نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد

نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد

بالاخره ما باید درباره نظریه‌های متفاوتی که در راستای هویت بخشی به این نقش مطرح شده، بحث کنیم. آیا این نقش کوروش است؟ آیا فروهر است یا نمایش شاه است به حالت روحانی؟ و یا مفهوم دیگری دارد؟

تاریخ ثبت: (1398/06/17 )  تاریخ بروزآوری: (1398/06/17 )

این مطلب (3,822)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد

این نقش در اصل با کتیبه میخی سه زبانه‌ای مزین بوده که نوشته: "من کوروش، شاه، هخامنشی" را به زبان‌های پارسی باستان، ایلامی و آکادی داشته است. این نقش برجسته برای اولین بار در بازدید جیمز موریه و سرویلیام اوزلی در سال ۱۸۱۱ ثبت شد، قبل از اینکه توسط سر رابرت کرپورتر ۱۸۱۸ و مجدداً به وسیله تکسیه و کست در حدود سال ۱۸۴۰ به دقت طراحی شود. کلاودیوس ریچ هر چند به یک "نقش اساطیری با شش بال" اشاره‌ می‌کند، احتمالاً خود طرحی تهیه نکرد آخرین بازدیدکننده قدیمی که نوشته میخی را در جای اصلی آن بر بالای نقش دید، جان اوسشر (John Ussher) بود که در اوایل سال ۱۸۶۱ از پاسارگاد بازدید کرد و بعد از مدتی، وقتی که عکاس پیشگام اشتولتز در سال ۱۸۷۴ از پاسارگاد دیدار کرد، تمام بخش فوقانی نقش از جای خود برداشته شده بود نقش برجسته نشان دهنده مردی است با ریش انبوه و چهاربال، که رو بسمت چپ یعنی به سوی مرکز بنا دارد. این مرد تاجی دارد که به یک کلاه شیاردار کاملاً چسبیده به سر، وصل است. این تاج چشمگیر توسط عوامل چندی قابل شناسایی است. تاج بر روی شاخ‌های بلند و تابدار یک قوچ حبشی، بین دو مار کبرای پشت به هم که هر یک گوی کوچکی را به نماد خورشید بر سر دارند، قرار گرفته است. بخش اصلی این تاج شامل سه دسته گل نی است که هر یک از آنها گوی خورشید را برفراز داشته و با پر شترمرغ احاطه شد‌ه‌اند. سه حلقه خورشیدی با دایره‌های متحدالمركز، در انتهای دسته گل نی قرار دارد. اغلب این تاج را به نوع atef منسوب کرد‌ه‌اند و همچنین آن طور که اشمیت (به نقل از پارکر(R.A.parker) خاطر نشان کرده، نمونه‌ای از تاج مصری hmhm است که از دوره اخناتون (Akhnaton) به بعد، رایج گردید.


با وجود وضع نامناسب بیشتر بخش‌های جلوی صورت، هنوز‌ می‌توان قسمت‌هایی از خط مستقیم کلاه را بر روی پیشانی، گوشه‌های چشم بادامی شکل، بخش عمده‌ای از خط خارجی بینی نوک تیز، بقایای نامشخص لب‌ها و قسمت عمده ریش فردار و انبوه را تشخیص داد. گوش عملاً با یک پوشش کم و بیش مدور، با یک آویز تزیینی در انتها، پنهان شده است.
اندام این نقش به ردایی یکسر و حاشیه دار ملبس است که از روی بازوی راست‌ می‌گذرد. سجافهای عمودی و افقی حاشیه‌ها به لبه‌های باریکی با نقش روزت ختم‌ می‌شود، که هر روزت دارای هشت گلبرگ و هشت کاسبرگ کوچک است. بدن نقش به صورت نیم تنه کامل نشان داده شده و کتف راست و قسمت فوقانی بازوی راست به طور کامل در نقش طراحی شده است. در رابطه با پشت بدن، بال‌های عقبی مشخصتر از بال‌های جلویی بوده و خود نقش رو به جلو، با تمایل به راست، در وسط چهارچوب ایستاده است. دست راست در امتداد قفسه سینه بالا آمده و انگشت‌ها کاملاً باز است. دست چپ وضع مناسبی ندارد و فقط‌ می‌توان حدس زد که انگشتان آن ادامه یافته بوده تا احتمالاً فضای بین دو بال جلویی را پرکند. پاها عریان بوده و طراحی خوبی دارند. (ص ۷۴) 


در تضاد با دروازه‌های چشمگیر نینوا و بابل، دروازه پاسارگاد با یک ورودی بزرگ جدا افتاده و بدون نگهبانی نیروهای محافظ مربوطه، حالتی منتزع دارد. در شرق باستان ورودی اصلی چیزی بیش از محل رفت و آمد معمولی محسوب‌ می‌شد و‌ می‌توان تصور کرد که کوروش امکانات تشریفاتی و مزایای روان شناختی ناشی از عظمت دروازه را در نظر داشته است. به دلیل مختصر بودن کتیبه کوروش، نام این دروازه نامعلوم است، حتی اگر عنوانی کوتاهتر از "دروازه ملل" داشته، نامی که به دروازه عظیم خشایارشاه در تخت جمشید داده شده است. در بین شیوه‌های متفاوت معماری موثر در بقایای به جا مانده دروازه R، ما روشنترین سبک‌های محلی را در نقشه شاهد هستیم. تالارهای بلند مستطیل شکل با دو ردیف ستون طرحی عمومی بوده که در حسنلو IV(۸۰۰-۱۰۰۰ پ.م)، و در قرن هفتم پ. م. در سرزمین ماد اجرا شده است. حتی مجموعه پشتیبانی‌های نمای خارجی دروازه R (اگر در مجموع قایل به وجود آنها باشیم)،‌ می‌تواند بر مبنای یک سلیقه قدیمی ایرانی برای طاقچه‌های مطبق باشد. به هر حال برجسته ترین ویژگی دروازه R هویت تلفیقی آن است. این بنا یکی از اولین نمونه‌های مربوط به کوروش است که ترکیبی متمایز از روشهای معماری شرقی و غربی را در بردارد و شامل: شالوده‌ها، کف‌ها، رگچین پایه‌ها، ستون‌ها و کلاف‌های درها، همگی از سنگ است که آنها را در ارتباط تنگاتنگ با دیوارهای اندوددار خشتی و سقف‌های چوبی قرار داده است. در آشور دیوارهای خشتی کاخ‌ها از کف به بالا، با ورقه‌هایی از سنگ پوشانده و تزیین‌ می‌شد. این روش شامل: درگاهی‌ها و داخل و خارج دیوارها‌ می‌شد، ولی در یونان و ایونی وضعیت متفاوت بود. وقتی نمای ستوندار در بیشتر بناها رواج پیدا کرد، تزیینات نقش برجسته شامل ساقه ستون‌ها نیز شد و بیشتر از همه در افریزها و سنتوری‌ها، بر فراز دیوارها، به کار رفت. در پاسارگاد رگچین پایه‌های سنگی صیقلدار نیاز به ورق‌های سنگی عمودی را در نمای دیوارها از بین برد، در حالی که طبیعت چوبی سقفها و ابعاد ستونهای خارجی، اجازه استفاده از افزوده‌هایی به شکل نقش برجسته‌های سبک یونانی را نمی‌داد. در نتیجه، همان طور که به نظر‌ می‌رسد معمار کوروش به آن دست یافته باشد، نقوش فقط به کفش کَن‌ها ختم شد، جایی که ستون‌ها مانع دید نبودند. ملاحظات فنی استفاده از قطعات بلند سنگی را طلب‌ می‌کرد و بسیاری از گرته‌های آشوری از نوع عالی آن، اخذ و با نیازهای موجود تطبیق داده شد.(ص ۷۶)
درباره نمونه اصلی نقوش بالدار، که زمانی در کفش کَن‌های دروازه R جای داشتند، تردیدی وجود ندارد. آنها بر مبنای طرح آشوری لاماسو (lamassu) حجاری شده، و اگر بخواهیم فقط از روی چند قطعه سنگ کوچک قضاوت کنیم، همان سبک را ادامه داد‌ه‌اند. به علاوه‌ می‌توان افزود که کوروش طرح جدید تر لاماسو را که توسط سناخریب (Sennacherib) اختراع شده و به جای پنج پا، چهار پا داشت، انتخاب کرد. آخرین نمونه آشوری نقش چهارباله نیز مشخص است. با وجود تغییرات جزیی متعدد در طرز قرارگرفتن و لباس و پوشش روی سر، نقش پاسارگاد‌ می‌بایست از نگهبان جادویی شناخته شده در کاخ سارگون دوم در خورس آباد، تقلید شده باشد. به علاوه با این کشف که نگهبان چهارباله انسان مانند خورس آباد، مستقیماً در پشت جفتی گاو نر کوه پیکر بالدار جای داشته، مقایسه کاملاً به جاست. بعضی عناصر جدید در نقش مربوط به دروازه R نظایر قدیمیتر مهمی در نقش برجسته‌های نبونيدوس (Nabonidus) بابلی (۵۵۶-۵۳۹ پ.م) دارد. در یک یادمان سنگ بازالتی از بابل و دو سنگ یادمان دیگر در حران (Harran)، نبونیدوس به حالت نیمرخ کامل نشان داده شده در حالی که شانه چپ پنهان است و شانه راست در میانه بدن نقش بسته است. همچنین از جنبه‌های دیگر نیز، به خصوص از نظر وضعیت بازوها و خط نرم و اغلب منعطفی که نمایانگر پشت بدن است، این سه نقش برجسته بابلی یادآور نقش بالدار پاسارگاد است. لباس نقش پاسارگاد با حاشیه دوزی ابریشمی و روزتهای کوچک، بی تردید با پوشش شاهزاده ایلامی در صحنه نبرد اولای (Ulai) همانند است. همچنین نقوش دیدنی بجای مانده از آشور بانیپال (Ashurbanipal) در نبرد اولای، نشان‌ می‌دهد که شاهزاده کلاهی چسبیده به کاسه سر نیز داشته است. با توجه به تاج مصری نقش،‌ می‌توان چنین انگاشت که حجاران کوروش کار خود را از روی نمونه‌های سوریه‌ای یا فینیقی گرته برداری کرده‌اند، البته نه به این دلیل که مصر در ۵۲۵ پ.م. خارج از قلمرو غربی شاهنشاهی هخامنشی قرار داشته، بلکه تلفيق آزادانه تاج hmhm یا تاج سه گانه atef' با نقش بالدار غير مصری، در هنر سوریه‌ای - فینیقی سابقه دارد. یک سنگ یادمان بازالتی از شمال سوریه مشخص کننده موضوع است. در یک نقش برجسته زمخت، خدای چهار باله‌ای را‌ می‌بینیم که تاج atef' بر سر داشته و پوشش چند تکه وی حاشیه دار بوده و دارای یک دنباله حلقوی است. خدا یک دسته غله در دست چپ پایین افتاده و یک گرز ترکیبی در دست راست بلند شده خود دارد. بارنت (Barnett) این نقش را به بعل(Ba'al) فرزند داگان (Dagan)، از خدایان فینیقی نسبت‌ می‌دهد. نقش‌های چهارباله دیگر با مختصر شدن تاج atef' را‌ می‌توان در جام‌های دست ساز فلزکاران فینیقی مشاهده کرد. بالهای خدای نقش شده بر سنگ یادمان سوریه‌ای تقریباً با زمین مماس است، به همان شکل که در بال‌های نقش پاسارگاد نیز به چشم‌ می‌خورد. همچنین لازم به یادآوری است که پوشش سر نوع فینیقی، در نمونه‌ای از یک مجسمه برنزی با تاج مصرى atef که در قلعه الفخرا (Gal' at Faqra) در لبنان پیدا شده، به نوعی با کلاه شیاردار نقش برجسته دروازه R مشابهت دارد. به طور خلاصه ما‌ می‌توانیم سلسله‌ای گسترده از نمونه‌های مشابه را، در عناصر مختلف موجود در نقش پاسارگاد، پیدا کنیم. یک نقش مربوط به دروازه‌ای با حال و هوای آشوری، منعکس کننده ابداعات حجاران بابل نو در اواسط قرن ششم پ. م. است، نوعی تلفيق خاص که بیشتر بومی هنر سوریه‌ای فینیقی محسوب‌ می‌شود و بالاخره نوع مشخص لباسی که ما‌ می‌دانیم در ایلام مورد استفاده بوده است. همچنین باید تاکید کرد که این مخلوق تلفیقی، فقط نقش کلی پیکر شخصی با هویت سلطنتی نیست، بلکه در سکونی که آن را زینت‌ می‌بخشد، ارتباط روشنی با نقش برجسته‌های متاخر هخامنشی وجود دارد.(ص ۷۶ _ ۷۸)
بالاخره ما باید درباره نظریه‌های متفاوتی که در راستای هویت بخشی به این نقش مطرح شده، بحث کنیم. آیا این نقش کوروش است؟ آیا فروهر است یا نمایش شاه است به حالت روحانی؟ و یا مفهوم دیگری دارد؟
در غیاب هر نوع نمونه قابل مقایسه فرضی دیگر با کوروش، همیشه گرایش زیادی به نظریه اول وجود داشته است. ساده ترین راه حل این است که نقش، کوروش را نشان دهد، زیرا نام او در کتیبه مفقود شده بالای آن ذکر شده بوده است. به هر حال نمی‌توان گفت که این متن ارتباطی با هویت نقش پایین خود داشته است. همان طور که نویسندگان متعدد خاطرنشان کرده‌اند، این متن میخی فقط به این دروازه و این نقش برجسته منحصر نبوده، بلکه موارد مشابه دیگری در دروازه R کاخ S و کاخ P شناخته شده است.(ص ۷۸)

ابوالکلام آزاد این نظریه را مطرح کرده که کوروش و نه اسکندر، باید "ذوالقرنین" یعنی "دارنده دو شاخ" در سنتهای اسلامی باشد. وی جهت اثبات نظریه خود شاخهای مربوط به تاج نقش پاسارگاد را دلیل آورده است. همچنین دفرانکوویچ با ارجاع به مقاله منتشر نشده‌ای از خود، نقش بالدار را به کوروش متعلق‌ می‌داند. درباره نظریه دوم لازم است تا فرضیه‌های سامی را ذکر کنیم. بعد از در نظر گرفتن آنچه که وی به شایستگی نوعی روحانیت والوهیت ... در نقش‌ می‌نامد، سوال‌ می‌کند که آیا این نقش نمی تواند نمایشگر فروهر با همتای روحانی کوروش باشد. شاپور شهبازی با جنبه تخیلی کمتر نقش را به نوعی نمایش آرمانی از "کوروش کبیر" نسبت‌ می‌دهد که در آن بال‌ها، تاج و لباس منحصر بفرد نقش با چند نشانه سلطنتی پذیرفته شده مطابقت دارد: بال‌ها یادآور شاهزاده بالدار است که قبل از داریوش‌ می‌زیسته، و همچنین مفهوم خاص مربوط به بال‌ها در تعبیر رویاهای شاهانه در همین دوران است. از نظر وی نیز کتیبه میخی این نقش شاهانه را با کوروش در ارتباط قرار‌ می‌دهد. البته بیشتر محققین از مدتها پیش به این توافق رسید‌ه‌اند که این نقش برجسته فاقد تمامی ویژگی‌های بعدی هنر هخامنشی است: یک عصا با کمان سلطنتی، ریشی بلند، یک گل نیلوفر آبی در دست، تاج شاهی با لباس پارسی. این نقش فاقد شیارهایی است که با مفتول طلا پر‌ می‌شده و در قطعات نقش برجسته به دست آمده‌ای که کوروش کبیر را در کاخ P نشان‌ می‌دهد، به کار رفته است و این نقش دارای بال است، نوعی ویژگی فوق انسانی، که مناسب تجسم یک پادشاه هخامشنی نیست. همچنین عجولانه خواهد بود اگر شباهتی را بین چهره نقش کوروش و نقش بالدار جستجو کنیم. نقش برجسته‌های هخامنشی اغلب نمایشگر شکل‌های آرمانی هستند و اگر کماندار با نیزه دار نقش برجسته داریوش کبیر در بیستون را به عنوان شاهد مورد استفاده قرار دهیم، این امکان قویاً وجود دارد که صورت شخص بالدار صرفاً تاییدکننده طرح معمول اندام انسان که در نیمه دوم قرن ششم پ.م. رایج بوده است، باشد.(ص ۷۸ _ ۷۹)

بر مبنای نوشته‌های هرودوت که "ایرانیان خدایان خود را تصویر نمی کردند"، قبول اینکه نقش بالدار با نمایش تمام بدن، به یکی از خدایان بومی تعلق داشته، دشوار است. البته بعضاً اظهار شده که این نقش برجسته در حقیقت یک خدای بیگانه، شاید فینیقی است. از دیدگاه سیدنی اسمیت این نقش برجسته " آرمانهای تلفیقی مذهبی .... معمول در قرن ششم پ.م." را منعکس‌ می‌کند که نه در میان ایرانیان، بلکه در بین خراجگزاران بخش غربی شاهنشاهی کوروش مقبول بوده است. برای بارنت این نقش " اگر بیگانه‌ای را بنماید، باید برای تابعین شاه بخوبی شناخته شده و کاملاً درک شده باشد" و او معتقد است که نقش باید نشان دهنده بعل - آلیيان(Ba' al - Aliyan) پسر "داگان" خدای جوان حاصلخیزی فینیقی باشد. بارنت با استناد به رفتار آزادمنشانه کوروش در رابطه با ادیان دیگر و انقیاد صلح آمیزی که فرمانروایان سوریه و فینیقیه در ۵۳۸ پ.م در برابر او داشتند، ادامه‌ می‌دهد که شاهنشاه ایران احتمالاً مرحمتی دلپذیر را به خراجگزاران جدید فینیقی خود بی زیان دید تا خدای آنان را در کاخ خود جای دهد، در حالی که لباس سلطنتی خود و شاید هم پدرش را بر تن او کرده است. در واقع این نقش برجسته منفرد به جای مانده، باید بخشی از نمونه‌های گسترده‌تری باشد که در آنها نقش خدایان بیگانه، هر یک به عنوان نمادی از سه چهارم شاهنشاهی وسیع کوروش، در ورودی‌های دیگر دروازه R کارگذاشته شده بود. به هر حال آیا‌ می‌توان خدایی را با نشان دادن او در لباسی غیر از پوشش اصلیش، مفتخر کرد؟ یا خواستار به جای آوردن وظایفی شد که ارتباطی با اعمال اصلی وی ندارد. آیا واقعاً این بازتاب چهار بخش شاهنشاهی به شکل خدایان مناطق مختلف است؟ حال آنکه حداقل دو ورودی کاخ بدون تردید نقش برجسته نگهبانان آشوری را نشان‌ می‌داد‌ه‌اند بالاخره آیا‌ می‌توان نقش بالدار دروازه R را به بعل - آلییان نسبت داد؟ در حالی که یک مقایسه اجمالی اختلاف‌های فاحشی را در لباس، تاج، طرز قرارگرفتن و طرح اندام نشان‌ می‌دهد. خلاصه به نظر غیرممکن‌ می‌آید که بتوان نقش برجسته دروازه R را به یک خدای شناخته شده فینیقی نسبت داد، زیرا‌ می‌تواند نمایش موثقی از باورهای مذهبی تابعین کوروش، در دوردست غرب شاهنشاهی باشد. خود من با هرتسفلد موافقم که نقش بالدار فرد نامعینی بوده، یک نگهبان فوق انسان، که در نهایت از نگهبانان جادویی آشوری نشأت گرفته است. بیشتر تغییراتی را که در نقش برجسته قرن ششمی پ.م. ما رخ داده است‌ می‌توان با تمایل به بخشیدن ظاهری روز آمدتر، و به طریقی ایرانی، تعبیر کرد. در این زمینه، نقش برجسته پاسارگاد به حالت نیمرخ و تمام قد نشان داده شده، دارای عناصر محلی در طرح چهره، لباس ایلامی و ریشی کوتاه است. حتی در مورد تاج بیگانه نیز لازم به یادآوری است که تاج مصرى 'atef' در گذشته با نقش نگهبانان در نقاط مختلف در ارتباط بوده است. در عین حال مهمترین پیام روزآمد نقش برجسته بالدار بیشتر جنبه سیاسی داشته و در جهت انعکاس گسترش ناگهانی قلمرو هخامنشی به کار رفته است. این بدان معنی نیست که تاج به عمد انتخاب شده تا تصرف فينيقيه توسط کوروش با دعاوی احتمالی او را در مورد مصر، به عنوان دولتی خراجگزار، مطرح کند. در زمانی که تاجهای مصری 'atef' و 'hmhm' در منطقه گسترده‌ای در خارج مصر شناخته شده بود،‌ می‌توان چنین تصور کرد که تاج نقش برجسته بالدار با علایق جدید شاهنشاهی در غرب مطابقت داشته است. این فکر که تاج در دوران سلطنت کمبوجیه به نقش اضافه شده، قابل تأمل نیست. همان طور که نیلندر خاطرنشان کرده، زمینه طرح اصلی کاملاً صاف بوده و امکان افزودن نقش دیگری به سطح يكدست آن، وجود نداشته است. گستره‌ای که ما‌ می‌توانیم امیدوار به بازیابی بقیه صحنه‌های تزیینی دروازه R در آن باشیم، محدود است. هر چند‌ می‌توان قطعات سنگی به دست آمده در کاوش‌ها را جهت نشان دادن احتمالاً دو گاونر بالدار در دو سوی ورودی خارجی مورد استفاده قرار داد، ولی ما از این که گاوهایی با سر انسان در ورودی دیگر وجود داشته، آگاه نیستیم. ابعاد محدود رگچین پایه درگاهی داخلی مهمترین دلیل ما بوده، و بیشتر دلالت بر نوع دیگری از نگهبانان تلفيقی دارد. در آنجا که ورودی ضلع جنوب غربی حفظ شده، شاید بتوان جفت دیگری از نقش برجسته‌های ایستاده را در نظر گرفت که مکمل نقش برجسته بالدار بوده، ولی شباهتی به آن نداشته‌اند. چنین ترتیبی با تقابل مورد نظر برای دو درگاهی اصلی مطابقت داشته و پهلوهای آن تقارن جالبی را نشان‌ می‌داده، که‌ می‌تواند با نقوش ورودی کاخ S مقایسه شود.(ص ۷۹ _ ۸۰)


 

مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹

برچسب: پاسارگاد; کوروش; هخامنشی
اثر یا گردآوری: دیوید استروناخ، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی;منبع: کانال پژوهشگاه ایران شناسی   -  لینک منابع: https://telegram.me/atorabanorg   -  

آخرین مطالب مرتبط:

1403/01/30 20:27
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: