سورنا (سورن ) سردار بزرگ اشکانی بخش نخست
این سردار بزرگ در زمان
ارُد، اشگ سیزدهم در آن موقع که کراسوس رومی قصد حمله به ایران کرد مأمور دفع آن شد. پلو تارک مورخ معروف این رویداد این طور نوشته، در هنگام ارُد اول اشکانی سه نفر سردار رومی، قصد تصرف تمام روی زمین را داشتند پمپه، دیگری سزار، سوم کراسوس، از این سه تن رقیب، کراسوس مردی طمع کار بود. بدترین عیب هم طمع است. حکومت گل (فرانسه) قدیم در دست سزار و اسپانیا آن زمان هم در دست پمپه بود. کراسوس از طرف مجلس سنای روم مأمور حکومت شامات گردید؛ بدون اینکه اجازه ورود به خاک ایران و جنگ با دولت اشکانی را داشته باشد اما او چون مردی ثروت اندوز و طماع بود. می گفت: من باید ایران را تصرف کنم و دولت اشکانی را براندازم و مملکت هند و چین را هم بگیرم. وقتی این حرف بگوش سزار رسید برای اینکه او را در غرقاب و هلاکت اندازد و این رقیب را از پیش پای خود بردارد. از ناحیه گل نامهای به او نوشت و او را تحسین و تشویق نمود. اما آتیوس که یکی از وکلای ملت بود فهمید که کراسوس شخص سخیف و نادانی است. با جمعی از وکلا خواست جلو این سفر را بگیرد و نگذارد که کراسوس سبب نابودی خود و وهن دولت جمهوری روم را که به عظمت معروف و مشهور گردیده بود فراهم آورد. کراسوس که دید جمعی نمی خواهند که او به این سفر رود، متوسل به پمپه شد که او را کمک کند و تا بیرون شهر رم همراهیش کند تا آنهایی که میل به این حرکت او ندارند، نتوانند به منع وی به پردازند. پمپه خواهش کراسوس را پذیرفت. جلو دار موکب او شد چون در شهر عامه مردم او را قبول داشتند. به احترام او از جلو راه کراسوس دور شدند .جز آتیوس که پیش آمده زبان به ملامت و مذمت درازکرد و گفت: ای کراسوس آن چیزهایی که تو در خیال داری واهی است؛ افکارت سست است . خود را نابود و دولت جمهوری روم را بی عظمت خواهی نمود. بعد از این گفته، به یک نفر از سربازها حکم کرد که کراسوس را نگاه دارد.
اما سایرین چون دیدند پمپه از از کراسوس حمایت می کند، آتیوس را مانع شدند و نگذاشتند به کراسوس بیاحترامی کند. آتیوس را مجبور کردند که از رفتن کراسوس دست بکشد و آنرا به حال خود واگذارد و به دروازه رم آمد و کراسوس را نفرین کرد و عقیده رومیان این است که مسافر را چون دم دروازه شهر نفرین کنند از آن سفر خیر نخواهد دید. این بود که آتیوس جلو دروازه آمد و کراسوس را نفرین کرد. اما کراسوس به هر روش بود رو در سفر نهاد .
آن وقت کراسوس شصت ساله بود و از فرط عیش و خوش گذرانی، قوای خود را ازدست داده و هشتاد ساله می نمود. به شهر شام محل حکم رانی خود رسیده و به تهیه تدارکات هجوم و تسخیر و تصرف ممالک اشکانیان ایران پرداخت. و با قشون خود به کنار رود فرات آمد و پلی روی آن بسته و تمام سربازان را سالم از آن عبور داده و در بین النهرین که آن موقع خاک ایران بود مستقر شد. سلیس سردار اشکانی که سرحد دار آنجا بود، درقلعه (اشتیا ) متحصن شد. کراسوس او را در محاصره گرفت و بر او غلبه نمود. سلیس درجنگ زخمی سخت برداشته، به طرف پادشاه خود گریخت.