روحانیون دیوبند هم عقاید ماتریدیان و هم تفکرات اشعری را در دروس و نوشته هایشان مورد استفاده قرار می دادند و به همین دلیل ایشان را «ما تولیدی آن به اشعری گرا» توصیف کردند آنچه مسلم است دیوبندیان مانند بسیاری از مسلمانان هند حنفی مذهب بودند (محمدطیب ۲۰۰۹ -۲۱۱ -210).
محمد قاسم نانوتوی از علمای دیوبند در کتاب "تزکیه العقیده" مواردی مانند: قدرت بدون واسطه و منحصر به بعد خداوند، عدم وساطت قانون طبیعت، تابعیت عقل نسبت به سنت پیامبر، استناد به احادیث راویان حدیث ثقه لزوم پذیرش اجتهاد فقهای صحابه تابعی"سلف صالح" را مورد بحث قرار داده است و استدلال می کند: "خداوند نیک است؛ نه آنکه خداوند آنچه را نیک فرمان می دهد. وی معتقد بود: احکام اسلام الزاماً با طبیعت مطابقت ندارد و در کتاب "تقدیر دلپذیر" خط مشی فکری اش را برای ستیز با یهودیت، مسیحیت و آیین هندو پایهگذاری کرده است (هاردی ۱۳۶۹: ۲۳۴).
دیوبندیان معتقد بودند سیرت نبوی در ضمن سنت میآید و جزء امور دینی است و هیچ بخشی از امور دینی وجود ندارد، مگر آن که متصل به آثار سنت پیامبر باشد. آنان روش اعتقادی پیامبر را "علم کلام"، روش انجام احکام عملی را فقه و روش تربیتی و اخلاقی پیامبر را تزکیه و احسان می نامند و معتقدند شریعت از چهار منبع قرآن مجید، سنت رسول خدا، اجماع امت و اجتهاد اخذ میشود (محمد طیب ۲00۹: ۱۶۰-149) آنان تمامی صحابه را متقی و عادل و همه را مورد احترام و حجت میدانند و رفتار آنها را معیار سنجش افراد قرار میدهند. به نظر دیوبندیان رابطه امت اسلام و صحابه تنها از بُعد تاریخی نیست؛ بلکه پیوندی بر اساس محبت و احترام است. پرداختن به مشاجرات و اختلافات صحابه و مناقشه بر سر آن نیز، نشانهی ضیق قلبی بوده و معتقدند اگر صحابه در امور اجتماعی به خطا رفته باشند باز هم دارای اجر هستند و روا نیست اختلافات صحابه به معصیت توصیف شود؛ زیرا آنان معصوم نیستند و اگر هم معصیتی هم داشتند، باز با ارادهی قلبی نبوده؛ بلکه فقط دارای انگیزه خارجی بوده است (محمد طیب۲۰۰۹ م: ۱۷۴- ۱۶۷).
یکی از فعالیتهای مهم دیوبندی ها ایجاد جماعت تبلیغ بوده است "محمد الیاس" جماعت تبلیغ و بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۵م در شمال هندوستان به وجود آورد پس از درگذشت وی نیز پسرعمویش "انعام الحسن" رهبری جماعت تبلیغی را برعهده گرفت. (گرهلم و لیتمن ۱۳۷۸: ۲۰۵) امروزه رهبری جماعت تبلیغ به صورت شورایی است که مرکز آن در "رائیوند" از توابع لاهور پاکستان است. هدف این جماعت تبلیغ آن در بین تودههای مردم بود (ندوی ۱۹۹۷: ۲۹۳) انگیزهی اصلی به راه انداختن جماعت تبلیغ را چه بسا باید حرکتی برای جایگزینی نقش مدارس ثابت به حساب آورد این جماعت مانند مدارس سیار به تعلیم و افراد فقیر و بی سواد میپرداخت، لیکن به مرور این جماعتها تبلیغاتشان را بین بازرگانان ثروتمند دهلی نیز گسترش دادند آنان از این تعیین زمان فراخواندن تجار به رعایت قوانین شرعی در معاملات آن را تشویق می کردند بخشی از وقتشان را به فعالیتهای تبلیغی اختصاص دادند که جماعت تبلیغی را با موفقیت های درخشانی دست یافتند به طوری که به زودی فعالیتشان را در اغلب کشورهای عربی، ترکیه، بریتانیا و ژاپن گسترش دادند و یک شبکه بین المللی را از طریق ایجاد نمودند. امروز جنایتهای تبلیغ در شمال هند، بنگلادش و پاکستان نفوذ فراوانی پیدا کرده و حوزه فعالیت خود را افزون بر اروپا در ایالات متحده آمریکا و کانادا نیز گسترش داده است. (گرهلم و لیتمن ۱۳۷۸: ۲۰6)
در جماعت تبلیغ، از همهی طبقات حضور دارند. افراد بیسواد و مستضعف با افراد تحصیلکرده و ثروتمند همگی در تبلیغات شرکت می کنند. چه بسا افرادی در جماعت تبلیغ شرکت می کنند از نظر معلومات دینی در سطح نازل می باشد؛ لیکن به سهم خود برای امر تبلیغ وظیفه را به عهده میگیرند. از بین ایشان فردی به عنوان امیر انتخاب می گردد که ممکن است از سایرین جایگاه اجتماعی پایین تری داشته باشد. امیر تمامی کارها را با مشورت دیگران میکند و در اصل خدمتگزار گروه است (ژوری ۱۳۸۹: ۲۸) آنان بر این باورند که هر مسلمان باید دستکم سه روز در ماه، چهل روز در سال و چهار ماه در طول عمر خویش در جماعت تبلیغی شرکت داشته باشد.(کاندهلوی، ۱۳۸۹: ۵۲)
جماعت تبلیغ نخست فعالیت هایشان را بیشتر بین طبقات کم سواد جهان اسلام متمرکز کردند. ایشان برخلاف برخی جنبشهای اسلامی دیگر مانند اخوان المسلمین، از نخبگان گرایی به صراحت انتقاد می نمایند. حوزهی فعالیت ایشان هم چنین طبقات متوسط شهری نظیر کارکنان دولتی و کسبه و کارگران را در بر میگرفت.
دیوبندیها مواضع بیطرفانهای را در عالم سیاست پیش گرفتند. مشایخ آنان با این که علیه استعمار انگلیس مبارزه نمودند. به دلیل که طمع شکست را در شورش 1857م. هند چشیدن؛ از مبارزه مسلحانه پرهیز میکردند (الالوانی، ۱۹8۶: ۳۶۴) جماعت تبلیغ با تجربهای که از جنبشهای اسلامی هند به دست آورده بود، خود را وقف فعالیتهای فرهنگی نمود. (گرهلم و لیتمن ۱۳۷۸: ۲۰8)