تاریخ ثبت: (1392/03/14) تاریخ بروزآوری: (1395/11/27 )
این مطلب (10,177) بار مطالعه شده است.
ناحیه وسیعی که از دیرباز در نوشته های مورخان و جغرافی نویسان همیشه از آن به نام خراسان بزرگ و یا ماوراءالنهر یادشده است از مدتها پیش دانشمندان شوروی به دلایل خاص بنام آسیای مرکزی از آن یاد کرده اند. این ناحیه هم اکنون شامل سرزمینهای جمهوری ازبکستان،جمهوری فارسی زبان تاجیکستان، ترکمنستان، ناحیه قزاقستان و قرقیزستان رادربر می گیرد. درحالیکه دانشمندان مغرب زمین نواحی راکه شامل: ترکستان شرقی، مغولستان و تبت می باشد را به نام آسیای مرکزی نامگذاری کرده اند. قلمروایران دردوره پادشاهان ساسانی: حدود قلمرو فرمانروایی پادشاهی ساسانی پس ازسلسه هخامنشی، در ادوار پیش از اسلام از با وسعت ترین امپراتوریهای جهان بوده است. مشرق این سرزمین شامل قسمت مهمی از هند و پنجاب تا دروازه دربند (دهلی) و تا نزدیکی بمبئی وسکستان و بلوچستان و کابل و قسمت اعظم کوشان تا شهر پیشاور بود. درشمال شرقی تاسرحدهای کاش (کاشغر)، جیحون و آمویه امتدادداشت. در شمال و شمال غربی ماورای خزر، قفقاز، ارمنستان و گرجستان، تمام دره کر تا شمال و شمال غربی ماورای خزر، قفقاز و ارمنستان و گرجستان، آران (آلبانی) و قسمتی از ارمنستان را در برمی گرفت. مدرک زنده و محکمی ازحدود و نام کشورهای تابعه ساسانی در زمان شاپور اول (242-273م) در دست است کتیبه پهلوی دور کعبه زرتشت در نقش رستم مرودشت است. این ها هستند امارات و ایالات امپراتوری ایران: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آشور، آدیابن، عربستان، آتروپاتکان(آذربایجان)، ارمینا(ارمنستان)، ویرچان، سیکان، آردان، بالاسکانتا حدود کوههای کاپ، قفقاز، تنگه آلان و کلیه کوههای پارشخوار(طبرستان)، ماد، ورکان، مارگو(مرو)، خرو(هرات) و تمام آپارخشتر، کرمان، سیستان، تورستان، مگوران، پرتال، کیندستان(هندوستان)، کوشانتا حدود پشکاپور(پیشاوور)، تاکاش(کاشغر)، سوگد(سغد) وکوههای چاچستان تا آن قسمت از دریا به نام داخلی خشترووما آن را هرمزد اردشیر شاپور نامیدیم و این کشورها و مملکتها و ایالات زیاد خراج گذار و مطیع فرمان ما شده اند.
روابط سیاسی ایران و آسیای مرکزی پس از سقوط سلسلهء اشکانی بدست ساسانیان مسئولیت ایستادگی و ممانعت از تهاجم روم به شرق از طرفی و جلوگیری از حملات اقوام زردنژاد شرق به غرب، از طرفی دیگر به آنان منتقل شد که همین مسأله سبب حفظ فرهنگها و تمدنهای دو طرف از تهاجم یکدیگر بوده و این کاری بوده که همواره ایران از لحاظ موقعیت جغرافیائی خاص خود همواره بر عهده داشته است. الف) ایران و کوشان جالب توجه است که روم و کوشان هر دو با روی کار آمدن این سلسله مخالفت شدید داشتند، و دلیل این مخالفت بسیار واضح است: اشکانیان که آخر عمر خود را در ضعف و سستی طی می کردند، بیشتر مورد قبول دو حکومت توسعهطلب همسایه بودند تا دولت جوان و تازهنفس و قویای، چون ساسانیان که خطر جدید و جدی برای همسایگان محسوب می شدند، بخصوص که اینان برعکس اشکانیان در ابتدا از پشتیبانی ملی نیز برخوردار بودند. شاپور اول کار خود را از شرق آغاز کرد، و طی جنگهائی حکومت کوشان را منقرض ساخت، و از آن پس کوشان یکی از ایالات تابع ایران محسوب گردید. شرح این فتح مهم در کتیبهای که بر آتشگاه نقش رستم نقش گردیده و از آنچنین معلوم می گردد که سپاه شاپور، پیشاور پایتخت زمستانی کوشانیان و سپس درهء سند را فتح کرده، و سپس از هندوکش گذشته ایالت بلخ را متصرف شده و از آن پس با عبور از جیحون به سمرقند و تاشکند رسیده است. با وجود از بین رفتن حکومت کوشان گرفتاری ایران ساسانی در شرق خاتمه نیافت زیرا با جا به جایی قبایل در آسیای مرکزی ترکیبی جدید از اقوام را در این مناطق شکل گرفت. یکی از اقوام زردنژاد تازه نفس بنام هونها از مساکن اولیهء خود واقع در دشتهای شمال روسیه بسمت جنوب نقل مکان کردند و حملات خود را به خراسان آغاز کردند تا آنجا که نواحی شمالی خراسان تا گرگان را نیز متصرف شدند که نفوذ آنان در شمال شرقی ایران تا زمان شاپور دوم ادامه داشت .
بعد از حل مسایل داخلی و تنبیه اعراب، شاپور دوم ناچار بود به مسئله روم و ارمنستان توجه کند. اما پیش از آنکه به این مسایل بپردازد، لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با هونها که مداخلات آنها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند. او آنها را شکست داده و حتی آنها را وادار کرد به ایران در نبرد با رومیان بپیوندند. سرانجام در اواسط حکومت ساسانیان، هپتالیان یا هیاطله در شرق جای کوشانیان را گرفتند، و گرفتاری جدیدی برای ایران فراهم ساختند این اقوام که از ایالت کانسوی چینآمده بودند به باکتریا و ماوراء النهر هجوم آوردند. هپتالیان در حدود سال 450 میلادی بسرعت در شرق و شمال شرقی مملکت قدرت یافتند و ساسانیان که در جبهههای غرب با روم مشغول نبرد بودند دیگر توانائی آنرا نداشتند که جلوی این قوم جدید و تازه نفس را بگیرند. در این زمان سلسلهء ساسانی دورهء بسیار بحرانی و خطرناکی را در زندگی سیاسی خود می گذرانید. پس از مرگ یزدگرد دوم (457 -438) دو پسرش بر سر تاج و تخت به ستیز پرداختند و پسر جوانتر پیروز پس از استمداد از هپتالیان موفق به پیروزی در برابر برادر خود شد. اما پیروز به رغم این دین خود به