1. وجه تسمیه نام پارتها
کهن ترین اطلاعات درباره پارتها، در منابع چینی دوره هان یافت میشود که در آن پارتها آن–سها نامیده شدهاند. منابع غربی، آن-سها را با آسها و آلانها یکی دانستهاند. این نام در چینی، سانسکریت و اویغوری به صورت Ar-ç و در ختني Angi، شاید نیز آگنی Agni در سانسکریت و آرسها Arsi در پراکریت آمده است. در منابع غربی، عناصر به همان ترتیب تحت عنوان آلانها دیده میشود. «آر» به صورت «آل» و an - نیز پسوند است. این تغییر در گروه زبانهای هند و اروپایی غیرعادی نیست. شمار مطالب مربوط به تاریخ آس، آسها، آرسها Arsi، Asi، As فراوان نیست. ولی دانشمندانی که مطالبی به طور قطع و یقین درباره آنها ابراز داشتهاند، این گروه با مردم را با سلسله اشکانیان مربوط دانستهاند. میگویند آسها یا آلانها در قلب آسیا، در شرق دریای خزر و در نقطه دور دستی در منطقه استپ میزیستند. یعنی مناطقی که درباره آنها تاریخ نویسان رومی سخن نمیگویند. بنابراین، به سبب کمی اطلاعات جغرافیایی رومیان، سدی خیالی وجود داشته که آس – آرسهای آسیایی را از اشکانیان یا اش - اسخانیان خاورمیانه جدا میکرده، که در حقیقت دو موجودیت سیاسی بوده که به وسیله یک سلسله به یکدیگر میپیوسته است. با کشف بقایای باستانشناسی پارتی در مناطقی واقع در شرق دریای خزر، این گونه يکسانی را نمیتوان دیگر نادیده گرفت، و شاید آن را بتوان بیشتر تأیید کرد.
اشکانیان و آس-آرسها را با توجه به پرچم سلطنتی آنها میتوان شناخت. کلمه آرسها به معنی «اژدها» ست، و پرچم جوشن پوشان سلطنتی در کاره (حران) که در سال ۵۳ پیش از میلاد شکست سختی بر رومیان وارد آوردند به شکل اژدها بود. اژدها نیز نام واحدی از هزار سواری بود که در آنها ده واحد در این جنگ شرکت داشتند. آیین پرستش اژدها در نزد ارامنه حاکی از رابطه نزدیک فرهنگ و عقاید ارامنه و پارتیان است. پرستش اژدها در مرکز آسیا در منابع چینی ذکر شده و میتواند اطلاعات گرانبهایی برای تحقیقات تاریخی باشد.
(تصویر ابتدایی: سوار پارتی با درفش اژدها، دوره اشکانیان)
۲. قومیت و خاستگاه پارتها
پلينيوس، تاریخ نویس رومی، تقسیمات پارت را براساس دو بخش به منزله دو موجودیت جغرافیایی دانست. منابع ارمنی برای سلسله اشکانی چهار شعبه از قرار زیر ذکر کردهاند:
چهار شاهزاده پارتی که پس از پدرشان ارشک، در پهل - شهسدان در سرزمین کوشانیان به حکومت رسیدند؛ پسر نخست در سرزمین تتالیها، فرزند دوم در سرزمین کیلیکیا و سومی بر ناحیه پارت و چهارمین بر کشور ارمنستان حکومت میراند. وجود این چهار شعبه در این منابع به طور مسلم تأیید شده است. بعدها تاریخ نویسان عرب و ایرانی به طور صریح اظهار داشتند که یک سلسله از اعقاب ارشک، یعنی آنکه اشکانیان نامیده می شد برتر از دیگران بود و این سلسله در منابع شرقی به خوبی شناخته شده است. تارن تحت تأثیر پلینیوس، تنها دو شعبه از این سلسله را می شناخت و محتملاً به این تقسیمات شعبه سومی نیز میافزود که شعبه ارمنستان بود.
کاوشهای روسها، بدون تردید، نشان میدهد که مناطق شمال سرزمینی که میگویند باکتریا نامیده میشده تا جایی که به هنر و معماری مربوط است، در واقع، پارتی بوده است. تارن معتقد است که قلمرو یونانی باکتریا تا سیبری جنوبی ادامه داشته است. در آن صورت سراسر منطقهای که خورسمه (خوارزم) مینامند روزگاری به امپراتوری باکتریا متعلق بود. عناصر هنر و فرهنگ یونانی در آنجا به طور وسیعی به چشم میخورد، ولی بیشتر به صورت نمونههای یونانی مآبانه اشکانیان است.
در سال ۲۴۷ پیش از میلاد گروهی از جنگجویان بیابانگرد به نام پارنها از آسیای مرکزی به ترکستان جنوب غربی تاختند و پس از ورود به فلات ایران، استاندار سلوکی استان پارتيا (استان کنونی خراسان را از کار برانداختند و دولتی مستقل به وجود آوردند. این جنگجویان بیابانگرد پس از تصرف پارت، خود را پارتی نامیدند و آن استان را مرکز اداری خود قرار دادند؛ ولی نباید فراموش کرد که اصل آنها در شمال و در دشتهای ترکستان شمالی بود. در واقع، نویسندگان باستان گفتهاند که پارنها، شعبهای از داههها بودند که به نوبه خود، شاخهای از ماساژتها به شمار میرفتند. مفهوم این نکته آن است که پارنها، وابسته به گروهی بودند که آنها را سارماتها، یعنی بیابانگردان ایرانی منطقه شمال مینامیدند.
٣. مبارزه با سلوکیان
شورش مردم باکتریا و پارتیها به این مفهوم بود که سراسر ترکستان جنوبی، و بخش اعظم ایران شرقی به طور قطع، از امپراتوری سلوکی جدا شده است. از دست رفتن بخشی چنین عظیم، میبایستی ضربهای شدید بر پادشاهان سلوکی وارد آورده باشد، ولی اینان طی چند سال بعد، به اندازهای گرفتار بخش غربی امپراتوری خود بودند که نمیتوانستند به سرکوبی پارتها و مردم باکتریا بپردازند. در نتیجه، این اقوام توانستند مقام خود را تحکیم بخشند و نگذارند که پادشاهان سلوکی بعدها تسلط خود را دوباره بر آن نواحی برقرار سازند.
در سال ۲۳۷ پیش از میلاد، اقدامی به منظور تسلط مجدد بر نواحی مزبور صورت گرفت، ولی در این زمان، سلوکوس دوم از یک لشکر پارتی به سختی شکست خورد، و پیش از آن که به گردآوری قوای پراکنده خود بپردازد و به نبردی تازه دست زند، آشوبهای تازهای در بخش غربی امپراتوری او بر پا گشت؛ از این رو مجبور شد که از برقراری مجدد تسلط سلوكيان بر متصرفات پارتی و باکتریایی چشم بپوشد. در سالهای ۲۰۹ - ۲۰۶ پیش از میلاد، سلوکیان کوششهای خود را به منظور بازیافتن استانهای از دست رفته شرقی تجدید کردند، و این بار با موفقیت بیشتری مواجه شدند. سلوکیان به رهبری آنتیوخوس سوم معروف به کبیر، به پارت حمله بردند، و هکاتوم پولوس یا هکاتوم پیلس (دامغان کنونی) را به تصرف در آوردند. هنگامی که پادشاه پارت به سوی شمال و سپس به جنوب غربی ترکستان گریخت، آنتیوخوس بی درنگ به این منطقه شتافت و به پیروزیهای تازهای دست یافت. با وجود این، پادشاه سلوکی باید احساس کرده باشد که نابود ساختن دولت پارت امری محال است. بنابراین، خود مختاری پارت را تحت رهبری پادشاه بومی آن، به رسمیت شناخت؛ هر چند این شخص مجبور شد که خراج فراوانی بپردازد و تسلط سلوكيان را بپذیرد.
پس از آن که آنتیوخوس در صدد حمله به باکتریا بر آمد، نتیجه مشابهی حاصل شد. در باکتریا به جای سلسلهای که به دست دیودوتوس تأسیس شد، سلسلهای دیگر، توسط شخصی موسوم به ائوتودموس که از اخلاف یونانیان بود بر سر کار آمد. این شخص به منظور حفاظت قلمرو خود دلیرانه دفاع کرد، ولی در چند جنگ شکست خورد و سرانجام، مدتها در پایتخت خود در بلخ، در محاصره باقی ماند.
محاصره بلخ توسط آنتیوخوس، احتمال داشت که در مطیع ساختن ساکنان قحطی زده آن شهر، با توفیق قرین میشد، ولی چون از جنگ خسته شده بود، شرایط مساعدی به ائوتوموس پیشنهاد کرد که بی درنگ مورد موافقت قرار گرفت. آنتیوخوس به فرمانروای باکتریایی اجازه داد که دولت خود را با لقب «پادشاه، حفظ کند، ولی تفوق سلوکیان را به رسمیت بشناسد و یک عهدنامه تدافعی - تعرضی با آنان ببندد. گذشته از این، مردم باکتریا مجبور شدند که برای ارتش آنتیوخوس آذوقه، و برای فیلهای جنگی علوفه تهیه کنند. آنگاه به منظور تحکیم این پیمان، قرار شد فرزند پادشاه باکتریا، دختری از خانواده سلطنتی سلوکی را به عقد خود در آورد. شرایط مساعدی که به پادشاه باکتریایی پیشنهاد شد، ناشی از اظهارات این شخص و مبنی بر این بود که یک دولت نیرومند باکتریایی میتواند جلو سکاها و سایر بیابانگردان شمالی را، که تهدیدی دایمی علیه تمدن این منطقه به شمار میآمدند، بگیرد.
بر اثر جنگهای پیروزمندانه آنتیوخوس در ترکستان جنوبی و ایران شرقی، چنین به نظر میرسید که این منطقه طی دوره نامحدود تحت استیلای سلوکیان باقی خواهد ماند. البته هم پارت و هم باکتریا به صورت دو دولت خود مختار باقی ماندند، ولی هر دو به طور قطع برتری سلوكيان را پذیرفتند، و هر دو مجبور به پرداخت خراجی سنگین به دربار سلوکی شدند. اما طولی نکشید که همه نتایج مبارزات آنتیوخوس در شرق بر باد رفت. خود آنتیوخوس در ۱۹۰ پیش از میلاد مقهور رومیها شد و بر اثر این شکست، اعتبار و شکوه امپراتوری سلوکی برای همیشه از دست رفت. جانشینان آنتیوخوس که همگی افرادی ضعیف النفس بودند، همه مساعی خود را صرف مبارزه با رومیان و یهودیان در غرب کردند. در نتیجه، هم باکتریا و هم پارت، به زودی استقلال کامل خود را باز یافتند و به تسخیر نواحی دیگر پرداختند و ظرف چند دهه به صورت دولتهایی نیرومند در آمدند.
مسلم است که در هیچ دوره، یونانیان در سرزمین باکتریا اقلیتی بیش نبودند، زیرا اکثریت مردم این منطقه، اصلاً ایرانی بودند و همچنان به فارسی یا یکی از لهجههای باکتریایی و سغدی این زبان سخن میگفتند، اما یونانیان یک نوع جلای هلنی به سراسر این سرزمین بخشیدند، زیرا مقامات اداری و نظامی بالا را در دست داشتند و بیشتر شهرها مطابق نقشه یونانی ساخته شده بود.
چوپانان و کشاورزان، ایرانی بودند ولی بیشتر شهرها تحت نفوذ کوچ نشینان یونانی قرار داشتند که زبان، مذهب، و هنرهای یونانی را با خود آورده بودند. دوازده گونه از این شهرها در باکتریا به دست اسکندر، یا سلوکیان نخستین تأسیس شد که هر یک از آنها به صورت مرکزی بود که تمدن یونانی را به تمام جهان اشاعه میداد. بدون تردید، این شهرها بودند که سراسر آن ارتش باکتریایی بیشتر مرکب از افراد یونانی بود، ولی همین امر برای ادامه نفوذ یونانیان بر آسیای مرکزی خطری در برداشت. هر نبردی که برپا می شد به مفهوم کشته شدن صدها نفر بود و این به نوبه خود به این معنا بود که عنصر یونانی جمعیت که هیچگاه زیاد نبود، به سرعت کاهش یابد. هر گاه ممکن بود که کوچ نشینان جدید یا سربازان تازهای از سرزمین یونان بیاورند، وضع تغییر می یافت، ولی این کار به سبب عوامل مختلف امکان نداشت. یکی از این عوامل، وجود دولت غیریونانی پارتی بود که به صورت یک مانع جغرافیایی میان باکتریا از یکسو و سرزمین یونانی از سوی دیگر، به شمار میرفت. با وجود این دشواریها، فرمانروایان یونانی باکتریا شیفته جهانگشایی شدند و ظرف مدت کوتاهی، قلمرو خود را، دو برابر کردند. افزایش قدرت دولت پارت مانع از آن شد که باکتریاییها کار مهمی در غرب انجام دهند و از این رو بیشتر توجه خود را معطوف به شرق کردند. احتمال دارد که تا اندازهای بر شهرهای مستقل کاشغر یا ترکستان چین مستولی شده باشند، ولی در این باره اطلاع زیادی نداریم. اما مسلم است که بین سالهای ۱۸۰ - ۱۹۰ میلادی، دولت باکتریا بخش عمده ای از شمال غربی هندوستان را به تصرف در آورد. در این هنگام، رهبر ارتش باکتریا دمتریوس نام داشت که فرزند ارشد ائوتودموس و ولیعهد او بود. در نتیجه این پیروزیها، قلمرو دولت باکتریا شامل سراسر مناطق جنوب شرقی ترکستان، همه افغانستان، و بخش بزرگی از شمال هندوستان شد.
ضمن آنکه پادشاهان باکتریا نفوذ خود را در هندوستان و سایر مناطق شرقی گسترش میدادند، پارتها بیشتر مساعی خود را صرف توسعه در غرب میکردند. مؤسس واقعی امپراتوری پارت، مهرداد اول بود که از سال ۱۷۳ تا ۱۳۸ پیش از میلاد، سلطنت کرد. تا این زمان، پارتها بر قلمرویی نسبتاً کوچک، بیشتر شامل ترکستان جنوب غربی و استان پارت به طور خاص در شمال شرقی ایران، حکومت کرده بودند. حتی در این منطقه، تفوق پارت همیشه دارای وضعی متزلزل بود. اما مهرداد، به محض آن که بر تخت نشست، درگیر یک سلسله جنگهای طولانی شد، که در نتیجه آن، پارت برای برتری جویی جهانی به صورت یک رقیب خطرناک در آمد. وی در آغاز کار، با فرمانروایان یونانی-باکتریایی که در مشرق متصرفات او میزیستند درگیر شد و توانست چندین شهر مهم مانند مارگیانا (مرو) و آریا (هرات) را از دست آنان بیرون بیاورد.
اما مهمتر از همه، نبردهای مهرداد با سلوکیان در غرب بود. در این هنگام، سلوکیان هنوز بر سراسر ایران غربی، شامل استان ماد در شمال و پارس در جنوب تسلط داشتند. مهرداد نه تنها همه این مناطق را فتح کرد، بلکه بین النهرین را نیز به تصرف در آورد و سلوکیان را به غرب فرات راند. از این زمان به بعد، وسعت امپراتوری سلوکیان اندکی بیش از سوریه نبود. سلوكیان برای فتح مجدد بخش شرقی امپراتوری خود، دست به کوششی عظیم زدند. دمتریوس پادشاه آنان، لشکری فراهم آورد و چند بار بر پارتیان حمله برد، اما پس از چندی (۱۴۰ پیش از میلاد) مهرداد حیله گر، ناگهان دمتریوس را غافلگیر کرد و در نتیجه، نه تنها او را شکست داد، بلکه به اسارت در آورد. چند سال بعد (۱۲۹ پیش از میلاد)، سلوکیان کوشش نهایی به منظور باز یافتن قدرت خود در فلات ایران به عمل آوردند، ولی بار دیگر شکست خوردند. آنتیوخوس هفتم پادشاه سلوکی، در جنگ کشته شد و ارتش او پراکنده گشت. بر اثر این حادثه، هرگونه امید به برقراری مجدد تسلط یونانیان بر ایران شرقی برای همیشه از میان رفت