داخل این جعبه یک باتری و یک سیستم عطرافشانی تعبیه شده که طبق دستور یا اصطلاحاً "بر اساس تقاضا" از خودش عطر پخش میکند و دوئرنیک اسمش را گذاشته "حبابک عطر".
این مبتکر ساکن هلند، یکی از بنیانگذاران استارتآپ سنترونیکس است که قبل از این هم یک ماشین تولید عطر ساخته است. این دستگاه بر اساس پاسخ مشتری به یک سری پرسش مشخص، عطر دلخواه مشتری را تولید میکند. حالا دوئرنیک تصمیم گرفته از همان فناوری برای تولید نمونه کوچکتری استفاده کند که تولید دیجیتالی رایحه هرجایی ممکن باشد.
فکر کنید یکی از این گردنبندها را به گردن میاندازید و میروید سینما و یک اپ را باز میکنید تا در مواقع کلیدی، بوهایی را از خودش ساطع کند. البته دوئرنیک تأکید میکند که خیلی مانده تا دستگاه نهایی آماده استفاده شود. اندازه دستگاه و عمر باتری و همچنین کیفیت رایحهها و چگونگی پخش آنها هنوز با حالت ایدهآل فاصله دارد.
دوئرنیک میگوید: :ایده اولیه ما روی نمونه جواب داده و تا امروز هیچ دستگاه دیگری ساخته نشده که به این روش کار کند. بنابراین داریم برای ثبت اختراع اقدام میکنیم."
امیدوارند در قدم بعدی بتوانند با تمرکز روی ظرافتهای طراحی، سرمایهگذار جذب کنند تا برای تولید یک نسخه قابل پوشیدن پول کافی داشته باشند.
البته دوئرنیک اولین فردی نیست که تلاش کرده برای تجربه غوطهور شدن در حواس، از "پخش بو بر اساس تقاضا" استفاده کند. او میداند که پیش از او مبتکران دیگری نیز در این راه قدم گذاشتهاند و شکست خورهاند.
حتی میگویند در یونان باستان هم تلاشهایی در این زمینه شده است. در یک شعر کهن میخوانیم که چطور بالهای کبوتران را به روغن معطر آغشته کرده بودند تا پرندگان با بال زدن خود در خلال جشن، عطر را در فضا بپراکنند.
در اوایل عصر ظهور سینما هم تلاشهایی برای اضافه کردن رایحه به تجربه فیلم دیدن انجام گرفت. سال ۱۹۱۶، مالک یک سینما فضای سالن را در زمان اکران مسابقه فوتبال آمریکایی "جام رز" با روغن گل رز معطر کرد.
بعد از آن تکنولوژی اسملوویژن آمد (یا همانطور که اول نامگذاری کرده بودند: سنتوویژن). این تکنولوژی در یک نمایشگاه بینالمللی در نیویورک در سال ۱۹۳۹ رونمایی شد. دستگاه تقریباً مجموعهای از لولههایی بود که روی صندلی تماشاگران نصب میشد و یک پخشکننده رایحه داشت که همزمان با نمایش یک تصویر خاص عطر را آزاد میکرد.
اما تا ۱۹۶۰ طول کشید تا این فناوری اسم و رسمی پیدا کند. در این سال فیلم "عطر راز" اکران شد که یک فیلم معمایی بود و سکانسهای مهمی از فیلم با کمک این فناوری و رها کردن رایحههای مرتبط، به اوج خودش میرسید؛ مثلا در صحنهای که آدمکش پیپ میکشید.
اما فیلم و اسملوویژن هر دو شکست خوردند و مشکل اصلی این بود که عملکرد دستگاه دقیق نبود. ناهماهنگی زمانی دردسر درست میکرد و بوها آنقدر پراکنده بودند که تماشاگر تجربه خوشایندی نمیداشت.
تخلیه رایحه قبلی از فضا برای آزادسازی عطر بعدی نیز دردسرساز بود. یک سیستم رقیب به نام آروماراما هم نقصهای مشابهی از خودش نشان داد.
جان والترز، کارگردان فیلم پلیاستر در اوایل دهه ۸۰ میلادی از کارتهایی استفاده کرد که با خراشیدن رویشان، رایحه آزاد میشد.
در دهه ۹۰، استارتاپ دیجیسنتز ایده "آیاسمل" را معرفی کرد که توانسته بود سرمایهای ۲۰ میلیون دلاری جذب کند تا یک دستگاه خانگی بسازد که به پورت یواسبی کامپیوتر متصل میشد. بو از یک کارتریج قابلتعویض پخش میشد، مانند یک چاپگر اینجکت. مشکل اینجا بود که این فناوری هم خوب کار نمیکرد، عطرها با هم آمیخته میشدند و تشخیص هر کدام سخت میشد. در پایان سال ۲۰۰۱، که جهان در تب و تاب بحران اقتصادی پس از حمله به برجهای دوقلوی نیویورک بود، کفگیر این شرکت هم به ته دیگ خورد.
حتی حالا هم که دنیای سرگرمی از نظر فناوری بسیار پیشرفت کرده و با هدستهای واقعیت مجازی و نمایش در فضای باز در میان تماشاگران اشباع شده، استفاده از رایحه، عنصری است که دور از دسترس به نظر میرسد و موانع سختی پیش رو دارد. با اینکه دوئرنیک مطمئن است تلاشهایش مانند دیگران شکست نخواهد خورد، باید بر یک سری چالشهای بزرگ فائق آید.
شاید یکی از بنیادینترین مشکلات این باشد که ما هنوز کاملا نمیدانیم حس بویایی چطور عمل میکند.
سال ۱۹۹۱ دو دانشمند از دانشگاه کلمبیا در نیویورک، پژوهشی را منتشر کردند که نشان میداد حس بویایی بر هزار ژن مختلف، یعنی حدود ۳ درصد کل ژنوم ما متکی است. این ژنها گیرندههایی را که فضای کوچکی از بافت را اشغال کردهاند و در بخش فوقانی حفرههای بینی هستند، شکل میدهند.
هر سلول در این بافت حس بویایی تنها یک نوع حسگر دارد، اما وقتی مولکولهای بودار مختلف روی آنها فرود میآیند، با فرستادن پیامهایی به مغز، این امکان را به ما میدهند که حدود ده هزار بوی متفاوت را تشخیص بدهیم.
لیندا باک و ریچارد اکسل، دو دانشمندی بودند که بابت این پژوهش جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی سال ۲۰۰۴ را کسب کردند. اما اینکه دقیقا چگونه یک بو گیرندههای حس بویایی ما را فعال میکند تا این پیامها را ارسال کند، موضوعی است دانشمندان برایش در پی پاسخ هستند.
ساسکیا ویلسون-براون، بنیانگذار موسسه غیرانتفاعی هنر و حس بویایی در لسآنجلس کالیفرنیا، توضیح میدهد که دو نظریه درباره چگونگی عملکرد سیستم بویایی ما وجود دارد. نخستین نظریه میگوید وقتی یک مولکول از گیرندههای سیستم بویایی ما عبور میکند، نیروهای الکترواستاتیک ضعیف بین اتمها باعث تولید انرژی ارتعاشی میشوند. این فرکانسهای ارتعاشی به پیامهای الکتریکی تبدیل میشوند که دادههای مرتبط با آن بو، از طریق آنها برای پردازش به مغز ارسال میشوند.
نظریه دوم که بیشتر پذیرفته شده است، میگوید مولکولهای یک بو مانند یک کلید در قفل عمل میکنند و به این شکل دستور میدهند تا پیامهای عصبی به سمت مغز ارسال شوند. ویلسون- براون میگوید ساخت یک دستگاه بویایی هوشمند مانند این است که از یک هنرمند قرون وسطی بخواهید پیش از آنکه اصول اولیه پرسپکتیو را درک کرده باشد، یک نقاشی کاملا منطبق بر واقعیت بکشد.
او اضافه میکند: "بو شبیه رنگ نیست که مثلا مبتنی بر مدل رنگی آرجیبی (که بتوانیم هر رنگی را با ترکیب قرمز، سبز و آبی بازتولید کنیم) باشد یا حتی مدل سیاموایکی (مدل دیگری که برای چاپ رنگی به کار میرود) که بتوانیم هر رنگی را بازتولید کنیم. هر بویی اجزای ترکیبی خودش را دارد."
با اینکه بعضی از رایحهها تنها با یک نوع مولکول آزاد میشوند، اغلب آنها ترکیبی از مولکولهای مختلف هستند که هر کدام از آنها
چندین گیرنده را تحریک میکند. در کنار این، گرچه ترکیبات شیمیایی مشخصی در رایحهها یافت میشود و در بعضی از آنها نقش مهمی دارند، مشکل بتوان تنها با دانستن فرمول شیمیایی پیشبینی کرد که هر مولکول چه بویی از خود تولید میکند.
یک مثال خوب برای این موضوع را میتوانید در سه مولکولی که از لحاظ شیمیایی به یکدیگر شبیهند و به لاکتونها معروفند، بیابید. با اینکه همگی آنها ساختار شیمیایی مشابه دارند، یکی بوی نعنایی دارد، دیگری عطر کره میدهد و سومی هم بوی کافور دارد.
این موضوع پیشبینی و بازتولید مصنوعی بوها را بینهایت سخت میکند، بهخصوص که رمز و راز تولید مصنوعی عطر از سوی شرکتهای چندملیتیِ شدیدا پنهانکار، محافظت میشود.
اولیویا جزلر، بنیانگذار شرکت مشاوره "آینده بو" - که برای برندهایی از جمله ویکتوریاز سکرت و دیور عطر تولید میکند - میگوید: "کل پژوهشهای خوبی که در زمینه تولید رایحه وجود دارد، در آزمایشگاه پنج شرکت در دنیا انجام میشود."
مانع دوم بیشتر فرهنگی است تا زیستشناسی: بو چندان خوشنام نیست.
جزلر در آزمایشگاهی در دانشگاه ساسکس بویایی و حواس دیگر را مطالعه کرده اما میگوید آن دقت دقیق آکادمیک در زمینه بو به ندرت دیده میشود.
او میافزاید: "بویایی کماهمیتترین حس تلقی میشود و به همین خاطر کمترین میزان پژوهش روی آن انجام شده است. اما بویایی تنها حسی است که در آن محرک با مغز تماس مستقیم برقرار میکند. مولکول از حفرههای بینی بالا میرود و مستقیما با گیرندههای حس بویایی تماس برقرار میکند و پیام به بادامه مغز انتقال مییابد."
از نظر اولیویا جزلر، همهگیری این یک سال ممکن است ناخواسته به درک اهمیت بو کمک کند. او میگوید: "از آنجایی که از دست دادن حس بویایی یکی از نشانههای بیماری کووید-۱۹ بود، آدمها بیشتر درک کردند که این حس چقدر مهم است."
ما نسبت به بوهایی که حالمان را به هم میزند، حساستریم اما رایحههایی که به نظر ما نفرتانگیزند، بیشتر مواقع شدیدا به یک تفاوت ژنتیکی کوچک بدن خود ما بستگی دارند. به همین دلیل است که سخت است بدانیم از هر عطر چقدر باید آزاد شود تا برای فرد دیگری شدید به نظر نیاید.
گریس بویل، فیلمسازی است که با رایحههای دستساز فراوانی کار کرده است. او شرکت تولید ویدیوی "د فیلیز" - به معنای سرگرمی آینده - را اداره میکند که نامش را از کتاب علمی-تخیلی "دنیای قشنگ نو" اثر آلدوس هاکسلی الهام گرفته است.
بویل میگوید که اغلب در فرآیند تولید اثر، بو به مراحل آخر تنزل پیدا میکند که در نتیجه بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. برای آنکه بو بتواند به عنوان یکی از اجزای اصلی در صنعت سرگرمی نقشی داشته باشد، باید از ابتدای کار در سناریو آورده شود.
او میافزاید: "شما نمیتوانید یک قطعه را که برای کلارینت بنویسید بعد با پیانو آن را بنوازید و انتظار داشته باشید که جواب هم بدهد."
به نظر بویل، به جای آنکه بوی نان تازه را در یک صحنه فیلم که در نانوایی اتفاق میافتد، از طریق هدست تماشاگر بیرون بدمید، بهتر است ادوکلن قاتل را برای تماشاگر پخش کنید تا این پیام را به تماشاگر بدهد که او وارد اتاق شده اما شخصیت اصلی فیلم هنوز آگاه نیست. در این مورد انگار که حس بویایی جای موسیقی را گرفته و تنش سکانس را بالا میبرد.
سومین مشکلی که برای وارد کردن بو به صنعت سرگرمی وجود دارد پول است.
هزینههای بالا مطمئنا دلیل عدم موفقیت آروماراما و رقبایش بود چون باید سالنهای سینما را علاوه بر پروژکتور، به سیستمهای عطرپراکنی مجهز میکردند که به پول امروز، معادل ۲۵۰ هزار دلار برای هر سالن آب میخورد.
جکی موری، کارشناس واقعیت مجازی که پیش از راه انداختن شرکت خودش یک دهه در موسسه فناوریهای خلاقه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی کار میکرد، از دهه ۸۰ میلادی در زمینه تولید مصنوعی رایحه فعالیت میکند. او دستگاههای مختلفی را در خلال دهههای گذشته آزمایش کرده است. تازهترین آنها یک قلاده است که عطر به جای اسپری، روی یک فیلتر کاغذی آزاد میشود. او میگوید با این روش میتوان سریعتر عطر جدید را جایگزین کرد چون مولکولهای کمتری آزاد میشوند.
به گفته موری، "ناکامی ما به این دلیل است که کسی نمیخواهد در این زمینه سرمایهگذاری کند، نمونهاش اسملوویژن. سرمایهگذاران انتظار برگشت سود بالا دارند، چیزی که بشود در مقیاس بالا تولید کرد و میپرسند چطور به فروش ۵۰۰ میلیونی میرسید؟ چنین بازاری فعلاً وجود ندارد."
اما بعضیها هم از این نگرانند که دلیل این ناکامی چیزی بسیار سادهتر از این باشد: فقدان تمایل به عطرپراکنی دیجیتال.
دیوید ادواردز مهندس علوم زیستی در دانشگاه هاروارد و مخترع یک "بلندگوی عطری دیجیتال" به نام سیرانو است. این دستگاه که سال ۲۰۱۶ به بازار آمد، با کارتریج کار میکرد، میتوانست ده نوع مختلف بو تولید کند و قیمت هر دستگاه هم ۴۹ دلار بود.
ادواردز میگوید: "معمولا میبینیم که مصرفکننده از دستگاه سر در نمیآورد و تمایلی به آن ندارد." بیشتر دستگاههای سیرانو روی میزها خاک میخوردند و بعد از مدتی هم خط تولیدش متوقف شد.
سرنوشت مشابهی هم برای "سِنتی" رقم خورد که با کارتریج کار میکرد و نتیجه تحقیقات مهندسش آدرین چوک، بنیانگذار موسسه مالزیایی ایمجینیرینگ بود. به گفته چوک بیشتر دستگاهها را زوجهای جوانی خریدند که میخواستند از راه دور برای هم عطر رز و شکلات بفرستند. او میگوید: "برای مدت کوتاهی سرگرمتان میکند اما چند بار دلتان میخواهد چنین کاری را تکرار کنید؟"
با این حال، شکست پروژه "سنتی" چوک را بر آن داشت تا روی ساخت دستگاه دیگری تمرکز کند که به روش کاملا متفاوتی کار میکند. این دستگاه از طریق الکترودهایی که داخل سوراخ بینی کار گذاشته میشوند، گیرندههای حس بویایی را تحریک میکنند. از این راه مشکل تعویض بوها با کارتریجهای گران حل میشود و از آزمایشهایی که کرده، نتایج رضایتبخشی هم گرفته است. اما این وسیله مشکل ویژه خودش را دارد.
او میگوید: "آیا آدمها حاضرند همانطور که توی اتاق نشستهاند الکترود به دماغشان وصل کنند؟ حتی در شرایط معمولی هم امکانش کم است اما در زمانه ویروس کرونا، احتمالا بدترین پژوهشی است که میتوانید در دست داشته باشید. امسال اصلا نتوانستم روی این پروژه کار کنم."