هپتالیان در سالهای 460 م به جنگ با آنان پرداخت ولی نبردهای او به شکست کامل انجامید و خود اسیر شد. او را مجبور به پرداخت خراجی گزاف کردند و همچنین تا زمان پرداخت پول پسر خود قباد را به عنوان گروگان در دربار هپتالیان باقی گذاشت. تسلط هپتالیان بر آسیای مرکزی و افغانستان احتمالاً موجب قطع راه تجارت شرق و غرب از طریق خشکی شده بود و بهانه ای برای حمله مجدد پیروز بر آنان و این بار با بهترین سواره نظام ساسانی شد که جزء شکست سخت و دهشتناک و خراجی گزاف تر از بار قبل که بصورت سالانه نیز پرداخت می شد، را برای ایران در بر نداشت . پس از آنکه انوشیروان زمام امور را در دست گرفت، سلسلهء ساسانی تجدید قوائی کرد و قدرت از دست رفته را بازیافت، با ترکان که به تازگی وارد ماوراء النهر شده بودند در حدود سال 557 م علیه هپتالیان متحد شده و آنان را بطور قطع شکست داده و پادشاهی آنها را بین خود تقسیم کردند. اراضی شمال سیحون سهم ترکها شد و حکمرانی بخش اعظم افغانستان نصیب خسرو گردید و احتمالا بر جامعه پر اهمیت بودائیان در دره بامیان مسلط گردید. مهمتر آنکه ایرانیان بالاخره انتقام شکست های خود از هپتالیان گرفته و حیثیت خود را اعاده کردند. خسرو سکه ای با سجع کنایه آمیز ایران از ترس رها شد را به جریان انداخت. ترکان حکومت خود را در اراضی واقع بین کوههای آلتائی ورود جیحون گسترش دادند، و بزودی خطری شدیدتر از هپتالیان برای ایران بوجود آوردند چنانکه انوشیروان که با حکومت جدید ترک معاهدهء صلحی منعقد ساخته بود، برای تشدید مراتب این صلح، دختر خاقان ترک بنام موکان خسان را بزنی گرفت و هرمز پسر انوشیروان که پس از وی بسلطنت رسید، فرزند این زن ترک است.
تاریخ واقعی ترکان، از آغاز تا پایان، با فراز و فرودهایی که طی قرون داشتهاند، بسیار روشن است. ابهامی هم دربارهی خاستگاهی آنان و جغرافیای تاریخی گسترش نژاد ترک و علتهای ترکزبان شدن گروههایی از مردمان در اینجا و آن جا وجود ندارد. مورخان به اتفاق، مبداء تاریخ ترکان را میانه های سدهی ششم میلادی میدانند. در آن سالها، قبایل گوناگونی که از تیرهها و تبارهای مختلف بودند و خود را « توروک » میخواندند، هنوز در دشتهای آن سوی مرزهای شمالی چین، در دامنههای جنوبی و شرقی کوههای آلتای به سر میبردند. در اسناد تاریخی و رویدادنامههای بازمانده ازمیانه های سدهی ششم میلادی در چین، از مردمانی به نام « تو ـ کیو» یاد شده است که ساکنان دشتهای آن سوی مرزهای شمالی آن کشور بودند. پژوهندگان تاریخ ترک، «تو ـ کیو» را تلفظ چینی نام « تورکوت »، « تورکیت » و « تورک» میدانند. کهنترین سندی که از خود ترکان و به زبان ترکی تا کنون یافته و شناخته شده است، سنگنوشتههای «اورخون» میباشد که در آنها نخستین بار کلمهی «توروک» (ترک)، به عنوان نام گروهی قومی آمده است. این سنگنوشتهها، در واقع شماری سنگ قبر مربوط به دههی سوم قرن هشتم میلادی میباشند. زبانشناسان، الفبا و خط به کار رفته در نوشتن این سنگ قبرها را اقتباسی از خط یکی از جامعههای اقوام ایرانی آسیای مرکزی میدانند، که گفته میشود «سغدیان» ایرانیتبار و ایرانی زبان آن را ابداع و به ترکان آموختهاند. تا پیش از آن، یعنی در سدهی ششم میلادی و تا چندین دهه پس از تشکیل اولین دولت ترک (خاقانات شرقی و غربی)، خط رایج در قلمروی ترکان، خط سغدی بود و زبان سغدی نیز به عنوان زبان میانجی در مکاتبات سیاسی و تجاری و روابط میان ترکان با همسایگان آنان به کار میرفت. ترکان و پس از آنان، اویغورها که جانشین ترکان شدند، نخستین بار از طریق زبان سغدی با مفاهیم و آموزههای دینی و فلسفی آیینهای بودایی و مانوی ونیز مسیحیت نسطوری آشنا گشتند. زیرا زبان ترکی تا سده های بعد هم برای بیان مفاهیم پیچیدهی دینی و فلسفی مناسب نبود. چینیها، اتحادیهی قبیلهای ترکزبان شکل گرفته در شمال مرزهای خود را، « تو ـ کیوئه » نامیدند. این اتحادیه، قبایل ترکزبانان که به تشکیل اولین دولت ترک منجر شد، به «گوک ترک» معروف گردید. « بومین »که در منابع چینی از او به نام « تیو ـ من » یاد میشود، بنیانگذار حکومت « گوک ترک » است. وی در سال 552 میلادی، پس از پیروزی نهایی بر فرمانروایان « ژوان ـ ژوان» مغول و تصرف مغولستان، خود را خاقان نامید. با شکلگیری و استواری حکومت گوکترک، در سرزمین مغولستان و اراضی میان مرزهای شمالی چین و کوههای آلتای، توسط « بومین »، وی برادر کوچکتر خود، «ایستمی» را با لقب و عنوان « یبغو »، به فرماندهی نیروهای ترک برای گسترش قلمروی حکومت به سوی سرزمینهای غرب ، منصوب کرد. واژه یبغو، ریشه در زبانهای ایران شرقی دارد و پیش از آن که از سوی ترکان به عاریت گرفته شود، لقب و عنوان فرمانرایان کوشانی بود. در آن هنگام, میان سرزمین ترکان با ایران، سرزمین هپتالیان قرار داشت، که قلمروی آن از جانب شرق « ختن »، با مرزهای غربی سرزمین ترکان همسایه میشد. حدود یک دهه پس از ظهور ترکان در تاریخ، خسرو اول، انوشیروان (انوشهروان) و «ایستمی » خاقان بخش غربی حکومت گوکترک (خاقانات غربی)، با یک دیگر متحد شدند و با کمک هم، دولت هپتالیان را از میان برداشتند. در نتیجه این رخداد ، ترکان بخشی از سرزمین هپتالیان را نصیب بردند و با ایران در اراضی شرقی سیردریا ( رود سیحون) همسایه گشتند. «ایستمی » در ادامهی گسترش قلمروی حکومت گوکترک به سوی سرزمینهای غرب زادگاهی ترکان، از سرزمینهای شمالی دریاچه خوارزم و دریای مازندران گذشت و استپهای جنوب روسیه را فتح کرد و تا سواحل دریای سیاه پیش تاخت . با همسایه شدن ترکان با ایران، تا پایان کار دولت ساسانی، پیکارهایی چند میان ترکان با ایران رخ داد، ولی قدرت دولت ساسانی همواره مانع گذشتن ترکان از مرزهای ایران و دستیابی آنان به شهرهای شمالی خراسان بزرگ و قفقاز جنوبی بود. ترکان که با رسیدن به شمال کوههای قفقاز و دریای سیاه، با متصرفات امپراتوری روم شرقی نیز همسایه شده و با آن دولت مراودهی سیاسی و تجاری برقرار کرده بودند، در بیشتر پیکارهای خود با ایران، متحد دولت امپراتوری روم شرقی محسوب میشدند. همزمان با سقوط دولت ساسانی، قدرت ترکان نیز به سستی گرایید. حکومت خاقانات گوکترک که از همان آغاز تاسیس، به ویژه با گسترش متصرفات آن به سوی غرب، با دو ساختار اداری جداگانه، یکی در شرق، زیر فرمان « بومین » ودیگری در غرب، به فرماندهی «ایستمی» اداره میشد، با مرگ بومین، به طور رسمی و عملی به دو بخش خاقانات شرقی و غربی تقسیم گردید. خاقانات شرقی در سال 630 میلادی، با شکست و اسیر شدن «کت ـ ایلخان»، خان بزرگ خاقانات شرقی به دست ارتش امپراتوری تانگ در چین، سقوط کرد و سرزمین های آن به تصرف دولت چین درآمد. دیری نپایید که خاقانات غربی نیز به سرنوشت خاقانات شرقی گرفتار آمد وبه سراشیب سقوط درغلتید. زیرا خاقانات غربی که در جنگهای طولانی روم شرقی با ایران در زمان خسرو دوم ( خسرو پرویز) متحد امپراتوری بیزانس بود، اندکی پس از پایان این جنگها، گرفتار کشمکشهای میان سران ترک و غیر ترک قلمروی این حکومت گردید. در سال ۶۱9 میلادی در عهد تونشخو یا تون جبغو خان حاکم خاقانات ترک غربی به شهر بلخ که متعلق به ایران بود، حمله کرد ولی پس از مدتی به عقب رانده شد. گرفتاریهای خسرو پرویز شاه ساسانی و پیکارهای او در غرب و مقاومت شدید دولت روم شرقی سبب شده بود که وی نتواند چنان که باید به اقدامات لازم در امور مرزهای شرقی دست زند. بدین روال طی سالهای ۶۲۰ تا ۶۳۰ میلادی، مرزهای شرقی ایران بیدفاع ماند. آنچه در مآخذ آوردهاند که تونشخو فارس را اشغال کرد به این معنا شاید می باشد که او جنوب افغانستان را تسخیر کرد و به همین ترتیب تمام شمال و غرب پاکستان معاصر به تصرف ترکها درآمد یا حداقل مطیع ترکها گردید و در سال ۶۲۶ تا ۶۲۹ میلادی، در طی سومین جنگ ایران و ترکان، خاقانات ترک غربی که با هراکلیوس، امپراتور بیزانس متحد شده بودند، توانستند با موفقیت قفقاز را تصرف کنند. تونشخو در سال ۶۳۰ میلادی وفات یافت و بعد از مرگ او وضعیت خاقانات غربی ترک بیثبات شد و جنگ و جدال، آشوب و فتنه بین اشراف بر سر نواحی زراعت پرور آسیای میانه فلاکت بسیاری آورد و تاراج و غارت و تاخت و تاز ابعاد گسترده پیدا کرد، مثلاً والی فرغانه کشته شد و از طرفی در پی سقوط دولت ساسانی و قتل یزدگرد سوم در مرو، به سال (651-652 میلادی)، خاقانات غربی از دو سوی شرق و غرب با یورشهای بنیانافکن ارتش امپراتوری چین و سپاه تازیان که بر خراسان دست یافته بودند روبهرو گشت و سر انجام در سال ۶۵۹ میلادی، خاقانات غربی، توسط امپراتور چین از بین رفته و دیگر هرگز سر برنیافراشت.
برچسب: ساسانی; آسیای مرکزی; سیاسی اثر یا گردآوری: فریبا ساغری;منبع: kherada.com - لینک منابع: -
لطفا در صورت تمایل نظر خود را در رابطه با این مطلب از راه واتساپ به ما ارائه نمائید.
اما چرا کرمانجی اصیل ترین گونهی کردی است؟
اصالت اشیاء تاریخی استردادی از اتریش نامعلوم است
کشف ۸ قطعه سکه ساسانی در شهرستان بم
دهقانان در دوران انتقال از ساسانیان به دوران اسلامی (بخش نخست)
اقوام کهن ایران (بخش ششم: سارماتها؛ قسمت پایانی)
اقوام کهن ایران (بخش ششم: سارماتها؛ قسمت دوم)
اقوام کهن ایران (بخش ششم: سارماتها؛ قسمت اول)
اقوام کهن ایران (بخش سوم: خوارزمیان)
حال و روز کاخ ساسانی سروستان مساعد نیست
اسرارآمیزترین بنای دوره ساسانی با کارکردی همچنان ناشناخته و رازآلود
نام:
پست الکترونیک:
متن نظر:
کد امنیتی: