اكنون که راه باز شده بود، صدها دریانورد دیگر به سوی دنیای جدید شتافتند. یکی از این دریانوردان آمریگو وسپوتچی، مکتشف و دریانورد معروف ایتالیایی بود. او در روز 9 مارس سال ۱۴۵4 میلادی متولد شد. این دریانورد معروف ایتالیایى در شهر فلورانس ایتالیا به دنیا آمد و به سبب علاقه بسیار به حرفه دریانوردی، از سنین جوانی به شغل ملوانی روی آورد و به درجه ناخدایى رسید. وی را مدیچی به اسپانیا فرستاد تا كار را سامان بخشد. در سال ١۴٩۵ او توانست برنده مقاطعه آماده ساختن كشتی برای فردیناند شود.
سفر دریایی آمریگو وسپوتچی در سال ۱۴۹۷م یعنی پنج سال پس از سفر کریستف کلمب آغاز شد. هر دو برای دولت اسپانیا کار میکردند و هزینه سفرهای آنان را آن دولت پرداخت میکرد. وسپوتچی نسبت به کریستف کلمب از مکانهای بیشتری در قاره جدید بازدید کرده بود.
وسپوتچی طی چهار نوبت به سرزمین ناشناختهای که تا آن زمان نامی نداشت - و بعدها با الهام از نام او، «آمریکا» خوانده شد - سفر کرد. از این رو، عدهای وسپوتچی را کاشف واقعی آمریکا میدانند.
از نامههای او (١۵٠٣-١۵٠۴) که به دوستانش در فلورانس نوشته پیداست، چهار بار به جایی که آن را «دنیای جدید» مینامید سفر كرده است، و در یكی از این سفرها (١۶ ژوئن ١۴٩٧) به سرزمین آمریكای جنوبی رسیده است. همچنانکه جان كبت در ٢۴ ژوئن ١۴٩٧ به جزیره كیپ بر تن در خلیج سنت لارنس رسید و كریستوف كلمب در ١۴٩٨ ساحل ونزوئلا را رویت كرد، میتوان وسپوتچی را هم، به اعتبار نوشتههای خودش، اولین اروپاییای دانست که بعد از لیف اریكسن (حدود ١٠٠٠م) به خشكی نیمكره غربی رسیده است. آشفتگی و نادرستیهایی که در گزارش وسپوتچی وجود دارد سایه شك و تردید بر ادعاهای او میافكنند. اما گفتنی است که در ١۵٠۵ كریستوف كلمب، که تا آن زمان میبایست به قابل اعتماد بودن وسپوتچی پی برده باشد، به وسیله او نامهای برای دیگو، پسر دریاسالار، فرستاد. وسپوتچی در سال ١۵٠٨ به مقام «رئیس دریانوردان» اسپانیا منصوب شد، و تا آخر عمر در آن مقام باقی ماند.
ترجمه لاتینی یكی از نامههای او در آوریل ١۵٠٧ در سن دیه (لورن) چاپ شد. مارتین والدزمولر، استاد هیئت دانشگاه سن دیه، این نامه را در كتاب خود به نام مدخل هیئت، که همان سال به چاپ رساند، نقل كرد.
وی نظر وسپوتچی را قبول كرد و قابل اعتماد شمرد، و پیشنهاد كرد که نام آمریگو یا آمریكا به جایی که امروز آمریكای جنوبیاش میدانیم داده شود. در سال ١۵٣٨، گرهارد مركاتور در نقشه معروف خود نام آمریكا را برتمام نمیكره غربی اطلاق كرد.
البته پیش از آن نام آمریکا را مارتین والدسی مولر آلمانی بر قاره غربی گذاشت. کار مولر، ترسیم نقشههای جغرافیایی بر پایه اطلاعاتی بود که دریانوردان به او میدادند. وی بیشتر اطلاعات جغرافیایی مورد نیاز برای رسم نقشههایش را از دریانوردان و همراهان گروه آمریگو وسپوتچی دریافت میکرد. بههمین علت، در نقشههایش از نام فرمانده گروه برای نامیدن قاره جدید استفاده کرد. این نام بهتدریج بر سر زبانها افتاد و قاره غربی، «آمریکا» خوانده شد.
امریکو وسپوتچی، سرانجام در بیستم فوریه ۱۵۱۲م در شهر سویل اسپانیا و سن 57 سالگی درگذشت. شرح سفرهای آمریگو وسپوتچی توسط مولر آلمانی در ۱۵۰۷م منتشر شد. وی - درحالیکه هیچ مقامی برای نیمکره غربی، نام آمریگو وسپوتچی را مطرح نکرده بود - در کتابش پیشنهاد داده بود که قاره جدید را آمریکا بنامند.
وسپوتچی، در سال ١۴٩٧ برای اولین بار با رسیدن به ساحل هندوراس امروزی به دنیای جدید وارد شد و در همام سال یا ١۴٩٩ به اتفاق آلونسو د اوخذا ساحل ونزوئلا را سیاحت كرده است. در سال ١۵٠٠ ،یعنی بلافاصله بعد از كشف اتفاقی برزیل به وسیله كابرال، ویسنته پینثون، که در نخستین سفر كریستوف كلمب ناخدای كشتی نینیا بود، ساحل برزیل را در نوردید و آمازون را كشف كرد. در ١۵١٣، واسكو نونیث د بالبوآ به اقیانوس كبیر رسید؛ وپونثه دلئون، که در آرزوی چشمه جوانی بخش بود، فلوریدا را كشف كرد. اكتشافات جغرافیایی که با شاهزاده هانری دریانورد آغاز شد، با واسكو دو گاما پیش رفت، كریستوف كلمب آن را به اوج رسانید، و ماژلان موفق شد كره زمین را دور بزند و بزرگترین انقلاب بازرگانی تاریخ را، پیش از اختراع هواپیما، به وجود آورد. باز شدن دریاهای غربی و جنوبی به روی دریانوردی و تجارت، به دوران مدیترانه در تاریخ تمدن جهان پایان داد و دوران اقیانوس اطلس را آغاز نهاد. هر چه بیشتر طلای آمریكا وارد اسپانیا میشد، زوال اقتصادی كشورهای پیرامون مدیترانه، حتی شهرهای جنوبی آلمان چون آورگسبورگ و نورنبرگ که از لحاظ تجارتی با ایتالیا مربوط بودند، سریعتر میشد. كشورهای اطراف اقیانوس اطلس دنیای جدید را یافتند و بازارهای خوبی برای كالاهای اروپایی به دست آوردند. این امر در اروپای غربی انگیزه صنعت شد؛ وجود اختراعات ماشینی و تجهیز بیشتر قوای تولیدی ضرورت پیدا كرد، و در نتیجه، به انقلاب صنعتی انجامید. گیاهان و سبزیهای جدیدی، چون سیب زمینی، گوجه فرنگی، كنگر فرنگی، كدو، و ذرت، از آمریكا وارد شدند و كشاورزی اروپا را رونق و توانگری بخشیدند. وفور طلا و نقره قیمتها را بالا برد، بازار كارخانه داران را رواج داد، كارگران و وام گیرندگان و خاندان فئودال را به ستوه آورد، و رویای اسپانیا را برای تسخیر دنیا هستی بخشید، و زوال هم بخشید.
نتایج و اثر فكری و اخلاقی اكتشافات جغرافیایی با نتایج اقتصادی و سیاسی آن برابری میكرد. مسیحیت بر نیمی از كره زمین انتشار یافت، و به این طریق، كلیسای كاتولیك رومی در دنیای جدید پیروانی یافت که شمارشان از آنچه بر اثر جنبش اصلاح دینی در دنیای قدیم از دست داد بیشتر بود. زبان اسپانیایی و پرتغالی زبان مردم آمریكای لاتین شدند و ادبیاتی غنی و مستقل به وجود آوردند. اما از راه این اكتشافات، در اخلاق مردم اروپا پیشرفتی به دست نیامد؛ قانون شكنی وحشیانه مستعمره نشینان، با بازگشت دریانوردان، ملاحان، و مهاجران، به اروپا سرایت كرد و موجد تعدیهای متعصبانه و بی بند و باریها جنسی شد، فكر اروپاییان بر اثر كشف آنهمه ملیتها و و مردم گوناگون، با آداب و رسوم و تمدنهای متفاوت، سخت به هیجان آمد؛ عقاید جزمی و اصول دینی مذاهب بزرگ دستخوش برخوردها و ستایشها دو جانبه شدند؛ و حتی هنگامی که پروتستانها و كاتولیکها، به پیروی از اعتقادات متضادشان، آتش جنگهای ویرانگری را دامن زدند، آن ایمانها به شکها و به دنبال آن به رواداری دوران روشنگری بدل میشدند.
بالاتر از همه اینها، غرور موفقیت، درست در هنگامی که كوپر نیك بر آن بود تا از اهمیت كیهانی كره زمین و ساكنان آن بكاهد، الهامبخش ذهن آدمی شده بود. مردم میپنداشتند که شجاعت فكری بشر بر دنیای ماده چیرگی یافته است. شعار قرون وسطی در مورد جبل طارق این بود: «نه دورتر!» اما اكنون، با تلخیصی بجا، به شعار «دورتر!» تبدیل شد. همه حدها برداشته شده بودند؛ دنیا باز و گشاده بود؛ همه چیز دیگر ممكن به نظر میآمد.