بندِ ۴، دربارهی پیشه و کسبِ(=مکاسبِ) مردم و اعضاء و طبقاتِ مردمی است. براساسِ توضیحِ تنسر«مردم در دین چهار اعضاء»را تشکیل میدهند، که بدان«اعضای اربعه»میگویند و عبارتاند از:
عضوِ اول، اصحابِ دین که شاملِ حکّام، عبّاد، زهاد، سَدَنه و معلمان است.(۱)
عضوِ دوم، مقاتل(مقاتله)که شاملِ مردمانِ کارزار(اعم از سواره و پیاده)و مراتبِ بعدی با اعمال و وظایفِ متفاوت است.
عضوِ سوم، کُتّاب شاملِ گروههای کُتّابِ رسایل، کُتّابِ محاسبات، کُتّابِ اقضیه،(۲)سجّلات(۳)و شروط، کُتّابِ سیّر،(۴)اطبّا، شعراء و منجمان است.
عضوِ چهارم، مَهنَه،(۵)شاملِ گروههای برزیگران، راعیان، تجّار و سایرِ حرّف است.
تنسر، در ادامهی این مطالب شرح میدهد که مردم در آن روزگار،«به چیزهایی طمع بستند که حقِ ایشان نبود، آداب ضایع کردند و سنّت فرو گذاشته»اند، چنانکه در قرآنِ مجید ذکر رفته است.(۶)«حجابِ حفاظ و ادب مرتفع شده»و قومی پدید آمده که بدونِ شرف و هنر و عمل و بدونِ حرفه و صنعت«به جمالِ حال رسیده و مال یافته»است.(۷)
بندِ ۵، ابتدا دربارهی افرادِ عاصی و کسانی است که«بیطاعتی و ترکِ ادب»کردهاند و«چون آبروی این چنین مُلک»در خطر خواهد بود، حکومت و شاه ناچار از«خون ریختن»است. در چنین شرایطی، میبایست که هر کس جایگاهِ خود را داشته باشد و نباید«بندگان بر خداوندگاران دلیر»شوند و یا«زنان بر شوهران فرمانروای»، یا«افراط به جایی رساند که منتهای آن پدید»نباشد. باید که«مفتشی امین»باشد«تا تفتیشِ دغل»کند باید که«معلمی دیگر، تا از کودکی باز هر یک را به حرفه و عمل»تعلیم دهد.(ص ۳۵۰_۳۴۹)
پینوشت:
۱. این اصطلاحاتِ عربی بهترتیب برای کلماتِ: داذور(داور یا قاضی)، مگو پذَ(موبد)، رذَ(دستوَر/رئیسِ صومعه یا رئیسِ مغان)و مغوانددژ پذ(معلمِ مغان)آمده است. کلمهی سَدَنه هم جمعِ سادِن و به معنیِ نگهبانِ معبد(و نیز پردهدار)است. نامهی تنسر به تصحیح مجتبی مینوی، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۴، ص ۱۴۳ و ۱۴۹.
۲. کُتّابِ اقضیه به معنیِ نویسندگانِ احکامِ قضاوتی.
۳. سجلّات جمعِ سجل به معنیِ سند.
۴. کُتّابِ سیّر، به معنیِ نویسندگانِ روشِ زندگانیِ پادشاه و سرگذشتِ آنان(نویسندگانِ بیوگرافی).
۵. مَهنَه جمعِ ماهن، در اصل به معنیِ خادم و اینجا به مفهومِ کسبه(=واستریوشان)است. نامهی تنسر به تصحیح مجتبی مینوی، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۴، ص ۱۴۳.
۶. نامهی تنسر به تصحیح مجتبی مینوی، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۴، ص ۵۸ که با این عبارت آورده است: عزّ من قاتله شیاطینَ الاِنس وَ الجنّ یُوحیِ بعضُمُ الی بغض.
۷. همانجا.
منبع: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی در دوران باستان، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