تاریخ مختصر دوره‎ی ساسانی (بخش ششم: آخرین پادشاهان و سرانجام ساسانیان)

بازدید: ۴۸۷۲ | تاریخ: 1394/06/25 | نگارنده: گردآوری: کیارش کاظمی

در613 دمشق به تصرف درآمد و سال بعد اورشلیم‌، که از جمله غنیمت‌ها صلیب راستین مسیح بود که به تیسفون برده شد. در 615 یک سردارایرانی به کالسدون (قاضی کوی) در آمد که روبروی قسطنطنیه است. هراکلیوس نومیدانه بر آن شد تا شهر را فروگذارد و به شمال افریقا رود. بویژه که پس از تصرف مصر سرچشمه عمده گندم امپراتوری هم در619 به دست ایرانیان افتاده بود.

مشاهده آلبوم تصاویر
سکه‌ای از بهرام چوبین

هرمزد چهارم پسر خسرو و شاهدخت ترک را به او داده بودندکه برای بهبود روابط میان آن پادشاه ساسانی و ترکان گرفتار میراث جنگ با بیزانس شدند.کوشش‌های تیبریوس برای پایان دادن به جنگ میان دو امپراتوری به کامیابی نرسید. بویژه که ایرانیان از باز پس دادن شهر دارا سرباز زدند و نیز خراج گزافی سالانه خواستار شدند موریس سردار بیزانسی در جنگ با  ایران در بین النهرین در582 پیروز شد ولی مرگ تیبریوس موجب شد که موریس برای تاجگذاری به پایتخت باز گردد. جای او را سرداران ناشایسته‌ای گرفتند که شکست یافتند و پیکار همچنان با پیروزی و شکست ادامه یافت. اما پدیده نگران کننده تاخت و تاز ترکان بود به پاره شمال شرقی امپراتوری ساسانی. خوشبختانه ایران سرداری شایسته داشت از خاندان مهران به نام بهرام چوبین که ترکان را در نزدیک هرات و در سال 589 میلادی شکستی سخت داد (فرای، 1388:532).

بهرام چوبین پس از پیروزی به ترکان از آمودریا گذشت و بسیاری غنیمت یافت. اما بر پیرامون کارهای او افسانه ها تنیده‌اند که راست را از دروغ نتوان باز شناخت و نیز داستان‌ها درباره بهرام چوبین و بهرام گور پرداخته‌اندکه درهم رفته است دشوار می‌نمایدکه پادشاهی که به دست بهرام در مشرق کشته شد شاه ترکان غربی باشد. بلکه پادشاهی بود دست نشانده. اینکه تاخت و تازهای ترکان به ایران از نظر زمانی هماهنگ شده بود با دست اندازی بیزانسیان و حمله‌های گاهگاهی عربان در سوی غرب به قصد پایان بخشیدن بر انحصار ساسانیان در بازرگانی شرق و غرب. آنگاه این سردار نام‌آور را به قفقاز گسیل داشتند که با آن که تئوفیلاکتوس (کتاب 3،بند6) گویدکه ایرانیان د رجنگ برتری داشتند پیکارهای میان دو امپراتوری به پایان نیامده بود  و بهرام با کامیابی‌های نخستین همچنان به کارزار ادامه داد. ولی در یک درگیری بهرام شکست یافت و این امر مایه سرکشی در ایران گشت. هرمزد بنا به گفته طبری (ج 1،987) و ثعالبی(637تا638) و دیگر نویسندگان عربی و فارسی بزرگان را سرکوب و ناتوانان را یاری کرد، که نمودار مخالفت با سیاست خسرو و نیز نشانه آشفتگی و درهم ریختگی اوضاع کشور بود. تنزل پایگاه بهرام و سرکشی او را که از رشک هرمزد دانسته‌اند، بی‌گمان ریشه‌ای ژرف داشت از ناخشنودی بزرگان از پادشاهی که داشتند. بهرام از آن رو مایه حسد هرمزد بود که وی را از همه سو بزرگان پشتیبانی می‌کردند. سپاهیانی که برای تاختن به بهرام گسیل داشته بودند بدو پیوستند و بهرام به سوی تیسفون روان گشت. در پایان 589 بزرگان از هرمزد پشتیبانی نکردند و موبدان نیز از تسامح او در برابر دین‌های گوناگون و حتی دوستی با سران مسیحی و دیگر دین‌های غیر زرتشتی ناخشنودبودند، پس پادشاه را رها کردند. بر اثر یک شورش که در دربار روی داد بزرگان  که دست هرمزد زندانی شده بودند، رهایی یافتند سرکشان را دو برادر ناتنی پادشاه با نام‌های بیندو و بستام رهبری می‌کردند. هرمز گرفتار و کور شد. در فوریه 590 میلادی خسرو ابروز یا پرویز یعنی پیروزمند بر تخت نشانده شد، و اندکی بعد هرمزد به قتل آمد. اما بهرام با پسر هرمز آشتی نکرد و در حلوان پیکار در گرفت. خسرو که دید از شکست دادن این سردار کارآموزده ناتوان است به تیسفون و سپس به مرز  بیزانس گریخت. در مارس 590 حاکم سیرسسیوم او را پذیره شد و درخواست خسرو برای پناهندگی و یاری جستن در بازیابی تاج و تختش به نزد موریس امپراتور به قسطنطنیه گسیل شد. به خسرو پناهندگی داده شد تا آنکه برای یاری بدو بررسی به عمل آید بهرام و خسرو هر یک پذیرفتند تا درصورت برخوداری از یاری بیزانس و پیروزی بر رقیب بعضی شهرهای مرزی را به آنان واگذارند (فرای، 1388:534).

جریان رویدادهای که مایه بازیابی تاج و تخت خسرو پرویز گشت در آثار تئوفیلاکتوس تئوفانس و نیز متون عربی آمده است سلطنت بهرام تنها یک سال پایید. حقانیت خاندان ساسانی در کاستن از پشتیبانان بهرام غاصب موثر افتاد و نخستین شهر عمده‌ای که به خسرو و یاران بیزانسی او پیوست نصیبین بود. بیندو عموی خسرو را که به همراه خسرو به تبعید رفته بود با سپاهی به ارمنستان گسیل داشتند تا از عقب نشینی بهرام بدانجا جلوگیری کند، زیرا بهرام در دشت و تیسفون شکست یافته بود. بهرام به آذربایجان رفت و سرانجام شکست یافت و به ترکان در آسیای میانه پناهنده شد و پس از یکسالی در آنجا کشته شد. بدین گونه پادشاهی بهرام پایان یافت که بیش از خسرو پرویز فرمانروایی خویش نظر نوازندگان و داستانسرایان ایرانی را به خود جلب کرده بود. ولی باز هم آرامش بدان سرزمین‌ها باز نیامد (فرای، 1388:534).

خسرو ناگزیر از‌ واگذاری سرزمین‌هایی به بیزانس بود و نیز پاداش دادن پشتیبانان و کیفر دادن به دشمنان، خود، این کار خودمایه گرفتاری شد. خسرو نمی‌دانست با عموهایش که برانگیزنده دشمنی و مرگ پدرش بودند چه رفتاری پیش گیرد. بیندو را کشت، ولی بستام گریخت و سربه شورش گذاشت و درکوه‌های البرز پشتیبانان پیشین بهرام چوبین را گرد خود فراهم آورد توانست مستقلاً در آنجا حکومتی پدیدار کند و حتی آن را گسترش دهد و سرزمین‌های شمال شرقی ایران را زیر فرمان آورد. تا 601 سراسر امپراتوری به زیر فرمان خسرو پرویز در نیامد (فرای، 1388:535).

سکه‌ای از خسرو دوم

صلح و روابط نیکو با بیزانس تا پایان سلطنت موریس با آنکه عربان غسانی از هواداران بیزانس در سال 600 بر قلمرو ساسانی دست اندازی می‌کردند پایدار ماند. به قتل آمدن موریس به دست فوکاس یک افسر در 602 میلادی مایه دگرگونی اوضاع شد. خسرو این رویداد را بهانه‌ای ساخت برای از سرگیری دشمنی‌ها و هنگامی که فرستاده امپراتور رسید او را زندانی ساختند. فوکاس گرفتار سرکشی‌ها در سراسر امپراتوری بیزانس گشت و ادسا که همچون مهمترین شهر در شمال سوریه جایگزین انطاکیه گشته بود به دست سپاهیان گسیل شده از سوی فوکاس شهربندان شد. خسرو در604 سپاهی به سوی ادسا (اورفا) که شهربندان شده بود فرستاد و آنجا را به تصرف آورد. سپس«دارا» هم در 605 پس از اندک زمانی سقوط کرد و خسرو برآن شد تا دامنه جنگ را به قلب کشور دشمن بکشاند. سپاهی که به ارمنستان گسیل گشت با کامیابی فراوان پیشروی کرد و سپس به کاپادوکیا درآمد و در607 شهرهای دیگری مسخرگشت. در610 فوکاس از تخت فرو افتاد و کشته شد و هراکلیوس بر تخت نشست و بر آن بود تا  بی‌درنگ با خسرو آشتی کند .اما خسرو نپذیرفت و پیکارادامه یافت با کامیابی‌های بیشتری برای ایرانیان. در613 دمشق به تصرف درآمد و سال بعد اورشلیم‌، که از جمله غنیمت‌ها صلیب راستین مسیح بود که به تیسفون برده شد. در 615 یک سردارایرانی به کالسدون (قاضی کوی) در آمد که روبروی قسطنطنیه است. در617 پادشاه آوارها به پشت باروی پایتخت بیزانس رسیده بود. هراکلیوس نومیدانه بر آن شد تا شهر را فروگذارد و به شمال افریقا رود. بویژه که پس از تصرف مصر سرچشمه عمده گندم امپراتوری هم در619 به دست ایرانیان افتاده بود (فرای، 1388:535).

با آنکه خسرو پرویز مرزهای کشورش را تا حدود امپراتوری هخامنشی گسترش بخشید ولی هراکلیوس همچنان برپا بود و دست به اصلاحات مهمی زد وکشورش را به بخش‌های بزرگ نظامی تقسیم کرد و بر آنها سران سپاهی گمارد و به جای مزدوران، جنگاوران را از مردم محلی به خدمت گرفت. جهادی درگرفت که در آن مردم بومی با پشتیبانی کلیسا همداستان شدند چون بیزانس در دریاها برتری داشت پس هراکلیوس در622 سپاهی از راه دریا سیاه به ارمنستان فرستاد و در آنجا پیشروی کرد و سپاهیان ایران را شکست داد آوارها را  با پرداخت خراج سنگینی به پیمان بستن راضی کردند، ولی باز هم خسرو همچنان در ادامه پیکار پا فشاری می کرد. در سال بعد هراکلیوس پیشروی را از سرگرفت و سپاهیان ایران را به فرماندهی شاهین که درگذشته تا کالسدون رفته بود و نیز سردار دیگر شهر براز را شکست داد. هراکلیوس به آذربایجان درآمد و آتشگاه آذرگشنسپ را در گنزک یا شیز گرفت و غارت کرد هراکلیوس برخلاف انتظار زمستان هم از آذربایجان بیرون نرفت و در زمستان‌گاه‌های شمالی آنجا گذراند. خسرو بر آن شد تا از شیوه هراکلیوس تقلید و حمله غافلگیرانه کند و با یاری آوارها به قسطنطنیه بتازد (فرای، 1388:536).

نقشه جنگ‌های ایران و روم

ولی نیروی دریایی بیزانس از کامیابی این نقشه جلوگیری کرد و هراکلیوس بازنگشت و قمار بزرگ خسرو هم به ناکامی کشید. هراکلیوس در دورن ایران نیز بیکار ننشسته بود و با ترکان خزر که حکومتی در قفقاز برپا کرده بودند همدست شد و در 627خزران با بیزانسیان به سوی جنوب به سرزمین آذربایجان درآمدند و بی آنکه چندان مانعی بر سر راه خود بیابند به چپاول پرداختند. هراکلیوس باز هم به بخش‌های جنوبی‌تر بین‌النهرین درآمد و خسرو در نومیدی همه سپاهیان خود را از آناتولی باز خواند. اما پیش از آنکه کانون پایداری موثری در برابر هراکلیوس پدیدار گردد وی «دستگرد» را در628 که در مشرق تیسفون بودگرفت. خسرو در آنجا کاخی فراخ داشت که مجتمعی بود با بسیاری چیزهای گرانبها. سپس هراکلیوس به شمال بین النهرین به زمستانگاه رفت (فرای، 1388:536).

خسرو ناکام گشته بود و گویا شکست خود را به گردن سرکشی شهر براز انداخت و بر سر آن بود تا او را گوشمال دهد و نیز شاید توطئه‌ای پا گرفت. از این  رو با همداستانی شیرویه پسر خسرو در پایان فوریه (بهمن) 628 میلادی او را از تخت فرو کشیدند و به زندان افکندند. شیرویه با نام قباد دوم به تخت نشست. بی‌درنگ با هراکلیوس به مذاکره برای صلح پرداخت و اسیران را مبادله کردند و اشیای یادگاری و مقدس و غنایم را پس دادند و سپاهیان ساسانی قلمرو بیزانس را ترک گفتند .فرمانروایی شیرویه کمتر از سالی پایید که درگذشت و این شاید از بیماری واگیر بود. پسرش که کودکی بیش نبود اردشیر سوم نام یافت و شاهنشاه شد. شهر براز که سپاهی گران داشت  بر آن شد تا خود تاج بر سر نهد و به سوی تیسفون تاخت و سپاهی را که به جنگ او فرستاده بودند شکست داد و شاه خردسال را کشت. شهر براز از خود نیز پس از دو ماه پادشاهی کشته شد (فرای، 1388:537).

خسرو پرویز، با وجود معایب و اشتباهاتش، شاهنشاهی با اراده و نیرومند بود و در مدت سلطنت دراز خود توانست از حرص و جاه طلبی بزرگان جلوگیری کند. اما تعدیات و جنگ‌های او کشور را فقیر کرد و شکست‌های سنوات اخیر جنگ ایران و روم ضربتی هولناک بر کشور وارد آورد. مرگ خسرو موجب غلیان هوی و هوس و طغیان حرص و آز شد و قدرت دودمان پادشاهی، به علت سلطنت بی دوام و مستعجل جانشینان خسرو ضعیف و بی‌مایه گشت. قباد دوم «شیرویه» پس از شش ماه پادشاهی وفات یافت، بعضی گویند او را زهر دادند و بعضی مرگ او را به طاعونی نسبت می‌دهند که به ایران سرایت کرد و گروهی عظیم از مردمان را به هلاکت رسانید. آنگاه پسر شیرویه را، که طفلی خردسال بود، به نام اردشیر سوم بر تخت نشاندند و خوانسالاری رئیس کل آبدارخانه ماه آدُرگشنسپ به قیمومت او برقرار شد و در واقع مقام نیابت سلطنت یافت. فرخان شهروراز، سردار معروف خسرو پرویز، نمی‌خواست که زیر بار اطاعت یکی از همگنان خود برود، با قیصر هرقل یار شد و سپاه خود را به جانب تیسفون راند. در این شهر دو تن از بزرگان، یکی نیوخسرو، رئیس نگاهبانان سلطنتی، دیگر نامدار گشنسپ، سپاهبد نیمروزه با او یار شدند. پس شهروراز سپاه خود را وارد تیسفون کرد، پادشاه خردسالی را، که بیش از یک سال و نیم سلطنت نرانده بود، هلاک کرد و هرچند از تخمه شاهی نبود، به تقلید وهرام چوبین و وستهام[بستام]، به پادشاهی نشست. چون شمطای عیسوی در سابق به یکی از دختران شهروراز اهانت کرده بود، در این وقت، که شهروراز به سلطنت رسید، فرمان داد تا شمطا را از زندان برآورده، در برابر کلیسایی که مجاور املاک خانواده او بود، مصلوب کردند. اما مخالفان شهروراز به ریاست ماهیار، اندرز بد اسواران، وزادان فرخ، که دیگری از بزرگان بود و پس فرخ، که از نجبای جوان استخری بود، و دو برادر پس فرخ، که با او در دسته نگهبانان پادشاهی (گارد سلطنتی) خدمت می‌کردند، قیام نمودند و این سه برادر شهروراز غاصب را به قتل رساندند (کریستنسن، 1390:357)

درفش کاویانی

خسرو سوم، که پسر قباد دوم، برادرزاده خسرو پرویز، بود، در قسمت شرقی کشور او را به سلطنت سلام دادند، ولی فرمانفرمای خراسان  او را به قتل آورد. در تیسفون دیهیم شاهی را بر سر بوران، دختر خسرو پرویز، نهادند و او در مقابل خدمت شایانی که پس فرخ به خانواده سلطنتی کرده بود. مقام وزارت را به او سپرد و پس از عقد مصالحه قطعی با دولت روم جهان را وداع گفت. مدت پادشاهی او تقریباً یک سال و چهار ماه بود. ایرانیان، پیش از آنکه گفتگوی مصالحه اخیر با دولت روم به جایی برسد، خاج مقدسی را، که در عهد خسرو پرویز از بیت المقدس آورده بودند، مسترد کردند. جشن بزرگی که به این مناسبت در بیت المقدس گرفته شد، تاریخش سال ۶۲۹ میلادی است. گویا در این جاست که باید عهد سلطنت کوتاه شخصی را ذکر کنیم که به نام پیروز (دوم) به شاهی نصب شد. بعد از او آزرمیدخت، خواهر بوران، در تیسفون تاج بر سر نهاد و چند ماهی بیش سلطنت نراند. بنابر قول طبری، یکی از سپهبدان، موسوم به فرخ هرمزد مدعی سلطنت شد و ملکه را به زنی خواست. چون آزرمیدخت نمی‌توانست علناً مخالفت کند، در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. آنگاه پسر فرخ هرمزد، که رستهم نام داشت، با سپاه خود پیش راند و پایتخت را گرفته، آزرمیدخت را خلع و کور کرد. کسی از کیفیت وفات او آگاه نیست. مقارن این احوال، در حدود سال ۶۳۰ و 632 دو تن سلطنت کرده‌اند. هرمزد پنجم و خسرو چهارم، که جز نامی از آنها معروف نیست. ظاهراً این دو تن فقط در بعضی قسمت‌های کشور به پادشاهی پذیرفته شده‌اند. فرخزاد خسرو، که از اعقاب خسرو پرویز بود، بر پایتخت ایران تیسفون دست یافت (کریستنسن، 1390:357)

در فاصله چهار سال، تقریباً کشور ایران ده شاهنشاه دید. عاقبت یکی از اخلاف خسرو پرویز را که پسر شاهزاده شهریار بود و یزدگرد نام داشت، یافتند. یزدگرد در استخر فارس متواری می زیست. بزرگان استخر او را پادشاه خواندند و در آتشکده آنجا که معروف به آتشکده اردشیر بود، تاج بر سرش نهادند. هواخواهانش به جانب تیسفون روی آوردند. و به یاری رستهم[رستم فرخزاد]، سپاهبد، آن شهر را گرفتند و فرخزاد خسرو را هلاک کردند. به این ترتیب همه کشور ایران، برای آخرین بار، در زیر فرمان یزدگرد سوم در آمد و صورت واحد گرفت. در این زمان رجال مقتدر عبارت بودند از: راستهم و برادرش فرخزاد، که منصب دریگبد (ریاست امور دربار) را داشت، و زادویه رئیس خدمه، همین شخصی بود که سابقاً فرخزاد خسرو را به تخت نشانید. اوضاع دولت ساسانی بر این منوال بود که از بیابان عربستان، لشکرها از عرب بادیه نشین وحشی و بی تمدن، که تعصب مذهبی و روح غارتگری محرک آنان بود، به فرمان عمربن الخطاب، که از رجال سیاسی درجه اول به شمار است، به ایران روی نهادند. علت این که قومی وحشی، چون عرب بیابانی، در ظرف مدت قلیلی توانست که دولتی صاحب تأسیسات نظامی، مانند دولت ساسانی را از میان بردارد، اغتشاش و فسادی بود که بعد از خسرو پرویز در همه امور ایران رخ داد. این احوال نتیجه سیاست نظامی جدیدی بود که از زمان انوشیروان در پیش گرفتند. تحولاتی که در طی این مدت رخ داد، کشور را به طرف تسلط سرداران لشکر سوق می‌داد. هر سپاهبد یا والی ایالت خود را مانند روزگار قدیم، به منزله اقطاع و تیول موروثی می‌کرد و خود را از ملوک الطوایف قدیم می‌شمرد، مخصوصاً پس از آنکه خاندان سلطنتی به انحطاط کامل افتاد، این تصور قوت گرفت. بسی از سرداران، که از دودمان شاهی نبودند، در صدد گرفتن تاج و تخت برآمدند. سپاهبد فرخ هرمزد می‌خواست با عقد کردن ملکه آزرمیدخت به پادشاهی نایل آید، اگرچه این آرزو زندگانی او را بر باد داد، ولی پسرش رستهم انتقام او را کشید. مورخان ارمنی این پدر و پسر را ایشخان آذربایجان خوانده‌اند، که در زبان ارمنی به معنی شاهزادگان است (کریستنسن، 1390:358).

 تسلط سرداران و ولات آخرین دوره تحولات سیاسی عهد ساسانیان است، اما این ملوک الطوایفی جدید وقت پیدا نکرد که کاملا ریشه فرو برد و ثابت شود، حمله عرب اساس آن را برانداخت. با وجود این مرزبانان مرو و مروالرود و سرخس و کوهستان، در این موقع تقریبا مستقل بودند (کریستنسن، 1390:358).

حتی از زمان پیروز (اول) هم، ممالکی که در مشرق مروالرود واقع است، از تسلط دولت ایران خارج بود هرات هم دیگر جزو قلمرو ساسانی محسوب نمیشد. مقارن حمله عرب، ولایات ساحلی بحر خزر در تصرف یکی از سرداران دیلمی بود، که او را موتا یا مورتا می‌خوانند. سلاطین ممالکی که مجاور سرحدات شرقی و شمالی ایران بودند، اغلب به القاب مخصوصی معروف اند. در اینجا نام چند ولایت را با لقب امرای آنها ذکر میکنیم نسا (وراز) - ابیورد (و همنه) - خوارزم (خسرو خوارزم) - بخارا (بخار خود او) - وردانه (وردانشاه) -سمرقند (طرخان) - اسروشته (افشین) - سغد (اخشید)- فرغانه (اخشید)-اختل (خطلان شاه یا شیر خط لان) - ترامد (تریادشاه) جوزجان (گوزگان خودای) -روب (روب خان) - طالقان (شهرگ) -هرات (ورازان) - غرچستان (وراز بندگ) - سیستان (زنبیل) - کابل (کاؤلشاه) و در تخارستان، مشرق بلخ، یبغو سلطنت می‌کرد و امیری به نام شاد تابع او محسوب می‌شد. نیزک طرخان، که در بادغیس بود، مطیع این شاد به شمار می‌آمد.(کریستنسن، 1390:359).

رستهم، که در این وقت نایب السلطنه حقیقی ایران محسوب می‌گشت، مردی صاحب نیروی فوق العاده و مدیری با تدبیر و سرداری دلیر بود. او کاملاً از خطر عظیمی که در نتیجه حمله اعراب به کشور ایران روی آورده بود، اطلاع داشت؛ پس فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت و در دفع دشمن جدید کوششی دلیرانه کرد. سپاهی بزرگ در پیرامون پایتخت حاضر شد. اما خلیفه عمر دست پیش انداخت. در سال ۶۳۶ سپاه ایران، در قادسیه، نزدیک حیره، باسعد بن وقاصی سردار عرب روبرو شد. جنگ سه روز طول کشید و به شکست ایرانیان خاتمه یافت. رستهم، که شخصاً حرکات افواج ایران را اداره می‌کرد، و در زیر خیمه نشسته و درفش کاویان را در برابر خود نصب نموده بود، کشته شد و درفش کاویان، که نمودار شوکت و قدرت ایران بود، به دست اعراب افتاد. ایرانیان این درفش را متعلق به ادوار باستانی تاریخ خویش می‌دانستند. چون هزار سال از دوره ظلم دهاگ (ضحاک) غاصب سپری شد، آهنگری کاوگ  نام  پیشبند چرمین خود را بر نیزه کرد و قدم در میدان شورش نهاد. شورشیان دهاگ را از تخت به زیر آوردند و فریدون را، که شاهزاده جوان از نسل پادشاهان سلف بود، بر سریر پادشاهی نشاندند (کریستنسن، 1390:360).

 از آن زمان پیشبند کاوگ آهنگ را درفش سلاطین ایران شد و آن را به نام کاوگ، درفش کاویان نامیدند. چند تن از مورخان ایران و عرب این درفش را، به صورتی که در جنگ قادسیه به چنگ عرب افتاد، وصف کرده‌اند. بنا بر قول طبری، این درفش، که از پوست پلنگ بود، هشت ارش عرضی و دوازده ارش طول داشت. بلعمی گوید ایرانیان در هر جنگ که این درفش را در پیش روی داشتند، مظفر می‌شدند و پس از هر فتح گوهری چند بر جواهر آن درفش می‌افزودند، چندانکه این درفش غرق زر و سیم و گوهر و مروارید شده بود. توصیف مسعودی نیز از این درفش شبیه طبری است، جز اینکه گوید آن را بر چوبهایی نصب کرده بودند، که یکی به دیگری می‌پیوست. در عبارت دیگر گوید‌، این علم پوشیده از یاقوت و مروارید و گوهرهای گوناگون بود. بنابر قول خوارزمی، این درفشی از پوست خرس یا به قولی از پوست شیر ساخته شده بود و پادشاهان در جنگ‌ها به آن تیمن و تبرک می‌جستند و آن را از زر و گوهرهای گرانب‌ها پوشیده بودند. ثعالبی نیز حکایت می‌کند که پادشاهان درفش کاویان را موجب کامیابی خویش می‌شمردند و در تزیین آن به جواهر قیمتی با یکدیگر هم چشمی می‌کردند و کمال جهاد را در زیور بستن آن می‌نمودند، چنانکه پس از مدتی از یکتای جهان و شاهکار قرون و اعجب عجایب روزگار شد. این درفش را پیشاپیش سپاه می‌بردند و جز فرمانده کل سپاه کسی را شایسته نگهداری آن نمی‌دانستند. پس از آنکه جنگ به فیروزی خاتمه می‌گرفت، پادشاه درفش را به گنجوری، که مأمور نگاهداری آن بود، می‌سپرد. بنابر روایت مطهر بن طاهر المقدسی، این درفش در آغاز از پوست بزغاله یا از چرم شیر بود، بعد ایرانیان آن را از زر و پارچه زربفت ساختند. فردوسی در جلد اول شاهنامه در داستان ضحاک، چنین گوید:

 از آن چرم کاهنگران پشت پای            بپوشند هنگام زخم درای

 همان کاوه آن بر سر نیزه کرد              همانگه به بازار برخاست کرد

 چو آن پوست بر نیزه بر دیدکی           به نیکی یکی اخترافکند پی

بیاراست آن را به دیبای روم                از گوهر برو پیکر و زرش بوم

بزد بر سر خویش چون گرد ماه             یکی فال فرخ پی افکند شاه

فروهشت زوسرخ و زرد و بنفش            همی خواندش کاویانی درفش

از آن پس هر آن کسی که بگرفت گاه     به شاهی به سر بر نهادی کلاه

بر آن بی‌بها چرم آهنگران                             بر آویختی نو به نو گوهران

ز دیبای پرمایه و گوهران                    بدانگونه گشت اختر کاویان

که اندر شب تیره خورشید بود             جهان را از او دل پرامید بود

دیگر از مطالب شاهنامه چنین بر می‌آید که درفش کاویان و تاج از جمله علامات شاهی بود. در زمان جنگ اختر کاویان را پیش تخت شاه می‌زدند. به فرمان شاه پنج موبد آن را پیشاپیش سپاه می‌بردند و در میدان جنگ به زیبنده‌ترین پهلوانان می‌سپردند ابن خلدون گوید که صورت طلسمی با اعداد و علائم نجومی بر درفش کاویان دوخته شده بود. در جنگ قادسیه، بنابر قول مسعودی، این درفش گرانبها به دست عربی موسوم به ضرار بن الخطاب افتاد، که آن را به سی هزار دینار فروخت، ولی قیمت واقعی آن ۱۲۰۰،۰۰۰ دینار بود، (در اشنیه، همین مؤلف گوید، بهای آن درفش ۲،۰۰۰،۰۰۰ دینار بود). از طرف دیگر، ثعالبی گوید که سعدبن ابی وقاص، سردار عرب «این درفش را به سایر خزائن و جواهر یزدگرد، که خداوند نصیب مسلمانان کرده بود، افزود و آن را با تاج‌ها و کمرها و طوق‌های گوهرنشان و چیزهای دیگر برداشته، به خدمت امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب برد. عمر گفت آن را گشوده پاره پاره نمایند و میان مسلمانان قسمت کنند.» پس از این فتح بزرگ، مسلمانان حیره را گرفتند. بعد به جانب تیسفون روی نهادند. در سال ۶۳۷ ویه اردشیر بعد از دو ماه محاصره مسخر شد. ساکنان آن، که از گرسنگی جز رمقی نداشتند، خود را به تیسفون انداختند، که در جانب چپ دجله بود. یزدگرد با دربار و حرمسرای خود از پایتخت گریخت، در حالی که «هزار نفر طباخ و هزار تن رامشگر و هزار تن یوزبان و هزار تن بازیان و جماعتی کثیر از سایر خدمه همراه او بودند؛ و شاهنشاه این گروه را هنوز کم می‌دانست. نخست یزدگرد به حلوان رفت و در آنجا هم چون از حمله اعراب فارغ نبود، به داخل کشور ماد شتافت. جماعتی بسیار از ساکنان تیسفون همه دارایی را رها کردند تا شاید جان به سلامت ببرند. بهار بود و دجله طغیانی داشت. ایرانیان پل‌ها را بریده و قایق‌ها را از ساحل غربی شط دور کرده بودند. اما لشکر عرب گداری یافت و بدون آسیبی خود را به ساحل شرقی رساند. افواج نگهبان ایرانی عرضه تیغ شدند و باقی سپاهیان شاهنشاهی رو به هزیمت نهادند. سعد بن ابی‌وقاص با فتح و فیروزی وارد پایتخت خالی شد، در برابر ایوان کسری اردو زد و خود داخل کاخ‌ها شد. در آنجا همه خزاینی را، که شاهنشاه نتوانسته بود ببرد، یافتند، مثل سبدهای مهر شده پر از اشیا زرین و سیمین، جامه‌ها، گوهرها، اسلحه، ادویه و عطریات لطیف. فوجی از عرب در دنبال هزیمتیان تا پل نهروان پیش رفت و چند رأس دواب غنیمت گرفت، که گنج‌ها و علائم بسیار گرانبهای سلطنتی را می‌بردند. در صندوقی که بر شتری بسته بود، چیزهای بسیار نفیس دیدند، من جمله تاج خسرو پرویز و قبای او، که از پارچه زربفت مرصع به جواهر و مزین به مروارید بود. جامه‌های زربفت دیگر نیز در آن صندوق یافتند. در صندوق‌های دیگر زره، خود، ران بند، بازوبند و شمشیر خسرو پرویز، که همه از طلا بود، به دست آمد؛ پس آنگاه زره، جوشن و شمشیرهایی که از هرقل قیصر روم و خاقان ترک و داهر Dahir پادشاه هند و وهرام چوبین غنیمت گرفته بودند، با اسلحه پیروز و قباد اول و هرمزد چهارم و سیاوش و نعمان، به دست عرب افتاد. شمشیرهای خسرو و نعمان را با تاج خسرو نزد خلیفه، عمر، فرستادند. عمر تاج را در کعبه آویخت . قالی معروف «بهار کسری» هم در جزو غنائمی بود که نزد عمر فرستادند. عمر گفت تا آن را قطعه قطعه کرده میان اصحاب رسول تقسیم نمودند. علی (علیه السلام) سهم خود را به بیست هزار درهم فروخت. پس خمس غنایم را، که به خلیفه تعلق داشت، جدا کرده، باقی را در بین شصت هزار تن سپاهیان سعد قسمت نمودند. گویند به هر تن ۱۲۰۰۰ درهم رسید . شاهنشاه آخرین کوشش خود را کرد و از همه اقطار کشور لشکر خواست. سرداری سالخورده به نام پیروزان را فرماندهی کل سپاه داد، که در سال ۶۴۲ با عرب در نهاوند مقابل شد. جنگی سخت رخ داد، ولی شکست به ایرانیان افتاد. پیروزان به دست خصم اسیر و مقتول شد. آنگاه کشور ماد در برابر حمله مسلمانان بی مانع گشت و اثری از لشکر شاهنشاهی نماند. دفاع ایالات ایران به عهده مرزبانان و سایر امرای محلی قرار گرفت و بعضی از این سرداران مثل هرمزدان، در خوزستان مقاومتی سخت، ولی بی فایده، نشان دادند. همدان و ری مسخر لشکر عرب شد، بعد نوبت به آذربایجان و ارمنستان رسید. یزدگرد خود را به اصفهان کشیده بود و در آنجا با گروهی کثیر از واسپوهران می‌زیست. چنین پیداست که این شهر در پایان دوره ساسانی مرکز واسپوهران ایران محسوب می شده است، واسپوهران آمارکار یا «مستوفی خراج واسپوهران» در اصفهان مقام داشته است. یزدگرد سیصد تن، که ۷۰ نفر آنها از اشراف بزرگ و واسپوهران بودند، به استخر فرستاد و بعد از آنکه اصفهان به دست اعراب افتاد، خود نیز به استخر پناه برد. آنگاه واسپوهران را به شوش فرستادند. در این شهر واسپوهران به ابوموسی سردار عرب تسلیم شده، اسلام اختیار کردند. استخر هم مسخر شد و همه ایالت فارس، که گاهواره خاندان ساسانی بود، به دست مسلمانان افتاد. یزدگرد، که جز عنوان شاهنشاهی نداشت، باز هم رو به هزیمت نهاد. سپاهبد طبرستان او را به پناه خود خواند و اگر این دعوت را می‌پذیرفت، شاید میتوانست در پناه جبال عظیم طبرستان قدرت خود را نگاه دارد، چنانکه سپاهبدان بیش از یک قرن استقلال خود را در برابر حملات مسلمانان حفظ کردند. ولی یزدگرد سیستان و خراسان را ترجیح داد و سعی بی فایده کرد تا شاید امرای محلی را، که در این وقت کاملا مستقل بودند، به برداشتن سلاح و مقابله خصم بکشاند، اما میسر نشد. یزدگرد پیش از این در سال ۶۳۸ از خاقان چین استمداد کرده بود. پس از نیشابور به طوس رفت، ولی کنارنگ آنجا، که مایل نبود او را پناه بدهد، هدیه‌های گرانبها پیش برد و گفت قلعه‌ی طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد. پس ناچار یزدگرد به مرو رو نهاد. بنابر روایت بلعمی، «چون به مرو آمد با او چهار هزار سوار بود، چنانکه حرب را نشایست، همه دبیران و طباخان و [بانوان حرم ودیگر زنان و پیرمردان و کودکان خاندان شاهی] با او خواسته نبود و از جایی چیزی برای او اندر نمی‌آمد (کریستنسن، 1390:363).

سکه یزدگردسوم (بدون ریش)ضرب سکستان

آنگاه ماهوی مرزبان مرو، که می‌خواست از این مهمان ناخوانده خلاص شود، با نیزک طرخان متحد شد. وی از اتباع (یا فرمانبر یکی از اتباع) یبغوی تخارستان بود. نیزک فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. پادشاه برگشته بخت شتابان رو به فرار نهاده و تنها در تاریکی شب با جامه زربفت و زیور شاهوارگریزان شد. چون زمانی سرگردان و حیران به هر سوی رفت، خسته و درمانده شده به آسیابی در آمده، از آسیابان درخواست که مکانی برای گذراندن شب به او بدهد. آسیابان او را نمی‌شناخت، اما از دیدن جامه های زیبا و گرانبهای آن مرد غریب به طمع افتاد و چون شاه به خواب رفت، او را به قتل رسانید، یا بنا به روایت دیگر سواران ماهوی، که در جستجوی یزدگرد بودند، او را خفته در آسیا یافتند و هلاکش کردند. ثعالبی گوید، جسد این شهریار وارونه بخت را در رود مرو انداختند. آب او را همی برد، تا به جدولی که رزیگ نام دارد، آنجا به شاخه درختی پیچید و اسقف نصارا جسد شاه را شناخت، او را در ردایی مشک آلود بسته دفن کرد. این در سال ۶۵۱ یا ۶۵۲ میلادی اتفاق افتاد (کریستنسن، 1390:363).

 از سرگذشت خاندان یزدگرد اطلاع قلیلی داریم. مسعودی فرزندان او را چنین می‌شمارد دو پسر وهرام و پیروز، و سه دختر اَدرگ و شهربانو و مردآوند. پیروز به چین رفت و کوشش کرد که به یاری لشکر چین تاج و تخت نیاکان را به دست آورد و شاهنشاهی خاقان را بر خود پذیرفت. ولی کاری از پیش او نرفت و در سال ۶۷۲ بدرود حیات گفت. اما شهربانو، بنابر روایت شیعیان، به عقد امام حسین (علیه السلام) درآمد. شیعیان به این ترتیب اولاد حسین (ع) را وارث خورنه، یا فرّه ایزدی شاهنشاهان ایران باستان، محسوب داشتند و کریم الطرفین شناختند. مسعودی گوید: «اکثر اعقاب یزدگرد در مرو ساکن شدند، ولی بیشتر اخلاف سلاطین و اعقاب چهارگانه ایرانیان هنوز در سواد (عراق) منزل دارند و نسب و حسب خود را نوشته حفظ می‌کنند، با همان اهتمامی که عرب قحطانی و نزاری در صیانت نسب خویش دارند». در سال ۷۲۹ - ۷۲۸، خسرو نامی، از اخلاف یزدگرد سوم، با ترکان همدست شد، تا سلطنت را به دست آورد، ولی به مقصود نرسید. ایرانیان را عادت این بود که تاریخ را از سال جلوسی هر پادشاهی به حساب می‌آوردند. چون بعد از یزدگرد ایران پادشاهی نیافت، زردشتیان همان سال جلوس یزدگرد سوم را مبدا تاریخ خود قرار داده و تا این زمان دنبال کرده‌اند و آن را تاریخ یزدگردی می‌خوانند.

جدول زمان بندی شده شاهان ساسانی

 

               پاپک         در بخشی از ایالت پارس امارت داشت

             شاپور                               در پارس امارت داشت                                                               211تا 212 م

       1-اردشیر یکم (پاپکان )        در پارس امارت داشت                                                               212 تا 226 م

                                        نبرد با اردوان پنجم و کشتن اردوان                                          224تا 226 م

                                       شاهنشاهی اردشیر                                                                    226 تا 241م

                                      جنگ اردشیر با رومیان                                                               228تا 232  م

  1. شاپور یکم                                زمان پادشاهی                                                241تا 2/271م

                                     جنگ اوّل شاپور با روم (گوردین )                              241  تا 244 م

                                جنگ شاپور با روم و اسیر شدن والرین                           258 تا 260م

                                     مانی مذهب خود را آشکار کرد                                         242م

 

  1. هرمزد یکم                    زمان پادشاهی                                                         2/271 تا 272م
  1. بهرام یکم                     زمان پادشاهی                                                         272تا 275 م

                           در زمان پادشاهی بهرام رومیان دولت تدمر را منصرف کردند.

  1. بهرام دوّم                      زمان پادشاهی                                                           275تا 282م
  1. بهرام سوّم                  تنها چهارماه پادشاه بود                                               در سال 282 م
  1. نرسی                       زمان پادشاهی                                                          282 تا 301 م  

                   شکست دادن گالریوس سردار سپاه روم                                          296 م

  1. هرمزد دوّم                 زمان پادشاهی                                                          301 تا 310 م

                                وی در جنگ با اعراب کشته شد.

  1. آذر نرسی                     زمان پادشاهی                                                    در سال 310 م
  1. شاپور دوّم (بزرگ یا ذو الاکتاف ) زمان پادشاهی                                     10/309 تا 379 م

                                                     نبرد اوّل شاپور با روم                               338 تا 350 م

                                         نبرد شاپور با هونها و پیروزی شاپور                    350 تا 357 م

                                                  نبرد دوّم شاپور با رومیان                           359 تا 363 م

 صلح رومیان با مهران و باز پس دادن پنج ولایت مهم که در زمان نرسی فتح کرده بودند      363م

نبرد شاپور با روم بر سر ارمنستان و گرجستان و معاهده عدم دخالت ایران و روم در ارمنستان و گرجستان        376م

  1. اردشیر دوّم نیکو کردار                زمان پادشاهی                                     379 تا 382 م
  1. شاپور سوّم                                 زمان پادشاهی                              382تا 388م

                                               تقسیم ارمنستان بین ایران و روم             384تا 390م

  1. بهرام چهارم کرمانشاه                زمان پادشاهی                               388تا 399 م
  1. یزدگرد یکم (بزه کار)            زمان پادشاهی                                399 تا 420م

 آرکادیوس  ولیعهد خود تئودوزیوس  را به یزدگرد سپرد و یزگرد او را  سرپرستی کرد تا به تخت سلطنت رومیان نشست.

