ميرزا ابوالحسن خان غفاري كاشاني در سال 1229 هجري قمري در يكي از خانوادههای هنردوست و با فرهنگ كاشان كه نسبشان به ابوذر غفاري، يكي از صحابهی پيامبر اسلام؛ میرسد به دنيا آمد. از خاندان غفاري، طي سالها هنرمندان مشهوري پا به عرصه ظهور رسانيدند كه بيگمان در سير تحول و ترقي هنر نقاشی ايران در دو قرن اخير تأثير فراواني داشتهاند و از جمله آنان ميتوان از ابوالحسن مستوفي غفاري، ابوالحسن خان غفاري (صنيعالملك)، ميرزا بزرگ غفاري كاشاني، ابوالحسن ثالث( يحيي خان غفاري)، عليرضا غفاري، مسعود غفاري، ابوتراب غفاري و محمد غفاري (كمال الملك) نام برد. از دوران كودكي ابوالحسن غفاري اطلاع چنداني در دست نيست. پس از طي دوران كودكي و به انجام رسانيدن تحصيلات مقدماتي، بنا به روايتي، در حدود پانزده، شانزده سالگي براي تعليم گرفتن نقاشی نزد استاد مهرعلي اصفهاني نقاش دربار فتحعليشاه فرستاده شد. دليل اينكه او را شاگرد مهرعلي ميدانند، به دست آمدن طرحهای رنگي كوچكي از سر يك مرد است كه در گوشهی چپ آن نوشته شده است: «زد رقم بندهی شه مهرعلي 1245» و در گوشه سمت راست آن نيز اينگونه آمده است: «به جهت سرمشق ميرزا ابوالحسن به تاريخ 1245».
ميرزا ابوالحسن خان پس از طي مراحل نخست آموزش به سبب استعداد موروثي و نيز تلاش لازم، پس از مدت زماني، در رديف نقاشان معتبر دربار محمدشاه قرار گرفت؛ به نحوي كه در سال 1258 هجري قمري و در سن بيست و نه سالگي به وي اجازه داده شد نقاشی رنگ و روغني از چهره شاه تهيه كند. این پرده كه رقم «چاكر جان نثار ابوالحسن ثاني غفاري» را دارد، قديميترين اثر او محسوب ميشود. لازم به يادآوريست كه ميرزا ابوالحسن غفاري از سال 1258 قمري آثارش را با رقم ا بوالحسن ثاني امضاء ميكرد. از این اثر و چند اثر ديگر او چنين استنباط میشود كه ميرزا ابوالحسن پيش از سفر فرنگ، تحت تأثير شيوهی استادان خود، به همان سبك مخصوص نقاشان اصفهاني كار كرده و در كارهای اوليهی خود، طرز طراحي و قلمزني و رنگآميزي آنان را مراعات كرده است. رگههای استعداد او براي اولين بار در همين صورت سازياش از شاه آشكار میشود و با اينكه آموختههايش را از استادان خود در نقاشياش آورده، با این حال شخصيت مستقل هنري و ديدگاه متفاوت از ديگران را در كار نقاشی خود حفظ كرده است. او با مدد از ذوق و استعداد خويش، دقت و ظرافت و ريزهكاريهايي از خود نشان ميدهد كه متفاوت از كارهای متداول و رايج نقاشان زمان خود و با استفادهی به جا از كاربرد رنگ و حالت بخشيدن به چهرههاست. او با تمامي پيروياش از سبك و شيوهی رايج نقاشي درباري، نگاهي شخصي به نقاشي دارد. ميرزا ابوالحسن غفاري بيشتر جواني خود را تا پيش از سفر به ايتاليا و كسب تجارب تازه، به نقاشي ميپردازد.
آثاري كه هر كدام به تنهايي نشان دهندهی استعداد اين نقاش است. نقاشيهاي آب رنگ او تا قبل از سفر به فرنگ، نمونههاي جالبي از تلاشهای موفق نقاش به حساب ميآيد. مهارت در شبيه كشي، ملاحت و زيبايي رنگها و مهارت در ترسيم لباس و پوشش آدمهای نقاشيهايش، معياري نوين را در سنجش نگاه و استعداد نقاش، پيش روي ميگذارد. انگار كه او در پي يافتن ابعاد و مفاهيمي تازه در نقاشی است. او انسان و چهرهی انسان را همچون نقاشيهای دوره پيشين، همانند نقشي حجاري شده بر سنگ، مات و گنگ و مرده نمييابد و تلاش ميكند تا به كندوكاو در حالات دروني آدمها، به نمايش شخصيت و خلقيات پنهان آنان دست زند. با چنين انگيزهای است كه به هنگام نقاشي صورت حاجي ميرزا آغاسي؛ صدراعظم مقتدر وقت، در كسوت يك نقاشباشي صاحب عنوان و مقام در دربار، نميخواهد به دور از چهرهی حقيقي اين شخص، براي خوش آمد صاحب نقش، تن به نماياندن سر و صورت و لباس زيباي او دهد. چنين است كه در نهايت امانتداري، ميكوشد چهرهی واقعي او و حالات دروني حاجي ميرزاآغاسي را در این چهره ترسيم كند و با همين انديشه است كه او را با چهرهای سوخته و صورتي سراسر شيار و چين و چروك نشان ميدهد.
اعتبار این وفاداري و امانتداري و صداقت، آنگاه مشخص میشود كه مقايسهاي داشته باشيم ميان او و نقاشان درباري هم روزگارش كه صرفاً به دليل خوشامد و تملق شاه و اطرافيانش، صورتهای زيبا اما مرده و بيحس رسم ميكنند و به دليل حفظ موقعيت و برتري طلبي از همرديفان، شاه و شاهزادگان و قدرتمندان زمان را با رنگ و جلائي پر فريب و خالي از هرگونه واقعيتي نقش ميكنند. دليل این ادعا نيز بازگشت به پردههای گوناگون چهره فتحعلیشاه در دوران گذشته است. در اين پردهها هيچگاه غبار پيري بر چهرهی فتحعليشاه ننشسته و این در حالي است كه هر يك از نقاشيها در سالهای مختلف زمامداري او به نقش درآمدهاند.
همانگونه كه گفته شد از سال 1258 قمري تا پيش آمدن سفر فرنگ، چندين اثر از ميرزا ابوالحسن غفاري موجود است كه از آن جملهاند، تصوير آبرنگ «خورشيد خانم» با رقم «مشق ابوالحسن ثاني غفاري سنه 1259» و تابلو رنگ روغني بزرگ «دو دلداده و پيرزن مشاطه» با رقم «غلام جان نثار ابوالحسن نقاش باشي(؟) سنه 1259» و تصوير آبرنگ «شاهزادهاي با اطرافيان خود» كه تقريباً با چهرههای مضحكي نقاشی شدهاند با رقم«چاكر درگاه ابوالحسن كاشاني غفاري سنه 1260» و تصوير آبرنگ «عزت الله خان شاهسون دويرن» با رقم «چاكر درگاه ابوالحسن غفاري كاشاني سنه 1261» كه همه آ نها متعلق به كاخ موزه گلستان هستند. ابوالحسن خان بنابر تمايلي كه براي پيشرفت و تكامل هنر خود داشت، در اواخر سلطنت محمدشاه يعني در حدود سالهاي 62-1261 هجري قمري در صدد بر آمد كه با سفري به ايتاليا، آثار نقاشان بزرگ و معروف اروپايي، به خصوص نقاشان رنسانس را از نزديك مشاهده كند، با طرز كار و شيوهی نقاشی آنان آشنا شود. از اينرو، گويا با همت و سرمايهی خود يا با مساعدت های محمدشاه يا بنا به روايتي به كمك حسينعليخان نظام الدوله مشيرالممالك رهسپار كشور ايتاليا شد و مدتي در هنرستانها و موزههای رم و فلورانس و واتيكان به تحصيل و مطالعه و نسخهبرداري از تابلوهای هنرمندان ايتاليايي دورهی «رنسانس» و «باروك» پرداخت و پس از چهار يا پنج سال مقارن با دومين سال سلطنت ناصرالدين شاه يعني 1266 هجري قمري / 1850 ميلادي كه با حمايت و ياري اميركبير و از سال 1264 هجري قمري / 1848 ميلادي آغاز شده بود ، به كشور بازگشت. ميرزا ابوالحسن خان به عنوان يك چهرهی پيشرو در نگارگري ايران، دومين نقاش نام آشنا پس ا ز محمدزمان است كه در مقام يك نقاش چيره دست و صاحب ذوق، راهي ديار فرنگ ميشد. او به رغم محمدزمان، فقط در كسوت يك هنرمند گمنام و بي ادعا، سالهای اقامتش را در گوشه و كنار شهرهای رم و فلورانس و ديدار از موزهها گذراند. او با آنكه به كار كپي كردن برخي از آثار بزرگان رنسانس همانند «رافائل» و تابلوي مشهور او همانند «مادوناي فولين لو» با مهارت پرداخت، هرگز مقهور آن طرز نقاشي نشد و آگاهانه از اين تقليد و شيفتگي پرهيز و تلاش كرد تا دريافتهايش را از تجربه جديد در پيوند با گذشته تصويري سرزمين خويش هماهنگ ساخته و شكل نويني ارائه دهد كه ضمن معرفي هويت و زمان، با خلاقيت و بيان فردي همراه باشد. ابوالحسن غفاري حين بازگشت از ايتاليا بنابر تمايل شديدي كه بر توسعهی هنر نقاشي در ايران و تربيت شاگردان متعدد در اين رشته داشت، مقداري وسايل نقاشي، باسمههای رنگي و گراورهای فراوان از كارهای استادان اروپايي را با خود به ايران آورد كه بعدها در تكميل هنرستان نقاشي كه خود مؤسس آن بود، مورد استفاده قرار گرفت. او پس از بازگشت، به دليل شهرت و اعتباري كه در ميان نقاشان زمان خود داشت، موردتوجه ناصرالدين شاه قرار ميگيرد. پس از فوت محمدابراهيم نقاشباشي، سمت و عنوان او را به فرمان ناصرالدين شـــاه به دســـت آورد و بدين ترتيب امكانات تازهاي در ارايهی ذوق و هنرش نصيب او شـــد. از اين پس بود كه مهمترين و شـــايد معتبرترين دقايق حيات و زندگي هنري نقاش آغاز شد. نخستين گام وي در اين بازگشت، شكوفايي استعداد او در شبيهكشی و پرترهسازي است. او با قدرت و ظرافت هر چه تمامتر، پرترهسازي و شبيهكشي را كه تا اين زمان در كار نقاشي چندان پيشرفته نيست و حتي چه بسا پيش پا افتاده و ضعيف است، جان تازهای ميبخشد. او هر يك از آدمهای تابلوهايش را با خصوصيات جداگانه، چـــه از نظر قيافـــه و چه حالات، در كنار هم قرار ميدهد. نخســـتين اثري كه او پس از بازگشـــت به ايران و با رقم نقاشباشي كشيده، تصوير آبرنگ شـــاهزادهاي با دوستان و اطرافيانش، نقاشي شده در سال 1267 قمري است. آثار شكفتگي و بروز قدرت پرترهسازی و شبيهكشی ابوالحسن خان و نمايش حالات و روحيات صاحبان قيافه نمايان اســـت و نقاش با مهارت در نقش هر چهره، ذوق و ابتكاري خاص به خرج ميداد. اين اثر نقاشي، راهي را كه نقاش پـــس از آن در پيش خواهد گرفت، مشخص ميكند.
ابوالحســـن خـــان اندكي پس از بازگشت از سفر اروپا در سراي بزرگي در انتهای بازار توتون فروشـــان كه در زمـــان صدارت ميرزاتقي خان اميركبير بـــراى تربيت و آموزش اهل هنر به نام «مجمع دارالصنايع» ترتيب يافته بود، مقدمات لازم را براي انجام سفارشات فراهم كرد. اين ســـراي بزرگ داراي حجرههای فراوان بود كه در هر يك از آنها گروهي از هنرمندان و صنعتگران به همراه شاگردان و دستياران خويش مشغول انجام سفارشات اعيان و مردم بودهاند. يكي از اين حجرههای متعدد اين ســـراي بزرگ، حجرهی نقاشان بود كه ابوالحســـن نقاشباشي با 34 نفر از شـــاگردان خود در آنجا به كار نقاشي مشـــغول بودند. ابوالحسن غفاري در مقام نقاشباشي دربار، اجراي سفارشي بزرگ را برعهده گرفت. بنا به سفارش ميرزاآقاخان اعتمادالدولهی نوري كه پس از عزل اميركبير به مقام صدر اعظمي رســـيده بود، از ابوالحسن نقاشباشي خواسته شد تا براي تزئين تالار پذيرائي عمارت نظاميه، تصويري بزرگ از ناصرالدين شاه و شاهزادگان و رجال دربار او به هنگام جلوس و تشكيل صف سلام نوروزي نقاشـــي كند. پرده های ســـلام كه بايد مشابه ديوار نگاره های عبداالله ميبود، براي نصب در تالار پذيرايي نظاميه نقاشي شد و در سال 1273 هجري قمري به پايان رسيد. نقاشي های اين تالار، شامل هفت پرده و 84 صورت است. اين نقاشيهای ديواري، ناصرالدين شـــاه را نشســـته بر تخت نشان ميدهد با فرزندان جوانش، وزيران و دولتمردان طرز اول، شمار زيادي از درباريان و نيز صفي از فرستادگان دُول خارجي در اطرافش. هيكلها همه مانند سرمشق داده شده در نگارستان (ديوار نگاره عبداالله خان) به اندازهی طبيعي اند ليكن هر يك از چهره ً ها كاملا فردي و در تفاوت آشكار با ديگران ساخته شده است، برخلاف اندام خشك زده و چوب نما و صورت های يكسان سازي شده در كار عبداالله خان.
چنين به نظر ميرســـد كه ابوالحســـن خان در نقاشي اين پردهها، چهرهها و قيافهها را خود نقاشي و بقيه قسمتها را به شاگردانش واگذار مي كرد. دوستعلي خان معيرالممالك دربارهی شيوهی پرداز ابوالحسن غفاري گفته است: «صنيع الملك در فن شبيه ســـازي با آبرنگ نيز اســـتاد بود. شيوهی پرداز مخصوص به خود داشت و در دقايق آن بي رقيب بود. با تمامي ظرايف كاري كه در چهره به كار ميبرد، بدن و لباس را تقريباً ناديده ميانگاشت و اغلب طرح مدادي آن را بدون رنگ آميزي باقي ميگذارد». او همچنين گفته است: «نقوش رنگ روغن مجلس سلام ناصر الدين شاه در عمارت نظاميه از آثار صنيع الملك است. صورتها كه در نهايت شباهتاند كار اوست و لباسها و ديگر جزئيات كار شاگردانش. مايه بسي خوشوقتي است كه از اين اثر بي نظير در موزه ايران باستان نگهداري ميشود.» در همين دارالصنايع است كه ابوالحسن خان كار تصويرسازي كتاب «هزار و يك شب» را آغاز ميكند. نقاشـــيهای هزار و يك شـــب از شاهكارهای صنيع الملك است و از بهترين آثار اين دوره نيز محسوب ميشود. كار مصورسازي، خوشنويسي، تذهيب و تجليد آن هفت سال به طول كشيد. و او ضمن سرپرستي و نظارت كلي بر كار كتاب، به انجام اين مهم با موفقيت و مهارت توفيق يافت. كتاب هزار و يك شب در شش مجلد تنظيم يافته و مشتمل بر 1134 صفحه تصوير است كه هر يك از آنها دست كم سه نگاره دارد. صفحات اين شش مجلد يك در ميان با تصوير آرايش يافتهاند. ابوالحسن غفاري مصورسازي اين كتاب را با همكاري گروه 34 نفري شاگردانش به انجام رسانيد. بيشتر نگارههای اين كتاب از كيفيتي بسيار عالي با رنگهای زنده و روالي تخيلي برخوردارند. البته لباسها و جزئيات تصوير با الگوهای متداول در اواسط قرن سيزدهم مطابق هستند و ابوالحسن خان به جاي قهرمانان از نگارههای رجال و افراد معاصر خود استفاده كرده است. از جمله تصاوير آن تصوير اميركبير است كه در مقابل او ناصرالدين شاه را در سن جواني نشان ميدهد. نام دستياران ميرزا ابوالحسن غفاري بر ما روشن نيست و اين طور پيداست كه قسمت های حساس مجالس هزار و يك شب را مانند تركيب كلي، كار چهره ها و طراحي اندام به عهدهی خود ميرزا ابوالحســـن خان بوده و ديگر قســـمتها نظير مفرشها، گل و بوته، در و پنجره و فضاي بيرون به عهدهی شـــاگردان وي بوده اســـت. سرپرستي تذهيب و ترصيع اين كتاب به عهدهی ميرزا عبدالوهاب و ميرزا علي محمد و اجراي جلدهای روغني آن به عهده ميرزا احمد بوده اســـت. كار مصورسازي كتاب هزار و يك شب توسط صنيع الملك و شاگردانش به بعد از مراجعتش از سفر اروپا باز ميگردد، ولي صنيع الملك نه فقط تحت تأثير هيچيك از شـــيوههای نقاشي او مانيستي اروپايي قرار نميگيرد، بلكه با خلاقيت بسيار و حســـن ابتكار، ويژگيهای نگارگري ســـنتي ايران را با توجه به موضوع و زمان در آثارش در نظر ميگيرد. آنچه در نقاشيهای مجلدات هزار و يك شب سخت مورد توجه است، بي اعتنايي گهگاه نقاش به رعايت پرسپكتيو است. اگر چه صنيع الملك عميقاً با سه بعد نمايي در فضاي دو بعدي تصوير آشنايي داشت (دليل اين مدعا رعايت اصول پرسپكتيو در بيشتر نقاشيهايش است.) ولي آثاري كه وي و شاگردانش براي تصويرسازي كتاب هزار و يك شب آفريدند، صرفاً آثاري دو بعدي اند. اين نبود رعايت از سوي نقاش، آگاهانه و با قصد و تعمق قبلي است. به نظر ميرسد او باتوجه به مضامين شرقي قصهها و با درنظر گرفتن زمينه و وسعت خيالبافي نخواسته است بر اصالت و حال و هواي اين قصه ها، با فضاســـازي حســـاب شده و رعايت سه بعدنمايي همانند نقاشيهای غربي، لطمهاي وارد سازد و او با اين كار خواسته است همگام با زبان راوي و راويان قصهها، بر ميزان و كاربرد تخيل در اين قصهها بيفزايد. از ويژگيهای ديگر تصاوير كتاب هزار و يك شب، تلاش در نشان دادن آرايش و لباس مردم زمانهی خويش در شخصيت های نقاشي شده اين كتاب است. نقاش خارج از فضا و زمان افســـانهها و حكايات اين كتاب از پوشـــش و ظاهر مردمان زمانهی هم عصرش استفاده كرده است. شايد دليل اين ابتكار، در نظر گرفتن اين مسأله است كه خوانندهی همان عصر با ديدن نقاشيهای اين كتاب ارتباط راحت تر و بهتري با قصهها و متن كتاب برقرار كند. ويژگي ديگر نقاشـــي های صنيع الملك در اين كتاب، درخشندگي رنگها و حركت نور در جاي جاي تصوير است. نور در اين نقاشيها از منبع ثابت و مشخصي ساطع نميشود و همانند نگارههای سنتي ايران، متناسب با نياز فضا، به آن روشني و تحول ميبخشد. از آثار انفرادي ابوالحسن خان به شيوهی آبرنگ كه در اين سالها كشيده شده است و به دست آمدهاند، ميتوان به تصوير حسنيعلي خان مُعيرالممالك، مباشر و ناظر كتاب هزار و يك شب اشاره كرد. او در حاليكه يك جلد از شش مجلد كتاب را در دست دارد، نقاشي شده است. تصوير ديگر كودكي معيرالممالك است و ديگري تصوير شبيه خود معيرالممالك و يا شبيه پدر اوست كه با آبرنگ كار شده است. همچنين سر حكيم باشي به شيوهی آبرنگ نقاشي شده و نقاشي ديگر از شاهزاده معين الدين ميرزاست.
شـــاهزاده اردشـــير ميرزا نيز توســـط هـــم او به تصوير درآمده اســـت. از آثـــار جالـــب ابوالحســـن خـــان در ايـــن ســـال ها، شـــمايل حضرت علي (ع) است كه به شيوه رنگ و روغن و در نهايت ظرافت به اجرا درآمده است. نقاش كه در طي سالها اقامت در ايتاليا، تأثيرات بي چون و چرايي از نقاشي های مذهبي شيوهی نقاشان اروپايي را پذيرفته، به هنگام نقاشي شمايل حضرت علي (ع) با اخلاص و ايمان سعي در نشان دادن عظمت و تقدس و بزرگي اين شخصيت والاي جهان اسلام دارد. او كوشيده است از تأثيرات كار نقاشان مذهبي اروپا بركنار بمانـــد و اين گونـــه در بيان تمايز و اختلاف عمدهی تفكر و ذوق و بينش خود در رابطه و مقايسه با كار نقاشان معتبر مذهبي اروپا موفق مانده است. هر چند كه در نقش و ترســـيم فرشـــتگان و حلقه گلي كه بر دست دارند، گوشه نظري به رواج اين گونه تصاوير در كار نقاشان مذهبي فرنگي دارد اما اين تقليد، آن چنان نيست كه بر مجموعهی كارش در ساختن اين شمايل، لطمهاي جدي وارد سازد. يكي ديگر از آثار جالب غفاري نقاشباشي در اين دوره، تابلوي «حكيم و بيمار» است كه در سال 1276 قمري و در قطع متوسط نقاشي شده است. اين تابلو مجلس عيادتي است كه در آن ميرزا ابوالفضل طبيب كاشاني و بيمار وي و گروهي از زنان نقاشي شدهاند. در اين اثر ميرزا ابوالفضل طبيب كاشاني در مركز اثر قرار گرفته و در حالي كه روبه سوي بيننده دارد، نبض بيمار را كه روي زرد و تكيده اي دارد، در دست گرفته است. تعدادي همراه، كه برخي چادر سياه و تعدادي چادر نماز و حتي يكي از آنها چادرشـــب به ســـر دارد، در سرتاسر اثر پراكنده اند. تركيب كلي اين نقاشي آبرنگ، ويژگي اغلب آثار ابوالحسن غفاري را دارد. در اين اثر، ضمن اجراي بســـيار ظريف چهرهها، روابط كل پرده از طريق هماهنگي و توازن بين خطوط دوار و زاويه دار برقرار ميشود. از ديگر آثار آبرنگ او ميتوان به اثر نقاشي از حاجي ميرزا علي اكبر قوام الملك و همچنين پردهاي از غلامان درباری دره چمن سلطانيه اشاره كرد كه به رقم او در سال 1276 قمري و به شيوه آبرنگ نقاشي شده است. تابلوي ديگر نيز، نقاشي آبرنگي است كه با رقم «چاكر درگاه شاهنشاه ابوالحسن غفاري نقاشباشي كاشاني» و در سال 1268 قمري به انجام رسيده است. اين اثر مهارت و چيره دستي ابوالحسن نقاشباشي را در نقاشي های پرفيگور، كاملاً نشان ميدهد. در اين نقاشي با وجود ازدحام جمعيت كثير در آن، هر يك از چهرهها با حالات مخصوص و منحصر به خود، به دقت و مهارت تمام كار شـــدهاند. در گوشـــه سمت چپ تصوير در شرح داستان اين نقاشي چنين نوشته شده: «صورت عظيم خان اصفهاني است كه در حكومت محمد حسين خان، داروغه اصفهان بود. از قضا روزي خبر آوردند كه دو نفر از اتراك مجلس شربي چيدهاند و .... دارند، عظيم خان با جمعيت كثيري مي رود با تدارك شكار كردن، آنها را بگيرد. آنها خبردار شدند، دست بر قمه كرده حمله به عظيم خان و سپاه او كردند. عظيم خان چون اين دو نفر را ديده يكدفعه خود و همراهانش بدر غلطيدند». اين تصوير و تصوير «غلامان دربار» و نقاشي «حكيم و بيمار» و امثال آن، بيانگر توجه ابوالحسن خان غفاري به موضوعات اجتماعي جامعه خارج از دربار در نقاشـــي اســـت. او در اينگونه آثار نيز همان دقت و مهارتي را به كار ميبرد كه در نقاشيهای مربوط به شاهزادگان و درباريان.
ديگر اثر آبرنگ او، صورت سازي محمدناصرخان قاجار(ظهيرالدوله) است با رقم «ابوالحســـن نقاشباشي كاشاني غفاري». افزون بر موارد ذكر شده، تك چهرههای بســـياري از اعضاي خاندان ســـلطنتي و اعيان دوره قاجار به شيوه آبرنگ و پرداز به توسط او اجرا شده است. اغلب اين چهرهها به طرز دقيقي پرداز شدهاند ولي قسمت های لباس و اندام در حد طراحي باقي ماندهاند.
ابوالحسن خان در حين تحصيل در اروپا، همانگونه كه آورديم، شيوههای كار ليتوگرافي(چاپ ســـنگي) را فرا گرفته بود. به همين ســـبب در سال 1277 قمري رياست دارالطباعه و اداره امور چاپ و انتشار روزنامه «وقايع اتفاقيه» كه از تاسيسات مرحوم ميرزا تقي خان اميركبير بود و تا آن موقع 471 شماره از آن به صورت هفتگي منتشر شده بود، از طرف ناصر الدين شاه به عهده ميرزاابوالحسن خان نقاشباشي گذاشته شده و از او خواسته شد تا اين روزنامه را به صورت بهتري منتشر كرده و در هر شـــماره آن، تصاويري از رجال و شـــخصيت های درباري و سياسي و مناظري از تهران و بعضي وقايع و اتفاقات را نقاشـــي و به شـــيوه چاپ سنگي منتشر كند. ميرزا ابوالحسن خان از شماره بعد يعني شماره 472 عنوان روزنامه را بـــه روزنامـــه «دولت عليه ايران» تغيير داد و آن را با قطع بزرگتر و خط زيباتر و كاغذ مرغوبتري منتشر ساخت. و در سر لوح آن نقش شير وخورشيد كه در هر شماره، نقاشي آن تجديد مي شد، به چاپ رسيد. نخستين يا دومين تصويري كه در اين روزنامه به چاپ رسيد، تصوير ميرزا ابوالحسن خان نقاشباشي به قلم خود او بود. نزديك به 9 ماه پس از انتشار روزنامه «دولت عليه ايران»، ناصرالدين شاه به سبب كوشش های ميرزا ابوالحسن خان در بهبود كيفيت آن، وي را با اعطاي لقب «صنيع الملك» تشـــويق كرد و اين خبر در شـــماره 491 همان روزنامه و به تاريخ 1277 ه . ق به چاپ رسيد. از آرزوهای ديرينه صنيع الملك ايجاد هنرستاني براي تعليم نقاشي بود تا جوانان با استعداد در زمينه هنرهای تصويري درآن آموزش ديده و مهارت لازم را كسب كنند و بدين وسيله دانش و انديشه و هنر از محدودههاي ايســـتا و بسته فراتر رفته و در تحول اساسي جامعه موثر باشند. و حال كه وي شرايط را مناسب مي ديد، بي درنگ با وسايلي كه خود براي همين منظور از ايتاليا آورده بود و با به دست آوردن محل مناســـبي در جنب ارگ دولتي، اقدام به تأســـيس نخستين هنرستان نقاشـــي ايران كرد. وي در ابتداي كار براي زمينه چيني و آماده ساختن اذهان، در شـــماره 518 روزنامه دولت عليه ايران (سوم شوال 1278 قمري) چنين نوشت: «در روزنامههای قبل نوشته شده بود كه حسب الامر مقرر گرديده است صنيع الملك نقاشباشي خاصه، كارخانه باسمه تصوير و نقاشخانه دولتي ترتيب داده در آنجـــا پرده های كار اســـتادان مشهور را با بعضي از باسمههای معتبر كه از روي عمل استادان معتبر كشيده و طبع نمودهاند با ساير اسباب و اوضاع، يك مكتب خانه نقاشي به طوري كه در فرنگستان ديده بوده است و اسباب لازمهی آن را حسب الحكم با خود آورده است ترتيب داده، به طوري كه هركس طالب آموختن اين صنعت باشـــد به هيچ وجه نقصي در اسباب تحصيلش نباشـــد بلكه ساير صاحب صنعتها هم در هر طرح و هر كار كه محتاج به نمونه و امتياز ســـليقه باشند معطل نباشند... و ترتيب نقاشخانه از اين قرار اســـت كه چند پرده كه خود مشـــاراليه در سفر ايتاليا از روي عمل استاد مشهور رفائيل كشيده و از صحهی جميع اســـتادان گذرانيده بود، در آنجا نصب نموده و از باسمه و صورتهای گچ و ساير كارهايي كه از روي عمل ميكائيل (ميكلانژ) و رفائيل و تيسيانه و ســـاير استادان كه اسامي آنها در كتاب آموختن عمل نقاشـــي ذكر شده است كشيده و چاپ نمودهاند، نصب نموده از هر قبيل اســـباب و آلات كار را در آنجا فراهم آورده قريب به اتمام است و بعد از اينكـــه ايام رمضان المبارك منقضي شد، ثانياً اعلان خواهد نمود كه جوانان قابل در ايام هفته يك روز هم خود مشاراليه مشغول تعليم خواهد بود و هفته دو روز هم در آنجا قراري داده خواهد شـــد كه مردم جهت تماشـــاي آنجا مأذون باشند و اين اول نقاشخانه و كارخانه باسمه تصوير است كه در دولت ايران حسب الامر معمول و متداول ميگردد بطور و طرز فرنگستان.»
خبر تأسيس و قبول شاگرد در هنرستان مذكور در شمارهی 520 روزنامه دولت عليه ايران و زيرعنوان «اعلان نقاشخانهی دولتي» چنين به چاپ رسيد: چون در روزنامهی سابق قلمي شده بود كه بعد از اتمام عمل نقاشخانه به جهت اطلاع مردم اعلان جديد خواهد شـــد كه هركس خواســـته باشد طفل خود را به نقاشخانه ببرد كه تحصيل اين صنعت لطيف نمايد دانسته باشد، لهذا چون اين اوقات عمل ترتيب نقاشخانه از هر حيث پرداخته شده است، اعلان و اعلام مي شود كه از اين تاريخ به بعد هركس خواسته باشد طفل خود را به مكتب نقاشخانه ببرد، نقاشخانهی دولتي باز است و صنيع الملك روزهای شنبه را خود به تعليم شاگردان خواهد پرداخت و ســـاير ايام شـــاگردان در همان نقاشخانه از روي پرده های كار استاد و صورتها و باسمههای فرنگستان و غيره به مشق نقاشي و تحصيل اين صنعت ميپردازند و روز جمعه را كه از ايام تعطيل ملت و دولتســـت به جهت آمد و شد تماشائيان قرار شده است كه از نوكران درباري و ساير اصناف امم هركس طالب تماشاي نقاشخانه باشد بيايند و تماشا نمايند، به جهت اطلاع ناظرين اعلان شد. بدينگونه با كوششهای خستگي ناپذير صنيع الملك، نخستين هنرستان نقاشي دولتي، براي تعليم نقاشي به طرز و اسلوب جديد، با دست او در ايران بنياد يافت و با تربيت شاگردان و نقاشان مبرزي در اين رشته، فصل نويني در تاريخ هنر و نقاشي ايران گشوده گشت.»
شـــاگردان او و بسياري از نقاشان بعدي، عموماً به چهره نگاري پرداختند ولي شايد كمتر كسي توانست در عرصهی صورتگري روانشناختي همرديف او شود و مهارت و چيره دستي او را داشته باشد.
از اوايل سال 1283 هجري قمري، ديگرنامي از اين هنرمند توانا در روزنامهها و نوشتهها ديده نميشود و احتمال ميرود كه به مرگي ناگهاني در پنجاه و چهار سالگي از دنيا رفته باشد.
با وجود اينكه صنيع الملك زمان حساسي در ايتاليا به مطالعه و تحصيل پرداخته بود، هرگز تحت تأثير ذهنيت و جهان بيني اروپائيان كه ريشـــه در ذهنيت «هلني» داشـــت، قرار نگرفت و در آثار خود تلاش كرد تا با حفظ ارزشهای نگارگري ســـنتي، دنياي تصويري ويژهاي كه منطبق با تحولات زمانهاش باشـــد، بيافريند. نگارهها و نقاشيهای او با اينكه به شيوه كلاسيك بسيار نزديك بود، ولي روح كاملاً ايراني در آنها ديده ميشد. صنيع الملك يك طراح برجسته بود و در خلق آثارش به اساسي ترين اصول نقاشي همچون طراحي، ساختار، تركيب بندي، فضا و دارا بودن يك ديد فردي كاملاً توجه داشت. او همچنين به رابطهی ميان شكل و رنگ تسلط داشت و منطبق با نياز تصوير، اين دو عنصر را درهم ميآميخت و بدين ترتيب فضاي موردنظرش را ميآفريد. در مجموع آثار صنيع الملك در ســـدهی سيزده هجري قمري داراي ويژگيهايي است كه براساس آن ميتوان زبان تصويري معاصر را يافت و او را به عنوان يكي از نقاشـــان برجسته سده سيزدهم ناميد.
از بررســـي نمونه آثـــار كمال الملك اين طور استنباط ميشود كه وي تا حدي به ناتوراليســـم گرايش داشته، همهی مظاهر طبيعت را به همان صورت كه ميديد، بيان ميكرده است. او با شناخت مشخصات و روحيات اشخاصي كه مدل او بودند، اقدام به نقاشي و معرفي آنان در تابلوهای خود ميكرد. صنيع الملك بيش از همه به انسان و حضور انسان در نقاشيهايش اهميت ميداده اســـت. به همين علت هم تعداد فراواني پرتره از كســـان مختلف، از خود برجاي گذاشته است و اغلب آنها نيز با نقطه پردازي كار شدهاند. بينش و نگاه صنيع الملك در آثارش نگاهي غربي است و آن درنتيجهی تأثيري است كه هنرمندان عصر رنسانس بر او داشتهاند. او برخلاف هنرمندان پيشين ايراني كه ديد ذهني و دروني داشتند، داراي ديدي عيني بود. در طرحها و خطوطش لطف و ظرافتي است كه آثارش را با نقاشي ديرين ايراني؛ «مينياتور» پيوند ميدهد. در تركيب بندي نيز به اقتضاي موضوع، گاه به صورت غربي و گاه به شـــيوه شـــرقي و در عين حال به صورت كاملاً اختصاصي آن را به انجام رسانيده است. در برخي از آثار او رگههايي از يك نوع هزل و طنز ديده ميشود. تأكيد بر كاربرد هزل و طنز و هجو در نقاشيهای ابوالحسن خان، شايد بيشتر بدين دليل باشد كه رعايت اين مهم تا قبل از او در نقاشي ايراني سابقهاي طولاني نداشته است. او از هر فرصت و بهانهاي سود ميجويد تا با همين سلاح طنز و هزل، به سهم و توان خويش به بازگويي حقايقي و در لفافهی به ريشخند گرفتن بپردازد. صورتهايي به ظاهر معمولي و آراسته اما در نهان، براي كساني كه سرسري نميگذرند، با بي شمار نشانه از هجو و طنز و هزل. مثال اين هزل و طنز در آثار صنيع الملك تصويري است كه او به بهانهی نقاشي از نوكران دربار ناصري، هيكل تنومند و فربه يكي از آنان را كه از شدت پرخوري باد كرده، به عنوان سمبلي از نوكراني از اين دست به هزل ميگيرد. سر آخر اينكه، صنيع الملك در طراحي و رنگ آميزي و تركيب بندي و انتخاب موضوع، هيچگاه اصالت ايراني بودن خود را فراموش نكرده است و با آنكه از شيوههای هنري غرب بسيار آموخته بود و با تمامي اين تجارب و گشت وگذارها، در بيشتر آثارش يك نقاش ايراني است. و اين تجارب و شناخت سودمند را جز در اعتلاي نگارگري ايران به كار نبســـت. او را بايد يكي از پايه گذاران به حق نقاشـــي نوين ايران به حساب آورد.
منابع
- نقاشي ايران از ديرباز تا امروز، روئين پاكباز
- تاريخ نگارگري در ايران، عبدالمجيد شريف زاده
- اوج های درخشان هنر ايران، ريچارد اتينگهاوزن و احسان يارشاطر
- رجال عصر ناصري، دوستعلي خان معيرالممالك
- هنر و مردم، شماره های 10 و 11
- فصلنامه هنر، شماره های 13 و 22 و 35
- هفته نامهی «تنديس»، شماره8