بی عرضگان و دون ژن داران – قسمت چهارم

بی عرضگان و دون ژن داران – قسمت چهارم

وای خدا این باطله‌هاش اینجا چقدر ولوئه. مرتیکه ایستگاه ما رو گرفته چند تا کتاب بخونیم تا پروژه هشت نمره‌ای آقا را جمع و جور کنیم

تاریخ ثبت: (1398/02/28 )  تاریخ بروزآوری: (1398/02/28 )

این مطلب (2,298)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

بی عرضگان و دون ژن داران – قسمت چهارم - زندگی دانشجویی

اندر احوالات بی عرضه چهارم متمایل به ژن خوب

 

* ای خدا چرا خودم را گرفتار کردم حالم خوب نیست بدجوری درد میکنه وای دلم می‌خواد یکی اینها رو بزاره زیر غلتک لهشون کنه خیلی درد دارم، ای بابا این همه هی زنگ می‌زنه تو رو خدا بی خیالم شو با من به هیچ جا نمی‌رسی، احمق جون.

- حمید، حمید

- هان، بنال

- حمید رفیق

- مرگ، صد بار گفتم از اون پَلَشت جنس نگیر، معلوم نیست چی می‌ده تا از خودش دوباره نگیری حالت خوب نمیشه که نمی‌شه

- تورو خدا بیخیال شو یک ذره هم منو مشت و مال بده

- گمشو، بگو سمیرا جونت بیاد مشت و مال بده

- الاغ، اذیت نکن

- یادت رفته دیشب منو بخاطر اون آویزون همیشگی انداختی بیرون.

- به من چه، من که گفتم نرو.

- ببخشید هنوز مثل اکیپ حامد اینها لجن نشدم. پاشو خودت رو هم جمع و جور کن آخر ترم دوباره گند نزنیم، که این ترم فارغ التحصیل نشیم، باید بریم سر چهار راه گدائی. آی این چی بود، وای مُردم، مهرداد مُردم خدا لعنتت کنه بِدادم بِرس.

- چی شد؟

- تو رو خدا بیا ببین پام چی شده.

- اوه اوه اینجا را پاک خونی کردی، زیر پاتو نگاه کن، ای وای لیوان خوشگلت هم رو که شکستی.

- من شکستم؟

- آره دیگه.

- آخه بیشعور خمار یه چیزی بیار این زخم پام رو ببندم.

- صبر کن الان میام

* ای داد به این دختره احمق گفتم لیوان را برداشتی می‌گه آره، لا....، نئشگی اش می‌زنه بالا که دیگه حالیش نیست، پای این اسکول را چیکار کنم.

- حمید، دستمال کاغذی کو.

- بابا، گذاشته بودم کنار تلویزیون، پنبه نداریم؟

- برو بابا، از کِی تا حالا لاک می‌زنیم.

- گفتم شاید از آثار آویزون‌های که تشریفشونو میارن چیزی مونده باشه. اتاق خواب رو بگرد.

- مرض. خیلی مثل اینکه حالت بد نیست.

- نه خونش را با شلوارک‌ات پاک کردم، زخمش زیاد نیست، خونش زیاده.

- دیوانه اون کثیف بود، ایدز میگیری می‌میری.

- مهرداد بدو و الا تیشرت سفید خوشگله را هم برات نقاشی می‌کنم.

- دلم می‌خواد دستتت به اون بخوره.

* وای خدا این باطله‌هاش اینجا چقدر ولوئه. مرتیکه ایستگاه ما رو گرفته چند تا کتاب بخونیم تا پروژه هشت نمره‌ای آقا را جمع و جور کنیم، یه چیزی هم گفته که هیچ پایان نامه کاری هم نتونسته برامون جورش کنه، دکتر کاشانی جون چرا اینقدر سخت میگیری، مثل خیلی‌های دیگه شیتیل بگیر بیخیال شو.

- چی شد؟

- پیدا کردم دستمال رو  گذاشتی زیر کتاب ترمودینامیک کتاب هم که زیر یک مشت کاغذ باطله دفن کردی.

- مهرداد تو رو خدا بجنب، ها این صدای چی بود؟

- هیچی بابا ماگ خوشگل ات شوت شد.

- چی آی اونو مَلی برام گرفته بود.

- آخی جوجو سیاهه رو میگی.

- مهرداد با این شوخی نداریم. های یواش.

- زهر‌مار عوضی تکون.

- ماگ چی شد.

- نترس یادگاری جوجو سیاهت خورد به پتو مچاله شده گوشه هال.

