سورنا - بخش دوم

سورنا - بخش دوم

با وجود جوانی کار کرده و کارآزموده بود. چنانکه در بدو امر مردم به ارود شوریدند و او را از سلطنت محروم کردند، سورنا دامن جلادت و پردلی به کمر زده و او را صاحب و مالک تاج و تخت کرد

تاریخ ثبت: (1400/09/21 )  تاریخ بروزآوری: (1400/09/21 )

این مطلب (2,051)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

ارتاباز، پادشاه ارمنستان به کراسوس گفت: سربازان اشکانی بیشتر سواره نظام می‌باشند و در راههای کوهستانی دشوارتر است، تو باید ازاین راه به ایران حمله کنی، اما کراسوس به حرف ارتاباز ارمنی گوش نداد و از راه عراق حرکت کرد.

پادشاه ارمن از این کار سردار رومی ناراحت شد همراهیان خود را برداشت و به ارمنستان باز گشت.  کراسوس وقتی از روی شط فرات در حال عبور بود خود با جمعی از روی آن گذشتند. اما هنوز سپاه رد نشده که هوا طوفانی و رعد و برق شروع شد، لشکریان دچار تشویش و نگرانی گردیدند. دو مرتبه هوا برق زد و اسب، میراخور کراسوس را  به رود انداخت و راکب و مرکوب هر دو غرق شدند.  روز دوم  که اردو آماده حرکت شد اول چیزی که برای خوردن آوردند عدس و نمک بود رومیان درمراسم عزاداری عدس و نمک می خوردند آوردن عدس و نمک را به فال بد گرفتند.
در منزل سوم کراسوس بعد از این که از شط، گذشتند سران لشکر را جمع کرد و به آنها گفت: تمام اسباب و وسایل را سوزاندم راه برگشتی نیست پس باید با دشمن در آویزید.
این حرف چون در اردو پخش شد، موجب خوف و ناامیدی سپاهیان گردید.  درمنزل چهارم قربانی کردند و امعای آن را به دست سردار کل دادند،  و این را باید او در خاک زیر چادر خود دفن کند و یا بسوزاند هنوز به چادر نرسیده دست کراسوس لرزید و از دستش افتاد کسانی که آنجا بودند وحشت کردند. کراسوس به آنها گفت: نترسید دست من به علت پیری لرزید در موقع جنگ ضربت شمشیر مرا خواهید دید. بعد جلو داران سپاه خبر آوردند  که اثر دست و پای اسب سواران اشکانی که فرار کردند دیده می شود.
کاسیوس که مردی عاقل بود، به کراسوس گفت: در رفتن عجله نکن در یکی از این شهرها توقف کن تا لشکریان خسته استراحت کنند و برای جنگ آماده شوند.

سورنا سپه سالار ارود شخصاً مردی رشید و دلیر بود و در عنفوان جوانی و منتهای قوت بود و بیشتر از سی سال نداشت و با وجود جوانی کار کرده و کارآزموده بود. چنانکه در بدو امر مردم به ارود شوریدند و او را از سلطنت محروم کردند، سورنا دامن جلادت و پردلی به کمر زده و او را صاحب و مالک تاج و تخت کرد و شهر سلوسی که بر پادشاه یاغی شده بود،  سورنا دوباره آن را فتح کرد و مطیع نمود؛ و اول شخصی که بر برج و باروی این شهر بالا رفت  و بیرق اشکانی را برحصار آن کو بید سورنا بود.

 نتیجه جنگ بین چنین سردار عاقل رشید زبر دست، درمقابل کراسوس پیر خرفت نادان طماع خسیس بی کفایت معلوم است. شیخ اکبر عرب (ابکاروس) پیش قراولی سپاه روم را برعهده گرفت و اتفاقات و اخبار سپاه کراسوس را در خفا به سورنا می رساند و لشکریان روم را به صحرایی بی آب و علف و درخت کشاند جایی که تا چشم کار می‌کرد شنزار و پرخار بود وارد ساخت . عطش زیاد عساکر رومی را بی حال ومستأصل نمود. هیچ چیز نبود جزء بی آبی و دریایی از شن. در این وضع و احوال پیکی از طرف پادشاه ارمن رسید که سپاه جرار به سرداری ارود واردخاک ارمنستان شده و قشون ارمن باید از کشور خود دفاع کند و به این دلیل ما نمی توانیم به یاری شما بیابیم صلاح کار این است شما هم دست از حمله به ایران بر دارید و لشکر خود را به طرف ما بیاورید تا کمک یک دیگر سپاه ارود را شکست دهیم و با این عمل مراد ما حاصل می‌شود. کراسوس که از این گفته سخت متغیر شده بود با تمسخر به فرستاده سپاه ارمن گفت: برای سرداری مثل من ننگ و عار است که به دستور العمل دیگری حرکت کنم و به شاه خود بگو که من مصمم به معدوم کردن سورنا هستم و چون این کارا انجام دادم به ارمنستان خواهم راند و سزای نقض عهدی که از تو به ظهور رسید خواهم دادوخواهی دیدکه چه بر تو می آید. سرداران رومی که این تندی بی جا و بی مغزی را از کراسوس دیدند بیشتر از او مأیوس شدند و با افسوس به سکوت گذرانیدند وبه شیخ عرب که آنها را در این وادی خشک بی آب وعلف آورده مظنون شدند و به قتلش تهدید کردند شیخ عرب از مکرو حیله ای که داشت از گفتار آنها احساس ترس نکرد و با خوش رویی به آنها گفت دل تنگ نباشید همیشه محنت به،  به راحت آبستن است. (دل تنگ ومکدر نباشید؛ همیشه مدار عالم بر شدت و رخا می باشد؛ در اول عمر، اگر دچار نکبت و زحمت شدی، بدان که در آخر عمر سعادت و رفاه شامل حال تو می‌شود. چیزی که هست،  این است که صبر و تحمل باید تا فرج و آسایش رخ نماید. شما که به سختی  و حرمان  معتاد نبودید و طاقت رنج و مشقت نداشتید، چرا اقدام به این کار خطیر کردید واز مملکت آبادتان که به معموری ضرب المثل است و صحرایش سبز است و دشت آن خرم و باغات و جنگل های آن، از بهترین جاهای دنیاست بیرون آمدید به زمین خشک عربستان و عراق عرب سفر کردید و هوای رزم و کارزار با لشکر اشکانی نمودید
شیخ عرب،  روز سرداران رومی را به این حرفها مشغول ساخت و از خیال اذیت و آزار انداخت؛ اما چون شب فرارسید و پرده ظلمت همه جا گسترده شد از اردوی رومی‌ها خارج شده و خود را به لشکر سردار ایران رساند.

روز دیگر،  کراسوس با جبه سیاهی خود را به سربازان روم نشان داد و از و از آنجا که رسم سپه سالاران روم این بود که در اوان لشکر کشی و سپهبدی، جامه سرخ می‌پوشیدند، سیاه پوشیدن کراسوس در نظر آنها امری غریب به نظر آمد واین را به فال بد گرفتند و بسیار غمگین شدند. کراسوس بعد از این کار بی جا و حرکت ناهنجار، همراهان خود را مکدر و متوحش ساخت.  فوراً تغییر لباس داد و جامه سرخ پوشید، اما کار از کار گذشته بود همراهان او بد دل و افسرده شده بودند، دستور داد پیادهها به سرعت راه پیمایند،  یعنی با سوارها هم قدم شوند و معلوم است که این قِسم حرکت، پیاده را خسته و بی کاره می نماید و در وقت جنگ کاری نمی توانند انجام دهند.

برچسب: اشکانیان; حران; روم
اثر یا گردآوری: رحمان کاظمی;منبع:   -  لینک منابع:   -  

 اشکانیان
 حران
 روم
1403/07/13 17:37
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: