جست‌وجوي هويت در نامکان‌هاي شهر

بازدید: ۷۶۸ | تاریخ: 1396/06/04 | نگارنده:

«صبح يکشنبه بود و پي‌ير دُپُن بدون هيچ دشواري از طريق بزرگراه آ-١١ به پاريس رسيد. در باجه عوارض دوردان با کارت اعتباري‌اش عوارض را پرداخت، پاريس را از طريق بزرگراه مربندي دور زد و به فرودگاه رسيد. ماشين‌اش را در زيرزمين دوم پارک کرد، کارت پارکينگ را در کيف بغلي‌اش گذاشت و با شتاب به سوي باجه‌هاي ايرفرانس رفت. چمدانش را تحويل داد و احساس آسودگي کرد. کارت سوارشدن به هواپيما را هم دريافت کرده بود. حالا ديگر وضعيت او رسما ثبت شده بود و کاري نداشت جز اينکه در انتظار ادامه ماجرا بماند.

مشاهده آلبوم تصاویر

«صبح يکشنبه بود و پي‌ير دُپُن بدون هيچ دشواري از طريق بزرگراه آ-١١ به پاريس رسيد. براي ورود به بزرگراه معطل نشد. در باجه عوارض دوردان با کارت اعتباري‌اش عوارض را پرداخت، پاريس را از طريق بزرگراه مربندي دور زد و به فرودگاه رسيد. ماشين‌اش را در زيرزمين دوم پارک کرد، کارت پارکينگ را در کيف بغلي‌اش گذاشت و با شتاب به سوي باجه‌هاي ايرفرانس رفت. چمدانش را تحويل داد (درست ٢٠ کيلو بار داشت) و احساس آسودگي کرد. کارت سوارشدن به هواپيما را هم دريافت کرده بود. حالا ديگر وضعيت او رسما ثبت شده بود و کاري نداشت جز اينکه در انتظار ادامه ماجرا بماند. داشت اين احساس آزادي را مزمزه مي‌کرد؛ فرودگاه رواسي! اينک من و اينک تو!

آري! امروزه در اين مکان‌هاي مملو از جمعيت که هزاران زندگي منفرد با هم تلاقي مي‌کنند و در عين حال يکديگر را ناديده مي‌گيرند، مي‌توان بقايايي از آن جذابيت مبهمي را حس کرد که زماني از آن ِ اراضي باير، کارگاه‌هاي ساختماني، سکوي راه‌آهن و سالن‌هاي انتظار بود. جذابيت همه مکان‌هايي که محل برخوردهاي تصادفي و ملاقات‌اند و در آنها لحظه‌اي گذرا احساس مي‌کنيم که امکان وقوع اتفاق وجود دارد، کافي است بنشيني و منتظر ماجرا باشي...».

به عادت مألوف در مباحث ماهوي «هويت» در شهر و معماري، چنانچه بتوان مکان را به‌مثابه «جايگاهي» هويت‌بخش، رابطه‌ساز و تاريخي تعريف کرد، بايد گفت مكان، جا يا قســمتى از يك فضاســت كه از طريق عواملى كه در آن قرار دارند، صاحب هويت خاصى شده است.

به اين ترتيب، مطالعات اجتماعي و انسان‌شناختي همواره با رويکردي پديدارشناسانه، موضوع هويت را با مکان و تجربه آن به وسیله   انسان پيش برده‌اند. اين نوع رويکرد را مي‌توان به‌طور مشهودي در آثار علمي گيدنز، فوکـو، بورديـو، لوفـور، هـاروي،گريگوري، سوجا و ديگران مشاهده کرد. ادوارد رلف در کتاب مکان و بي‌مکان سه بعد اصلي براي هويت مکاني قائل شده است؛ مشخصات کالبدي، فعاليت‌ها و معني. او در يک شناخت عميق از مکان، بر هويت انساني در مکان يا با مکان تأکيد مي‌کند. همچنين معتقد است اگر عوامل و اجزاي حاضر در محيط و كيفيت آنها و نيز ارتباط آنها با يكديگر، مطابق با هنجارهاي مورد پذيرش جامعه باشد و اين هر دو، در نظام فرهنگي و ارزش جامعه قرار بگيرند،  خودبه‌خود يك نظام هويت در محيط به وجود خواهد آمد كه قابل دوام، استمرار و تحول خواهد بود. در غير اين صورت، چه ذهنيت‌هاي افراد با محيط هماهنگ باشد چه نباشد، نمي‌توان با اعمال نظر و فشار از خارج، نظمي را كه زنده و پويا باشد، به وجود آورد. البته لينچ در رابطه با استمرار و پيوستگي کالبدي مکان‌هاي شهري به اين نکته اشاره مي‌کند که مکان هم ثبات دارد و هم برخوردار از تغييرپذيري است و پيشرفت با تغيير و تحول آميخته است.

با اين حال، سال‌هاست تحليل هويت فضاهاي شهري و حس مکان  طبق رابطه انسان با فضا، ايجاد معني در فضا و تبديل آن به مکان و باز تأثيرپذيرفتن از آن در يک جريان متقابل است. به نحوي که هويت افراد جامعه قابل درک و هويت مکان‌ها قابل تعريف و تشريح مي‌شود. در چنين رويکردي ثبات هر سه مؤلفه کالبد، فعاليت و معنا، شرط لازم براي حفظ هويت يک مکان به شمار مي‌روند. اما هنگامي که اين مبحث با مقوله شهرهاي مدرن و پست‌مدرن، همچنين با گفتمان‌هايي در حوزه جهاني‌شدن و عصر تکنولوژي اطلاعات و ارتباطات و در يک کلام تغييرات و دگرگوني‌هاي عظيم تلاقي مي‌کند، ناچار بايد به بازتعريف شهر و فضاهاي شهري و پس از آن هويت، همتي مضاعف گذارد.

ناصر فکوهي،  انسان‌شناس شهري،  با استناد به نظريات مارک اوژه،  انسان‌شناس فرانسوي،  معتقد است در جهاني‌شدن در معناي جديد آن، يعني دنيايي که در حال بيرون‌آمدن از نطفه انقلاب اطلاعاتي دهه ١٩٨٠ است، رابطه انسان‌ها با زمان و مکان به طور کامل دگرگون شده است. اين تحول بسيار فراتر از دگرگوني‌هاي مشابهي بود که پس از دو انقلاب کشاورزي و صنعتي اتفاق افتاد، زيرا در آن دو انقلاب ما بيشتر با جابه‌جايي فضايي و زماني و کارکردهاي منتسب به آنها سروکار داشتيم، در حالي که در انقلاب سوم، نه‌فقط مفاهيم فضا و زمان تخريب و به صورتي جديد، پويا و غيرقابل‌تثبيت نه در شکل و نه در محتوا، دائما توليد و بازتوليد مي‌شوند، بلکه رابطه ميان اين دو با يکديگر نيز دچار دگرگوني عظيمي مي‌شود که از آن دو، نه دو مفهوم قابل درک به تنهايي،  بلکه در نهايت مفهومي وارد مي‌سازد: يک فضا – زمان که ذهنيت کنشگر اجتماعي در هر آن با تفسير خود به آن معنا داده  يا از آن معنازدايي مي‌کند. به اين ترتيب سازوکارهاي مسبب اين دگرديسي‌ها در روابط پيچيده‌ بين اقتصاد سرمايه‌داري، تغيير سبک زندگي، اهميت افزايش فرديت و در عين حال افزايش سياليت و شفافيت گردش اطلاعات در جامعه تا آنجا به پيش مي‌رود که تعريف مکان را نيز دچار تغيير مي‌کند.

مکان با نامکان‌هاي مارک اوژه در هم مي‌آميزد. به گونه‌اي که به خود مي‌آييم در حالي که هويت و بازتعريف آن را در نامکان‌ها جست‌وجو مي‌کنيم. مارک اوژه با درآمدي بر انسان‌شناسي سوپرمدرنيته در سال ١٩٩٢ ميلادي، در کتاب نامکان‌ها اين بخش از فضاهاي شهر را بيشتر از آنکه «مکاني» براي زايش يک هويت بداند، «نامکاني» براي ازميان‌بردن هويت‌ها قلمداد کرد؛ سالن‌هاي ترانزيت فرودگاه‌ها، فروشگاه‌ها، راه‌آهن‌ها و حتي خود وسايل حمل‌ونقل همچون خودرو و هواپيما و قطار و... همگي نمونه‌هايي از اين نامکان‌ها هستند.