- گفتم شوخی سر این نداریم، آی چیکار میکنی. خیلی سفت نبند.

- من لطافت ندارم بگو ملی جونت بیاد.

- خوب حالا.

- هیچی نشده ما رو فروختی، چنان ببندم که دور دور با جوجو سیاه  رو  فراموش کنی.

- مهرداد حرف حالیت نیست؟ حسابی که شروع کردی به خماری پس دادن، التماس یدونه تِرا کردی، حالت جا میاد.

- جان حمید داری؟

- چی شد؟

- غلط کردن واسه همین موقع هست دیگه

- ظرفهای این چند روز رو بشور، اتاق مرتب کن و کثافت کاری‌های این چند روز ات را هم جمع کن، بعدش.

- خودتو چُس نکن

- آخه سگ هم تو اتاق زندگی میکنه این چه بساطیه خودت مریض میشی.

- سر به سرم نذار، داری؟ میخوای حال بدی؟ بده، نمیخوای؟ اذیت نکن. دور بر ندار، یعنی نوبت من نمیشه تو خراب بشی؟

- نه دیگه، من دیگه در حد تِرا و مِتا فوقش می‌زنم گذشت از ما.

- از ما دیگه فاز نمیگیری یه تریپ با هم بزنیم

- نه جون تو دیگه بمیرم نمیزنم، با این گند و گهی که کمال تی تی می‌ده معلوم نیست تا کِی زنده بمونی اُ – دی (1) ندی.

- بدبخت مِتا و تِرا هم کبدت را نابود میکنه تازه کم نبوده که با مِتا هم اُ - دی  دادن. این حرفها رو بیخیال آمار بده کجا جاسازی کردی تا حالا ندیدم.

- تو برو ظرفارو بشور خودم برات میارم.

 .

.

.

چند دقیقه بعد

.

.

.

- با آب سرد نخور،چائی من می‌زارم

-  نه بابا دارم ظرف می‌شورم آبش گرمه

- بیخیال آب بزار جوش بیاد، نپتون میاندازم، از کوه هفته قبل مونده.

- تا ایستگاه ۳ رفتی میگی کوه رفتی هر کی ندونه فکر می‌کنه تا ایستگاه 7 پیاده رفتی.

- کجایی؟ ظرف میشوری می ری فضا؟ درباره کار هفته پیش یه چی گفتی.

- گفتم کابُل رو گرفته بودی.

- بیخیال، اون روز حالم خوب نبود.

- چِت بود، تعریف کن.

- هیچی، تو اول بگو، آبی از دَدی گرم شد؟

- الان حال ندارم، بزار قُرصت عمل کنه.

...

* آخی این درد پام افتاد، ولی جنس کمال تی تی نمیشه، لامصب نمی‌دونم چی توش قاطی می‌کنه. این اسکول را از سر کتاب و دفترش بلند کنم بریم دنبال تی تی خیلی خوب میشه، چنان سینه خیز رفته روی کتاب تِرمو که انگاری الان دوباره فرمول آنتروپی بولتزمن کشف می‌کنه.

- خسته نشدی؟ غروب شد. بسه دیگه، زخم پات هم خوب شد، خسته شدم بیا بریم یه دوری تو پارک ساعی بزنیم، شاید کمال تی تی هم دیدیم.

- نمیشه بیخیال این مرتیکه بشی. تلفنی مگه نمیاره؟

- نه، میگه اوضاع خیطه خیاره، کُنترل و مُنترل میشه.

- زر می‌زنه. برو بچ می‌کشونه اونجا، تو پاتوقش، بعدش هم تو هر وقت زبون باز کردی که هفته پیش کار و چیکار کردی من هم میام.

- تو بیا، توی راه برات تعریف می‌کنم.

...

- بالاخره می‌خوای بگی یا نه؟

- آخ سیگارم را نیاوردم، یه نخ می‌دی؟

- بیا، وای حرف بزن دیگه خفه کردی.

* کسی نیست بگه آخه به تو چه، گیر دادی، حالا به تو گفتم چه دردی می‌تونی از من دوا کنی، بزار بهش بگم حالیش بشه بابا از دوستی با من آبی واسه تو گرم نمیشه، بیخود آویزون نشو.

- هیچی بابا، مرتیکه میگه من که پول ندارم بهت بدم.

- همین؟

- مرتیکه فکر می‌کنه من خرم

- کجا رفتی دیدیش دفتر تو سعادت آباد؟

- نه بابا یک دفتر تازه دیگه هم گرفته

- کجا ؟

- برج یاقوت، سر بلوار

- همون برج قرمز

- آره خودشه

- اونجا خیلی گرونه میگن اداری‌هاش را متری ۵۰ میلیون هم نمی‌فروشن.

- گوش بده هیچی با کلی بالا و پایین پریدن آقا بهمون وقت داد، گفت دوشنبه ساعت 1 اونجا باشم. دوشنبه ساعت 12.5 هر جور بود، خودمو رسوندم بهانه دستش ندم بعد با کلی دنگ و فنگ و هماهنگی با لابی من اجازه دادن برم بالا.  ۶ لاین آسانسور! بچه سوار آسانسور میشی انگاری که سوار ابر شدی و میری بالا یه موسیقی پیانو لایت هم میزنه فقط حال میده، ببین از این آسانسور شیشه‌ای ها که بیرون کامل پیداست. از تو آسانسور که پایینو نگاه می‌کنی زیر پاهات درخت‌های چنار زیر بارون انگاری در حال رقص هستن، توچال برف گرفته هم در حال خود نمائی، هوای شهر هم خوب باشه دماوند زیبا هم قطعاً اینجا خود نمائی می‌کنه.

- های یارو پول قرص و بده بی‌خیال تی تی می تی بشیم، جنس من خوب عمل کرده حسابی شاعر شدی.

- گوش بده، خنگول جون تو فکر این بودم که همین الان آسانسور وسط راه بمونه منم یه سیگاری با حال بزنم، که متصدی آسانسور که از جنابعالی اسکول خوشتیپ تر بود گفت : بفرمایید سوار اون آسانسور اختصاصی بشید تا دفتر آقا شما را می‌بره. خلاصه مثل مترو خط عوض کردم تا طبقه ۳۲ منو برد اختصاصی تا دفتر مرتیکه منو برد.

 - دفعه دیگه منم میام باهات

- گوش بده، در آسانسور نگو در بهشت بگو، در که باز شد روبرو یک دفعه یک حوری که داشت نقش منشی را بازی می‌کرد ظاهر شد، مانکن، بدون روسری، موها صاف مشکی بلند، چشم‌های سیاه، لب‌های قرمز و پوست سفید.

- هوی، خوبی؟

- جان من گوش بده، بدبخت فکر می‌کنی داری زندگی می‌کنی، دختره به جان خودم کوچکترین جراحی نکرده بود، طبیعی طبیعی بود به خدا، تازه با کت و دامن نشسته بود، دامن هم تا بالای زانو، یک لحظه گفتن این مسئول آسانسور خود عزرائیل بوده شانس منو مستقیم آورده بهشت. تا این که منشیه گفت بفرمایید بشینید زود تشریف آوردید، جلسه آقا هنوز تموم نشده، با خودم گفتم الاغ کمتر می‌زدی اُ-دی ندی. هنوز به خودم نیومده بودم بلای دیگه‌ای نازل شد.

- چی شد؟

- یه حوری دیگه نازل شد، خانم منشی به حوری تازه رسیده گفت خانم همتی ایشون ظاهراً آقازاده آقا هستن راهنمایی می‌فرمایید. وای خدا باور کن گفتم انقلاب شده به خدا یک کدوم از این تیپ‌ها رو من تو هیچکدوم از پارتی‌هایی که رفتیم به خدا ندیده بودم، هر چی دوست دختر خوشگل هم ادعا داشتیم تور کردیم یا عیب و ایرادی داشتن یا سر تا پا جراحی کرده بودن من نمی‌دونم باباهه از کجا اینها رو گیر آورده بود فکر کنم از اروپا وارد کرده فارسی یادشون داده.

- خوب این چطوری بود؟

- باور کن خواهر تیلور سوئیفته اسمش رو گذاشته همتی.

- تو هم قطعاً چِت کرده بودی و چشم از روشون بر نمی‌داشتی.

- الاغ نمی‌شد، آخه انگاری دفتر مرتیکه انقلاب شده و دیگه خبری از.....

- خوب حالا بحث و سیاسی نکن، آخرش دَدی سهراب ات را دیدی؟

- آره، اما اول مارو یه دو ساعتی کاشت من هم تا می‌تونستم به خانم همتی اُردهای مختلف دادم.

- بی ظرفیت، آبرو بابات رو بردی؟

- نه اول خودشون تعارف کردن، که چی می‌خوام، اول چایی خواستم بعد دیدیم ، بَه اون گوشه یک بار حسابی دارن با یک بارمن.

- اون هم حوری بود.

- نه دیگه این یکی غلمان بود، پسر قد بلند خوشتیپ، هنوز موندم می‌تونه مانکن چیزی بشه اونجا چیکار می‌کرد. با اجازه ات لم دادن روی مبل رو به توچال سیگار می‌کشیدم و اُرد می‌دادم، یه حالی می‌داد.

 - نترسیدی بهت گیر بده؟

- غلط کرده، جلوی چشم مادر بدبخت من کم گُه نخورده اونوقتی که جلوی چشمای مادر من بهش خیانت کرد و خوردش کرد باید فکرش رو می‌کرد که من هم براش ارزش قائل نباشم، بگو مرتیکه حالا که خیانت کردی چرا یکی دیگه رو خرد می‌کنی مگه این زن باهات چیکار کرده، مگه واسه چک برگشتی افتادی زندان خودش و به آب و آتیش نزد، فرش زیر پاش و نفروخت، مگه از پدر و برادرش قرض نکرد، مگه پیشه هر کس و ناکسی  رو ننداخت اونوقت...

- بی‌خیال بیا همینجا روی صندلی بشین برم از بوفه پارک چایی بگیرم. زده بالا سریع تغییر فاز می‌دی تازه داشتی از بهشت می‌گفتی.

- بیخیال یک لحظه یاد مادر بدبختم افتادم که حکایت زندگیش عینهو مژده شمسایی تو فیلم سگ کشی بهرام بیضاییه.

- خوب شد بردمت کانون  فیلم و با هر بدبختی تونستیم مجوز دوره فیلم‌های بیضایی رو بگیریم تا امثال تو یه چیزی یاد بگیرین.

- نه بابا مادرم بچه بودم این فیلم و مرتب می‌گذاشت ده بار میدید اوائل نمی‌دونستم این مجید مظفری بنده خدا چرا اینقدر فحش می‌خوره، حالا فهمیدم که داستان زندگی خودمون بوده ولی خدائیش مرتیکه بابام از مجید مظفری خوشتیپ تره.

- تو هم به بابات رفتی، نمی زاری کسی از زیر دستت در بره.

- خدا نکنه، عمراً من به عشقم خیانت کنم، اگر نخوام رُک می‌گم بعد می‌رم سراغ یکی دیگه.

- همین مرامت منو کشته، بگو چی شد آخرش پول گرفتی؟

- هه، کلی نقشه کشیده بودم، چند وقت پیش که تو دفتر سعادت آباد رفته بودم پیشش، تو اتاقش بودم حرفمون شد صدامون رفت بالا حالش ظاهراً بد شد البته از فیلمش بود ولی رفت دستشویی دست و روش آب بزنه، من دیدم لپ تاپش بازه، تلگرام دستکتاپش هم بازه، پترن گوشی اش رو هم یادم بود خلاصه سریع تلگرامش را هک کردم تو گوشی خودم بازش کردم، آثارش هم پاک کردم، فکر کردم کلی حالا ازش آتو در میارم، ولی وقتی سرو وضع این دفتر جدید و دیدم گفت بابا جون بی خیال، باباهه از این حرفها خیلی رو تر بازی می‌کنه که با رو کردن 4 تا عکس و شوگر دَدی شدنش واسه دختر 22 ساله دورگه روس – ایرانی که ماهی 10 میلیون به حسابش می‌ریزه بخوام تهدیدش کنم.

- نه بابا، عجب بابای خوش خوراکی داری، چه پولی خرج می‌کنه.

- این که چیزی نیست براش تو برج های منطقه ۲۲ هم خونه اجاره کرده.

- به مادرت گفتی؟

- به مادرم چه ربطی داره اونو فراموشش کرده ۱۵ ساله جدا شدن، مگه بهت نگفته بودم.

- می دونستم ولی نمیدونستم این همه ساله، ببخشید چرا در نهایت مادرت جدا شد؟

- مادرم حتی بیخیال کلاه برداریش شد مرتیکه واقعاً ور شکست نشده بود و پولهای مردم رو میخواست فقط بالا بکشه به قیمت یک سال زندان، اما وقتی جلوی روی مادرم خیانت کرد دیگه نتونست طاقت بیاره.

- ببخشید، ولی به نظرم سو استفاده‌اش را از مادرت کرد بعد دیگه گفت یک کاری کنم کلاً مادرت ولش کنه.

_ آره مادر شاپول ماهم بی خیال همه چی شد. مرتیکه انگار نه انگار پول مردم را بالا کشیده و زندان رفته بود، حتی یک بار ازش شنیدم بند قرنطینه زندان کلی با آدمهای حسابی گردن کلفت دیگه میتونی آشنا بشی و  بیزنس کنی.

- ببخشید بیخیال بابای د..... آخرش تونستی پول بگیری با بچه ها شرکت بزنیم.

* اسکول تازه با هزار بدبختی از اون پول بگیرم با شما ها شریک بشم، که چی، کلاً همه آویزونن، یکی پیدا نشد ما رو واسه خودمون بخواد، داداش اشتِپ کردی بویی که به دماغت خورده بوی کباب نیست دارن خر داغ می‌کنن.

 - گفت گول ظاهر را نخور شریک دارم هر چی پول داشتم، گذاشتم تو کار جنس خریدیم بازار خراب شده نتونستیم چیزی ازشون بفروشیم، اما برای نگهداری و توسعه سایت شرکت به آدم مطمئن نیاز داریم بیا تو همین دفتر مشغول شو.

- خوب قبول کن برو.

- نه نمیرم مادرم اذیت میشه.

- مادرت مگه خبر نداره میری پیشش.

- مشکلی نداره از قصد اجازه میده، این کار رو کرده تا من یه وقتی بعدها سرزنشش نکنم

-این دهه چهل و پنجاهی ها رو ما نفهمیدیم یک سری مثل مادرت یک سری مثل پدر، تشنه پول و زن.

- آره مرتیکه بد هَوَله.

- این‌ها از بس بهشون گیر دادن، عقده جنسی پیدا کردن، اکثراً از وفاداری هم بوی نبردن.

- خدایی از موقعی که با جوجو سیاهه هستی دیگه خلاف نکردی.

- گفتم درست حرف بزن.

- تقصیر من نیست اولین بار خودت تو دانشکده این اسم روش گذاشتی.

- من غلط کردم تو فراموش کن، خوبه من هم به مریم جونت بگم....

- صبر کن هرچی دلت خواست بگو من تمومش کردم.

- چیکار کرد مگه تو شمال که از اون موقع کات کردی؟

- خانم وقتی دید کامل من مست  تو چادر از هوش رفتم نصف شبی رفت تو چادر حامد و رکسانا، صبح بیدار شدم اونجا پیداش کردم. تو جای من بودی چیکار می‌کردی؟

- خوب فهمیدم دیگه هیچی نگو.

- حمید کیفیت پاتوق کمال تی تی رو، خانومی خودت با مامانت چند؟

- گه زیادی نخور بچه ..... میام جرت می‌دم.

- نازی جون تابلو نکن بی‌خیال.

- چیه واسه من فیلم نیا، من مشتری کمال تی‌تی‌ام  آمار تو اون داده ضایع نکن، قیمت بده.

- بچه ..... اشتباه گرفتی، اون ننه ات بوده.

- باشه تی‌تی اومد سراغت بازم زر زر می‌کنی.

- مهرداد، عجب خری هستی، بیخیال این پتیاره‌ها شو.

* ول کن حمید، ول کن باید اینو له کنم، جان حمید ول کن، چرا به مادرم فحش داد، جِرش می‌دم، ول کن، چه زوری داره، ول کن.

- تکون نخور، ولت می‌کنم می‌خوای مثل دفعه قبل شر درست کنی؟ وزرا همین بغله احمق.

* ولم کن، جان خودت ولم کن.

- بیا اینقدر زور نزن ولی حرف بزنی یا بری سراغشون میزنم له‌ات می‌کنم، فکر کنم دوباره داره از پام خون میاد، عاقبت دنبال این جکُ و .... رفتن فحش خوردن هم هست اینها به درد همون ببخشید امثال بابات اینها می‌خورن نه من و تو.

- باشه بی‌خیال یه سیگار بده

- بیا بریم، اینجا نمونیم. اینجا را تِیبِل کردی. یه دوتا قرص بهت میدم حالت عوض بشه حالا فعلاً بی خیال این کمال تی تی شو.


 

پی‌نوشت:

1- اُ-دی: مخفف اور دوز (Overdose)، مصرف بیش از اندازه مواد مخدر

برچسب: بی عرضه; ژن خوب; دانشجو
اثر یا گردآوری: کیارش کاظمی;منبع:   -  لینک منابع:   -  

 بی عرضه
 ژن خوب
 دانشجو
1403/09/02 12:06
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: