نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتاً دموکراتیک انتخاب میشدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس مؤسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد.
چهارم اردیبهشت سال ۱۳۰۵ خورشیدی رضاشاه در کاخ گلستان تهران تاجگذاری کرد. هرالد نیکلسن، رایزن سفارت انگلیس در تهران که جزو هیات سیاسی شرکتکننده در مراسم تاجگذاری بود در خاطرات خود نوشته است: «برای بیشتر ایرانیان واروپاییان شاه تازه اسرار آمیز بود. خودش را کمتر نشان میدهد. سوار اتومبیل رولز رویس شده و به محلات پایین شهر میرود این مساله ماموران بلدیه را متوحش میکند، زیرا در حین این گردشها به روسا فحش میدهد که چرا راهها تا این اندازه خراب است.
دیکتاتور به منزلش مراجعت میکند و روسا نفس راحتی کشیده و دوباره وضعیت کارها مانند پیش ادامه مییابد.در ظاهر، شاه مرد خطرناکی است با قد شش پا، ترشرویی، بینی بزرگ، گونههای برآمده و به تمام معنی منظره یک قزاق را نشان میدهد. فرمانفرمایی برایرانیان آسان است علت این مطلب را در اخلاق، روحیات و تربیت این مردم باید یافت. چیره شدن بر ایرانیان خیلی آسان است. ولی حکومت بر آنان بدون همکاریشان مشکل است. آنها کلیه فاتحان خود را به این ترتیب به زانو درآوردهاند.روز تاجگذاری تهران تاحدی رفت و روب و تمیز شده بود. در ساعت دو بعد از ظهر ما مدعوین در مکان خاصی که درست کرده بودند قرار گرفتیم. تخت طاووس با شکوه وعظمت دیرینه مزین به مینا وسنگهای قیمتی که در وسط آن جلوه میکرد و زنگولههای زمردین دراطرافش آویزان بود و دم مرغهای رنگین هندوستان ردیفهای یاقوت چشمها را خیره میکرد.
دراین دم بود که من به فکرافتادم که این تاجگذاری چه عمل بیهوده و بیفایدهای است. این تشریفات که برای آبرو و اعزاز شاهان در دنیا منظور میشود برای هیچ فرد دانشمند و عاقلی مفهوم و معنی ندارد. این مراسم بیمعنی و افسانه فکر شاهان را بهجایی متوجه میکند که داستانهای تاریخی شکسپیر با آن همه فسون و فریبندگی به گردش نمیرسد.... روز تاجگذاری همه مردم بیرون ریخته و همه دستهجات روی پیاده روهای خیابان لمیده بودند. در مسیر موکب شاه، صدای شادی و کف زدن شنیده نمی شد. زیرا این مراسم در ایران معمول نیست. موقعی که شاه از قصرگلستان خارج شد مردم هم از قصر بیرون ریخته و وزرا و امرا و اعیان و طرفداران او درحالیکه در جستوجوی درشکه و اتومبیل خود بودند تاجگذاری را به همدیگر تبریک میگفتند و خوشحال بودند که جشن بدون حادثه پایان یافت و شاه خوشحال به اقامتگاه خود برگشت.»