چکیده
دوازده فصل کاوشهای باستانشناختی در محوطۀ شهداد، اهمیت حاشیۀ غربی بیابان لوت واقع در جنوب شرق ایران را به لحاظ باستانشناختی افزون تر کرده است. در سال 1390 دشت لوت بررسی باستان شناختی شد، حاصل آن شناسایی 87 محوطۀ باستانی از هزارۀ پنجم پ.م تا دورۀ اسلامی بوده است. مقالۀ پیشرو به زیستگاههای پیش از تاریخ دشت لوت میپردازد که متعلق به هزارههای پنجم تا دوم پ.م هستند. به علت قرار گرفتن منطقۀ مورد مطالعه در مجاورت بیابان لوت، الگوی استقراری پیش از تاریخ دشت لوت تحت تأثیر منظرگاه بیابانی (Desert Landscape) پیرامونش بوده است. برهمکنشهای انسان با محیط در منظرگاه بیابانی دشت لوت، شگلگیری یک منظرگاه فرهنگی متمایز منطقهای را به دنبال داشته است .واقعیتی که در الگوی پراکنش استقرارها، الگوی توسعۀ آنها و نوع محوطهها دیده میشود. نوشتار حاضر، به روندهای استقراری دشت لوت و همچنین برهمکنشهای منظرگاههای طبیعی و فرهنگی منطقه در دورۀ مس سنگی و عصر مفرغ میپردازد.
1. مقدمه
محوطۀ باستانی شهداد واقع در بخش میانی دشت لوت را پیش از انقلاب، علی حاکمی به مدت هشت فصل کاوید )حاکمی 1385، Hakemi 1997). پس از انقلاب نیز همین محوطه را میرعابدین کابلی به مدت چهار فصل دیگر کاوش کرد (کابلی 1376، 1380، 1381). حاصل آن کاوشهای باستانشناختی در محوطۀ شهداد، ردیابی و رصد یکی از مراکز مهم جامعۀ شهری متعلق به عصر مفرغ در دشت لوت بوده است. این کاوشها هیچیک با بررسیهای پیشینی و پسینی باستانشناختی صورت نگرفته است، به همین دلیل نیز اطلاعات و آگاهی ما از حوزۀ نفوذ و کنش مرکز شهری شهداد و به طور کلی الگوی استقراری منطقه مبهم و به صورت خرد باقی مانده است. از طرف دیگر، کاوشهای پیشین تنها بر روی یک محوطه یعنی محوطۀ شهداد و یک دوره یعنی عصر مفرغ متمرکز بوده است و از اینرو دورههای پیش از هزارۀ سوم پ.م در دشت لوت موردمطالعه قرار نگرفتهاند.
فقدان این دست از اطلاعات، سبب شد تا دشت لوت در سال 1390 مورد بررسی باستانشناختی قرار گیرد (اسکندری 1391). بررسی به طور منحصر به فردی میتواند به برخی از پرسشهای ما که کاوشها همیشه به تنهایی توان پاسخ گفتن به آنها را ندارند، پاسخ دهد. تنها بررسیهای منطقهای، توان تولید دادۀ موردنیاز برای مطالعۀ استفادۀ پیش از تاریخ از منظرگاهها، سلسله مراتب استقراری و رفتارهای انسانی پخش شده در یک گسترۀ مکانی گسترده به جای تمرکز بر محوطهها را داراست (Banning 2002: 1). علاوه بر هدف اولیۀ این بررسی که شناسایی محوطهها، بناها و یا هر اثر دیگر باستانی جهت تکمیل نقشۀ باستانشناسی کشور بوده است؛ بررسی مذکور با هدف دست یافتن به پاسخ برخی از پرسشهای اساسی پیش ازتاریخ منطقه انجام شده است. پرسشها و اهداف اصلی بررسی دشت لوت در ارتباط با جوامع پیش از تاریخ منطقه عبارتند از: چگونگی الگوها و روندهای استقراری (cf. Kowalewski 2008)، چگونگی پویاییها، تغییرات و روندهای جمعیتی، ردیابی و رصد الگو یا نحوه یا نحوههای شهرنشینی هزارۀ سوم دشت لوت، چگونگی حوزۀ نفوذ و کنش مرکز شهری عصر مفرغی شهداد در دشت لوت و همچنین شناخت برهمکنشهای منظرگاه طبیعی و منظرگاه فرهنگی پیش از تاریخ دشت لوت.
چند دلیل مهم در گزینش این منطقه در جنوب شرق ایران به عنوان محل بررسی نقش تعیین کنندهای داشته است: نخست، وجود شهر عصر مفرغی شهداد که مهر تأیید بر توانمایههای بالای باستانشناختی منطقه مینهاد؛ دیگر، تهی بودن دست ما از اطلاعات پیرامون حوزۀ نفوذ مرکز شهری شهداد، به دلیل آنکه هیچ بررسی گستردهای پیش از این در منطقه انجام نشده بود و سوم، موقعیت جغرافیایی خاص منطقه که در این زمینه به دو عامل مهم میتوان اشاره کرد: نخست، نزدیکی منطقۀ شهداد به بیابان لوت که یک منظرگاه فرهنگی بیابانی ویژه را در فلات ایران به وجود آورده است و دیگر موقعیت راهبردی حاشیۀ غربی بیابان لوت که یک دالان (Corridor) طبیعی ارتباطی میان کرمان و خراسان ایجاد کرده است. این ویژگی طبیعی و جغرافیایی سبب شد تا بررسیها معطوف به آزمون این فرضیه باشند که این دالان طبیعی چه نقشی در ایجاد ارتباط میان فرهنگهای پیش از تاریخ جنوب شرق ایران و خراسان بزرگ و حتی آسیای مرکزی داشته است؟
در این پژوهش، معیار اصلی در گاهنگاری و دورهبندی محوطههای شناسایی شده در بررسی، سفالهای گردآوری شده از سطح محوطههاست. استفاده از سفال به عنوان نشانههای گاهنگاری در مطالعۀ مقایسهای میتواند مسئله ساز باشد، به ویژه جایی که توالی سفالی دارای وقفههای زیادی است و یا زمانیکه دورهها مدت طولانی را دربر بگیرند (Wilkinson 2003a: 223). گاهنگاریهای پیشنهادی برای محوطههای غرب دشت لوت بر مبنای مقایسه با دادههای سفالی به دست آمده از منطقۀ شهداد و دیگر مناطق استان کرمان (به ویژه دشت بردسیر) استوار است. دوره بندی فرهنگی و ترمینولوژی به کار رفته برای دورههای اولیۀ تل ابلیس (دشت بردسیر) برای دشت لوت مورد استفاده قرار گرفت. اگرچه تشابهات میان مواد فرهنگی دشت بردسیر و دشت لوت واضح است، بااینهمه تفاوتهایی میان آنها مشاهده میشود و این تفاوتها در برخی دورهها نسبت به دیگر دورهها آشکارتر است. در این زمینه، دورههای استقراری دورۀ مس سنگی (هزارۀ پنجم و چهارم پ.م) محوطههای دشت لوت براساس توالی سفالی تل ابلیس و عصر مفرغ براساس محوطۀ کاوش شدۀ شهداد دوره بندی شدهاند .
کاوشهای محوطۀ شهداد به همراه کاوشهای جدید در دو محوطۀ پیش از تاریخی تپه دهنو و دهنو شرقی شهداد (اسکندری 1395) این امکان را فراهم نمودهاند تا سفالهای سطحی محوطههای شناسایی شده از بررسی دشت لوت، با اطمینان بیشتری دوره بندی و گاهنگاری شوند .
2. منظرگاه طبیعی محدودۀ بررسی
به لحاظ جغرافیایی، پهنه و گسترۀ تحت بررسی شمال شرق استان کرمان را در بر میگیرد و دو بخش شهداد و گلباف را در خود جای داده است. شهداد و گلباف به ترتیب در شرق و جنوب شرق شهر کرمان واقع شدهاند.
هر دو در امتداد غرب بیابان لوت قرار دارند. شهداد، بخش شمالی و گلباف، بخش جنوبی گسترۀ بررسی را شامل میشود. تا نیم سده پیش، این دو بخش بر روی هم یک بخش واحد به مرکزیت شهداد(خبیص) را تشکیل میدادند. گفتنی است که در اینجا دشت لوت اصطلاحی است که به هر دو بخش شهداد و گلباف اطلاق شده است. گسترۀ تحت بررسی یک منطقه میان بخش شرقی رشته کوههای کرمان در غرب و بیابان لوت در شرق را دربر میگیرد (شکل 1). به دیگر سخن، منطقۀ مورد مطالعه از دو منظرگاه طبیعی متفاوت تشکیل شده است، از یکسو درههای بین کوههای غربی و از سوی دیگر دشت باریک و دراز در امتداد بیابان لوت .
محدودۀ بررسی در بیشترین اندازه اش دارای 100 کیلومتر طول شمالی-جنوبی و 40 کیلومتر عرض غربی- شرقی است. بخش کوهستانی در ارتفاع بیش از 2500 متر بالاتر از سطح دریاست؛ درحالی که کمتر از 20 کیلومتر به سمت شرق جایی که دشت لوت قرار دارد، ارتفاع از سطح دریا در حدود 400 متر است. فاصله میان کوههای غربی و بیابان لوت یعنی عرض محدودۀ بررسی، در بخشهای مختلف محدودۀ بررسی متفاوت است. در بخش مرکزی حاشیۀ غربی لوت، جایی که شهر شهداد قرار دارد این فاصله به بیشترین حد خود، یعنی در حدود چهل کیلومتر میرسد. در بخش جنوبی محدودۀ بررسی این فاصله به کمتر از ده کیلومتر میرسد. به لحاظ زمین ریخت شناسی، آب موردنیاز حاشیه غربی دشت لوت از طریق رودهای دائمی و موقتی که از کوهستان بخش غربی سرچشمه میگرفتهاند ،تأمین میشده است. این منابع آب از کوههای غربی در جهت شرق جاری شده و پس از گذشتن از عرض دشت لوت به بیابان لوت ختم میشدهاند .پرآب ترین بخش محدودۀ بررسی، جایی است که مخروط افکنۀ شهداد قرار دارد. در این محل، منابع آب از چهار فرسخ در رأس مخروط افکنه سرچشمه میگرفته و با جاری شدن به سمت شرق در بخش انتهایی مخروط افکنه در سطح دشت پخش میشده است .به لحاظ زمین شناسی، در بخش پایانی مخروط افکنۀ شهداد یعنی شرق شهر امروزی شهداد، یک صفحۀ زمین شناختی جداشده از بیایان لوت وجود دارد که در سطح آن کلوتها پراکندهاند .
کلوتها در این بخش، میان یک دهم هکتار تا بیست هکتار وسعت دارند، کلوتهای بخش شرقی این محدوده کم تراکمتر و وسیعتر هستند، درحالیکه کلوتهای بخش غربی یعنی جایی که شهر عصر مفرغی شهداد شکل گرفته است، کوچکتر و بسیار پرتراکمتر هستند. اکنون، با به تصویر کشیده شدن ویژگیهای محیطی منطقۀ مورد بررسی، میتوانیم دادههای بررسی را با تفسیر بهتری از روندهای استقراری منطقهای مورد مطالعه قرار دهیم .