بعد از درگذشت ابن سعود، پسر او عبدالعزيز بن محمد بن سعود، با دخالت ابن عبدالوهاب جاي پدر در ۱۱۷۹ق/۱۷۶۶م رشته کارها را در دست گرفت. وی نخستین کسی از آل سعود است که لقب امام یافت. او داماد ابن عبدالوهاب بود و همچون پدرش بسيار سفاک و خونآشام بود که پارهاي از فجایعی که به دست او رخ داد را در ذیل میآوریم:
الف: اشغال احساء
در سال ۱۱۸۸ق/۱۷۷۴م، عُرَیْعِر بن دُجَیْن، امیر احساء، با قبایل بنیخالد و عنزه، بریده را در قصیم (حدود 200 کیلومتری شمال غربی ریاض) از تصرف آل سعود خارج کردند. سال بعد نیز عبدالعزیز، امیر نجران، به دعوت زید بن زامل، امیر دِلَم، با بسیاری از بیابان نشینان به حایر، قلمرو وهابیان تاخت.از آن سوی عبدالعزیز بن محمد برای انحراف مهاجمان بریمنیهای العَرْقَه هجوم برد و امیر نجران به ناچار با اهالی حایر صلح کرد و به ضُرْمی رفت و چون در تسخیر آن دیار نیز ناکام ماند، بازگشت.
عبدالعزیز بن محمد سپس پسر خود سعود را به تسخیر بریده فرستاد و او با استقرار پادگانی در نزدیک بریده، آنجا را آماج حملات پیدرپی ساخت و سرانجام شهر را تسخیر کرد.
در همین اثناء نیروهای عبدالعزيز با استفاده از اختلافات داخلی خانوادۀ عریعر به جانب احساء حرکت کردند که در بين راه، هر آنچه از اموال مسلمين را به چنگ آورد، تاراج کرد و هر مقاومتي که در بين راه، در مقابلشان صورت گرفت، با بيرحمي تمام سرکوب کردند، حتي به نخلستانها هم رحم نکرده، همه را نابود ساختند و برخی از افراد خاندان عریعر به او پیوستند و گروهی جانب ثوینی بن سعدون را گرفتند. درنتیجه احساء دوپاره شد و بخش جنوبی آن به تصرف عبدالعزیز درآمد. عبدالعزیز در همه حال از کوششهای خود برای تسخیر کامل احساء دست بر نداشت و سرانجام در ۱۲۰۷ق/۱۷۹۲م اهل آن دیار خواستار صلح شدند و به فرمان وهابیان گردن نهادند و زید بن عریعر امیر آنجا به کویت گریخت، اما چیزی نگذشت که احساء سر به طغیان برداشت و بن عریعر بازگشت. در نبردهایی که رخ نمود بن عریعر تاب نیاورد و باز گریخت و احساء دوباره به تصرف عبدالعزیز درآمد.
سرانجام در ۱۲۱۱ق/۱۷۹۶م سراسر احساء به اطاعت وهابیان گردن نهاد.
ابن بشر درباره چگونگي تسليم اهالي احساء مينويسد:
امير نجد بعد از نماز صبح، حرکت خود را به احساء آغاز کرد. وقتي که لشکريان به نزديکي احساء رسيدند، نيروهاي مسلح بر روي رکاب اسبان ايستاده، به يک باره با تفنگهاي خود شليک کردند. اين عمل باعث گرديد بسياري از زنان حامله، سقط جنين نمايند... شهر اشغال گرديد و بعد از اشغال، امير نجد وارد شهر شده، چند ماهي در آنجا اقامت نمود. او هر کسي را که اراده ميکرد، به قتل ميرساند، يا از احساء اخراج ميکرد و يا به زندان ميانداخت و هر آنچه ميخواست به تاراج ميبرد و خانهها را تخريب ميکرد؛ هزاران درهم جزيه و ماليات بر آنان تحميل کرد و دريافت نمود. چون اينان پيمانشکني کردند، پس بسياري از آنان را به قتل رسانيد. وقتي ابن سعود قصد کوچ کردن از احساء را داشت، بسياري از بزرگان و رؤساي آن ديار را به همراه خود به درعيه برد و آنها را در اين شهر اسکان داد و به جاي خود در احساء شخصي به نام ناجم را که از طرفدارانش بود، گُمارد.( عنوان المجد، ج1، ص105)
ب: يورش به کربلا
در ۱۸ ذیحجه ۱۲۱۶ق/۲۲ آوریل ۱۸۰۲م سعود پسر عبدالعزیز با قشون بسياري متشکل از مردم نجد برای کینه کشیدن از شیعیان که باورهای وهابی را با گوهر اسلام ناسازگار میدانستند و بیش از همه با آن میستیزیدند، بر کربلا هجوم برد و وقتي به شهر کربلا رسيد، آنجا را محاصره نمود. بعد از وارد شدن به شهر، به قتلعام مردم پرداختند و حرم مطهر حسين بن علي عليه السلام را ويران نموده و ضريح مبارك آن حضرت را از جاي خود كندند و مرقد حبيب بن مظاهر را سوزاندند و تمام ذخائر و نفائس حرم حسيني را چپاول كرده و اسبانشان را در صحن حرم مطهر بستند و در حرم شريف قهوه دم كردند و آن چنان در حرم مطهر، فساد و ويراني بار آوردند كه فاجعه كربلا و حادثه روز حره و كردارهاي بني اميه و متوكل عباسي تكرار شد.