نقاطي که «گذار» در آنها، در مفهوم عدم هويت (يا شايد هويتي جديد و همواره مبهم) درک مي‌شود. جهاني که انسان‌ها در کلينيک به دنيا مي‌آيند و در بيمارستان از دنيا مي‌روند، جايي که نقاط گذار و اشتغال موقت به صورتي لوکس‌گرايانه يا غيرانساني افزايش مي‌يابند. او معتقد است زنجيره هتل‌ها و کلوب‌هاي تعطيلات، اردوگاه‌هاي پناهندگان، حومه‌هاي حاشيه‌نشينان در معرض تخريب يا زوال و رو به فساد و... جهاني است که براي فرديت تنها، گذرا، موقت‌بودن و ناپايداري ساخته شده‌اند.

با اين‌حال از آخرين دهه قرن بيستم تا امروز به نظر مي‌رسد درآميختگي اين به‌اصطلاح نامکان‌ها در مکان‌هاي متعارف شهر، دست ما را براي هر نوع جست‌وجو، اکتشاف و بازتعريف هويت شهرهاي امروز باز گذاشته است.

همچنان در کنکاش ويژگي‌هاي اين ساختار عملکردي تأثيرگذار بر فرم و مضمون فضا، به غلبه سرمايه‌داري و فرهنگ بر سبک زندگي و الگوي مصرفي جهان‌شمولي دست مي‌يابيم که حاصل آن پيدايش فضاهاي جديد اجتماعي فرهنگي نظير کافه‌ها، فروشگاه‌هاي کتاب و محصولات فرهنگي با امکانات چندرسانه‌اي، بوتيک‌ها و مراکز بزرگ خريد است. به نظر مي‌رسد مفهوم محله و مرکز محله در بافت‌هاي سنتي شهرها، امروزه جاي خود را به اين نوع از فضاهايي داده است که به گفته رم کولهاس، ظاهرا به عنوان نسل جديدي از معماري شهري و به عنوان تجربه‌هاي ناب شهرنشيني مدرن، نه‌تنها به محيط زيست شهري، بلکه به دامنه تأثير کاربري‌هايي نظير موزه‌ها، مراکز ايستگاهي، مراکز آموزشي و حتي فرودگاه‌ها تجاوز مي‌کنند.

به عبارتي مراکز عظيم خريد، امروزه فضاهاي تجاري صرف نبوده،  بلکه در حال تبديل‌شدن به يک پديده فراگير «مال» و «مگامال» هستند که خود ماکت‌هاي کوچک‌تري از زندگي شهري با همه خرده‌فضاهاي مورد نياز مانند ميدان، رستوران، کافي‌شاپ و... هستند.

به بيان ديگر امروزه شاهد تظاهر فضاهاي عمومي در فضاهاي اقتصادمحوري هستيم که چه‌بسا به‌وسیله  دولت‌ها و مديريت شهري، بنا شده  يا تحت نظارت و کنترل هستند و مفاهيم اقتصاد شهري و اقتصاد مکان را با رويکرد‌هاي جديد در مداخله در شکل شهر توسعه مي‌دهند.

اين رويدادها در عصري اتفاق مي‌افتد که هويت افراد نه در شجره‌نامه‌هاي خانوادگي و ارزش‌هاي ميراثي مربوط به عرف‌ها و سنت‌هاي خانواده، بلکه در نوعي فردگرايي روزافزون (همراه با گسترش شبکه‌هاي اجتماعي مجازي) و از همه مهم‌تر در جايگاه مصرف‌کنندگي او در سطح جهاني و نه حتي در مقياس ملي يا محلي ارزيابي مي‌شود. به اين ترتيب انتظارات او از فضا و نحوه استفاده‌اش از محيط‌هاي شهري بي‌ترديد دستخوش تحولات شگرف و متفاوتي با نسل‌هاي پيشين خود خواهد بود.

در رمان «يوسف‌آباد، خيابان سي‌وسوم» متعلق به دهه ١٣٨٠، نوشته سينا دادخواه، اين نامکان‌ها و زندگي در آنها عملا معرف هويت آدم‌هايي است که قصد دارند تعريف خود را از اين‌هماني با شهر تثبيت کنند؛  نسلي که دست از مهاجرت يا جابه‌جايي برداشته و نمادها و نشانه‌هاي مکان‌ها را براي روايت داستان زندگي خود انتخاب و ثبت مي‌کند منتها اين مکان‌ها، با شگفتي بسيار، همان نامکان‌هاي اوژه هستند:

«طول و عرض پاساژ‌هاي تهران قسمتي نامرئي از ابعاد ما شده بود... همه پاساژهاي تهران را متربه‌متر با هم رفته بوديم.... زارا فقط زاراي پاساژ آرين. بچه نشو، شلوار رانگلر حتي توي تيراژه هم فيک است، تامي زعفرانيه حرف ندارد، بنتون ونک پاييزه آورده، بوسيني عباس‌آباد سِيل زده... وقتي مي‌رفتيم توي نمايندگي‌ها، انگار وارد شهري نامرئي مي‌شدم، دکوراسيون، نور، رنگ، پوب لباسي‌هاي استيل... هر پاساژ اقيانوسي است و خيابان‌هاي شهر رودخانه‌هايي بزرگ‌اند که آخرش به پاساژ‌ها مي‌رسند».

علاوه بر رمان‌ها، به دنبال ارتباط ناگسستني شهر با سينما، مي‌توان رسميت وجود نامکان‌ها را به عنوان فضاهاي شکل‌گيري هويت معرف شهر در سينما نيز جست‌وجو کرد. جذابيت‌هاي بصري و لوکيشن‌هاي خاص در پايانه‌هاي قطار، ايستگاه‌هاي مترو و مراکز خريد، همچنين حوادث و اتفاقات قابل تحقق در اين مکان‌ها همواره دستمايه سينماگران بوده و از اين پس نيز خواهد بود.

برای مثال فقط بيش از ١٥٠ فيلم سينمايي بلند با موضوعات و داستان‌هايي در متروها ساخته شده‌اند. مطالعات دوسويه شهر و سينما در بازيابي و بازتعريف اين نامکان‌ها به عنوان مکان‌هاي مولد هويت شهرهاي امروز، مي‌تواند دغدغه محققان و پژوهشگراني باشد که در حوزه‌هاي بين‌رشته‌اي شهر مشغول فعاليت هستند.

اين پيشنهاد درست برخلاف جهت حرکت معماران، شهرسازان و متخصصان مرتبط با مسائل شهري است که تعاريف مختلفي از هويت شهر ارائه داده‌اند. به اين معنا که آنان ابتدا مبادرت به تعريف هويت و مصاديق آن کرده و بعد سعي کرده‌اند  طبق تعاريف به‌دست‌آمده هويت را در شهر جست‌وجو کنند و در صورت فقدان آن دست به ارزشيابي بزنند. چنانچه بر خلاف اين رويه‌هاي معمول و متداول «هويت» را ابتدا جست‌وجو کرده و سپس سعي در ارائه تعريف براي آن داشت، راهي باقي نمي‌ماند جز توجه بر وجه امروزين «هويت شهر».

به اين ترتيب، هويت شهر‌هاي امروزين زير گسترش جهاني‌شدن مدفون نيست تا براي بازنمايي آن، دست به نوعي غبارروبي و پرده‌برداري زده شود. هويت شهرهاي امروزي در جذابيت همه مکان‌هايي نهفته است که محل برخوردهاي تصادفي و ملاقات‌اند و در آنها لحظه‌اي گذرا احساس مي‌کنيم که امکان وقوع اتفاق وجود دارد، کافي است بنشيني و منتظر ماجرا باشي... .

منبع: http://www.sharghdaily.ir/News/139458
شهرسازی معماری شهر حذف فیلتر

مطالب مشابه پیشنهادی