باری شاپور در379 پس از فرمانروایی هفتاد ساله تنها چند ماهی پس ازشکست و مرگ والنس به دست گتها درگذشت (فرای، 1388:499).
منابع:
تاریخ سیاسی ساسانیان (تالیف: محمد جواد مشکور،1367، ناشر: دنیای کتاب)
تاریخ باستانی ایران (نویسنده: ریچارد نلسون فرای،1388، انتشارات علمی و فرهنگی)
ایران در زمان ساسانیان (نویسنده: آرتور کریستینسن، 1390،انتشارات صدای معاصر)
تمدن ساسانی ( نویسنده: علی سامی، 1389، انتشارات سمت)