زادگاه داعش - بخش5 (آبشخور فکری- قسمت دوم)

زادگاه داعش - بخش5 (آبشخور فکری- قسمت دوم)

افزوده‌های محمد بن عبدالوهاب به آراء ابن تیمیه اگر چه مسلک وهابیت به نام محمد بن عبدالوهاب شهرت یافته است اما به واقع ابن عبدالوهاب با مطالعه آثار ابن تیمیه به آنها اعتقاد پیدا نمود و در قلمرو نظری چیز زیادی به آن نیفزود بلکه آن نظر را به حیطه عملی کشانید و در این حیطه افراط گرایی‌هایی به شکل زیر به آن افزوده است.

تاریخ ثبت: (1393/10/17 )  تاریخ بروزآوری: (1394/04/06 )

این مطلب (3,241)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

امام شاه ولی الله دهلوی

افزوده‌های محمد بن عبدالوهاب به آراء ابن تیمیه 

 

اگر چه مسلک وهابیت به نام محمد بن عبدالوهاب شهرت یافته است اما به واقع ابن عبدالوهاب با مطالعه آثار ابن تیمیه به آنها اعتقاد پیدا نمود و در قلمرو نظری چیز زیادی به آن نیفزود بلکه آن نظر را به حیطه عملی کشانید و در این حیطه افراط گرایی‌هایی به شکل زیر به آن افزوده است. 

1- به صرف دعوت اکتفا نکردند بلکه با مخالفان خویش با شمشیر برخورد نموده و آن را امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با بدعت  نامیدند . 

2- وهابیان هر گاه بر شهری تسلط می‌یافتند ضریح‌ها، زیارتگاه‌ها، مساجد ضریح دار و قبور مشخص و علامت‌دار را ویران می‌کردند به طوری که وقتی بر حجاز تسلط یافتند تمام قبور ائمه شیعه (ع) و صحابه را ویران نمودند. 

3- مصداق بدعت را به شکل شگفت انگیزی گسترش داده و هر چیزی را که در زمان پیامبر وجود نداشته است – حتی مثلاٌ نوشیدن قهوه یا کشین سیگار و یا گذاشتن پرده ای بر روی قبر پیامبر – را بدعت می‌نامیدند. بدین ترتیب وهابیان بسیاری از اعمال مسلمانان را بدع و حرام و مرتکبان آنها را مستحق توبیخ و حتی در مواردی قتل می‌دانند در حالی که سایر مسلمین همان اعمال را واجب، سنت و یا لااقل مباح می‌دانند. در این مسیر وهابیان حتی استفاده از اتومبیل، تلفن، تلویزیون، رادیو و هر نمودی از تمدن را فقط به این دلیل که در صدر اسلام وجود نداشته بدعت و حرام می‌دانند اگر چه امروزه به عقیدة خود عمل نمی‌کنند. 

4- گسترش دامنه تکفیر مسلمانان، یکی از شاخصه‌های بسیار مهم «تفکر وهابیت» تکفیر مسلمانان و تشبیه آنان به کفار، جهال و مشرکان است و این حکم عامی است که شامل همه مسلمانان شده و به جز خود آنان، هیچ استثنایی نمی‌شناسد. دلیل این برداشت خود را اینگونه بیان می‌کنند که مشرکان زمان پیامبر (ص) نیز این حقیقت را قبول داشتند که خداوند خالق و میراننده و مدیر تمام امور است و حتی پیامبر به خاطر این مسئله آنان را به اسلام نخوانده است. بلکه دلیل شرک آنان این بود که آنان می‌گفتند ما بتها را به خاطر تقرب به خداوند و شفاعت پرستش می‌کنیم. اما مشرکان زمان ما (یعنی مسلمانان) از مشرکان عصر جاهلیت بدتر هستند زیرا آنان فقط در وقت آسایش شرک می‌ورزیدند ولی درسختی‌ها به خداوند روی می‌آوردند اما مشرکان زمان ما هم در آسایش و هم در تنگناها شرک می‌ورزند. ابن عبدالوهاب حتی مسلمانان معتقد به شفاعت، زیارت و... را ازکفار و یهود بدتر می‌داند. لذا وهابیان از آغاز تا کنون به راحتی به خود حق می‌دهند هر طور که بخواهند با خون، جان، اموال، و نوامیس این کفار!! عمل کنند و با این اعتقاد و کردار خود را مستحق قطعی بهشت خداوندی می‌دانند

رشید رضا

ب- آیا وهابیت همان سلفیه است؟

بحث سلف و سلفیه در اینجا نه تنها ازاین بابت حائز اهمیت است که وهابیان معمولاٌ خود را پیروان سلف صالح قلمداد کرده و مذهبشان را سلفیه نامیده‌اند، بلکه بیشتر از این جهت مهم است که عده‌ای از پژوهشگران این وادی، «سلفیه» و «وهابیان» را کاملاٌ همسان و منطبق با همدیگر پنداشته و هر سلفی را وهابی تلقی کرده‌اند، لذا این مسئله قابل توجه است که دیده شود وهابیان در این ادعا – پیروی از سلف – تا چه اندازه صادق هستند؟

 

پیشینه و قرینه دینی 

 

سلف چیست و سلفیه چه کسانی هستند؟ پاسخ این سوال در برخی ازمنابع و متون مهم تقریباٌ به صورت‌های متفاوت داده شده است:


دردایره المعارف بین المللی اسلام (Islam of EncycIopedia) در زیر عنوان – سلفیه – این گونه آمده است: ( سلفیه، شاخه‌ای از اصلاح طلبان سنتگرای نوین اسلامی هستند که در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفتند و مرکز ثقلشان مصر بود؛ اینان خواهان خلوص و پیرایش اسلام، از طریق بازگشت به روش «سلف صالح» بودند؛ دکترین اصلی اینان این بود که در ایمان و اعتقاد خویش به مسلمانان صدر اول اکتفا کنند ...) سپس بحث را به مقاله اصلاح – Islah- در همین کتاب ارجاع می دهد.... » در ذیل مقاله مزبور می‌گوید: (سلفیه کسانی هستند که خود را نظر تبعیت مطلق از قرآن و حدیث پیرو سلف صالح می‌دانند و سلف صالح عبارت است از سه نسل اول مسلمانان یعنی صحابه، تابعین، افرادی از این گروه با مباحث عقلی و منطقی مخالفند؛ از این روی با شیوه فقهایی چون ابی حنیفه و استناد به «رأی» و نظر عقلی، سرجدال و ستیز دارند. وهابیان را از این دید می‌توان سلفی به حساب آورد) نویسندگان این مقاله مهم و مفصل که «عزیز احمد» ، «آ.مراد» و «پروفسور حامد الگار» هستند، اشکال و گونه‌های مختلفی از سلفیه را  با تفکر بعضاٌ متفاوت، اما کمابیش دارای وجوه مشترک، و نیز عملکرد سلفی‌ها و مصادیق آنها را در کشورهای مختلف از جمله مصر، تونس، الجزایر، هند و ... برمی‌شمارند. آنان در عداد برجسته‌ترین چهره‌های سلفیه، «محمد عبده»، «رشید رضا»، «ابن بادیس»، «سنوسی»، «سید احمد بریلوی» و «شاه ولی الله دهلوی» را می‌شمارند. در ضمن مستند دینی آنها، آیه 56 سوره زخرف قرآن (فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِينَ :آ نان را در شمار گذشتگان و داستان برای آیندگان کردیم) و حدیث معروفی از پیامبر (ص) است با این تعبیر که بهترین نسل، نسل معاصر من و پس از آن نسل بعدی و سپس نسل بعد از آن است. 

