پاسخ به این پرسش که آموزشِ پزشکی، ریاضیات، نجوم و فلسفه در آموزشگاهِ جُندیشاپور به چه زبانی بوده، تا اندازهای دشوار و نیازمندِ مطالعهی بیشتری است. آگاهیم که شهرِ جُندیشاپور، نشیمنگاهِ اسیرانِ جنگیِ رومی و کوچیافتگانِ شهرِ انتاکیه بود که گروهی از آنان به زبانِ یونانی و گروهی به زبانِ سریانی سُخن میگفتند. اما جندیشاپور شهری ایرانی و در سرزمینِ خوزستان بود، و پیداست که دیگر مردمانِ جُندیشاپور هم، ایرانیان بودند که زبانِ آنان میتوانست فارسیِ میانه و یا یکی دیگر از زبانهای ایرانی بوده باشد.(1)
باورِ بیشترِ پژوهندگانی که دربارهی جُندیشاپور پژوهش انجام دادهاند، این است که دانشهای گوناگون در آموزشگاهِ جُندیشاپور به زبانِ سُریانی و یا یونانی آموزش داده میشده است.(2) به عقیدهی ادوارد براون، پژوهندهی بزرگِ انگلیسی، استادانِ یونانیزبان در جُندیشاپور، پارهای از متنهای یونانی را به همین زبان آموزش میدادهاند، اما چنانکه واژگان و اصطلاحاتِ فارسیِ دارو و داروشناسی در زبانِ عربی نشان میدهند، در جُندیشاپور از زبانِ فارسیِ میانه هم بهویژه در داروسازی استفاده میشده است.(3)
اما به عقیدهی ما، نشانههایی وجود دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و بیچون و چرا، تنها زبانِ علمیِ جُندیشاپور را زبانِ سُریانی و یا یونانی خواند. البته تردیدی نیست که در دورانِ ساسانیان و دو سدهی نخستینِ دورهی اسلامی، در خواندن و نوشتنِ متنهای پزشکی از زبانِ سُریانی استفاده میشده، اما این نمیتواند به معنای کاربرد نداشتنِ دیگر زبانها باشد، و ما میدانیم که پزشکانِ جُندیشاپوری در بغداد، با اینکه سریانیزبان بودند و تألیفات و ترجمههایی به این زبان داشتند، اما زبانِ عربی زبانِ رسمیِ علم و دانش در دنیای اسلام را نیک میدانستند و در تألیفِ کتابهای خود از آن استفاده میکردند، و حتی پشتیبانِ مترجمانی همچون حُنین بن اسحاق در ترجمهی متون از یونانی و سُریانی به عربی بودند. چنانکه عیسی بن چهاربُخت، شاگردِ جورجیوس بن بختیشوع، سه مقاله از مجموعه تفسیرهایی که جالینوس دربارهی «کتابالفُصول» بقراط نوشته بود و حُنین بن اسحاق آن را در هفتمقاله به زبانِ سریانی ترجمه کرده بود، به عربی درآورد.(4)
حُنین بن اسحاق، پزشک و مترجمِ پُر آوازه، که در پزشکیِ بالینی از شاگردانِ جبرائیل و موردِ علاقهی او بود، به تشویق و درخواستِ جبرائیل پارهای از نوشتههای جالینوس را که خودِ جبرائیل به آنها علاقمند بود، به عربی ترجمه کرد.(5)
پزشکانِ جندیشاپوری، همانندِ دیگر نویسندگان و دانشمندانِ بزرگِ دنیای اسلام، بهتر میدیدند که همه یا بخشهایی از نوشتههای خود را به زبانِ عربی، که زبانِ رسمیِ دانش و فرهنگِ دنیای اسلام بود، بنویسند، اما همیشه در گفت و گوهای روزانه و مناظرههای شفاهیِ خود دربارهی پزشکی از زبانِ فارسی سود میجُستند. گذشته از گزارشهای تاریخیِ فراوان دربارهی پزشکانِ گندیشاپوری در بغداد از زبانِ فارسی، یک گواهِ دیگرِ این موضوع، وجودِ واژهها و اصطلاحاتِ پزشکیِ ایرانی در زبانِ عربی است،(6) که بیگمان نتیجهی استفاده از زبانِ فارسی و میراثِ پزشکیِ ایرانی در بغداد میباشد. در حقیقت، پزشکِ نسطوریِ جندیشاپوری در آمیختگیِ با جامعهی اسلامی، زبانِ عربی را آموختند، اما همواره تسلطِ خود به زبانِ فارسی را نگاه داشتند.
جورجیوس بن بختیشوع در سالِ ۱۴۸ هق در نخستین دیدارِ خود با خلیفه منصور، به دو زبانِ فارسی و عربی او را ستود.(7)
در سالِ ۱۷۱ هق بختیشوع بن جورجیوس، برای درمانِ خلیفه هارونالرشید(۱۷۰_۱۹۳ هق)به بغداد آمد و در دیدار با خلیفهی بیمار، با زبانهای فارسی و عربی سخن گفت.(8)
هنگامی که صاحب بن عبّاد(۳۲۶_۳۸۵ هق)، از وزیرانِ بزرگِ دیلمی، در ری بیمار شد و برای درمانِ خود از عضدالدولهی دیلمی پزشک خواست، انجمنِ پزشکانِ درباری با بیانِ اینکه جبرائیل بن عبیدالله زبانِ فارسی را نیک میداند، وی را برای درمانِ وزیرِ دیلمی پیشنهاد دادند.(9)
یوحنا بن ماسَویهی جندیشاپوری در نهضتِ ترجمهی متونِ پزشکی فعالیت داشت و گذشته از زبانهای سریانی، عربی و فارسی، با زبانِ یونانی هم آشنا بود،(10) و گفته میشود که خودِ یوحنا چند متنِ پزشکیِ یونانی را به سریانی ترجمه کرده، و البته نکتهی مهمتر اینکه وی حُنین بن اسحاق، یکی از بهترین شاگردانِ خود را به ترجمهی متنهای یونانی فراخوانده بود.(11)
پینوشت:
۱. اولیری، دلیسی اونز(۱۳۷۴)، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمهی احمد آرام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۱۱۲.
۲. برای نمونه نگاه شود:
اولیری.دلیسی اونز(۱۳۷۴)، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمهی احمد آرام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۱۱۲۱۱۳؛ براون.ادوارد(۱۳۶۴)، طب اسلامی، ترجمهی مسعود رجبنیا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۵۴۵۵؛ الگود.سیریل(۱۳۸۶)، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمهی باهر فرقانی، تهران، موسسهی انتشاراتی امیرکبیر، ص ۶۸؛ جمیلی.رشید(۱۳۸۵)، نهضت ترجمه در شرق جهان اسلام در قرن سوم و چهارم هجری، ترجمهی صادق آئینهوند، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)؛ امامشوشتری، سید محمد علی(۱۳۵۳)، دانشگاه شاپور گرد، دوازده مقالهی تاریخی، به کوشش یحیی شهیدی، تهران، چاپخانهی ارتش، ص ۲۳۲_۲۵۵.
۳. براون.ادوارد(۱۳۶۴)، طب اسلامی، ترجمهی مسعود رجبنیا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۵۴_۵۵؛
۴. ابنابیاصیبعه(۱۳۴۹)، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج ۱، به کوشش سید جعفر غضبان و محمود نجمآبادی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۴۸۸.
۵. قفطی، جمالالدین علی بن یوسف(۱۳۷۱)، تاریخالحکماء قفطی(ترجمهی فارسی از قرن یازدهم هجری)، به کوشش بهمن دارائی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۲۴۱؛ ابنابیاصیبعه(۱۳۴۹)، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج ۱، به کوشش سید جعفر غضبان و محمود نجمآبادی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۴۶۱؛ الگود.سیریل(۱۳۸۶)، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمهی باهر فرقانی، تهران، موسسهی انتشاراتی امیرکبیر، ص ۱۳۱؛ طباطبایی.نسترن(۱۳۸۴ الف)،《جبرئیل بن بُختیشوع》، دانشنامهی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، ج ۹، ص ۶۰۷_۶۰۸. الف: ۶۰۶.
۶. نگاه شود به: ریشتر برنبورگ، ل(۱۳۷۵)، "بختیشوع"، دانشنامهی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۲، ص ۴۳۶؛ کرامتی.یونس(۱۳۸۳ ب)، پزشکی اسلامی: ۳ کاربرد واژگان فارسی در پزشکی دورهی اسلامی، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۳، ص ۶۵۸_۶۵۹.
۷. قفطی، جمالالدین علی بن یوسف(۱۳۷۱)، تاریخالحکماء قفطی(ترجمهی فارسی از قرن یازدهم هجری)، به کوشش بهمن دارائی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۲۱۷_۲۱۸؛
ابنابیاصیبعه(۱۳۴۹)، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج ۱، به کوشش سید جعفر غضبان و محمود نجمآبادی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۳۱۷_۳۱۸؛ ابنالعبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون(۱۳۷۷)، تاریخ مختصر الدول، ترجمهی محمد علی تاجپور و حشمتالله ریاضی، تهران: انتشارات اطلاعات، ص ۱۷۰.
۸. قفطی، ۱۳۷۱: ۱۴۱۱۴۲؛ ابنابیاصیبعه، ۱۳۴۹: ۳۲۳۳۲۴.
۹. قفطی، ۱۳۷۱: ۲۰۵۲۰۶؛ ابنابیاصیبعه، ۱۳۴۹: ۳۶۸۳۷۰.
۱۰. ابنندّیم، ۱۳۸۱: ۵۲۴؛ مؤذنجامی.محمد مهدی(۱۳۷۷)،《ابنِ ماسَویه》، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۶۴؛ اولمان.مانفرد(۱۳۸۳)، طبّ اسلامی، ترجمهی فریدون بدرهای، تهران: انتشارات توس، ص ۶۶.
۱۱. مؤذنجامی.محمد مهدی(۱۳۷۷)،《ابنِ ماسَویه》، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۴، ص ۵۶۴.
منبع: جلیلیان.شهرام، تاریخ جُندیشاپور، اهواز، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی جندیشاپور اهواز، چاپ دوم ۱۳۹۴، رویهی ۶۷_۶۹