آية الله سيد جواد عاملي، که خود شاهد حوادث و از مدافعان شهر نجف اشرف بوده، ميگويد: «امير نجد در سال 1216ق. به بارگاه امام حسين (ع) تجاوز نمود و اموال آن را به غارت برد. نيروهايش مردان، زنان و کودکان را به قتل رسانده، اموالشان را به غارت بردند و به قبر حضرت امام حسين (ع) جسارت نموده و بقعه را تخريب کردند، سپس بر مکة مکرمه و مدينه منوره متعرض شدند و هر آنچه که خواستند در قبرستان بقيع انجام دادند و فقط قبر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از دست آنان مصون ماند.( مفتاح الکرامة، ج5، ص512)
کورانسيز در وصف جنايات وهابيها ميگويد:
«عادت شيعيان اين بودکه در روز عيد غدير خم، جشنهايي بر پا ميکردند؛ لذا همگي براي اقامة جشن عيد به نجف اشرف ميآمدند. به همين دليل شهرهاي شيعهنشين عراق، به خصوص کربلا، خالي از سکنه ميشد. وهابيها از اين فرصت استفاده کردند و در غياب مدافعان، به شهر حمله بردند. در شهرکه فقط افراد ضعيف و سالخورده باقي مانده بودند، توسط سپاه 12 هزار نفري وهابيون به قتل رسيدند و هيچ کس در اين جنايت زنده نماند؛ به طوري که تعداد کشته شدگان در يک روز به 3 هزار نفر رسيد. (تاريخ البلاد العربية، ص126، طبق بعضي از گزارشها، وهابيون پنجهزار نفر را کشته و پانزدههزار نفر را مجروحکردند؛ موسوعةالعتبات، ج8، ص273)
فيلبي در تاريخ نجد مي نويسد: امير نجد با لشکر خود به کربلا حمله کرد و بعد ازمحاصره شهر، وارد شهرگرديد. سپس ضريح امام حسين (ع) را ويران نموده و جواهرات آن را غارت کردند و هر آنچه از اشياي قيمتي در شهر وجود داشت، به تاراج بردند. ممکن است تصوّر شود که وهابيون تنها بلاد شيعهنشين را مورد تاخت و تاز خود قرار ميدادند، ولي اين تصوّر به هيچوجه درست نيست زيرا آنها، کليه مناطق مسلماننشين حجاز، عراق و شام را آماج حملات خود قرار ميدادند که تاريخ در اين مورد از هجوم وحشيانه آنان گزارشهايي را ثبت نموده است.
نويسنده کتاب مذکور، فردي انگليسي الأصل، به نام «سنت جون سَره» است و وي مدت زيادي در نجد به سر برده و روابط خوبي با سعوديها داشت.
پ: اشغال طائف
موقعیت طائف نسبت به مکه
امیر طائف و بدلیل دست اندازیهای آل سعود و وهابیها به حجاز، سپاهی به سرکردگی عثمان المضایقی به جنگ آل سعود روانه کرد. این سپاه بر آلروق از قحطان (حدود 200 کیلومتری جنوب غربی ریاض) در بین راه طائف و الدرعية، که از متحدان عبدالعزیز بهشمار میرفت، هجوم برد، ولی ناکام ماند.
همچنین شریف غالب، فرمانروای حجاز که وهابیان را کافر نامیده بود، از ادامه نبرد با آلسعود نا امید نگشته و از سراسر منطقۀ نفوذ خود بر ضد وهابیان یاری خواست. در نتیجه خلق کثیری به گرد او فراهم آمدند و به سرکردگی شریف عبدالعزیز برادر شریف غالب (با عبدالعزيز بن محمدبن سعود دومین امیر آل سعود اشتباه نشود.) نیز از قبایل و شهرهای دستنشاندۀ خود نیز جنگجویانی گرد آورد.
اما عبدالعزيز بن محمدبن سعود پیش دستی کرده، نخست حسن بن مشاری را مأمور حمله بر بیاباننشینان زرفدار شریف عبدالعزیز کرد. وی نیز بخشی از نیروی خود را به پیکار با مردم وادی الَّواسِر روانه ساخت و خود بر اعراب مطیر، اَتباع حسن الدویش، هجوم برد و آنها را بهسختی درهم شکست. شریف عبدالعزیز که سخت بیمناک شده بود، از شریف غالب مدد خواست و او با سپاهی به برادر پیوست، اما در نخستین حملۀ خود به قریۀ الشَعْری ناکام ماند و بلافاصله به مکه بازگشت. وهابیان در ادامۀ سرکوب طرفداران امیر حجاز، بر قبایل مطیر و شَمَّر تاختند و آنها را عقب راندند.
در همین اثناء (۱۲۱۲ق/۱۷۹۷م)،ثوینی بن سعدون که پس از اشغال احساء گریخته بود، در الشُباک در نزدیکی الدرعیه اردو زد و آنجا را مرکز حملات خود به قلمرو وهابیان ساخت،اما چیزی نگذشت که به دست شخصی از بنیخالد که طرفدار وهابیان بود کشته شد و سپاهی که او گرد آورده بود پراکنده گشت و حسن بن مشاری، فرمانده ارتش سعودیها،بسیاری از آنها را کشت.
در همان اوقات گروهی از اعراب حجاز که بیشترین آنها از قبیله العتبان بودند، به وهابیت گرویدند. این گرویدن بر شریف غالب سخت گران افتاد و او با سپاهی از مکه برای سرکوب قحطانیان که به اطاعت وهابیان درآمده بودند، بیرون رفت، اما در نبردی که میان آنان درگرفت شریف تاب نیاورد و جنگ را رها ساخت.
تا اینکه در اواخر سال 1217ق. وهابيون کامل بر حجاز دست درازي نموده، بعضي نواحي آن را غارت کردند سپس به طائف تاختند. اميرِ طائف، که شريف غالب بود، به دفاع از شهر برخاست. ليکن درجنگ شکست خورد و به طائف برگشت و خانهاش را آتش زد و سپس به مکه گريخت.
وهابيها که ظرف سه روز توانستند با قهر و غلبه وارد شهر شوند، بعد از ورودشان به شهر، به قتلعام مردان پرداختند و زنها و بچهها را به اسارت بردند و اين روش وهابيون بوده است که وقتي چيره ميشدند، اين خشونت و سياست وحشيانه را اِعمال ميکردند. لازم به ذکر است که قبر ابن عباس (ره) از تجاوز آنان در امان نماند. (اخبار الحجاز و نجد في تاريخ الجبرتي، ص93)
زيني دحلان مينويسد: لشکريان سعودي در ذيالقعدة 1217ق/1803م. وارد شهر شده، به قتل عام مردم پرداختند. آنان به صغير و کبير رحم نکردند؛ طفل شيرخوار را روي سينه مادر سر بريدند. گروهي از اهالي طائف، که به خاطر ترس از هجوم وهابيان، از شهر خارج شده و پا به فرار گذاشته بودند سواران لشکر سعودي آنها را تعقيب کرده و اکثرشان را به قتل رساندند. وارد خانهها شده، کساني را که در خانهها بودند کشتند و چون در خانهها کسي باقي نماند، به دکانها و مساجد رفته، هرکه را در آنجا يافتند کشتند. بعد از آن، تمام اموال غارت شده را از شهر خارج و همه را در يکجا جمع کردند که کثرت مقدار آن به مانند کوهي جلب توجه ميکرد. سپس خمس اين اموال تاراج شده را به امير سعود دادند و بقيه را در ميان خود تقسيم کردند، ولي کتابها را که در ميان آن تعدادي مصحف شريف و کتب حديث و فقه بود، در کوچه و بازار ريختند.
ت: غارت مکه مکرمه
در سال 1217ق/1803م. وهابيها و آل سعود تصميم گرفتند بر مکه مکرمه نیز استيلا يابند؛ بدين منظور، به سرعت پس از غارت و تصرف طائف ارتشي را در اوّل ماههاي حرام (که حتي اعراب جاهلي، جنگ در اين ماهها را حرام ميدانستند) براي حمله مهيّا کردند. خبر اين توطئه زماني منتشر شد که مردم مشغول انجام فريضه حجّ بودند. در ميان حجاج، امام مسقط، سلطان بن سعيد و نقباي وي و نيز امرايي از مصر و شام و... حضور داشتند. شريف غالب امير مکه (که پس از شکست در طائف در مکه مستقر شده بود) از آنها کمک خواست، امّا جوابي نشنيد. از اين رو خود، مردم را بعد از اتمام مناسک حجّ به جهاد عليه وهابيان فراخواند، امّا مردم اعتنايي به او نکرده، با دلايل واهي، براي دفاع، از خود سستي نشان دادند. شريف غالب مجبور شد، به همراه يارانش با خزائن و ذخاير مالي، از مکه هم نیز فرار کند. در اين ميان بسياري از مردم مکّه به جده گريختند. امير نجد با لشکرش در روز دهم ماه محرم وارد مکه گرديد، بدون اينکه مردم مقاومتي از خود نشان دهند. او همان جناياتي را که نسبت به اهل طائف روا داشت، با مردم مکه نيز انجام داد.( تاريخ الجبرتي، ص93) علماي مکه را مجبور کرد تا عقايد ابن عبدالوهاب را بپذيرند و کتابهاي او را تدريس نمايند و نيز مسلمين ساير مناطق را از انجام حج و عمره منع کرد و ارتباط بين اهالي مکه و مدينه را قطع نمود؛ به انگيزه اينکه کمکي از طرف مدينه به اهل مکه نرسد و يا تجارتي که بين اين دو شهر بود، از رونق بيفتد. (اخبارالحجاز و نجد في تاريخ الجبرتي، ص93)
ث: انهدام بارگاه
وهابيان بعد از استيلا بر مکه، بسياري از ضريحها و قبوريکه داراي گنبد و بارگاه بود و مسلمانان براي احترام و اکرام به صاحب قبر، آن را بنا کرده بودند، تخريب کردند. ( عنوانالمجد، ص122)
شريف غالب به همراه شريف پاشا، حاکم جدّه متّحد شده و به اردوگاه وهابيون که در اطراف مکه بود، يورش بردند و با طرفداران آنها که از قبايل مجاور مکه بودند، به مبارزه پرداختند که نتيجهاش زمينگير شدن وهابيها در آن مناطق بود. بدين ترتيب به دليل فجايعي که وهابيون به بار آوردند، شکست سختي از سوي اين دو حاکم خوردند.
شريف غالب بيش از پانزده سال با عبدالعزيز جنگيد و در نهايت، صفحه پر فراز و فرود زندگي عبدالعزيز، با مرگش پايان پذيرفت.
ج)تشکیل دولت مقتدر
در این سالها، مخالفتهای کم و بیش سختی که در برابر نفوذ وهابیت در شبه جزیرۀ عربستان ابراز میشد، به دلیل فقدان همبستگی امیران مخالف و سازماندهی برتر جناح نظامی وهابیت به سر کردگی عبدالعزیز بن محمد نه تنها کاری از پیش نرفت، بلکه بر اثر ناکامی آنها اهل قصیم، مُنَیْخ، الزِلْفی، یمانه و نیز زید بن زامل امیر دلم به وهابیت گردن نهادند.آل سعود طی چند سال توانستند بحرین و قبایل عمان و بهویژه قبیله جاسمی در رأسالخیمه را به فرمانبرداری وا دارند. در این نتیجه قلمرو آل سعود از سواحل فرات و وادی سِرحان تا رأسالخیمه و عمان، و از خلیج فارس تا کرانههای حجاز و عَسیر امتداد یافت.
چ: قتل عبدالعزيز
جبران شاميّه، از نويسندگان وهابي مينويسد: شيعيان از ماجراي کربلا و فجايعيکه وهابيّت در آن شهر انجام داد، مصيبت زده و دردمند بودند؛ لذا بعد از دو سال توانستند انتقام خود را از امير نجد بگيرند. ماجرا بدين شکل بود که عبدالعزيز در سال 1218ق/1803م. در مسجد مشغول نماز بود که با خدعهاي به قتل رسيد.
فيلبي مينويسد: قاتل، خود را در پوشش درويشي درآورد و به شهر درعيّه رفت و چند روز در آن شهر، پشت سر عبدالعزيز نماز خواند. در يکي از روزها که عبدالعزيز مشغول نماز بود، ناگهان خود را روي او انداخت و با چاقويي، شکمش را دريد و با شتاب به جاي اوّل خود برگشت. مردم که وي را شناختند، دستگيرش کرده، کشتند.( آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص64)
ابن بشر ميگويد: قتل عبدالعزيز، امير درعيّه، ضربه جديدي بر پيکره وهابيّت بود. وي در پاييز سال 1803م. در مسجد، به دست درويشي ناشناخته، که ميگفتند اسمش عثمان و کرديالأصل و ساکن يکي از روستاهاي شهر موصل عراق بود، به قتل رسيد. اين درويش به صورت ميهمان وارد شهر شد و در مسجد، هنگامي که عبدالعزيز به سجده رفت، به او حمله کرد و به قتل رسانيد. او در صف سوم نماز جاي گرفته بود که با استفاده از يک خنجر، شکم عبدالعزيز را پاره کرد و سپس برادر عبدالعزيز را زخميکرد. بعضي از گزارشها حاکي از آن است که قاتل فردي شيعه بوده که در ماجراي کربلا تمام افراد خانوادهاش به دست وهابيون کشته شده بودند.( تاريخ العربيةالسعوديّة، ص54)
منابع:
تحلیلی بر روند قدرت گیری انگلیس بر خلیج فارس، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، محمد شوریج، 1389، شماره 4
آل سعود و عربستان سعودی، مجله میقات حج، مشایخ فریدنی،1374، شماره 11
تاریخ عربستان سعودی، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 9
تاریخ وهابیت/تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1378، سال 39، شماره 12
تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 1
کندوکاو در تاریخ آل سعود (2) آل سعود و صهیونیسم، مجله درسهایی از مکتب اسلام، علی اکبر حسنی، 1367، سال 28، شماره 6
بررسی جامعه شناختی نظام سیاسی عربستان سعودی، مجله سیاست خارجی، عباس نادری، 1388، شماره 89
بنیادهای فکری القاعده و وهابیت مجله راهبرد، عباس نجفی فیروزجایی، 1382، شماره 27
تاریخ وهابیه، مجله هفت آسمان، محمد حسین قریب گرگانی و رسول جعفریان، 1378، شماره 3و 4
روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مجله بررسی های تاریخی، سید حسین مدرسی طباطبایی، 1355، شماره 65
فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، مجله معرفت، عباس جعفری، شماره 52
نقش و جایگاه مطوعین در بسط و تثبیت دولتهای اول تا سوم سعودی، مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، محمد حسین رفیعی، ولی الله برزگر کلیشمی، 1390، شماره 2
مصر في القرن الثامن عشر: دراسات في تاريخ الجبرتي، محمود الشرقاوی
هذه هی الوهابیه، محمد جواد مغنیه، ناشر: منظمه الاعلام السلامیه (تهران)
زادگاه داعش و دیگر گروههای سلفی خاورمیانه (بخش1)
زادگاه داعش (بخش2: عبدالعزيز بن محمد بن سعود)
زادگاه داعش (بخش3: سعود بن عبدالعزيز و سقوط سعودیها)
زادگاه داعش – بخش 4 (آبشخور فکری- قسمت اول)
زادگاه داعش - بخش5 (آبشخور فکری- قسمت دوم)
زادگاه داعش - بخش6 (دوره دوم حکومت آل سعود- قسمت اول)
زادگاه داعش - بخش7 (سرانجام دوره دوم حکومت آل سعود- قسمت پایانی)
زادگاه داعش - بخش هشتم (دوره سوم حکومت آل سعود - قسمت اول: خروج عبدالعزیز)