 

 15 - بهرام پنجم (گور)                             زمان پادشاهی                                420 تا 438م 

نبرد بی فرجام بهرام با بیزانس و عقد پیمان صلح با رومیان در سال 421 نبرد با هیاطله و شکست دادن آنها   در سال 425م

  1. - یزدگرد سوّم                              زمان پادشاهی                                                  438 تا 457 م                                                                               مسائل مذهبی در ارمنستان
  1. -هرمزد سّوم                                  زمان پادشاهی                                          457 تا 459 م

18-پیروز یکم                                زمان پادشاهی                                       459تا 483 م

                                                 وی در نبرد با هیاطله کشته شد.

19- بلاش                                                زمان پادشاهی                                      483تا 487م

              آشتی با هیاطله، زسمی شدن مسیحیت در ارمنستان و گرجستان

20- قباد یکم (کوات، کواذ)                   زمان پادشاهی الف:                                    487تا 498م

            قیام مزدک، خلع قباد از سلطنت و فرار او از زندان و رفتن به نزد هیاطله         498م

21- جاماسپ                                     زمان پادشاهی                                        498 تا 502 م

قباد یکم (کوات ، کواذ)                       زمان پادشاهی ب:                                2/501 تا 531م

                                           نبرد با بیزانس فتح دیار بکر و صلح با بیزانس           503م

                                                نبرد با هیاطله و شکست دادن آنان                 503 تا 513 م

نبرد با اقوام شرقی- حمایت ماساژتها و هون ها از بیزانس عهدنامه استاتوکو و بازگشت طرفین به موقعیت پیش از جنگ                                                                                                                   531 م

22-  خسرو یکم (انوشیروان دادگر)                   زمان پادشاهی                              531 تا 579م

قلع و قمع مزدکیان- اصلاحات نظامی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی                        532 م

صلح با بیزانس- در نبرد اوّل با بیزانس بیزانس متعهد پرداخت غرامت به ایران شد در نبرد دوّم با بیزانس بر سر لازیکا متارکه جنگ ، صلح پنجاه ساله با بیزانس و پرداخت غرامت بیزانس به ایران. نبرد با هیاطله و تقسیم          سرزمین آنها میان ایران و ترکان                                                                                  557م

لشکر کشی به یمن و اخراج حبشی ها جنگ با ترکان، عقب نشینی خاقان ترکستان           570تا 571م

                    نبردسوّم با بیزانس و در گذشت انوشیروان                                                       572تا 579م

23- هرمزد چهارم (ترک زاد)                   زمان پادشاهی                                                  579- 590 م

نبرد با بیزانس ، جنگ با ترکان و شکست ترکان از بهرام چوبین سردار سپاه ایران = کشته شدن خاقان ترکستان و به اسارت ایرانیان درآمدن پسر خاقان ترکان باجگزار ایران شدند.

24-خسرو دوّم (پرویز)                               زمان پادشاهی                                              از 590تا 627م

یاغی شدن بهران چوبین بر خسرو- رفتن خسرو به بیزانس و باز

 گشت همراه با سپاه ایران ، فوت موریس قیصر بیزانس و به

رسمیت نشناختن خسرو فوکاس را به امپراطوری

                                  روم- جنگهای متّعدد خسرو با بیزانس                                   603تا617م

                                                   فتوحات خسرو به تسخیر آسیای صغیر، سوریه ، مصربه

دست شهربراز و شاهین سرداران ایرانی آوردن و صلیب

مقدّس مسیحیان به ایران لشکر کشی هراکلیوس به ایران

وپیروزی های قیصر، محاصره قسطنطنیه توسط او

                                                   به دستیاری شاهین سردار ایرانی                                626 تا 627م

                      فوت شاهین حمله هراکلیوس به دستگرد خلع و قتل خسرو پرویز                    626تا 628م

24- قباد دوّم (شیرویه)                 زمان پادشاهی                                                              627 تا 629 م

                                    استرداد صلیب مقدس مسیحیان به رومیان

25-اردشیر سوّم                      زمان پادشاهی                                                                629م

26- خسرو سوم                      زمان پادشاهی                                                                629م

27- جوانشیر                           زمان پادشاهی                                                               629م

28- بوران دخت                      زمان پادشاهی                                                               631م

                                   صلح نهایی با بیزانس و حفظ النصیبین برای ایران                      631م

29- گشنسپ بنده               زمان پادشاهی                                                                   631 م

30- آزرمیدخت                  زمان پادشاهی                                                                     631 م

31- هرمزد پنجم                  زمان پادشاهی                                                                   631 م

32- خسرو چهارم                   زمان پادشاهی                                                                631م

33- پیروز دوّم                     زمان پادشاهی                                                                   631م

  پدرش مهر گشنسپ نواده قباد اوّل و مادرش چهار بخت نواده خسرو اول                     

34- خسرو پنجم (خورزاد، فرخ زاد)     زمان پادشاهی                                               631م

35- یزگرد سوّم                                 زمان پادشاهی                                        2/631 تا 652 م

                        نبردهای مرزی با مسلمین (زنجیر ، پل ، بویب و ....)                     634تا 636  م

نبرد قادسیه و تخسیر مدائن توسط مسلمین                             636م

جنگ جولا                                                                                  638م

یزگرد سفیری به چین فرستاد و از فغفور چین یاری طلبید        638م

جنگ نهاوند                                                                               642م

کشته شدن یزدگرد و انقراض سلسله ساسانی                        652 م

فغفور چین پیروز پسر یزگرد را بعنوان شاه ایران به رسمیت شناخت پیروز به چین رفت و اجازه تأسیس آتشکده را در شانگهای (چان گای) از فغفور گرفت.                                            674م

زمامدارانی که از سلسله  ساسانی نبودند.

  1. خسرو                     بهرام پنجم (گور) تخت شاهی را پس گرفت                                              420م
  1. بهرام ششم (چوبین) که پس از به تخت نشستن بهرام ششم خوانده شد و چند ماه بیشتر پادشاه نبود.                    590 م
  1. بیستام (ویستهم، گستهم) در خطّه ماد و به مدت چهار سال اعلام خود مختاری کرد      592تا 596 م
  1. شهربراز     دو ماه سلطنت کرد، مصر، سوریه و آسیای صغیر را به رومیان برگرداند.              629م
منبع:
ساسانی خسروپرویز هراکلیوس حذف فیلتر

مطالب مشابه پیشنهادی