اقوام کهن ایران (بخش چهارم: پارت‌ها)

اقوام کهن ایران (بخش چهارم: پارت‌ها)

چهار شاهزاده پارتی که پس از پدرشان ارشک، در پهل - شهسدان در سرزمین کوشانیان به حکومت رسیدند؛ پسر نخست در سرزمین تتالی‌ها، فرزند دوم در سرزمین کیلیکیا و سومی بر ناحیه پارت و چهارمین بر کشور ارمنستان حکومت می‌راند.

تاریخ ثبت: (1397/06/11 )  تاریخ بروزآوری: (1397/06/11 )

این مطلب (12,714)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

مناطق زیر سلطه سلوکیان و پارت‌ها در 200 پیش از میلاد

1. وجه تسمیه نام پارت‌ها

 

کهن ترین اطلاعات درباره پارت‌ها، در منابع چینی دوره هان یافت می‌شود که در آن پارت‌ها آن–س‌ها نامیده شده‌اند. منابع غربی، آن-س‌ها را با آس‌ها و آلان‌ها یکی دانسته‌اند. این نام در چینی، سانسکریت و اویغوری به صورت Ar-ç و در ختني Angi، شاید نیز آگنی Agni در سانسکریت و آرس‌ها Arsi در پراکریت آمده است. در منابع غربی، عناصر به همان ترتیب تحت عنوان آلان‌ها دیده می‌شود. «آر» به صورت «آل» و an - نیز پسوند است. این تغییر در گروه زبانهای هند و اروپایی غیرعادی نیست. شمار مطالب مربوط به تاریخ آس، آس‌ها، آرس‌ها Arsi،  Asi، As فراوان نیست. ولی دانشمندانی که مطالبی به طور قطع و یقین درباره آنها ابراز داشته‌اند، این گروه با مردم را با سلسله اشکانیان مربوط دانسته‌اند. می‌گویند آس‌ها یا آلان‌ها در قلب آسیا، در شرق دریای خزر و در نقطه دور دستی در منطقه استپ می‌زیستند. یعنی مناطقی که درباره آنها تاریخ نویسان رومی سخن نمی‌گویند. بنابراین، به سبب کمی اطلاعات جغرافیایی رومیان، سدی خیالی وجود داشته که آس – آرس‌های آسیایی را از اشکانیان یا اش - اسخانیان خاورمیانه جدا می‌کرده، که در حقیقت دو موجودیت سیاسی بوده که به وسیله یک سلسله به یکدیگر می‌پیوسته  است. با کشف بقایای باستانشناسی پارتی در مناطقی واقع در شرق دریای خزر، این گونه يکسانی را نمی‌توان  دیگر نادیده گرفت، و شاید آن را بتوان بیشتر تأیید کرد.
 

اشکانیان و آس-آرس‌ها را با توجه به پرچم سلطنتی آنها می‌توان شناخت. کلمه آرس‌ها به معنی «اژدها» ست، و پرچم جوشن پوشان سلطنتی در کاره (حران) که در سال ۵۳  پیش از میلاد شکست سختی بر رومیان وارد آوردند به شکل اژدها بود. اژدها نیز نام واحدی از هزار سواری بود که در آنها ده واحد در این جنگ شرکت داشتند. آیین پرستش اژدها در نزد ارامنه حاکی از رابطه نزدیک فرهنگ و عقاید ارامنه و پارتیان است. پرستش اژدها در مرکز آسیا در منابع چینی ذکر شده و می‌تواند  اطلاعات گرانبهایی برای تحقیقات تاریخی باشد.

 

(تصویر ابتدایی: سوار پارتی با درفش اژدها، دوره اشکانیان)

 

۲. قومیت و خاستگاه پارت‌ها


پلينيوس، تاریخ نویس رومی، تقسیمات پارت را براساس دو بخش به منزله دو موجودیت جغرافیایی دانست. منابع ارمنی برای سلسله اشکانی چهار شعبه از قرار زیر ذکر کرده‌اند:
چهار شاهزاده پارتی که پس از پدرشان ارشک، در پهل - شهسدان در سرزمین کوشانیان به حکومت رسیدند؛ پسر نخست در سرزمین تتالی‌ها، فرزند دوم در سرزمین کیلیکیا و سومی بر ناحیه پارت و چهارمین بر کشور ارمنستان حکومت می‌راند. وجود این چهار شعبه در این منابع به طور مسلم تأیید شده است. بعدها تاریخ نویسان عرب و ایرانی به طور صریح اظهار داشتند که یک سلسله از اعقاب ارشک، یعنی آنکه اشکانیان نامیده می شد برتر از دیگران بود و این سلسله در منابع شرقی به خوبی شناخته شده است. تارن تحت تأثیر پلینیوس، تنها دو شعبه از این سلسله را می شناخت و محتملاً به این تقسیمات شعبه سومی نیز می‌افزود که شعبه ارمنستان بود.
کاوش‌های روس‌ها، بدون تردید، نشان می‌دهد که مناطق شمال سرزمینی که می‌گویند باکتریا نامیده می‌شده تا جایی که به هنر و معماری مربوط است، در واقع، پارتی بوده است. تارن معتقد است که قلمرو یونانی باکتریا تا سیبری جنوبی ادامه داشته است. در آن صورت سراسر منطقه‌ای که خورسمه (خوارزم) می‌نامند روزگاری به امپراتوری باکتریا متعلق بود. عناصر هنر و فرهنگ یونانی در آنجا به طور وسیعی به چشم می‌خورد، ولی بیشتر به صورت نمونه‌های یونانی مآبانه اشکانیان است.
در سال ۲۴۷ پیش از میلاد گروهی از جنگجویان بیابانگرد به نام پارن‌ها از آسیای مرکزی به ترکستان جنوب غربی تاختند و پس از ورود به فلات ایران، استاندار سلوکی استان پارتيا (استان کنونی خراسان را از کار برانداختند و دولتی مستقل به وجود آوردند. این جنگجویان بیابانگرد پس از تصرف پارت، خود را پارتی نامیدند و آن استان را مرکز اداری خود قرار دادند؛ ولی نباید فراموش کرد که اصل آنها در شمال و در دشت‌های ترکستان شمالی بود. در واقع، نویسندگان باستان گفته‌اند که پارن‌ها، شعبه‌ای از داهه‌ها بودند که به نوبه خود، شاخه‌ای از ماساژت‌ها به شمار می‌رفتند. مفهوم این نکته آن است که پارن‌ها، وابسته به گروهی بودند که آنها را سارمات‌ها، یعنی بیابانگردان ایرانی منطقه شمال می‌نامیدند.

 

٣. مبارزه با سلوکیان


شورش مردم باکتریا و پارتی‌ها به این مفهوم بود که سراسر ترکستان جنوبی، و بخش اعظم ایران شرقی به طور قطع، از امپراتوری سلوکی جدا شده است. از دست رفتن بخشی چنین عظیم، می‌بایستی ضربه‌ای شدید بر پادشاهان سلوکی وارد آورده باشد، ولی اینان طی چند سال بعد، به اندازه‌ای گرفتار بخش غربی امپراتوری خود بودند که نمی‌توانستند به سرکوبی پارت‌ها و مردم باکتریا بپردازند. در نتیجه، این اقوام توانستند مقام خود را تحکیم بخشند و نگذارند که پادشاهان سلوکی بعدها تسلط خود را دوباره بر آن نواحی برقرار سازند.
در سال ۲۳۷ پیش از میلاد، اقدامی به منظور تسلط مجدد بر نواحی مزبور صورت گرفت، ولی در این زمان، سلوکوس دوم از یک لشکر پارتی به سختی شکست خورد، و پیش از آن که به گردآوری قوای پراکنده خود بپردازد و به نبردی تازه دست زند، آشوب‌های تازه‌ای در بخش غربی امپراتوری او بر پا گشت؛ از این رو مجبور شد که از برقراری مجدد تسلط سلوكيان بر متصرفات پارتی و باکتریایی چشم بپوشد. در سالهای ۲۰۹ - ۲۰۶ پیش از میلاد، سلوکیان کوشش‌های خود را به منظور بازیافتن استان‌های از دست رفته شرقی تجدید کردند، و این بار با موفقیت بیشتری مواجه شدند. سلوکیان به رهبری آنتیوخوس سوم معروف به کبیر، به پارت حمله بردند، و هکاتوم پولوس یا هکاتوم پیلس (دامغان کنونی) را به تصرف در آوردند. هنگامی که پادشاه پارت به سوی شمال و سپس به جنوب غربی ترکستان گریخت، آنتیوخوس بی درنگ به این منطقه شتافت و به پیروزی‌های تازه‌ای دست یافت. با وجود این، پادشاه سلوکی باید احساس کرده باشد که نابود ساختن دولت پارت امری محال است. بنابراین، خود مختاری پارت را تحت رهبری پادشاه بومی آن، به رسمیت شناخت؛ هر چند این شخص مجبور شد که خراج فراوانی بپردازد و تسلط سلوكيان را بپذیرد.
پس از آن که آنتیوخوس در صدد حمله به باکتریا بر آمد، نتیجه مشابهی حاصل شد. در باکتریا به جای سلسله‌ای که به دست دیودوتوس تأسیس شد، سلسله‌ای دیگر، توسط شخصی موسوم به ائوتودموس که از اخلاف یونانیان بود بر سر کار آمد. این شخص به منظور حفاظت قلمرو خود دلیرانه دفاع کرد، ولی در چند جنگ شکست خورد و سرانجام، مدت‌ها در پایتخت خود در بلخ، در محاصره باقی ماند.
محاصره بلخ توسط آنتیوخوس، احتمال داشت که در مطیع ساختن ساکنان قحطی زده آن شهر، با توفیق قرین می‌شد، ولی چون از جنگ خسته شده بود، شرایط مساعدی به ائوتوموس پیشنهاد کرد که بی درنگ مورد موافقت قرار گرفت. آنتیوخوس به فرمانروای باکتریایی اجازه داد که دولت خود را با لقب «پادشاه، حفظ کند، ولی تفوق سلوکیان را به رسمیت بشناسد و یک عهدنامه تدافعی - تعرضی با آنان ببندد. گذشته از این، مردم باکتریا مجبور شدند که برای ارتش آنتیوخوس آذوقه، و برای فیل‌های جنگی علوفه تهیه کنند. آنگاه به منظور تحکیم این پیمان، قرار شد فرزند پادشاه باکتریا، دختری از خانواده سلطنتی سلوکی را به عقد خود در آورد. شرایط مساعدی که به پادشاه باکتریایی پیشنهاد شد، ناشی از اظهارات این شخص و مبنی بر این بود که یک دولت نیرومند باکتریایی می‌تواند  جلو سکاها و سایر بیابانگردان شمالی را، که تهدیدی دایمی علیه تمدن این منطقه به شمار می‌آمدند، بگیرد.
بر اثر جنگهای پیروزمندانه آنتیوخوس در ترکستان جنوبی و ایران شرقی، چنین به نظر می‌رسید که این منطقه طی دوره نامحدود تحت استیلای سلوکیان باقی خواهد ماند. البته هم پارت و هم باکتریا به صورت دو دولت خود مختار باقی ماندند، ولی هر دو به طور قطع برتری سلوكيان را پذیرفتند، و هر دو مجبور به پرداخت خراجی سنگین به دربار سلوکی شدند. اما طولی نکشید که همه نتایج مبارزات آنتیوخوس در شرق بر باد رفت. خود آنتیوخوس در ۱۹۰ پیش از میلاد مقهور رومی‌ها شد و بر اثر این شکست، اعتبار و شکوه امپراتوری سلوکی برای همیشه از دست رفت. جانشینان آنتیوخوس که همگی افرادی ضعیف النفس بودند، همه مساعی خود را صرف مبارزه با رومیان و یهودیان در غرب کردند. در نتیجه، هم باکتریا و هم پارت، به زودی استقلال کامل خود را باز یافتند و به تسخیر نواحی دیگر پرداختند و ظرف چند دهه به صورت دولت‌هایی نیرومند در آمدند.
مسلم است که در هیچ دوره، یونانیان در سرزمین باکتریا اقلیتی بیش نبودند، زیرا اکثریت مردم این منطقه، اصلاً ایرانی بودند و همچنان به فارسی یا یکی از لهجه‌های باکتریایی و سغدی این زبان سخن می‌گفتند، اما یونانیان یک نوع جلای هلنی به سراسر این سرزمین بخشیدند، زیرا مقامات اداری و نظامی بالا را در دست داشتند و بیشتر شهرها مطابق نقشه یونانی ساخته شده بود.
چوپانان و کشاورزان، ایرانی بودند ولی بیشتر شهرها تحت نفوذ کوچ نشینان یونانی قرار داشتند که زبان، مذهب، و هنرهای یونانی را با خود آورده بودند. دوازده گونه از این شهرها در باکتریا به دست اسکندر، یا سلوکیان نخستین تأسیس شد که هر یک از آنها به صورت مرکزی بود که تمدن یونانی را به تمام جهان اشاعه می‌داد. بدون تردید، این شهرها بودند که سراسر آن ارتش باکتریایی بیشتر مرکب از افراد یونانی بود، ولی همین امر برای ادامه نفوذ یونانیان بر آسیای مرکزی خطری در برداشت. هر نبردی که برپا می شد به مفهوم کشته شدن صدها نفر بود و این به نوبه خود به این معنا بود که عنصر یونانی جمعیت که هیچگاه زیاد نبود، به سرعت کاهش یابد. هر گاه ممکن بود که کوچ نشینان جدید یا سربازان تازه‌ای از سرزمین یونان بیاورند، وضع تغییر می یافت، ولی این کار به سبب عوامل مختلف امکان نداشت. یکی از این عوامل، وجود دولت غیریونانی پارتی بود که به صورت یک مانع جغرافیایی میان باکتریا از یکسو و سرزمین یونانی از سوی دیگر، به شمار می‌رفت. با وجود این دشواری‌ها، فرمانروایان یونانی باکتریا شیفته جهانگشایی شدند و ظرف مدت کوتاهی، قلمرو خود را، دو برابر کردند. افزایش قدرت دولت پارت مانع از آن شد که باکتریایی‌ها کار مهمی در غرب انجام دهند و از این رو بیشتر توجه خود را معطوف به شرق کردند. احتمال دارد که تا اندازه‌ای بر شهرهای مستقل کاشغر یا ترکستان چین مستولی شده باشند، ولی در این باره اطلاع زیادی نداریم. اما مسلم است که بین سالهای ۱۸۰ - ۱۹۰ میلادی، دولت باکتریا بخش عمده ای از شمال غربی هندوستان را به تصرف در آورد. در این هنگام، رهبر ارتش باکتریا دمتریوس نام داشت که فرزند ارشد ائوتودموس و ولیعهد او بود. در نتیجه این پیروزی‌ها، قلمرو دولت باکتریا شامل سراسر مناطق جنوب شرقی ترکستان، همه افغانستان، و بخش بزرگی از شمال هندوستان شد.
ضمن آنکه پادشاهان باکتریا نفوذ خود را در هندوستان و سایر مناطق شرقی گسترش می‌دادند، پارت‌ها بیشتر مساعی خود را صرف توسعه در غرب می‌کردند. مؤسس واقعی امپراتوری پارت، مهرداد اول بود که از سال ۱۷۳ تا ۱۳۸ پیش از میلاد، سلطنت کرد. تا این زمان، پارت‌ها بر قلمرویی نسبتاً کوچک، بیشتر شامل ترکستان جنوب غربی و استان پارت به طور خاص در شمال شرقی ایران، حکومت کرده بودند. حتی در این منطقه، تفوق پارت همیشه دارای وضعی متزلزل بود. اما مهرداد، به محض آن که بر تخت نشست، درگیر یک سلسله جنگ‌های طولانی شد، که در نتیجه آن، پارت برای برتری جویی جهانی به صورت یک رقیب خطرناک در آمد. وی در آغاز کار، با فرمانروایان یونانی-باکتریایی که در مشرق متصرفات او می‌زیستند درگیر شد و توانست چندین شهر مهم مانند مارگیانا (مرو) و آریا (هرات) را از دست آنان بیرون بیاورد.
اما مهمتر از همه، نبردهای مهرداد با سلوکیان در غرب بود. در این هنگام، سلوکیان هنوز بر سراسر ایران غربی، شامل استان ماد در شمال و پارس در جنوب تسلط داشتند. مهرداد نه تنها همه این مناطق را فتح کرد، بلکه بین النهرین را نیز به تصرف در آورد و سلوکیان را به غرب فرات راند. از این زمان به بعد، وسعت امپراتوری سلوکیان اندکی بیش از سوریه نبود. سلوكیان برای فتح مجدد بخش شرقی امپراتوری خود، دست به کوششی عظیم زدند. دمتریوس پادشاه آنان، لشکری فراهم آورد و چند بار بر پارتیان حمله برد، اما پس از چندی (۱۴۰ پیش از میلاد) مهرداد حیله گر، ناگهان دمتریوس را غافلگیر کرد و در نتیجه، نه تنها او را شکست داد، بلکه به اسارت در آورد. چند سال بعد (۱۲۹ پیش از میلاد)، سلوکیان کوشش نهایی به منظور باز یافتن قدرت خود در فلات ایران به عمل آوردند، ولی بار دیگر شکست خوردند. آنتیوخوس هفتم پادشاه سلوکی، در جنگ کشته شد و ارتش او پراکنده گشت. بر اثر این حادثه، هرگونه امید به برقراری مجدد تسلط یونانیان بر ایران شرقی برای همیشه از میان رفت

سوارکاران پارتی

۴. آداب و سنتهای دینی پارتیان

 

احتمال دارد که پارت‌ها، ساختار کلی دستگاه اداری یونانی را حفظ کرده باشند و مسلم است که زبان یونانی مدت‌ها به صورت یکی از زبان‌های رسمی کشور باقی ماند و فرمانروایان پارتی، خود را حامیان ادبیات یونان می‌دانستند. مثلاً می‌دانیم که پس از این که سر کراسوس را به نزد اُرد اشک سیزدهم آوردند، وی مشغول تماشای نمایشنامه‌ای از ائوری پیدس بود. بقایای سنت‌های یونانی مسلماً تا اندازه زیادی بدین سبب بود که پارت‌ها هرگز شهرنشینان خوبی نبودند و در بسیاری از شهرهای عمده پارت، بازرگانان یونانی میزیستند. اما سنت‌های یونانی به تدریج ضعیفتر شد و جای خود را به سنن ایرانی کهن داد. این موضوع وقتی روشن می‌شود که توجه داشته باشیم که خود پارت‌ها از اقوام دور دست پارس‌ها بودند. زبان یونانی اندک اندک از رواج افتاد و یک لهجه ایرانی به صورت زبان رسمی در آمد. نخستین سکه‌های مهرداد اول و تعدادی از سکه‌های پارتی که به دست ما رسیده‌اند، پادشاهان را بنابر الگوی یونانی بدون ریش نشان داده‌اند و حال آن که در همه سکه‌های بعدی، پادشاهان را با مو و ریش به سنت ایرانی کهن می بینیم. همه‌ی پادشاهان پارت دارای نام‌هایی مانند مهرداد، تیرداد و اردوان بودند.

مهمتر از همه آن که پارت‌ها در احیای آیین زردشتی سهم داشتند. آنان نه تنها خدایان باستان ایران را پذیرفتند و آتشکده بر پا کردند، بلکه به کاری پرداختند که هخامنشیان از آن سر باز زده بودند، بدین معنا که حتی اجساد پادشاهان را برطبق دستور اکید آیین زردشت، در برابر کرکس‌ها و پرندگان قرار دادند. در زمان پارت‌ها بود که برای نخستین بار کوششی به منظور گردآوری سخنان زردشت و پیروانش به عمل آمد. این مطلب، به انضمام تفاسیر بعدی، اوستا را تشکیل داد. و تنظیم اوستا و گردآوری سخنان مقدس در روزگار پارت‌ها تکمیل نشد. احتمال دارد که بخش اعظم اوستا، در زمانی کامل شده باشد که ساسانیان به جای پارت‌ها نشستند. اما با توجه به محتوای اوستا و ماهیت باستانی زبان مورد استفاده، چنین معلوم می‌شود که بخش عمده‌ای از این کتاب قرن‌ها پیش از تحریر، تصنیف شد. در طی قرن‌هایی که محتویات اوستا در ذهن موبدان زردشتی بود، احتمال دارد که مقداری تحریف در آن صورت گرفته باشد. سپس در ادوار آشفته، بخش‌های عمده‌ای از آن به دست فراموشی سپرده شد و دیگر به دست نیامد. در زمان‌های بعد، عبارات تازه‌ای به آن افزودند یا عبارات کهن را تغییر دادند تا اشاره به اقوام و حوادث بعد از تصنيف اصلی اوستا باشد. اما، با وجود این عوامل، به طور کلی چنین تصور می‌شود که این مجموعه، حتی به صورت کنونی آن، شرحی کامل درباره حیات مادی و اجتماعی ایرانیان کهن در اختیار ما می‌گذارد. آنچه برای ما بیشتر اهمیت دارد این واقعیت است که بخش اعظم اوستا ارتباط نزدیکی با ایران شرقی و ترکستان شرقی دارد.

اوستا تصویری از زندگی و تعالیم زردشت پیامبر بزرگ ایرانی در اختیار ما می‌گذارد. معمولاً چنین تصور می‌رود که زردشت در ماد، یعنی در شمال غربی فلات ایران تولد یافت؛ ولی مسلم است که وی در اوایل حیات، این منطقه را ترک گفت و در شرق ایران به فعالیت پرداخت. زبان اوستا از بسیاری جهات با ایرانی کهن فرق دارد و دلایلی در دست داریم که نشان می‌دهد اوستا به لهجه ساکنان ایران شرقی بوده است. بعضی از دانشمندان حتی فراتر می‌روند و زبان اوستا را همان زبان باکتریایی کهن می‌دانند. این مطلب هنوز به اثبات نرسیده است، ولی لااقل این اطمینان را می‌توان داشت که اوستا به انضمام آیین زردشتی رسمی، در جایی در ایران شرقی نشأت گرفته است. ایران غربی، به ندرت در اوستا مطرح شده و حال آن که از رودها و نواحی شرقی سخن به میان آمده است. با توجه به این نکات معلوم می‌شود که اوستا، از لحاظ روشن ساختن آداب و سنن ایران شرقی و ترکستان جنوبی، نیز اهمیت دارد و این نکته از آن لحاظ بیشتر حائز اهمیت است که اکثر مدارک تاریخی موجود، درباره این قضایای مهم، خاموش‌اند.

اوستا تا اندازه زیادی، ساختار اجتماعی را در میان ایرانیان شرقی روشن می‌سازد. متون کهن تنها جامعه‌ای مرکب از سه گروه یعنی آسرونان، ارتشتاران و کشاورزان را نشان می‌دهد. در متون بعدی، یک طبقه دیگر یعنی صنعتگران به آنها افزوده شد. این واقعیت که طبقه صنعتگر یکی از این گروه‌ها به شمار آمده، بدون اهمیت نیست. در ادوار متأخر، ایرانیان در سراسر آسیا، به عنوان صنعتگران متبحر شناخته شدند، اما در ادوار پیشین، قسمت اعظم ایرانیان کشاورزانی بیش نبودند که با اصول ابتدایی صنعت و تجارت آشنایی داشتند. کوزه گری، بافندگی و فلزکاری از امور خانوادگی بود.

استراتژی جنگ و گریز اشکانیان (پارتیان)

۵. هنرپارت‌ها و تأثیر فرهنگ یونانی

پس از مرگ اسکندر در ۳۲۳ پیش از میلاد، جانشینان سلوکی او، خود را در خطر حمله پارت‌ها دیدند که، قلمرو خود را در آسیای مرکزی به سرعت گسترش می‌دادند و پیروزی‌های نظامی آنها در آن ناحیه، ممکن است تا اندازه‌ای به سبب اصل و نسب آریایی آنها بوده باشد، که ایرانیان را بر آن داشت تا پارتیان را خویشاوند خود بدانند. این پیوستگی، ورود آنان را به خوارزم تسهیل، و در تسخیر ماد به آنها کمک کرد. با وجود این، پیشرفت آنها، هم نامنتظر و هم شگفت انگیز بود. این امر به دست ارشک صورت گرفت که با شورش علیه سلوکیان در حدود ۲۵۰ پیش از میلاد، سلسله جدید را بنیان نهاد. هر چند در این زمان، از سوی آنان به عنوان استاندار باکتریا منصوب شده بود. وی قسمت اعظم شمال ایران را به تصرف در آورد؛ عنوان پادشاهی برخود نهاد و به سوی ماورای قفقاز پیش رفت. دولتی که وی تأسیس کرد، پس از مرگش همچنان توسعه یافت به حدی که از مرزهای شمال غربی هند به حدود جنوب غربی ایران رسید. مراحل مختلف گسترش، با توجه به پایتخت‌های مختلف آن معلوم می‌شود، به این ترتیب که، از حدود سده دوم پیش از میلاد، پایتخت آن در نسا (شهری بین عشق آباد و قوچان) که در حدود ۱۷۱ پیش از میلاد، به دست مهرداد اول ساخته شده بود. در روزگار ما، نسا در ترکمنستان، در حاشیه قرا قوروم، و در حدود ۱۸ کیلومتری عشق آباد قرار دارد و باستان شناسان شوروی طی سالهای اخیر، در این محل مشغول کاوش بودند. این ناحیه اندکی در شمال نسای جدید، که دیوارهای آن نیز به همان ترتیب ویران است، قرار دارد. شهر کهن، شامل یک قصر سلطنتی، یک گورستان و چند پرستشگاه بود. شهر جدید در پیرامون تالار وسیعی بناشد که دارای چهار ستون مربع، برای نگهداری سقف‌های چوبی مسطح بود. در میان ستون‌ها تندیس‌هایی از زن و مرد، و بزرگتر از حد طبیعی از گل قرار داده بودند. معماری خانگی، به معماری مذهبی شباهت داشت، زیرا یکی از وسیعترین خانه‌هایی را که می‌خواستند حفاری کنند، در پیرامون یک حیاط داخلی ساخته شده بود که اطراف آن را ایوانی با ستون‌های چوبی بر پایه‌های سنگی، مانند پرستشگاه‌ها در برگرفته بود. اطاق‌های وسیع آن، روبه حياط باز می‌شد. طی آخرین مرحله‌ای که مورد استفاده قرار گرفته، یکی از آنها را به عنوان اطاق ذخایر و اشیای گرانبها به کار برده بودند، و اگرچه در روزگار باستان دزدان به این ساختمان دستبرد زدند، مقدار زیادی اشیای گرانبها در آنجا کشف شد. این اشیا عبارت بودند از تعدادی تندیس‌های کوچک نقره‌ای و زراندود، که هم نماینده خدایان محلی و هم خدایان هلنیستی مانند آتنه و همچنین ابوالهول‌ها و جانوران اساطیری و تخیلی بود. سلاح‌های مفرغی و آهنین، سفالینه‌های رنگ شده و جلا یافته، ظروف شیشه‌ای شیاردار و اشیای ساخته شده از عاج نیز در آنجا به دست آمد. جالبترین یافته‌ها شامل پایه‌های مفرغی تختی بود به صورت چنگال گریفین (حیوان اسطوره مرکب از دال و شیر) که تعدادی برگ‌های کنگر را گرفته است و همچنین تعدادی پیاله‌های آبخوری بسیار زیبا. زیباترین آنها را با سنگ‌های گرانبها و شیشه‌های رنگارنگ و همچنین حاشیه‌های آرایشی تزئین کرده‌اند که سر انسان و جانور را نشان می‌دهند. پایه‌های آن را از نقره یا طلا می‌ساختند و گاهی آن را به صورت سرحیوان در می‌آوردند. زیباترین آبخوری از این گونه را، به سده دوم پیش از میلاد، نسبت می‌دهند. همراه با آن حدود بیست تکه سفال، که دارای نوشته‌هایی به زبان پارتی با حروف آرامی بود به دست آمد. بیشتر آنهایی که مطلب آنها خوانده شده شامل رسیدهای شراب، و مربوط به سده اول پیش از میلاد بوده است.

ارشک به سبک بدوی لباس می‌پوشید و طرفدارانش نیز از او پیروی می‌کردند. در نسا تعداد زیادی تندیس به دست آمده است؛ بسیاری از آنها، از لحاظ سبک، شبیه تندیسهایی است که از نقاط پراکنده مانند خوارزم، زیارتگاه سرخ کتل از ناحیه کوشان در افغانستان، یانمرود شهری در آشور) به دست آمده است. با وجود این، تندیسهای نسبتا بزرگ در آن زمان زیاد متداول نبود و از این رو، تندیسهای نسا شاید از آن پادشاهان پیشین پارتی باشد. این تندیس‌ها شاید الهام بخش آثار ساسانی مانند تندیس عظیم شاپور دوم باشد که در غاری در بالای بیشاپور فارس به رو در افتاده و شکسته شده بود.

پس از مدتی پارت‌ها مراکز فرماندهی خود را، به شهر هکاتوم پیلوس صد دروازه انتقال دادند و از آنجا به اکباتان و سرانجام به تیسفون رفتند. در ۲۲۶ میلادی، هنگامی که پارت‌ها مغلوب اردشیر بابکان شدند، تیسفون به صورت پایتخت دولت جدید ساسانی باقی ماند. طی دومین مرحله تاریخ پارت‌ها، که تاریخ آن را از سال ۱۰ تا ۲۲۶ میلادی می‌دانند، سرزمینی که پارت‌ها بر آن حکومت می‌راندند به اندازه‌ای وسیع بود که سه سبک هنری عمده، همزمان در نقاط مختلف آن، به وجود آمد. بدین ترتیب، سنت‌های بابلی و آشوری، در نواحی غربی متداول شد و با سنت‌های رومی در آمیخت. حال آن که در شمال، پارت با ماورای قفقاز یک مسیر را طی کرد و هلنیسم یا یونانی مآبی، با صورتی که در زمان غلبة رومیان به خود گرفت، مدت‌ها بیشتر از سایر نقاط آسيا منبع الهام هنرمندان شد.

از سوی دیگر، پارت‌های آسیای مرکزی، بعضی جنبه های محلی، یعنی جنبه‌های آسیای مرکزی را مانند نشان دادن حرکت در هنر اقتباس کردند. شاید آنها زیبایی حرکت را در میان بیابانگردان سکایی یا در میان یونانیانی مشاهده کردند که، همراه اسکندر به آسیا آمدند. استفاده پارت‌ها از خشت و ساختن ایوان با سه دیوار، به عنوان بخش مرکزی خانه، شاید تحت تأثیر سبک آسیایی باشد. باستان شناسان شوروی، ویرانه های قصرهای عظیمی را در نواحی خشک شده جنوب غربی ترکستان یافته‌اند. فنون معماری آنها را نمی‌توان  به یونانی ها نسبت داد. گذشته از این، اگر چه اسکندر به دور شهرهایی که در آسیای مرکزی احداث کرد، دیوار کشید در نتیجه او را مؤسس استحکامات دیواردار، در این منطقه میدانند)، بناهای مشابهی مربوط به روزگار پیشین در سیبریه یافت شده است.|

قلمرو امپراتوری اشکانیان (پارتها) حدود 96 B.C

ویرانه های قصرهای مستحکم و یافت شده در ترکستان غربی، اگرچه مربوط به سده‌های نخستین میلادی است، شامل آن جنبه‌های معماری است که احتمال دارد از پارت‌ها اقتباس شده باشد کشف آنها به تدریج، مؤید این فکر روستوتسف (تاریخدان اوکراینی – آمریکایی متوفی در 1952 که از طرف دانشگاه ییل آمریکا بر اکتشافات شهر اشکانی دورا اورپوس نظارت می‌کرد و نخستین کسی بود که تاریخ را بر جسب سرمایه‌داری و انقلاب‌ها مورد بازبینی قرارداد(. می‌شود که، سبک پارسی-پارتی جدید به صورت نفوذ سازنده‌ای در آن قسمت از آسیا، که در اواخر دوره هلنیستی تحت نفوذ ایران بود، در آمد. می‌توان گفت که، سازندگان اقامتگاه‌های سلطنتی مشابه، که امرای پیشین مسلمان، در نواحی بیابانی عراق بنیان نهادند، (مانند قصر خواجه خوجه با نمای طاقدار و دیوارهای هلنیستی) از نمونه های پارتی الهام گرفتند، همچنان که تزیینات گچبری از بسیاری جهات، از

منابع آسیای مرکزی اقتباس شده بود. روستوتسف، حتى تجدید حیات هنری ایرانیان را با علاقه آنها به شکار و به مسابقات مسلح و ضيافت‌های عظیم را به تأثیرات پارتی نسبت می‌دهد. علاقه به این نقشمایه‌ها، در زمان ساسانیان متجلی شد که پارت‌ها و بیابانگردان نیز، آن را در حرکت و شکل‌های جانوری نشان می‌دادند. پارت‌ها قسمت اعظم ثروت خود را، که آنان را قادر می‌ساخت در نسا با شکوه و تجمل زندگی کنند، مدیون ووتی امپراتور چینی سلسله هان می‌دانستند که، تصمیم گرفته بود به اروپا ابریشم بفروشد. صنعت بافت ابریشم، در سده نهم پیش از میلاد، در چین متداول شده بود، اما تا قرن‌ها این پارچه گرانبها، مورد استفاده انحصاری خانواده امپراتور و محافل درباری بود. تا سده پنجم پیش از میلاد، امپراتوران چین، پارچه های ابریشمی را به آن عده از رؤسای بیابانگرد می‌دادند که می‌خواستند توجه آنان را به خود جلب کنند. در سده دوم پیش از میلاد، علاقه ووتی در جهت به دست آوردن کالاهای غربی، وی را بر آن داشت که به اروپا ابریشم صادر کند. برای این امر، می‌بایستی بر دشواری‌های فراوان فایق شد. مهمترین آنها، نیاز به برقراری راه‌های بازرگانی بود که، کاروان‌های حامل ابریشم از طریق آنها بتوانند، به امن و امان بگذرند. چند راه مشابه در آن زمان وجود داشت. راه غربی از همه آسانتر بود و بنابراین، به سرعت مورد استفاده همگان قرار گرفت. این راه از چین آغاز می شد، و از طریق فرغانه، سغد و خوارزم می‌گذشت و به شمال ایران می‌رسید و از آنجا یا به سوی شرق و به جانب افغانستان و هندوستان می‌رفت، یا به اکباتان منتهی می‌شد. در اینجا کالاها یا به سوریه و آسیای صغیر، یا به سوی شمال و به جانب کوه‌های اورال، یا دریای سیاه ارسال می‌گشت. اما بخش شمال شرقی این راه از مناطقی می‌گذشت که بیابانگردان هون و سکایی می‌توانستند در آن، به آسانی به تاخت و تاز بپردازند. از اینرو، چینیان مجبور بودند که به لشکرکشی‌های تنبیهی و پر هزینه‌ای علیه آنان دست بزنند و حتی در زمانی هم که صلح را برقرار می‌ساختند، اغلب می‌بایستی بیابانگردان را برای حفظ راه تجارتی، با دادن هدایای گرانبها راضی نگاه دارند. یک بخش مهم این

راه در دست پارت‌ها بود که از کاروان‌هایی که از سرزمین آنها می‌گذشت، خراج سنگینی مطالبه می‌کردند.

دنیای تجارت در دوران هلنیستی و جاده ابریشم

هندوستان از بخشی از این راه، برای رساندن مواد غذایی، کنف، پنبه، جواهرآلات، عاج، چوب جنگلی و رنگهای مختلف به غرب استفاده کرده و این کالاها را به اکباتان فرستاده بود. چین با استفاده از همان راه، سرب، پارچه‌های مصری و سوری، شیشه‌‌های تراشیده و بلور از غرب، و همچنین یونجه و تاک از فرغانه، در مقابل صادرات ابریشمی خود به دست می آورد. کارخانه های شیشه سازی که در همین زمان در آسیای مرکزی تأسیس شد، احتمالاً نتیجه مستقیم این مبادلات بود. غرب نیز مانند چین، علاقه به ایجاد روابط بازرگانی داشت، زیرا از مدتها پیش، چشم طمع به پارچه های ابریشمی و زیبای چین دوخته بود. از همان آغاز، عوایدی که چین از تجارت ابریشم به دست می آورد، به اندازه‌ای زیاد بود که امپراتور بر آن شد که، با برقراری امنیت در راه‌های کاروان رو، صادرات را توسعه دهد. برای این منظور، می‌بایستی به تاخت و تاز هون‌ها پایان دهد و از این رو، در حدود ۹۱ میلادی، قوایی به اورخان فرستاد. حضور این قوا در آنجا، چینیان را در تماس مستقیم با پارت‌ها قرار داد که به عقیده چینیان درصدد بودند، بر راه‌های تجارت ابریشم با رومیان مستولی شوند. ظاهراً این فرضیه درست بود، زیرا پارت‌ها در ایران در كمال قدرت بودند. تیرداد اول نخستین پادشاه سلسله اشکانی ارمنستان توسط نرون پادشاه امپراتوری روم در سال ۶۶ میلادی، به پادشاهی ارمنستان منصوب می‌شود و سلسله اشکانی ارمنستان تحت استیلای امپراتوری روم بنیان نهاده شد که نتیجه آن شد که تا پنجاه سال بعد، میان پارت و روم صلح برقرار گردید. اما در واقع، منافع روم و پارت در بین النهرین، به حدی با یکدیگر تصادم می‌کرد که تا پنجاه سال، ابریشمی که می‌بایست به روم صادر شود، از طریق ماد و ارمنستان به کولخيس در ساحل دریای سیاه ارسال می‌گشت. بدین ترتیب، تا زمانی که ساسانیان جای پارت‌ها را گرفتند، پارت‌ها، در واقع، آن بخش از تجارت ابریشم را در دست داشتند. اما با روی کار آمدن بیزانس، پس از آن که قسطنطنیه به عنوان مرکز عمده مصرف جای روم را گرفت، کاروان‌های ابریشم از راه دیگری استفاده کردند. حتی در این صورت، سیاستمداران همه کشورها فکر نظارت بر تجارت ابریشم را از سر خود خارج نکردند. در سده‌ی ششم میلادی، ژوستینین امپراتور بیزانس، درصدد برآمد که با ترغیب حبشه به صدور ابریشم از طریق دریا از سیلان، بر تجارت ابریشم مسلط شود؛ ولی پس از چندی دریافت که، ایرانیان تجارت سیلان را به دست آوردند. ژوستن دوم ۵۶۵ - ۵۶۸ کوشید که به همان نتایج برسد. زیرا با ترکان آسیای مرکزی ترتیبی داد، که محموله‌های ابریشم از راهی به او برسد که مجاور شمال دریای خزر بود، و از کوه‌های قفقاز می‌گذشت، ولی همه این مساعی در ۵۲۲ میلادی، بی نتیجه ماند زیرا، بعضی از مبلغان مذهبی، کرم ابریشم را به صورت قاچاق وارد کردند و راز تولید ابریشم را از چین بیرون بردند، و به قسطنطنیه آوردند. هر چند تا اواخر سده ششم، به اندازه‌ای ابریشم در بیزانس تولید می‌شد که نیاز دربار را بر می‌آورد، ولی تقاضا برای ابریشم چین کمتر تحت تأثیر این جریان‌ها قرار گرفت، و همه دست اندرکاران تجارت ابریشم همچنان کامیاب بودند. در واقع پارت‌ها از این راه، به اندازه‌ای ثروتمند شدند که، توانستند پارچه های ابریشمی تصویردار را برای درست کردن پرچم‌های خود به کار برند، و حتى هون‌ها توانستند، زیر جامه‌های ابریشمی بپوشند.

برچسب: اشکانیان; پارت; دریای خزر
اثر یا گردآوری: رقیه بهزادی;منبع: قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران   -  لینک منابع:   -  

آخرین مطالب مرتبط:

1403/09/05 00:41
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: