1- خوارج
یکی از موارد مهم در بازیابی پیشینه فکری وهابیون، تشابه آنها با اندیشههای خوارج است. برخی از این مشابهتها عبارت انداز:
گناه قلمداد کردن اعمال حسنه مسلمانان، تکفیر مسلمانان به خاطر ارتکاب گناه و مباح دانستن خون و اموال آنها به همین علت، تعصب شدید، دشمنی سخت با علی (ع) و خاندانش، اخذ به ظاهر الفاظ قرآن و سنت بدون رعایت تفسیر و بدون لحاظ مبانی عقلی و اصولی، بدعت دانستن هرچیزی که در قرآن و سنت نیامده است. تقدس ظاهری و کوشا بودن درعبادات، کافر پنداشتن بقیه مسلمانان به جز خودشان و تطبیق آیات از قرآن که در شأن کفار و مشرکان نازل شده بود به مسلمانان، سرجنگ داشتن دائمی با بقیه مسلمانان در حالی که با کفار و مشرکان کاری ندارند، تراشیدن سرهای خود و نهایتاٌ همانگونه که خوارج با شعار «لاحکم الا الله » همه چیز را مستقیماٌ با خدا مرتبط می ساختند وهابیان نیز عواملی نظیر دعا، شفاعت، توسل، ترس و.... را مختص خدا دانسته و واسطه قرار دادن یکی از مخلوقات صالح خداوند را شرک و کفر میدانند.
2-اهل سنت در قرن اول تا سوم هجری:
اهل سنت از نظر فقهی به دو گروه «اهل رأی» و «اهل حدیث» تقسیم میشدند. اهل حدیث آن دسته از علمای دینی بودند که در استنباط احکام اسلامی به عقل اهمیتی نمیدادند و به ادعای خود، فقط به «کتاب» و «سنت نبوی» بسنده میکردند اما «اهل رأی» علاوه بر دو منبع مذکور «عقل» را نیز به عنوان دلیل برای اثبات احکام تلقی میکردند. احمد بن حنبل از جمله فقهای اهل حدیث است که با استدلال عقلی به شدت مخالف است.
مهمترین ویژگیهای احمد بن حنبل((164 تا 241 ه.ق) محدث و فقیه اهل سنت که در بغداد زاده شد. و در همانجا درگذشت عبارت بودند از: تمسک شدید به شیوه سلفیه و مخالفت شدید با «رأی» و استدلال عقلی. در آن زمان مسلمانان از نظر کلامی به دو گروه اشعری که استفاده از شیوههای عقلی در مباحث کلامی را حرام میدانستند و معتزلی که در مباحث کلامی از شیوههای عقلی، منطقلی و فلسفی استفاده میکردند تقسیم میشدند. احمد حنبل براین اساس اشعری مذهب بود اما وی قدم شدیدتری برداشت و نفس بحث از علم کلام را حرام دانست با این استدلال که در این علم در مورد ذات و صفات و ... خداوند بحث میشود و این گونه مسائل از حیطه درک آدمی خارج بوده و سبب گمراهی میشود. این دیدگاهها که بعدها در عالم اسلامی استمرار یافتند مدعی بودند بر مسلمانان فرض است که به ظاهر الفاظ قرآن و سنت نبوی «در همان حد فهم عامه مردم» متعبد باشند و هرگونه سوالی را بدعت میدانستند «اخباریون» که در قرنهای دهم تا چهاردهم در عالم تشیع پیدا شدند دنباله رو افکار اشاعره بودند.
3 -ابن بطه
عبدالله بن محمد معروف به ابن بطه یکی از علمای حنبلی در قرن چهارم زیارت و شفاعت پیغمبر (ص) را انکار کرد و گفت سفر برای زیارت قبر پیامبر از نظر شرعی سفر حرام است و از این روی مسافر زائر بایست همانند دیگر سفرهای معصیت، نماز خود را کامل بخواند. و هرکس سفر به سوی پیغمبر و یا قبور اولیاء و صالحان را عبادت بداند برخلاف سنت پیغمبر و اجماع نظر داده است.
4- بربهاری
ابو محمد بربهاری معاصر ابن بطه علاوه بر منع زیارت قبور صلحا و پیشوایان دینی، همانند مجسمه، برای خداوند اعضایی چون کف دست و انگشتان، دو پا با کفشی از طلا و گیسوانی بلند... قائل شد. به علاوه شدیداٌ فرقه گرا و متعصبانه در قبال تشیع داشته است.
5- ابن تیمیه
ابوالعباس محمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه (متوفای728ه) در میان پیروان احمد بن حنبل مهمترین احیاءکننده روش او میباشد تمامی محققانی که درباره وهابیت مطالعه کردند متفق هستند که در جایگاه ریشهیابی افکار وهابیت، هیچ کس را نمیتوان یافت که به اندازه ابن تیمیه اهمیت داشته باشد و محمد بن عبدالوهاب جز برخی تندرویها چیزی برعقاید ابن تیمیه نیفزوده است. به این ترتیب میتوان وهابیت را مذهب حنابله مطابق تفسیر ابن تیمیه دانست. ابن تیمیه مردی سر سخت در عقاید خود، تندخو نسبت به مخالفان فکری، متعصب خصوصاٌ نسبت به شیعیان (تا جایی که به همین دلیل حتی فضایل حضرت علی(ع) را انکار میکند). ماجراجو، جنجالی و خود باور بود به طوری که جز آراء و نظریات خودش، هیچ نظر دیگری را قبول نداشت. علاوه بر ویژگیهای روانی و شخصیتی مذکور، دیدگاههای کلامی و فقهی ابن تیمیه یک زیربنای اساسی دارد. ابن تیمیه عقل را سبب ضلالت و گمراهی میداند و فقط به ظواهر الفاط قرآن و حدیث نبوی و فتاوای صحابه اکتفا میکند. به همین دلیل، عقاید و فتاوای او در عالم اسلامی بیسابقه یا نادر بوده است.
چند نمونه از افکار و آراء ابن تیمیه
درمورد خداوند و توحید معتقد است که خداوند در آسمان است، سخن میگوید از آسمان در سایه ابر پایین میآید، در عرش مستقر است، دارای دست و صورت است، میشود با انگشت به سوی خداوند و محل استقرار او اشاره کرد، ذات احدیت میخندد و اگر کسی معتقد به بودن خداوند در روی عرش و بالای آسمان نباشد باید او را توبه داد و اگر توبه نکرد باید گردنش را زد. ابن تیمیه روزی بر منبر بیان کرد که باری تعالی با فکر کردن از آسمان هفتم به ششم آمد، و برای آن که در این کلام وی تأویل نکنند، خود نیز از آن پلة منبر به پلة دیگر آمد و گفت خدا این طور به آسمان پایین تر آمد ( سفرنامه ابن بطوطه ، ترجمه محمد علی موحد)
ابن تیمیه دایرة بدعت را که در اصطلاح شرعی آن است که انسان امر خارج از دین را در دین وارد و یا مسئله غیر دینی را دینی قلمداد کند- گسترش داده و گفت هر چیزی که در زمان پیامبر (ص) و سلف صالح نبوده بدعت است. ابن تیمیه کسانی را که به قصد زیارت قبر پیامبر (ص) و قبور انبیاء و صلحا و دیگر مشاهد مشرفه تشرف مییابند، با بت پرستان مقایسه کرده و عمل آنان را بدعت و حرام میداند . وی همچنین ساختن گنبد و ضریح در این اماکن و نذر کردن در آنها و مسجد ساختن در کنار آنها و تمام این گونه اعمال را حرام و موجب شرک میداند. وی در رابطه با استمداد از انبیاء و صلحا حساسیت زاید الوصفی داشته و شفاعت، توسل و استغاثه را از آثار باقی مانده از جاهلیت و شفاعت خواهان و توسل جویان را مشرک و کافر میداند. سوگند به غیر خدا را مطلقاٌ حرام و موجب شرک میداند هر چند این سوگند به مخلوقات با عظمت خداوند از قبیل پیامبر (ص) قرآن، کعبه، عرش، کرسی و ... باشد) یک اصل عمده مذهب وی الحاق شرک خفی است به شرک جلی پس در خواست چیزی از غیر خدا که قدرت انجام آن مخصوص خدا باشد شرک است و با عبادت جمع نشود و توسل و توکل به انبیاء و اولیاء برای رسیدن به هدف و یا حتی گفتن یاهو و یا علی شرک است. ( مجله العرفان ، سال 57 ، ش 2 ، ص 287- 290 )
مشخصه بارز او خصومت بی حد و مرز با شیعیان است. ابن تیمیه با انکار عدالت خداوند از ناحیه تعطیل افعال، اختیار انسانها در انجام اعمال خوب و بد و انکار حسن و قبح ذاتی افعال و.... عملاٌ به نظریه جبر ملتزم شده است، اما در شعار، اختیار و آزادی انسان را پذیرفته است. این دو گانگی ناشی از طرد عقل در نظریات کلامی اوست. وی در پاسخ به سخن علامه حلی که معتقد بود: « انبیاء از اول تا آخر عمر از ارتکاب سهو و گناه اعم از صغیره و کبیره معصوم هستند، در غیر این صورت اعتمادی به آنچه میگویند باقی نخواهند ماند» گفته است معصوم بودن انبیاء از خطا و گناه پیش از بعثت لازم نیست و پس از آن هم فقط در موارد تبلیغ احکام خداوند است. چون عقاید و آرایی که ابن تیمیه بیان میکرد بر خلاف معتقدات عموم فرق اسلامی بود همواره مورد مخالفت علمای دیگر قرار داشت. در این زمینه از طرف علماء اسلام خصوصاٌ علماء اهل سنت جهت پیشگیری از اقدامات او دو کار انجام گرفت:
الف- نقد عقاید و آراء وی و بیان وجوه و دلایل ابطال آنها و برخورد با ابن تیمیه از راه نصیحت و موعظه و مناظره و....
ب- اما پس از آنکه وی بر افکار خویش پافشاری نمود، مراجع فتوای معاصر او از اهل تسنن، به تضییق و گاهی تکفیر او بر خاسته و بدعت گذاری او را فاش ساختند . به طوری که بارها به فتوای علما به زندان افتاد و نهایتاٌ در زندان قلعه شام در گذشت.
6- محمد بن عبدالوهاب
مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است. و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت ندادهاند یعنی «محمدیه» نگفتهاند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر صلی الله علیه و آله پیدا بکنند.
شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر«عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضی بود. شیخ از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید پرداخت و فقه حنبلی را نزد پدر خود آموخت. وی از آغاز جوانی بسیاری از اعمال مذهبی مردم «نجد» را زشت میشمرد او در آغاز جوانی از وطن خود بیرون آمده و سالیانی چند در مراکز علمی آن روز گذرانیده و از این رو با اوضاع و احوال کشورهای اسلامی آشنائی بسزا یافته بود. قدیم ترین و مهم ترین سرگذشت نامهای که دربارة او تدوین شده و «لمع الشهاب فی سیرة لمحمد بن عبدالوهاب» نام دارد شیخ از موطن خود به بصره و از آنجا به بغداد و سپس به کردستان عراق رفته، و از کردستان به همدان آمده و دو سال در آنجا اقامت گزیده است آنگاه به اصفهان مهاجرت نموده و هفت سال در آن شهر در مدرسة عباسیه که آن را شاه عباس صفوی بنیاد نهاده بود اقامت داشت و در این سالها که هم زمان با آغاز نادر شاه افشار بود. شرح تجرید قوشچی و شرع موافقت میرسید شریف و حکمت العین کاتبی را نزد میرزا خان اصفهانی لحشی شرح تجرید خواند» سپس از اصفهان به ری و از آنجا به قم آمده و با دوست همراه خود که «علی قزاز» نام داشت مدت یک ماه در این شهر ماند و سپس به بلاد عثمانی و شام و مصر رفت و از آنجا به جزیره العرب بازگشت. ماجرای سفر موسس مکتب وهابی به ایران و درس خواندن او در این ولایات ناسخ التواریخ قاجاریه و روضه الصفای ناصری و مآثر سلطانیه و تعفه العالم سید عبداللطیف شوشتری که در آن به اقامت ابن عبدالوهاب تصریح دارد، نوشته است. همچنین در نامه ای از میرزای قمی دانشمند و فقیه نامور دورة قاجار در سال 1230 به فتحعلیشاه شرحی از ابن عبدالوهاب آمده، در نتیجهی به حضور این شیخ در ایران و تحصیل او اطمینان داشت. در سفری که به زیارت خانه خدا رفت بعد از انجام مناسک به «مدینه» رهسپار شد، درآنجا توسی مردم را به پیامبر در نزد قبر آن حضرت انکار کرد. سپس به «نجد» مراجعت نمود و از آنجا به «بصره» رفت به این قصد که از «بصره» به «شام» رود، مدتی در «بصره» ماند و با بسیاری از اعمال مردم به مخالفت پرداخت، ولی مردم «بصره» وی را از شهر خود بیرون راندند. سال 1139 پدرش «عبدالوهاب» از «عینیه» به «حریمله» انتقال یافته بود. شیخ محمد، ملازم پدر شد و کتابهایی را نزد او فرا گرفت و به انکار عقاید مردم «نجد» پرداخت به این مناسبت میان او و پدرش و همچنین بین او و مردم «نجد» منازعات سختی رخ داد و این امر چند سال دوام یافت تا اینکه در سال 1153 پدرش «شیخ عبدالوهاب» از دنیا رفت.
«شیخ محمد» پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود و انکار قسمتی از اعمال مذهبی مردم پرداخت، و جمعی از مردم «حریمله» از او پیروی کردند وکار وی شهرت یافت. وی از شهر «حریمله» به شهر «عیینه» رفت. رئیس عیینه در آن وقت «عثمان بن حمد» بود. «عثمان» شیخ را پذیرفت و او را گرامی داشت و او را به زیر چتر حمایت خود در آورد. «شیخ محمد» نیز در مقابل، اظهار امیدواری کرد که همه اهل «نجد» از «عثمان بن حمد» اطاعت کنند. خبر دعوت «شیخ محمد» و کارهای او به امیر «احسا» رسید. وی نامهای برای «عثمان» نوشت که نتیجهاش این شد که «عثمان» شیخ را نزد خود خواند و عذر او را خواست. «شیخ محمد» به او پاسخ داد که اگر مرا یاری کنی تمام نجد را مالک میشوی اما عثمان از او اعراض کرد و او را از شهر «عیینه» بیرون راند. «شیخ محمد» در سال 1160 پس از آنکه از «عیینه» بیرون رانده شد، رهسپار «درعیه» از شهرهای معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه «محمد بن سعود» (جد آل سعود) بود وی به دیدن شیخ رفت و عزت و نیکی را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را به وی بشارت داد، و بدین ترتیب ارتباط میان شیخ محمد و آل سعود آغاز گردید.
منابع:
تحلیلی بر روند قدرت گیری انگلیس بر خلیج فارس، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، محمد شوریج، 1389، شماره 4
آل سعود و عربستان سعودی، مجله میقات حج، مشایخ فریدنی،1374، شماره 11
تاریخ عربستان سعودی، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 9
تاریخ وهابیت/تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1378، سال 39، شماره 12
تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 1
کندوکاو در تاریخ آل سعود (2) آل سعود و صهیونیسم، مجله درسهایی از مکتب اسلام، علی اکبر حسنی، 1367، سال 28، شماره 6
بررسی جامعه شناختی نظام سیاسی عربستان سعودی، مجله سیاست خارجی، عباس نادری، 1388، شماره 89
بنیادهای فکری القاعده و وهابیت مجله راهبرد، عباس نجفی فیروزجایی، 1382، شماره 27
تاریخ وهابیه، مجله هفت آسمان، محمد حسین قریب گرگانی و رسول جعفریان، 1378، شماره 3و 4
روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مجله بررسی های تاریخی، سید حسین مدرسی طباطبایی، 1355، شماره 65
فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، مجله معرفت، عباس جعفری، شماره 52
نقش و جایگاه مطوعین در بسط و تثبیت دولتهای اول تا سوم سعودی، مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، محمد حسین رفیعی، ولی الله برزگر کلیشمی، 1390، شماره 2
مصر في القرن الثامن عشر: دراسات في تاريخ الجبرتي، محمود الشرقاوی
هذه هی الوهابیه، محمد جواد مغنیه، ناشر: منظمه الاعلام السلامیه (تهران)