 

محمد عبده

 

پیشینه تاریخی 

 

از نظر تاریخی ریشه این عنوان (سلفیه) به قرن چهارم هجری برمی‌گردد که برای اولین بار عده‌ای از آن زمان این عنوان را بر خود نهادند. محمد ابوزهره نویسنده محقق مصری در این رابطه می‌گوید: «منظور از سلفیه کسانی هستند که خودشان را از نظر مذهبی به این عنوان وصف کردند. اینان افرادی از حنابله بودند که در قرن چهارم ظاهر شدند و مدعی بودند که عقاید و آرایشان به «احمد حنبل» برمی‌گردد که وی به نوبه خویش این عقاید و آرا را از «سلف صالح» بر گرفته است. اینان از سویی با چالش‌هایی از جانب علمای خود حنابله رو به رو بودند که چنین عنوانی را برای آنان قبول نداشتند و از سویی در گیر تضادهایی با اشاعره بودند، چون اشاعره معتقد بودند که آنان خود پیرو حقیقی «سلف» هستند، نه این حنبلیان، از این رو برخوردهای سخت در میان این دو گروه صورت گرفت. مهمترین شاخصه فکری این گروه از حنابله این بود که به هنگام بحث از توحید، آن را به زیارتگاه‌ها مرتبط می‌ساختند و نیز از نظر کلامی در رابطه با آیات تأویل و تشبیه، و با رأی معتزله که جنبه‌های عقلی و فلسفی داشت مبارزه می‌کردند. در این باره باید بحث مفصل‌تری صورت گیرد تا معلوم شود که آیا اینان در ادعای خود صادق هستند یا خیر؟ حتی امروزه نیز چنین مسئله‌ای به صورت جدی مطرح است، چنانچه مثلاٌ می‌بینیم که یکی از اساتید برجسته دانشگاه دمشق کتابی دراین رابطه می‌نویسد با این عنوان که «آیا سلفیه مذهب است یا بدعت ؟» و در آنجا می‌کوشد تا ثابت کند که یدک کشیدن عنوان سلفیه به وسیله جمعی، مخصوصاٌ «وهابیان» امر ناروا، غاصبانه و رندانه است. وخلاصه سخن «استاد ابوعلی» در این کتاب این است : 
اولاٌ مطلق ساختن پیشینان و چسبیدن غیرنقادانه به آنها روح ابتکار و شناخت متکامل اسلام را، از مسلمانان سلب و چنین القا می‌کند که فقط گذشتگان قادر به فهم و شناخت اسلام بودند و دیگر مسلمانان قادر به شناخت آن نیستند و اسلام دین غیر قابل شناختی است، در حالی که شناخت اسلام ملاک و اصولی دارد و هر کس در هر زمان که بخواهد مطابق همان معیارها می‌تواند اسلام را بشناسد و نیاز دینی و دنیایی خود را از آن طریق رفع کند. 
ثانیاٌ چنین عنوانی تفرقه انگیز و تشخص طلبانه است، زیرا انتخاب عنوان «سلف» برای یک، دسته تعریضی است بر دیگر مسلمانان تا آنان بدین گونه خلفی و بدعتگزار تلقی شوند، چون مبنای ادعای «سلفی» بر اساس همان روایاتی که منشاء انتخاب چنین شعاری شده است، این است که دیگران خلفی و بدعتگزار هستند و این تهمتی به همه مسلمانان عالم است. مضافاٌ اینکه اینان در عمل و نظر با سلف صالح تفاوت‌ها و اختلاف‌های فراوانی دارند. از سوی دیگر همان طور که گفتیم، عده‌ای از مسلمانان شکایت دارند که عنوان «سلفی» بودن باعث شده برخی ما را «وهابی» بپندارند در حالی که چنین چیزی تهمت و ظلم است. مثلاٌ «عزیز احمد» یکی از پیروان فعال اندیشه «ابو الا علی مودودی» دانشمند بلند پایه مسلمانان پاکستانی و بنیانگذار جریان سیاسی اسلامی «جماعت اسلامی» در این کشور با ناراحتی تمام، چنین گلایه می‌کند: 
« ... عنوان سلفی بودن سبب شده است که عده ای آن را بد بفهمند و یا عمداٌ ان را حربه قرار دهند و ما را «وهابی» بخوانند ، در حالی که چنین چیزی درست که نیست هیچ، بلکه تهمت و ظلم صریح نیز هست؛ چه اینکه ما نه تنها منکر سلفی بودن خویش نیستیم، بلکه شدیداٌ با وهابی‌ها مخالفت داریم، زیرا ما معتقدیم که اسلام دین «یسر» و دین سمحه و سازگار با تمدن و پدیده‌های حاصل از تجربه بشری و کاملاً مخالف افراط و تفریط است؛ در حالی که وهابی‌ها، تنگ نظر، سختگیر، متعصب و خشک اندیش هستند. خوب است مسلمانان بین سلفی‌ها و وهابی‎ها فرق بگذارند، این دو فکر و اعتقاد فرق فاحش و اختلاف فراوان دارند. آیا از انصاف دور نیست که به مسلمانان صدیق و عالم و وسیع النظر، تهمت وهابی بودن بزنیم و عملا ٌ آنها را از کار و فعالیت سازنده اسلامی، در میان جوامع و ملت‌های اسلامی، باز داریم...؟ مسئله مهم دیگر در رابطه با «سلفیه» این است که این جنبش، چنانچه گفتیم یک جنبش کاملاٌ همگون و یکدست نیست، چنانچه طیف‌ها و دسته‌ها و افراد مختلف الفکر و ناهمگون، در عمل خود را به این عنوان «سلفیه» متصف می‌کرده‌اند؛ در اینجا می‌توان مثال‌های فراوانی ارائه کرد: نزدیکترین مثال آن تضاد وهابیت با آن چیزی است که به صورت فراگیر «سلفیه» خوانده می‌شود، که درمیان آن دو جریان، محققان تضادها و تفاوت‌های فراوانی را خاطر نشان می‌سازند. در اینجا سخن نه تنها بر سر این است که «وهابیت» یک جنبش محافظه کار افراطی و «سلفیه» یک جریان انقلابی است، بلکه مهم‌تر این است که سلفیه به رهبری عبده کوشیده است جنبه‌های خردگرایانه اسلام را به دیگران معرفی کند، در حالی که وهابیت یک جریان خردستیز است. 
دوم اینکه «محمد عبده» که در دوران معاصر رهبر سلفیه شناخته شده است تا حد زیادی، به قول یکی از بزرگان جهان اسلام «خود را از تعصبات جاهلانه، تخلیه کرده بود» در حالی که وهابیت یک جریان شدیداٌ متعصب و وفاق ستیز است. مورد دیگر، موضع سلفیه و یا مدعیان سلفیگری در برابر «تصوف» و عرفان است؛ می‌دانیم که علی الاصول سلفیه با تصوف و عرفان مخالفت شدید دارد و ابن تیمیه از نامداران مدعی سلفیت که در قرن هفتم رهبری این گروه را به عهده داشت، صوفیان و متصوفه، مخصوصاٌ «محی الدین بن عربی» را تخطئه و حتی تکفیر می‌کرد، اما در هند افرادی همچون «سید احمد سرهندی»، «شاه ولی الله دهلوی» و در تونس «سنوسی» و ... به تصوف و عرفان علاقه و تمایل داشته‌اند. در ضمن «اولیور روا» این موضوع را نیز بخوبی تشریح می‌کند که سلفیان در افغانستان چگونه نقش متضاد و متناقضی بازی کرده‌اند از مخالفت شدید با تصوف و روحانیت گرفته تا تمایل شدید به تصوف و عرفان. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که ادعای سلفی بودن هم در مورد وهابیان و هم در مورد ابن تیمیه از سوی مسلمانان مورد پذیرش نبوده است. مثلاً یکی از دانشمندان بلند پایه سنی پس از نقل نظر ابن تیمیه در مورد منع زیارت قبر مطهر پیغمبر ( ص) می‌گوید: «ابن تیمیه در این سخن با جمهور مسلمانان اعم از سلف و خلف مخالفت بلکه مبارزه کرده است، زیارت روضه پیغمبر یادآرو شکیبایی‌ها، جهاد و کوشش آن حضرت در اعتلای کلمه توحید و رفع شرک و بت پرستی است. خود ابن تیمیه روایت کرده است که «سلف صالح» هر گاه از نزدیک روضه شریف پیغمبر (ص) می‌گذشتند، بر آن حضرت سلام می‌کردند.   
امام محمد ابو زهره پس از بیان این مطلب که در قرن هفتم، ابن تیمیه بارزترین چهره مدعی پیروی از سلف بود، این موضوع  را به صورت مشروح و دقیق مورد بحث قرار می‌دهد که واقعاٌ ابن تیمیه تا چه حد در این ادعا صادق است؟ او با استدلال عالمانه، تفاوت فاحش نظریات و دیدگاه‌های ابن تیمیه با «سلف صالح» را به خوبی نشان می‌دهد و عجیب است که این اختلاف دیدگاه با سلفیه در مسائل کوچک و کم اهمیت نیست؛ بلکه این اختلاف دید و نظر در باره مهم‌ترین اصول اعتقادی و کلامی مسلمانان مانند توحید ذات و صفات خداوند، خلق و عدم خلق قرآن کریم، تشبیه و تجسم، تأویل و تفویض و ... است. اصولاٌ یکی از دلایل کسانی که در ابتدای ظهور نظریات ابن تیمیه با دیدگاه‌های او مخالفت کردند، این بود که این آرا با دیدگاه سلف، کاملاً ناسازگار است؛ چنانچه جانمایه سخن «اخنایی» در ردیه‌ای است که بر او نوشته است هم همین است که علاوه بر مخالفت ملاک و معیارهای اصولی‌تر دینی، این نظریات با آرای «سلف» نیز کاملاٌ نا سازگار است. اولین کسی که مخالفت آراء و اندیشه‌های محمد بن عبدالوهاب را با اندیشه‌ها و دیدگاه‌های «سلف» مورد توجه قرار داد و آن را خاطر نشان ساخت، «شیخ سلیمان بن عبدالوهاب» برادر او بود. شیخ سلیمان که خود به اندیشه سلف پایبند است و بارها به آن استناد ورزیده است؛ با لحن ناصح امین ولی با استدلال محکم به برادر نسبی خود گوشزد کرده است که: گفته‌ها و نظریات تو با نظریات و اندیشه‌های «سلف صالح» در تضاد و تناقض کامل قرار دارد و عملاٌ هم موارد فراوانی از این تناقض‌ها را  یادآوری کرده و بر روی آن انگشت می‌گذارد و الحق و الانصاف که در آن زمان این کار را به خوبی انجام داده است. مخالفت با چنین ادعاهایی، همین طور ادامه یافت و از سوی مسلمانان، مخصوصاٌ صاحبنظران پذیرفته نشد. 

 

احمد سرهندی

نتیجه و خلاصه بحث  این است که:

 

1- از نظر تاریخی ادعای سلفی بودن به عده‌ای از حنابله در قرن چهارم هجری باز می‌گردد. 

2- این ادعا در قرن هفتم به وسیله ابن تیمیه احیا شد، اما در هر رو مورد از سوی مسلمانان مورد انکار و تردید قرار گرفت. 

3- در قرن دوازدهم  محمد بن عبدالوهاب مدعی این عنوان شده و بعدها پیروان او کوشیدند که این عنوان مقدس را در انحصار خویش قرار دهند، اما این بار با شدت بیشتری مورد انکار مسلمانان قرار گرفتند.

4- این عنوان در قرن سیزدهم هجری به وسیله محمد عبده شاگرد پرآوازه سید جمال و پیروان او تجدید شد. بارزترین چهره مروج این عنوان در دوره اخیر «رشید رضا» نویسنده معروف مصری بود و کسان دیگری چون سنوسی، ابن بادیس، شاه ولی الله دهلوی، شیخ احمد بریلوی و ... مروج و مبلغ سلفیگری در سرزمینهایی چون الجزایر، تونس، شبه جزیره هند، افغانستان و ... شدند.

5- مهمترین نکته اینکه هر «سلفی »، «وهابی» نیست، چنانچه نشان دادیم تفاوت دیدگاه‌های فراوانی در میان این دو جریان وجود دارد.

6- این عنوان مقدس (سلفیه) همواره دستمایه و دستاویز عناصر و دسته‌های متعصب فرقه گرا و افراطی قرار گرفته و این دسته‌ها کوشیده‌اند از این طریق برای خود در میان مسلمانان، مقبولیت و مشروعیت دینی دست و پا کنند.

7- بسیاری از سلفی‌ها از عنوان وهابیت نفرت دارند و استعمال چنین عنوانی را برای خود تهمت و حتی اهانت می‌دانند.

 

اما نتیجه اصلی از مباحث این بخش این است که مبانی فکری و نظری وهابیان عمدتاٌ دارای شاخصه‌ها و ویژگی‌های زیر است:

1- تمسک و توسل به اندیشه های احمد جنبل با افراط کاری‌ها و برداشت‌های نادرست از آن.

2- خردستیزی و ظاهر پرستی افراطی تحت عنوان عمل به «سنت» .

3- تمسک افراطی به اندیشه‌های گذشتگان تحت عنوان پیروی از سلف صالح، با اینکه بسیاری از اندیشه‌ها و اعمال اینان مخالف آرای سلف صالح است. 

4- مقاومت و مبارزه با پدیده‌های نوین اجتماعی و تمدنی تحت عنوان مبارزه با بدعت.


 

منابع:

  1. تحلیلی بر روند قدرت گیری انگلیس بر خلیج فارس، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، محمد شوریج، 1389، شماره 4

  2. آل سعود و عربستان سعودی، مجله میقات حج، مشایخ فریدنی،1374، شماره 11

  3.  تاریخ عربستان سعودی، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 9

  4. تاریخ وهابیت/تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1378، سال 39، شماره 12

  5. تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 1

  6. کندوکاو در تاریخ آل سعود (2) آل سعود و صهیونیسم، مجله درسهایی از مکتب اسلام، علی اکبر حسنی، 1367، سال 28، شماره 6

  7. بررسی جامعه شناختی نظام سیاسی عربستان سعودی، مجله سیاست خارجی، عباس نادری، 1388، شماره 89

  8. بنیادهای فکری القاعده و وهابیت مجله راهبرد، عباس نجفی فیروزجایی، 1382، شماره 27

  9. تاریخ وهابیه، مجله هفت آسمان، محمد حسین قریب گرگانی و رسول جعفریان، 1378، شماره 3و 4

  10. روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مجله بررسی های تاریخی، سید حسین مدرسی طباطبایی، 1355، شماره 65

  11. فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، مجله معرفت، عباس جعفری، شماره 52

  12. نقش و جایگاه مطوعین در بسط و تثبیت دولت‌های اول تا سوم سعودی، مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، محمد حسین رفیعی، ولی الله برزگر کلیشمی، 1390، شماره 2

  13. مصر في القرن الثامن عشر: دراسات في تاريخ الجبرتي، محمود الشرقاوی

  14. هذه هی الوهابیه، محمد جواد مغنیه، ناشر: منظمه الاعلام السلامیه (تهران)


 

زادگاه داعش و دیگر گروه‎‌های سلفی خاورمیانه (بخش1)  

زادگاه داعش (بخش2: عبدالعزيز بن محمد بن سعود)

زادگاه داعش (بخش3: سعود بن عبدالعزيز و سقوط سعودی‌ها)

زادگاه داعش – بخش 4 (آبشخور فکری- قسمت اول)

زادگاه داعش - بخش5 (آبشخور فکری- قسمت دوم)

زادگاه داعش - بخش6 (دوره دوم حکومت آل سعود- قسمت اول)

زادگاه داعش - بخش7 (سرانجام دوره دوم حکومت آل سعود- قسمت پایانی)

زادگاه داعش - بخش هشتم (دوره سوم حکومت آل سعود - قسمت اول: خروج عبدالعزیز)

برچسب: داعش; سلفی; محمد بن عبدالوهاب
اثر یا گردآوری: کیارش کاظمی;منبع:   -  لینک منابع: http://www.kherada.com   -  

 داعش
 سلفی
 محمد بن عبدالوهاب
1403/02/01 03:09
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: