امروالقیس(*) بینِ رومیان و ساسانیان
سرنوشتِ هتره و پالمیر روشن کرد که سیاست در امورِ مربوط به عربها از همان قرنِ سوم در روابطِ بینِ روم و دولتِ ساسانی چه سهمِ بزرگی داشته است. فعالیتهای سیاسیِ اودئنات که در خدمتِ رومیان بود(7/266_۲۶۰ م.) آشکار ساخت که تا چه اندازه هر یک از امرای عرب در رویدادها تأثیرگذار بودهاند و چگونه آنان در این ضمن به مقاماتِ عالی دست یافتهاند. کوششهای آغازینِ ساسانیان برای دخالت دادنِ قبایلِ عربِ ساکنِ خارج از مرزها در ملاحظاتِ سیاسی، خود در تسریعِ این امر دخیل بود.
در زمانِ پایهگذاریِ دولتِ ساسانی، یعنی اردشیر اول(۲۴۰-۲۲۴ م.)، غیر از هتره، حیره مرکزِ مهمی به شمار میرفت. سقوطِ سلسلهی اشکانی از نظر عربهایی که در این منطقه بودند به معنیِ آغازِ مرحلهای از دگرگونی بود. به گفتهی طبری قبایلِ عرب از ترسِ آنکه مبادا در حکومتِ ساسانیان آزادیِ خود را از دست بدهند، نمیخواستند دیگر در آن کشور بمانند.(1) هنگامی که مقارنِ پایانِ کارِ پارتیان، هترهایها با رومیان متحد شدند،(۲)توجهِ اردشیرِ اول به حیره معطوف شد. افرادِ خانوادهی لخمیها، که در دورهی اشکانی سهمِ مهمی به عهده داشتند، در آنجا از منزلت و اعتبار برخوردار بودند. مردی که در عهدِ اردشیر در آنجا رشتهی کارها را به دست داشت، عمرو بن عدی نامیده میشد. اردشیرِ اول میخواست با وی همکاری کند تا روم تضعیف شود و او بتواند قبایلِ جدیدِ بدویِ عرب را زیرِ فرمانِ خود درآورد. طبری دربارهی وضعِ پسر و جانشینِ عمرو بن عدی که امروالقیس نام داشت گزارشی دارد.
«در آن روز، کاردارِ شاپور...(3) و همچنین کاردار پسرِ او هرمزد و نبیرهی او بهرام بر عربِ مرزنشینِ ربیعه و مُضَر و دیگر قبایلِ بیاباننشینِ عراق و حجاز و بینالنهرین، یکی از پسرانِ عمرو بن عدیّ به نامِ امروالقیسالبدء بود و او نخستین کسی است از کاردارانِ پادشاهانِ ایران و خاندانِ نصر بن ربیعه که دینِ ترسا را پذیرفت. به گفتهی هشام بن محمد او از طرفِ پادشاهانِ ایران صد و چهارده سال حکم راند.(4) از آن جمله بیست و سه سال و یک ماه در زمانِ شاپور و یک سال و ده روز در زمانِ هرمزد پسرِ شاپور و سه سال و سه ماه و سه روز در زمانِ بهرامِ اول و هجده سال در زمانِ بهرام پسرِ بهرام بود»
به پیروی از گفتهی طبری امروالقیس در روزگارِ شاپورِ اول(۲۷۲-۲۴۰م.) به عنوانِ حاکم از طرفِ ساسانیان برای نظارت در کارِ عربها در نواحیِ وسیعِ بیابانیِ عراق، حجاز و بینالنهرین گماشته شده بود، وی با این وضع نظارت بر امورِ عربهای ساکن در دولتِ ساسانی را متقبّل شده بود. اشتغالِ امروالقیس به امورِ سیاسی به هر حال در بینِ پژوهشگرانِ امری است سخت موردِ بحث و تردید. مهمتر از همه اینکه کتیبهی گورِ این امیرِ عرب را به سختی میتوان با گفتههای طبری مطابقت داد. این مدرک در سالِ ۱۹۰۱ توسطِ دو تن از محققینِ فرانسوی به نامهای دوسو و مکلر کشف شد و این هنگامی بود که آنها در جنوبِ شرقیِ النمارهدر اردنِ فعلی_در بینِ سنگریزههای مقبرهای کاملاً ویران کتیبهای یافتند که بر تختهسنگی از جنسِ بازالت حک شده بود. این تختهسنگ در اصل برای سر درِ ورودیِ مقبره در نظر گرفته شده بود. این تختهسنگ از یک طرف قدیمیترین کتیبهای است که تا به حال به زبانِ عربی یافت شده و از طرفِ دیگر تنها اثری است که به خطِ نبطی به دست آمده و از زمانِ انتشارِ متنِ آن در سالِ ۱۹۰۲ موجبِ بحثهای شدید بینِ کتیبهشناسان و مورخین گردیده است.
از کتیبهی چنین برمیآید که امیر امروالقیس در هفتمین روزِ ماهِ کزلول(Keslul) سالِ (۳۲۸م)درگذشته است. در موردِ این تاریخگذاریِ قدیم باید گفت که مربوط میشود به عصرِ بوسترا(Bostra)، یکی از مراکزِ عربنشینِ واقع در شمالِ غربیِ شبه جزیرهی عربستان. مقدمتاً نام و اصل و نسبِ امروالقیس و همچنین عنوانِ وی ذکر شده است. ما متوجه میشویم، که این امیرِ مقتدر خود را«پادشاهِ همهی عربها»مینامد. جالبِ نظر اینکه با توجه به روابط بینِ رومیها و ساسانیان، امروالقیس در کتیبه بهعنوانِ شاهی وابسته به رومیان معرفی میشود و در عینِ حال میخواهد که این رابطه با روم پس از مرگِ وی نیز استمرار یابد. بستگی بینِ روم و امروالقیس در وهلهی اول با آنچه طبری گفته در تعارض قرار میگیرد، زیرا وی او را بهعنوانِ حاکمی ساسانی یاد کرده است. احتمالاً وی در زمانی که معلوم نیست، شاید هم در دورانِ بهرامِ سوم شاهِ ساسانی(۲۹۳)، به جانبِ رومیان متمایل و قلمروِ حکومتِ او به طرفِ غرب منتقل شده باشد، از این پس بود که وی توانست بهعنوانِ امیرِ وابسته به روم خود را همانطور که از کتیبهی گورش برمیآید، «پادشاهِ همهی عربها» بنامد. دربارهی محرکِ احتمالیِ او در«تغییرِ جبهه» فقط میتوان به حدس و گمان متوسل شد. اینکه به گفتهی طبری گرویدنِ وی به مسیحیت در این میان نقشی داشته، قابلِ تردید به نظر میآید. بیش از این ممکن است اغتشاشاتِ پس از مرگِ بهرامِ سوم در دولتِ ساسانی در این امر مؤثر بوده باشد. شاید وی که از طرفدارانِ بهرامِ سوم بود با احتسابِ اینکه شاهِ جدیدِ ساسانی یعنی نرسه دست به تعرض و ستیزهجویی خواهد زد، فرار را تنها راهِ نجات دیده باشد.
پینوشت:
(*) این حاکم عرب لخمی نباید با امروالقیس شاعر معروف عرب که در قرن ششم میلادی و حدود 300 سال بعد میزیست اشتباه گرفته شود.
۱. طبری، ترجمهی نولدکه، ص ۲۳.
۲. دیو کاسیوس(متوفی ۲۳۵ میلادی)، ۸۰/۳/۱:
«وضع در بینالنهرین مخاطرهآمیز بود و هراسی سخت همه را فراگرفته بود، نه تنها اهالیِ روم را بلکه همه جا را. زیرا ارتاگزرکسس(= اردشیر)، یک نفر ایرانی در سه نبرد بر پارتیها پیروز شد، حتی پادشاهِ آنها آرتابانوس(= اردوان) را کشت و آنگاه بر هتره روی آورد، تا نقطهی اتکایی برای خود پیدا کند و از آنجا به رومیان حملهور شود. عملاً نیز به حصارها نفود کرد، اما در هنگامِ محاصره بسیاری از سربازانِ خود را از دست داد و بعد به ماد روی آورد»
3. در متنِ عربی: شاپور پسرِ اردشیر
4. در اینجا ظاهراً پای مبالغههای شرقیان، که اغلب رایج است، در میان است. این ارقامِ افسانهای دربارهی سوانحِ زندگیِ هر یک از پادشاهان بسیار در منابعِ عربی دیده میشوند. بههرحال نمیتوان این را نیز منتفی دانست که در استنساخها ممکن است تصحیف یا اشتباهی روی داده باشد.
منبع: روم و ایران دو قدرت جهانی در کشاکش و همزیستی، انگلبرت وینتر. بئاته دیگناس، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، نشر فرزان روز، چاپ اول ۱۳۸۶