اقوام کهن ایران (بخش پنجم: ماساژت‌ها یا ماساگت‌ها)

اقوام کهن ایران (بخش پنجم: ماساژت‌ها یا ماساگت‌ها)

ماساژت‌ها بیابانگردانی بودند که از حیث جامه و شیوه‌ی زندگی به سکاها شباهت داشتند. نام آنها از کلمه فارسی «ماهی»، (ماسی) گرفته شده است. هرودوت و استرابون تأکید کرده‌اند که غذای عمده آنها ماهی بوده است.

تاریخ ثبت: (1397/06/17 )  تاریخ بروزآوری: (1397/06/17 )

این مطلب (8,924)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

تصویری از گنجینه جیحون که شکل جامه و ظاهر یک ماساژت را نشان می‌دهد.

1. قومیت


ماساژت‌ها که نیرومندترین قوم و وابسته به سکاها بودند در آسیای مرکزی ‌میزیستند و ناحیه‌ای میان دو رود آمودریا و سیردریا در شمال خوارزم را در تصرف داشتند. زیستگاه آنها در مصب سیر دریا قرار داشت که دیگر وجود ندارد. این سرزمین در هزاره اول پیش از میلاد از این رودها بهره می‌گرفت و دارای جمعیت فراوان بود. این منطقه به سوی شرق، تا چهارصد و پنجاه کیلومتر ادامه داشت و به منطقه‌ای می‌رسید که اکنون بیابان یا نیمه بیابان است.
بنا بر گفته هرودوت، ماساژت‌ها بیابانگردانی بودند که از حیث جامه و شیوه‌ی زندگی به سکاها شباهت داشتند. نام آنها از کلمه فارسی «ماهی»، (ماسی) گرفته شده است. هرودوت و استرابون تأکید کرده‌اند که غذای عمده آنها ماهی بوده است. همچنین شیر می‌نوشیدند و کودکان خود را در ارابه‌هایی که به وسیله گاو کشیده می‌شد بزرگ می‌کردند. استرابون در میان آنها از چندین طایفه یاد می‌کند و می‌گوید:
«بعضی از آنها در کوهها، برخی در دشتها، وعده‌ای در باتلاقهای تشکیل یافته از رودها و گروهی در جزایر واقع در میان باتلاقها زندگی می‌کنند. اما این سرزمین بیش از همه به وسیله رود آراکس (سیردریا) سیراب می‌شود که به شاخه‌های بی شمار تقسیم می‌گردد و به وسیله شاخه‌های دیگر خود، وارد دریای دیگری در شمال می‌شود.»
کسانی که در مصب رود میزیستند، اسب و گاو و شتر تربیت میکردند و همچنین در زمینهای آبیاری شده بذر می افشاندند. صنایع دستی در میان آنها رونق داشت. ساکنان دشتها، اگر چه زمین در اختیار داشتند، در آن به کشت و زرع نمی پرداختند، ولی به شیوه بیابانگردی خود، از گوشت گوسفند و ماهی استفاده میکردند.
ماساژت‌ها قومی جنگجو بودند، هم پیاده و هم سوار بر اسب، به جنگ می‌پرداختند. سلاحهای آنها عبارت از تیر و کمان، نیزه و تبرزین بود، که آنها را از مفرغ می‌ساختند، زیرا در سرزمین آنها آهن یافت نمی‌شد، ولی مس و طلا فراوان بود. پوشش‌های سر و پوشش‌های شانه و کمربندهای آنها مزین به طلا بود. همچنین بر روی سینه اسبان خود، سینه پوش می‌نهادند و افسار و لگام آنها را با طلا می‌آراستند. پلاکهای طلای مربوط به «گنجینه جیحون» ما را با جامه آنها آشنا می‌سازد. بعضی از خویشان سکایی آنها که در شرق دریای خزر زندگی می‌کردند، جامه‌های مشابهی می‌پوشیدند، به استثنای کلاه‌های آنها که نوک تیز بود.

 

٢. سازمان اجتماعی و سنتهای ماساژت‌ها


در آغاز، تشکیلات اجتماعی ماساژت‌ها ظاهراً مادر سالاری بود، و هرودوت می‌نویسد که در میان آنها ازدواج دسته جمعی متداول بود. آنان خورشید را می پرستیدند و برای آن، اسب را قربانی می‌کردند. آیین زردشتی در میان آنها و طوایف خویشاوندشان در دشتهای آسیای مرکزی رواج داشت. هرودوت نیز رسم شگفت انگیزی را شرح می دهد که حاکی از آن است که آنان نوعی آدمخواری سنتی داشتند و می‌نویسد:
«هنگامی که مردی به سن سالخوردگی برسد، همه خویشاوندانش گرد می‌آیند و او را همراه با گاو و گوسفند قربانی می‌کنند و هنگامی که گوشت‌های آنها را خوب پختند آن را می خورند.»
 نوشته اند که این رسم در میان طایفه‌ای که در مرز ایران و افغانستان زندگی می‌کنند متداول بوده است. گواه شروع این آیین با بررسی گورهای تپه‌ای در جنوب کوههای اورال معلوم شده زیرا استخوان‌های آدمی را در میان بقایای غذاهایی که پس از مرگ توزیع می‌کنند همراه با بقایای استخوان‌های حیوانات یافته‌اند. این رسم شگفت انگیز ظاهراً از عصر مفرغ باقی مانده بود.
همچنین هرودوت می‌نویسد که از عادات آنها این است که دور شعله‌های آتش می‌نشینند و دانه‌ای را در آتش می‌اندازند که در حین سوختن بوی خوشی از آن بر می‌خیزد و از آن، بدانگونه سرمست می‌شوند که از جای بر می‌خیزند و به رقص و پایکوبی می‌پردازند. فرهنگ ماساژت‌ها تحت تأثیر فرهنگ خوارزم قرار گرفت، از ویژگی‌های منطقه جنوبی آسیای مرکزی وجود «آرامگاه‌های» طبقه فرمانروا بوده، که آن را از خشت و به صورت مدور می‌ساختند و هر آرامگاه شامل چهار گور بوده است. این رسم از خوارزم اقتباس شد. در میان گورها اسباب و وسایل گرانبهای مربوط به سوزاندن اجساد را قرار می‌دادند، هر چند بیشتر آنها در روزگار باستان به غارت رفته است. آنان اجساد را در درون تپه‌ها یا در درون استوانه‌ها یا در سطح زمین دفن می‌کردند. گورهایی که دارای هیچگونه تجملی نبود، به افراد معمولی سکایی تعلق داشت، یا به قومی که آنها را تحت فرمان خود در آورده بودند.

در گورهای تپه‌ای در اوی‌گرک اجساد را به طور مورب قرار می‌دادند و سر آنها را به طرف شرق بر می‌گرداندند. در نواحی جنوبی اورال در دوره‌های متأخرتر، در سده‌ی دوم پیش از میلاد، اینگونه گور دیده شده است. گورهایی که در مصب سیردریا یافت می‌شود قدیمترین نوع از این گونه هستند و کالاهایی که در درون آنها نهاده شده، بیشتر کاسه و کوزه و نوک نیزه های مفرغی شبیه نوک نیزه‌های سکایی بوده است. در گورهای توانگران، ورقه‌های طلا و قطعاتی از لگام اسب و مزین به تصاویر جانوران بر طبق رسم سکاها، و در یک مورد، شمشیری آهنین یافت شده است. لگام‌ها دارای پایانه‌هایی به شکل رکاب است.
در دوره هخامنشیان ماساژت‌ها روابط نزدیکی با شعبه شرقی سورومات‌ها، که پیش از سارمات‌ها بودند، و همچنین با طوایف بیابانگرد شمالی برقرار ساختند. این اقوام بسیاری از رسوم مردم خوارزم و ماساژت‌ها، بویژه محراب‌های سنگی قابل حمل را، فرا گرفتند. همچنین در میان گورهای آنها کاسه و کوزه‌هایی را که با چرخ‌های ابتدایی ساخته‌اند و نیز بسیاری از کالاهای دوره هخامنشی مانند مهرهایی از مرمر سفید و صدف و ظروف سیمین و مفرغی یافت شده است.

آسیای مرکزی  و ماساژتها

٣. روابط ماساژت‌ها با هخامنشیان

 

در زمان کوروش، متصرفات ایران در شمال شرقی نیز گسترش یافت، اما این ناحیه پیوسته مورد تاخت و تاز سکاها و ماساژت‌ها قرار می‌گرفت، و از آرامش برخوردار نبود. لازم بود از این سو رفع خطر شود تا بتوان در باختر، قبایل اسکان یافته فلات ایران را از نهب و غارت چادرنشینان مصون داشت. از این رو کوروش درصدد تنبیه اقوام شمالی برآمد. در این دوره، زنی به نام تُوموروس برماساژت‌ها فرمانروایی می‌کرد. این زن پس از درگذشت شوهرش بر جای او نشسته بود. کوروش ضمن ارسال پیام برای او چنین وانمود کرد که خواهان ازدواج با اوست. اما تُوموروس دریافت که کوروش قصد ازدواج با او را ندارد، بلکه می‌خواهد سرزمینش را تصاحب کند. کوروش چون نتوانست با این تدبیر به مقصود برسد، از در جنگ در آمد، و بعد از گذشتن از رود جیحون، در سرزمین ماساژت‌ها به تاخت و تاز پرداخت. در این هنگام تُوموروس به وی چنین پیام داد:
«ای پادشاه مادی‌ها، به تو نصیحت می‌کنم که دست از این کار برداری، زیرا معلوم نیست که به نتیجه مطلوب دست یابی، به فرمانروایی بر قوم خود خرسند باش و بگذار که بر سرزمین خود سلطنت کنم. افسوس که به سخنم گوش فرا نخواهی داد، زیرا آنچه که کمتر به آن می اندیشی صلح و صفاست. اگر در تصمیم خود مبنی بر جنگ با ماساژت‌ها استوار هستی از ساختن پل بر روی رود جیحون صرفنظر کن. لشکر من تا مسافت سه روز از رود عقب نشینی خواهد کرد، و سپس تو به پیشروی خود ادامه بده اگر ترجیح میدهی تو نیز همین اندازه عقب نشینی کن. ما حاضریم در آن سوی رود با تو روبرو شویم.»
کوروش پس از شنیدن پیام ملكه، فرماندهان خود را احضار کرد و با آنان به مشورت پرداخت. همگی اعتقاد داشتند که بهتر است کوروش اجازه دهد ملکه و سپاهیانش به این سوی رود بیایند. اما کرزوس لودیایی با این تدبیر مخالف بود و عقیده داشت که اگر دشمن به این سوی رود بیاید و پیروز شود، از تاخت و تاز دست بر نخواهد داشت. پس بهتر آن است که کوروش به سرزمین دشمن بتازد و بر او در آنجا غلبه کند. سپس، مصلحت در آن است که سران ماساژت‌ها را به ضیافتی فرا خواند و همه گونه خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها فراهم سازد، بعد، ایرانیان به این سوی رود باز گردند و تنها گروهی از گماشتگان خود را در آن سو بگذارند، آنگاه ایرانیان می توانند بر دشمن بتازند و آنان را در آن ضیافت به قتل برسانند.
کوروش توصیه کرزوس را پذیرفت و به خاک ماساژت‌ها تاخت، ولی گروهی از سربازان خود را در آنجا باقی گذاشت و به این سوی رود بازگشت. عده‌ای از ماساژت‌ها از فرصت استفاده کرده به آن گروه تاختند و همگی را به قتل رساندند. پس از آن پیروزی، چشمشان به سفره‌ای افتاد که برای آن ضیافت فراهم شده بود و آن قدر خوردند و نوشیدند که مست و مدهوش در آنجا افتادند. در این هنگام ایرانیان از فرصت استفاده کرده و گروه بسیاری از آنان را کشتند و جمعی دیگر را که اسپارگا پیس فرزند توموروس و سردار سپاه ماساژت ها نیز جزء آنها بود، به اسارت در آوردند و آنها را نزد کوروش بردند.
همین که اسپارگاپیس به هوش آمد و خود را اسیر دید از کوروش خواست که غل و زنجیر را از او بردارند و کوروش با این تقاضا موافقت کرد. اسپارگاپیس به محض آزادی از شدت شرمساری خود را کشت. در این هنگام ملکه تصمیم به جنگ گرفت. هرودوت، نبرد قطعی ایرانیان را با این اقوام جنگجو چنین توصیف می کند:
«نخست دو لشکر از مسافت دور با کمان به طرف یکدیگر تیراندازی کردند و سپس همین که تیرهایشان تمام شد، به جنگ تن به تن پرداخته با نیزه و شمشیر نبرد کردند.»
هسته‌ی مرکزی لشکریان کوروش را پیاده نظام پارسی تشکیل می‌داد و ماساژت‌ها از سواره نظام خود استفاده می‌کردند. اینان بارانی از تیر بر دشمن می‌باریدند و با این که از جنگ تن به تن اجتناب می‌کردند ولی در جنگ با کوروش مجبور شدند به این گونه به جنگ بپردازند. کوروش در این نبرد به قتل رسید و جسدش را به پاسارگاد آورده و در آنجا دفن کردند (۵۲۹ پیش از میلاد).
در زمان داریوش، ظاهراً سکاها و ماساژت‌ها نیز موجبات ناامنی را در منطقه آسیای مرکزی فراهم می‌ساختند و داریوش سرانجام موفق شد رئیس سکاها و ماساژت ها به نام اسکو نخا را مطيع و منقاد خویش سازد، ولی به او آسیبی نرسانید و فرمانروای دیگری برای سکاها و ماساژت ها تعیین کرد. در نقش برجسته‌ی بیستون، تصویر اسکونخا را می‌بینیم که کلاهی نوک تیز بر سر دارد. انقراض سلسله هخامنشی به دست اسکندر و غلبه یونانیان بر باکتریا و سغدیانا در سالهای ۳۲۸ - ۳۱۰ پیش از میلاد، در تاریخ همه اقوام آسیای مرکزی تأثیر بر جای نهاد. اما نه خوارزمیان و نه ماساژت‌ها مطیع اسکندر نشدند و در نتیجه‌ی مبارزه با ارتش متشکل و تربیت یافته‌ی مقدونیان، فنون نظامی تازه‌ای ابداع کردند که از آن جمله می‌توان به کار بردن سواره نظام جوشن پوش را نام برد. بعضی از نویسندگان عقیده دارند که ماساژت‌ها پیروزی خود را مدیون استفاده از سواران جوشن پوش علیه دشمنان ضعیفتر می دانستند.


۴. ماساژت ها در شرق


در سده های چهارم و سوم پیش از میلاد، ماساژت‌ها تقریباً همه طوایف بیابانگرد آسیای مرکزی را که در شمال قلمرو سلوکیان می‌زیستند، مقهور خود کردند و دامنه متصرفات خود را تا کوه‌های تيانشان گسترش دادند. این امر منجر به توسعه فرهنگ آنان شد که از فرهنگ ایران هخامنشی نشأت گرفته بود. نفوذ شدید ایرانیان در شکل و تزیین جواهر آلات باشکوهی که در بعضی از گورهای تپه‌ای به دست آمده است به چشم می‌خورد. در این جواهر آلات، شیشه‌های رنگین یا سنگ‌های نیمه گرانبها، به کار می بردند. تنها در سال ۱۶۵ پیش از میلاد بود که قبيله هون، ماساژت‌ها را شکست داده و آنها را به طرف جنوب و غرب سرزمین‌هایشان راند.
قدرت ماساژت‌ها دیری نپایید. حوادثی که در خاور دور روی داد ماساژت‌ها و همه طوایف آسیای مرکزی را تهدید کرد. چین در روزگار سلسله «چو» گرفتار بحرانی جدی شد که قدرت دولت مرکزی را تضعیف کرد، و از مدارک چینی برمی‌آید که تا پایان سده سوم پیش از میلاد، آسیای مرکزی صحنه تغییرات عظیمی بود که به قدرت ماساژت‌ها پایان داد.

برچسب: دریای خزر; ماساژت‌ها; آسیای میانه
اثر یا گردآوری: رقیه بهزادی;منبع: قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران   -  لینک منابع:   -  

آخرین مطالب مرتبط:

1403/09/02 03:20
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: