«... المنداروس مردی بود هوشمند با تجربیات فراوان در جنگ، که به ایرانیان ارادت خالصانه داشت و بسیار متهور و جسور بود، به طوری که توانست پنجاه سال مانعِ تحققِ تمامِ منافعِ رومیها گردد. فیالمثل او هر منطقه را از مرزهای مصر گرفته تا بینالنهرین غارت کرد و در آنجا هر چه را بود یکی پس از دیگری با خود برد...
خلاصه کنیم: این مرد نابابترین و خطرناکترین دشمنِ رومیان بود. اما علتِ این امر چنین بود که المنداروس عنوانِ پادشاهی داشت و در نتیجه بر همهی ساراسنها در ایران حکومت میکرد، یعنی وی توانایی داشت که با کلیهی سپاه در هر زمان به هر قسمت از خاک رومیان حملهور شود. اما نه کسی از میان سردارانِ رومی که (۱) نامیده میشوند و نه یکی از سرکردگانِ ساراسنها (رومیان اعراب را با این نام میخواندند) که با رومیها متفق هستند و لقبِ«برگزیدگانِ قبیله» دارند، تواناییِ لازم را نداشتند که افرادِ خود را به مقابلهی با المنداروس بفرستند. زیرا در هیچ منطقهای یک واحدِ جنگی، که هماوردِ دشمنان باشد، مستقر نبود. به این علت قیصر یوستینین ارتاس (۲) پسرِ جبله را که بر ساراسنها در عربستان حکم میراند، در راسِ قبایلِ بسیاری قرار داد و چنان وی را ممتاز کرد که تا آن زمان بینِ رومیان سابقه نداشت. المنداروس به هر حال همچنان به لطمه وارد کردن به منافعِ رومیان ادامه داد، بلکه بر اقداماتِ خود نیز افزود، زیرا ارتاس در هر یورش یا زورآزمایی یا به کلی ناکام میماند و یا به شتاب افرادِ خود را در مخمصه رها میکرد. ما چیزِ دقیقی از وی نمیدانیم. و بدین ترتیب المنداروس فرصت یافت، بدونِ برخورد با هیچ مقاومتی زمانی دراز سراسرِ مشرق را چپاول کند، هرچند که وی مردی کاملاً ساده و بسیار سالخورده بود»
در زمانِ پادشاهانِ ساسانی قباد اول(دو دوره ۵۳۱-۴۹۹\۴۹۷-۴۸۸) و خسرو اول انوشیروان(۵۷۹-۵۳۱) المنذرِ سوم که در منابعِ یونانی بهصورتِ المنداروس از او یاد شده در راسِ قوای لخمیها قرار داشت. از اظهاراتِ پروکوپ بهخوبی و روشنی برمیآید که از سوی این امیرِ عرب چه خطرهایی متوجهِ بیزانس بود. تازه هنگامی که قیصرِ بیزانسی یوستینین(۵۶۵-۵۲۷) با دودمانِ غسانیان همان رابطه را که بینِ لخمیها و ساسانیان از مدتها پیش وجود داشت، برقرار کرد، وضع دگرگون شد، امیرِ نامدار الحارث(پنجم)بن جبله که پروکوپ وی را ارتاس مینامد و قبلاً ساراسنهای عربستان را زیرِ فرمان داشت از طرفِ یوستینین در سالِ ۵۲۹ در راسِ بسیاری از قبایل قرار گرفت. مرکزِ حکومتِ وی در نزدیکیِ دمشق در گبیا (3) واقع بود و منطقهی نفوذِ او تا دریای سرخ هم میرسید. وی لقبِ پادشاهی هم گرفت و تقریباً بر همهی عربهای سوریه اشراف داشت. هدفِ یوستینین از این کار روشن است. او میخواست در برابرِ لخمیها، که برای ساسانیان با چنین موفقیتی میجنگیدند، ضدِ وزنهای ایجاد کند. از این پس دیگر چه در طرفِ بیزانسیها و چه در جانبِ ساسانیان دو دودمان در برابرِ هم قرار گرفتند، که روابطِ آنها در قرنِ ششم با برخوردهای دائمیِ نظامی مشخص میشود.
پینوشت:
1. Duces
2. Arethas
3. Gabīyā
منبع: روم و ایران دو قدرت جهانی در کشاکش و همزیستی، انگلبرت وینتر. بئاته دیگناس، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، نشر فرزان روز، چاپ اول ۱۳۸۶