فرورتیش پادشاه ماد، در آخرین شورش خود علیه آشوریان شکست خورد و تمامی سرزمینهای ماد به سکاها که متحد اشوریان در جنگ بودند، رسید. مادهای بدون پادشاه به مدت ۲۸ سال ننگ خراج گزاری به سکاها را تحمل کردند، تا سرانجام مردی از خون شاهان ماد، یعنی هوخشتره توانست یک سال پس از این شکست و در سال ۶۲۵ پ.م، دوباره به قدرت برسد و تاج شهریاری ماد را بر سر بگذارد. هوخشتره پیش از به تخت نشینی در سرزمین ماد، دارای قدرت و مکنت بود، اما به دلیل قرار گرفتن در زیر پرچم سکاها، امکان تاجگذاری نداشت و در نهایت با یک ترفند صاحب قدرت شد؛ یک ضیافت مرگبار، هوخشتره ترتیب یک مهمانی مجلل را داد و تمام بزرگان، سران و درباریان سکایی را به مهمانی دعوت کرد. پس از یک شب خوشگذرانی، به سربازانش دستور داد تا تمامی آنان را از دم تیغ بگذرانند، سرشان را از گردنشان جدا کنند و ضیافت مرگ برای سکاها به پا کنند. این گونه، او انتقام پدر و ۲۸ سال تحقیر آنان را گرفت. «هرودودت» تاریخ نگار در این باره نوشته است: «کیاکسار (نام یونانی هوخشتره) و مادیها، آنها (سکاها) را به مهمانی خواندند و مست کردند و کشتند و بدین طریق سلطنت خویش را نجات دادند و آنچه را پیشتر داشتند به تصرف درآوردند». با این توصیف به احتمال زیاد پس از این واقعه، هوخشتره به سمت سرزمینهای سکایی لشکرکشی میکند؛ سربازان سکایی که از این واقعه بهت زده بودند و دیگر فرمانده و رهبری برای مقابله نداشتند، توان مقاومت در مقابل هوخشتره را در خود ندیدند و تبدیل به اولین قوم و سرزمینی شدند که او به پادشاهی خود افزود. این آغاز راه درازی بود که پیش روی هوخشتره قرار داشت.
هوخشتره سودای ستیز با آشور در سرداشت؛ همان ابرقدرتی که نظم، صلابت و انسجام ارتشش، رعب و وحشتی به جان دشمنانش میانداخت که زبانزد خاص و عام بود. همین قدرت نظامی، عنصر مهم و عامل چیرگی آنان طی نیمهی نخست هزارهای اول پ.م بر تمامی اقوام آسیای غربی بود. هوخشتره از این قدرت آگاه بود و در صدد برآمد نقص مادها را در مواجهه با ارتش آشور برطرف کند. هرودوت دربارهی تلاشهای او مینویسد: «اوبرای اولین بار مردم آسیایی تابع خود را به قسمتهای نظامی تقسیم کرد و نخستین بار مقررات جنگی برقرار کرد که نیزهدار و کماندار و سوار جدا باشند». هوخشتره با تقسیم ارتش خود براساس تجهیزات جنگی یعنی نیزهداران، کمانداران و سواران، توانست سپاهی حرفهای به وجود آورد و آن را به دو بخش راهبردی و تاکتیکی تقسیم کند. در حالی که پیش از آن، ارتش مادها براساس نظام قبیلهای شکل گرفته بود و هر قبیلهای به سبک خود وارد جنگ میشد. آنان از سکاها تاکتیکهای نوین سوارکاری و به ویژه تیراندازی را آموخته بودند و از زمان فرورتیش، در ساخت و مهندسی ادوات و وسایل محاصره و دژ کوبی شهرها همچو منجنیقی آشنا شده بودند.
هوخشتره توانست با شکست دادن شاهکنشینهای پیرامونی خود و به وجود آوردن ثبات سیاسی مرکزی، قدرتش را دو چندان کند و با اصلاح ارتش، خود را برای جنگ بزرگ با آشور آماده کرد. شاهان آشور در این زمان، منفورترین شاهان تاریخ باستان بودند و افراد بسیاری در داخل و خارج قلمرو آنان نابودی آنان را میخواستند. هر چند عامهی مردم مستقلاً و مستقیماً در مبارزهی سیاسی شرکت نمیکردند، ولی نیرو و مادهی منفجرهی بالقوهای بودند که به محض ظهور قدرتی جدید، شعلهور میشدند. در این زمان پادشاهی از نژاد «کلدانیان» در بابل به قدرت میرسد به نام «نبوپیلسر»؛ مردی که پس از این در تمامی جنگها دست در دست هوخشتره دارد؛ هوخشتره و نبوپیلسر در سال ۶۱۶ پ.م، پیمان همکاری بستند و این اتحاد آنان با ازدواج سیاسی - سلطنتی بین «آمئی تیدا» دختر هوخشتره با «نبوکدنصر» پسر نبوپیلسر محکمتر شد. اولین برخورد بین بابل و آشور، در همان سال رخ داد و نبوپیلسر توانست ارتش آشور را در نبردی در «کابلین» (پایین تر از محلی برخورد فرات و خابور) شکست دهد و در همین زمان، هوخشتره نیز به خاک قلمروی شاهی «مانناها» حمله کرد دومین پادشاهی همسایه را نیز به سرزمین مادها افزود و خود را به همسایگی آشوریان رساند؛ به این ترتیب هوخشتره به طرفداری از بابل وارد جنگ علیه آشور شد و بعدها حتی رهبری آن را هم بر عهده گرفت.
پس از فتح تاج و تخت مانناها توسط هوخشتره و پیروزی نبوپیلسر بر آشوریان، نبوپیلسر به منظور گسترش پیروزیهای خود، در ماه آوریل (فروردین) ۶۱۵ پ.م به شهر آشور رسید و با محاصرهی این شهر سعی در تسخیر یکی از مهمترین شهرهای آشوریان داشت، اما موفق نشد و مجبور به عقب نشینی در جنوب شد؛ در این زمان بود که تاجدار مادها، وارد میدان شد و شروع به قدرت نمایی کرد. هوخشتره ارتش منظم خود را از گردنههای زاگرس گذراند و برای نخستین بار در دامنه های غربی همین رشته کوه ظاهر شد و در ماه اکتبر (مهر) همان سال ایالت «آراپخا» را گشود. او کمی بعد یعنی در ژوئیهی (خرداد) سال ۶۱۴ پ.م شروع به بزرگترین لشکرکشی عمر خود کرد و با فرمان فتح سرزمینهای آشور و گرفتن خون انتقام از آنان، سربازان سلحشور و شجاعش را از طریق کوهپایههای آراپخا به معابر دجله رساند و در یک حرکت استراتژیک شهر «طربیس» را متصرف شد؛ سپس از دجله گذشت و از کرانهی راست آن تا آشور به پیش راند تا با این حرکت امکان رسیدن هرگونه کمک نظامی به ارتش «سین شاری شکون» پادشاه آشور را از بین ببرد. سربازان ماد که تا دندان مسلح بودند، در بیرون دروازههای آشور فریاد پیروزی سر میدادند، تا جایی که دیوارها و تن مردم شهر به لرزه درمیآمد، بلایی که سربازان خونریز آشوری سدهها بر سر مردم دیگر سرزمینها آورده بودند. نبوپیلسر و هوخشتره قرار گذاشته بودند که در روزی مشخص و با همکاری یکدیگر شهرآشور را فتح کنند، ولی نبوپیلسر بر عهد خود پایبند نشد ودر روز موعود به آشور نرسید. گویی همه چیز آنگونه چیده شده بود تا فتح تاج و تخت آشور تنها به نام یک پادشاه، یعنی هوخشتره در تاریخ جاویدان شود. هوخشتره منتظر متحد بدقول خود نماند و به سربازان دلاور خود دستور حمله به آشور داد؛ در حالی که آفتاب نخستین تابشهای روزانهی خود را بر سر آشور میتاباند، آخرین لحظاتی بود که مردمش گرمای خورشید را بر تن خود حس میکردند؛ دیوارهای شهر نخست با منجنیق نابود شد و با باز شدن دروازهی شهر، تا نیمهی روز نرسیده، جنگاوران هوخشتره شهر را تسخیر کردند و انتقام خود را از آشوریانی که سالها کودکان سرزمینهای فتح شده را در هیمههای آتش میسوزاندند و هرمهایی از کشتگان خود در جنگها میساختند و دیوار کاخهایشان را با نقش زنان و مردان لخت و اسیر مزین میکردند، گرفتند؛ معابد مقدس آشور غارت شد و ثروت هنگفتی که طی سدهها توسط آشوریان در آسیای غربی گردآوری شده بود به هگمتانه، پایتخت مادها فرستاده شد. درباریان و بزرگان شهر کشته شدند و کوچههای شهر پر شد از اجساد سربازان آشور، گویی هیچ گاه امپراتوری به نام آشور در تاریخ وجود نداشته است. هوخشتره در حالی که مملو از شادی و غرور بود، تاج و تخت آشور را به تنهایی به دست آورد، در حالی که متحد او نبوپیلسر چند روز دیرتر رسید، اما با این حال آن دو با یکدیگر دگرباره عهد دوستی و اتحاد بستند و احتمالاً با ازدواج سیاسی دیگری این عهد را مستحکمتر کردند؛ زیرا هنوز کار آشور تمام نشده بود، آنان برای از بین بردن نام آشور از تاریخ شروع به برنامهریزی کرده بودند و مقصد بعدی نینوا بود.
* پس از فتح
با مرگ شاه آشور تمامی سرزمینهایی که پادشاهان آشور طی هزاران سال و با ریختن خونهای بسیار به قلمرو آشور افزوده بودند، بین دو قدرت جدید دنیای باستان یعنی مادها و بابلیها تقسیم شد. پس از فتح نینوا در اوایل ماه سپتامبر (اواسط شهریور) سال 612پ.م، هوخشتره با غنائم و ثروت فراوان به هگمتانه بازگشت، اما جنگ پایان نیافته بود؛ «آشوربالیت دوم»، برادر کوچکتر آشوربانیپال بزرگ، توانست با فرار از نینوا، به شهر حران که بزرگترین شهر در شمالی قلمرو آشور بود، پناه ببرد و در همین شهر تاجگذاری کند. او پس از به قدرت رسیدن شروع به جمع کردن سپاهیان چند تکهی خود با کمک متحدینش چون فرعون مصر «نخو»ی دوم و اورارتوها کرد، گویی شکست آشور بزرگ برای هیج کسی قابل باور نبود! سپاه متحدین که نیاز به زمان برای سرکوب شورشهای محلی و برقراری ثبات قدرت داشتند تا سال ۶۱۰ پ.م، وقعی به این بازماندهی آشوری نکردند، اما در ماههای اکتبر و نوامبر (مهر و آبان) همان سال بود که سپاه متحدین عزمشان را برای تمام کردن کار آشور جزم کردند و با به هم پیوستن دوبارهی دو سپاه، به سمت شهر حران حمله کردند. آشور بالیت دوم که دید تاب مقاومت ندارد به دژ «کارکمیش» در آن سوی فرات عقب نشست و حران نیز به راحتی به تسخیر هوخشتره و نبوپیلسر درآمد و پس از این فتح دوباره ارتش ماد به هگمتانه بازگشت، زیرا هوخشتره به فکر از بین بردن تاج پادشاهی دیگری بود، یعنی اورارتوها.
در ژوئن و ژوئیهی (خرداد و تیر) سال ۶۰۹ پ.م، آشوربالیت با کمک گرفتن از مصر شروع به پیشرویهایی به سمت حران کرد و تعدادی پادگان های کوچک بابلی را از پای درآورد و به زیر حصار شهر حران رسید، اما در ماه سپتامبر همان سال، نبوپیلسر و هوخشتره در یک برنامهریزی دقیق نظامی آخرین ضربه را به شاه آشور زدند؛ بر این اساسی که نیروی کمکی بابل به حران رسید و آشور بالیت که بازهم قدرت ارتش خود را برای این مقابلهی بزرگ ناچیز میدید، از اورارتوها درخواست کمک کرد. ارتش اورارتوها پایتخت سرزمین شان را ترک کردند تا به کمک آشور بالیت بروند، اما در همین زمان هوخشتره توانست آخرین ضربه را به اورارتوها وارد کند و با فتح «توشپا» تختگاه آن کشور، در نزدیکی دریاچهی وان، سرزمینهای تحت سیطرهی خاندان اورارتوها به زیر پرچم خود درآورد و چهارمین سلسلهی بزرگ پیرامون خود را منقرض کند. با این استراتژی سیاسی- نظامی حساب شده توسط هوخشتره و نبوپیلسر آشوربالیت دیگر جانی برای مقابله نداشت و چند سال بعد، یعنی در سال ۶۰۵ پ.م آخرین سپاه آشور که هیج نشانی از آن ارتش منظم و وهم برانگیز آشوریان قدرتمند نداشت، از ارتش بابلیان شکست خورد و این خاندان به طور کامل از تاریخ و روی زمین محوشد و هوخشتره توانست چهار پادشاهی بزرگ آشور، اورارتو، ماننا و سکاها را نابود کند و با به دست آوردن تاج و تخت آنان و فتح سرزمینهایشان، قلمرو سرزمینهای ماد را که روزگاری تنها سرحدات الوند کوه را شامل میشد، از شرق تا خراسان بزرگ و از غرب تا آسیای صغیر برساند؛ او را میتوان اولین و بزرگترین پادشاه تاریخ ایران باستان دانست که باهوش و خرد بیمانند خود، توانست پایههای امپراتوریای را بنیاد نهد که کمی بعد از آن، کورش دوم هخامنشی، با قدم گذاشتن در مسیر آن، بزرگترین امپراتوری جهان باستان را به وجود بیاورد؛ داستانی که در قسمت آتی خواهید خواند.