فراآتیس سوم ملقب به تئوس(خداوند) به جای پدر خود سیناتروسیس هنگامی به تخت سلطنت اشکانی نشست که قوس دولت میتراداتیس، پادشاه پونتوس، رو به نزول نهاده بود. تیگرانس پادشاه ارمنستان، همپیمان او، گرچه قسمتی از کشور خود را از دست داده بود، هنوز یکی از اشخاص برجسته در مشرق زمین به حساب میآمد. جریان حوادث خواه و ناخواه پادشاه پارت را احاطه کرد و در گرداب فشار و کشمکش بینالمللی فروافتاد. اندکی قبل از آنکه جنگ تیگرانوسرتا (Tigranocerta) در سال ۶۹ پ.م اتفاق بیفتد، میتراداتیس، پادشاه پونتوس، و تیگرانس، سلطان ارمنستان، کسی را نزد پادشاه پارت، فراآتیس، فرستاده و حمایت او را در برابر رومیان خواستار شدند و وعده کردند که هفتاد وادی را دوباره به او باز میگردانند. افزون بر این ناحیهی آدیابن و شمال بینالنهرین را در عوض به او واگذار خواهند کرد. میتراداتیس پیشنهاد کرد که فرهاد از بینالنهرین حمله کند تا آنکه او و همپیمانش، تیگرانس، از ارمنستان پیش برانند و به این ترتیب لوکولوس سردار رومی را از مرکز آذوقه و خواربار جدا سازند. لوکولوس بعد از آنکه در نبرد بر دشمنان پیروز شد از این مذاکرات محرمانه آگاه شده و او نیز بعضی از یاران خود را نزد فرهاد فرستاده تهدید کرد که مبادا قوای او به یاری میتراداتیس و تیگرانس به میدان آید، البته در مقابل حقالسکوتی به او خواهد داد. فراآتیس به هر دو طرف وعدهی مساعدت داد و هر دو دشمن یقین کردند که او با آنها همراه است. هنگامی که لوکولوس سردار رومی در ناحیهی گوردوئن(Gorduene) (کردستان شمالی) بود جوابهای نویدبخش پادشاه پارت به او رسید، ولی دوباره سکس تیلیوس(Sextilius) (یکی از سرداران) را به نمایندگی نزد پادشاه پارت فرستاد که مذاکرات را ادامه دهد. فرهاد چنین استنباط کرد که این صاحبمنصب برای آن به تختگاه آمده است که از حرکات و سکنات پادشاه پارت تفتیش کرده و او را مراقبت کند، سرانجام نتیجهی نهایی آن شد که پادشاه اشکانی در عمل هیچ یک از دو طرف را یاری نکرد، بلکه کوشید به روش سیاسی دوطرفه بازی کند.
وقتی که سردار رومی لوکولوس حس کرد که میتراداتیس و تیگرانس هر دو به قدری ضعیف شدهاند که دیگر از جانب آنها خطری متصور نیست تصمیم گرفت که به کشور پارت حمله کند. پس سرداری به نام سورناتیوس(Sornatius) مامور شد که با سپاهیان خود از پونتوس به سوی ناحیهی گوردوئن حملهور شود، ولی سپاهیان او از حرکت خودداری و سرپیچی کرده و حتی تهدید کردند که پونتوس را نیز تخلیه خواهند کرد. وقتی که خبر این طغیان لشکر به لوکولوس رسید سپاهیان او نیز طغیان کردند، پس رومیها ناچار شدند که از حمله به پارت صرفنظر کرده و فقط به جنگ با ارمنستان اکتفا کنند.
در سال ۶۶ پ.م در زمان مانی لیا، سردار رومی پومپه، به جای لوکولوس منصوب شد. او به سرعت قراردادی با فرهاد شاه اشکانی منعقد که بیطرفی خود را حفظ کند و این عینا مانند قراردادی بود که پیشتر با پارتها بسته بودند. لیکن شاهزادهی جوان، فرزند تیگرانس پیر که علیه پدرش بیفایده سر به طغیان برداشته بود، به فرهاد پناه برد و او را تحریک کرد که به خاک ارمنستان حمله کند و آن کشور را از پدرش بازپس گیرد. فرهاد با آنکه عهدنامهی بیطرفی با پومپه بسته بود سرانجام با تردید بر این امر رضا داد، اما میتراداتیس، پادشاه پونتوس، چون از عهدنامهی پادشاه پارت با رومیها باخبر شد به وحشت افتاد و با آنها از در صلح و آشتی درآمد.
لشکریان پارت حرکت کرده به شهر آرتاکساتا (آردشات، ایروان_تختگاه ارامنه) تاخت و چون محاصرهی آن به طول انجامید، فرهاد قسمتی از سپاهیان خود را در امر شاهزاده تیگرانس جوان گذاشته و خود به کشور پارت بازگشت. تیگرانس پدر به میدان جنگ آمده پسر را شکستی سخت داد. این بار شاهزاده به میتراداتیس پناه برد، ولی دید که او در آن اوقات در کمال ضعف و ناتوانی است. پس به ناچار خود را به پومپه، سردار رومی، تسلیم کرد. شاید این شاهزاده بنابر توصیهی فرهاد به این عمل اقدام کرده باشد. به هر حال به هدایت و راهنمایی آن جوان، سردار رومی به سوی شهر آرتاکساتا رو آورد. تیگرانس پیر چون طاقت مقاومت نداشت به حکومت پومپه تسلیم شد. کار بر تقسیم دیار ارمنستان انجامید. ناحیهی سوفن (ارمنستان جنوبی) و گوردوئن را به تیگرانس جوان دادند و قسمت اصلی ارمنستان را به تیگرانس پیر واگذاشتند به شرط آنکه دیگر در فکر حملات خود به کشور شام نباشد.
اندکی نگذشته که باز بین آنها کار به درگیری کشید و پومپه ناگزیر تیگرانس جوان را دستگیر کرد و ناحیهی کاپادوکیه را به پادشاه اصلی خود آریوبارزانس اول واگذاشته و ناحیهی سوفن و گوردوئن نیز به اسم زیر حکم او درآمد، ولی در عمل به این نواحی دست نیافت. در ۶۵ پ.م پومپه به جنگ دامنهداری علیه آلبانیها (داغستان، شیروان) و ایبریها (گرجستان) اقدام کرد و تصاحب ارمنستان را به عهدهی سرداری به نام افرانیوس محول کرد.
پومپه در فتوحات پیش رفته طی سه روز راه به نزدیکی دریای خزر رسید و حتی خیال حمله به هندوستان را در سر میپرورانید و از مسافت راه به آن کشور پرس و جو میکرد، ولی حوادث او را مجبور کرد که از پیشرفت خودداری کرده بازگردد. در آن اوقات یکی از سرداران پومپه موسوم به گابینیوس از وادی فرات عبور کرده به ساحل دجله تاخت و تاز کرد و فرهاد که از دستگیری شاهزاده تیگرانس جوان آگاه شد لشکری آماده کرد و به گوردوئن تاخت و آنجا را به زور از تیگرانس پدر بازپس گرفت. در همان هنگام که پومپه با سپاه خود از خاک ارمنستان سفلی عبور میکرد، سفیران و ایلچیان از جانب حکمرانان ماد و ایلام نزد او آمده بودند چون شنیده بودند که رومیان به داریوش، حکمران ماد، حمله کردهاند. فرهاد اشکانی نیز سفیری نزد آن سردار بزرگ فرستاده و چون از حملات گابینیوس آگاه شده بود از در دوستی درآمده و از او خواهش کرد که سردار رومی شاهزاده تیگرانس جوان داماد او را آزاد کند و به او بسپارد و در همان حال سرحد میان دو مملکت روم و پارت را رسما رود فرات بشناسند.
پومپه در مقابل درخواست کرد که پادشاه اشکانی باید به سرعت ناحیهی گوردوئن را که تصرف کرده پس دهد و همچنین از تسلیم آزادی تیگرانس جوان نیز خودداری کرد و دربارهی شناسایی خط سرحدی بین دو کشور همین قدر گفت که سرحد روم با سرحد پارت مشترک باشد. ولی چون سفیر فراآتیس دستوری دربارهی تخلیهی گوردوئن نداشت، پومپه نامهای با کمال اختصار به فرهاد نوشته و در آن نامه او را به جای شاهنشاه فقط به لقب شاه خطاب کرد، زیرا در نظر داشت که این لقب را مخصوص تیگرانس پیر پادشاه ارمن بدارند. پس بدون اینکه منتظر جواب نامهی خود باشد افرانیوس سردار خود را مامور کرد که به آنجا حمله کرده و آن ناحیه را تصرف کند. معلوم نیست که این امر با جنگ انجام شده یا خیر، ولی در هر حال ناحیهی گوردوئن را از دست پارتها گرفته و به تیگرانس پادشاه ارمنستان واگذار کردهاند و افرانیوس برخلاف عهدنامه که با پارتها داشته لشکریان خود را از خاک بینالنهرین شمالی عبور داده به شام برد، ولی در این سفر دچار مشکلات و شداید سخت شده عدهی بسیاری از سپاه او تلف شدند.
زد و خورد میان تیگرانس ارمنی و فرهاد اشکانی باز متوقف شد. در سال ۶۴ پ.م هنگامی که پومپه در سوریه بود ایلچیان از دو جانب نزد او آمده از او کمک خواستند. برای آنکه به پادشاه دستنشاندهی خود در ارمنستان، یعنی تیگرانس، یاری کند عذری آورد و جواب داد که در آن مورد کاری نمیتواند بکند و باید ببیند اوامر مجلس سنای روم در این موضوع چه خواهد بود؛ ولی در همان حال سه نفر صاحب منصب عالی مقام را مامور و گسیل کرد که اختلاف سرحدی بین آن دو پادشاه را حل و فصل کنند. گویا آنها قرار گذاشتند که ناحیهی آدیابن در تصرف فرهاد بماند و دو ناحیهی گوردوئن و نصیبین به تیگرانس واگذار شود. شکی نیست که ایلچیان انجام کار خود را آسان یافتند، زیرا ملاحظه کردند که هر دو پادشاه سرانجام پی بردهاند که مصلحت نیست قوای خود را در کشمکشهای جزئی بین خود بیهوده تلف کنند، بلکه باید خود برای مقاومت در برابر دشمن مشترک یعنی رومیها آماده و مهیا سازند.
فرهاد، فراآتیس سوم، حدود سال ۵۸ یا ۵۷ پ.م به دست پسران خود ارودس(ارود) و میتراداتیس به قتل رسید و آن دو بلافاصله بر سر تاج و تخت با یکدیگر به ستیزه و پیکار برخاستند.
بنابر شواهدی که از مطالعهی مسکوکات آن زمان به دست میآمد معلوم میشود همانطور که مورخان قدیم نوشتهاند عاقبت برادر بزرگتر یعنی میتراداتیس فیروزی یافته بر تخت سلطنت نشسته است. این پادشاه که مرکز عمدهی کشورش ایران بود دست به کارهایی زد و رفتاری پیش گرفت که منفور عام و خاص شد و نجبا و اشراف ملک او را از مملکت اخراج کرده و برادرش ارود را به جای او به سلطنت برگزیدند.
میتراداتیس ناگزیر فرار کرد و نزد سردار رومی گابینیوس پناه برد به او التماس کرد که یاریاش کند تا مملکت از دست رفته را دوباره به چنگ آورد. گابینیوس برای مداخله در این کار یک مدرک و بهانهی قانونی به دست آورده بود و آن اینکه به موجب فرمانی که به نامش از سنا صادر شده حوزهی فرمانروایی او را ممالک شام و عربستان و ایران و بابل ذکر کرده بودند. پس آن فرماندار رومی با لشکری به قصد ایران از فرات عبور کرد، ولی در همان وقت بطلیموس یازدهم(ملقب به التیس)که او را نیز از مملکتش، یعنی ملک مصر، اخراج کرده بودند به او پناه برده و از سردار رومی درخواست کمک کرد و پولی که برای این کار هدیه میکرد بیش از آن مبلغی بود که میتراداتیس پادشاه اشکانی تقدیم میساخت. میتراداتیس با یکی از یاران خود به نام اورسامیس نزد فرماندار مانده و همچنان همراه او بود تا آنکه رومیها در جنگ با نبطیها غالب شده و در ۵۵ پ.م راه مصر را هموار ساختند.