دوراهی مردود
او در یادداشتهای مربوط به فصل چهارم دین و نظم طبیعت، «خصمانهترین شکل الحاد مورد تأیید علم» را برخاسته از زیستشناسی تکاملی میشمرد و شاهد را از مقایسه «کسی چون استفان هاوکینز (Stephen Hawkins) [کذا فیالمتن] و ریچارد داوکینز (Richard Dawkins)» میآورد. این افتراق میان نظریه تکامل و خداباوری که وجه اتفاق نصر و داوکینز است، به نظر بسیاری زیستشناسان و فیلسوفان دیگر، حتی فیلسوف خداناباوری مثل الیوت سوبر، دوراهی مردود برخاسته از کژفهمی است۲. برخی تفسیرهای دیگر نصر از آرای داروین نیز همچنان نشاندهنده فهم سطحی نصر از موضوع است. مثلا نصر در دین و نظم طبیعت میگوید توصیف تکاملی «سلسلهمراتب طولی زنجیره حیات یا سلسله وجود را که طبق معمول به صورت «مکانی» -یعنی به صورتی همیشه حاضر- تلقی میشد، به سلسلهای زمانی و افقی مبدل ساخت». گرچه پیش از داروین نوعی سلسلهمراتب طولی زنجیره حیات در ذهن طبیعیدانان وجود داشت، اما این برداشت که نظریه داروین نردبان حیات را در محور زمان بازآرایی کرده، یکی از مهمترین کژفهمیهای رایج درباره نظریه تکامل است۳.
پارادوکس زنون-نصر
نصر که تحصیلات خود را از رشته زمینشناسی آغاز کرده، مدعی است نظریه تکامل و اشکالات علمی آن را به خوبی میشناسد. در همین کتاب، او اذعان میکند هدفش «ارائه نقدی مابعدالطبیعی، دینی، منطقی یا حتی علمی درباره نظریه تکامل نیست»، اما بیدرنگ از «بیمعنایی [نامعقولیت] مابعدالطبیعی منطقی» این نظریه و نیز از «حجم وسیع شواهد دیرینشناختی حاکی از ظهور دفعی انواع مختلف» سخن میگوید. بهجز نصر، بسیاری دیگر از منتقدان نظریه تکامل نیز ادعا کردهاند آنچه در سنگوارهها یافت شده است، در نظر ایشان هرگز نشاندهنده توالی تغییرات تدریجی نیست۴. این گروه از منتقدان نظریه تکامل، همیشه بر تفاوتهای ریز و درشت میان جانداران مختلف دست میگذارند، بهخصوص بر سنگوارههایی که تصور میشود خویشاوند موجودات امروزی باشند و ادعا میکنند: «این تفاوتها نمیتواند به صورت تدریجی تغییر کرده باشد». در حقیقت کسانی مثل نصر که بر «حجم وسیع شواهد دیرینشناختی حاکی از ظهور دفعی انواع مختلف» احتجاج میکنند، نسخه نوینی از پارادوکسهای زنون الئایی را در کار کردهاند. همانگونه که زنون استدلال میکرد آشیل بادپا در مسابقه با لاکپشت هرگز به رقیب کندپای خود نمیرسد، منتقدان نظریه تکامل میگویند «فلان سنگواره بهقدری با فلان جانوران امروزی متفاوت است که نمیتواند در تغییرات تکاملی به آن برسد». سادهترین جواب به این انتقاد، شبیه همان پاسخی است که به پارادوکس آشیل و لاکپشت داده میشود: برخی زنجیرههای نامتناهی که به صفر میل میکنند، مجموع متناهی دارند؛ بنابراین نهتنها آشیل میتواند در زمانی متناهی به لاکپشت برسد، بلکه موجودات زنده امروزی نیز میتوانند از نسل موجودات متفاوتی در گذشته تکامل یافته باشند. نکته مهمی که در نسخه تکاملی پارادوکس زنون (بهتر است بگوییم پارادوکس زنون-نصر) نباید فراموش شود، اینجاست که تمام تجلیات رنگارنگ و چندبُعدی حیات، تبلوری از توالی خطی اسیدهای هستهای (DNA و RNA) است؛ بنابراین تفاوتهای ریز و درشت میان جانداران مختلف، قابل تحویل به تفاوتهایی در توالی رمزگان وراثتی آنهاست و وقتی این تفاوت را اندازه میگیریم، متوجه میشویم تفاوت برخی گونههای ظاهرا متفاوت با یکدیگر بسیار اندک است. این یعنی در زمانی متناهی، جهشهای بختانه در کنار انتخاب طبیعی (که به صورت غیربختانه برخی جهشها را حذف و برخی را حفظ میکند)، میتوانند چنین تفاوتی بیافرینند و ژنومی را به ژنوم دیگر تبدیل کنند. اگر بپذیریم ساختار ژنتیک همه جانداران گذشته زمین نیز احتمالا شبیه جانداران امروزی بوده، طبیعی است که بتوان برای مثال ادعا کرد پرندگان بیدندان امروزی از نسل نیایی تکامل یافتهاند که دندان داشته است، بهخصوص اگر بدانیم ژنهای رمزکننده ساختمان دندان همچنان در ژنوم پرندگان وجود دارد؛ اما چون توالی راهانداز این ژنها خاموش است، پرندههای امروزی بیدندان شدهاند. این حقیقت به علاوه نشان میدهد روند تکامل، همواره از طریق کمترین تغییرات ژنتیک انجام شده و مثلا برای اینکه نیای دنداندار پرندگان در تکامل بیدندان شود، سادهترین جهش ممکن (خاموششدن توالی راهانداز) کافی بوده است؛ اما آیا میتوان به همین شیوه استدلال کرد که پرندگان از نسل موجوداتی با ظاهر کاملا متفاوت تکامل یافتهاند؟
پدربزرگ پردار و پیش از او
آرکیوپتریکس (Archaeopteryx) پرنده سنگوارهای است که در سال ۱۸۶۰ کشف شد و بهخاطر داشتن بالهایی با سه انگشت پنجهدار، دم بلند سوسمارمانند و آروارهای دنداندار، بهعنوان ابتداییترین پرنده و شاهد تکامل پرندهها از نسل دایناسورها معرفی شد. در دهههای پایانی سده بیستم، مخالفان نظریه تکامل ادعا کردند آرکیوپتریکس فاصله ریختشناختی زیادی با هر دو دسته دارد و نمیتواند خویشاوند هیچکدام باشد. دیدیم که دستکم از نظر ژنتیک تغییرات بسیار جزئی در ژنوم آرکیوپتریکس میتواند به تکامل پرندگان بیدندان منتهی شود، اما با توجه به اینکه تقریبا درباره ساختار ژنوم دایناسورها هیچ نمیدانیم۵، درباره ارتباط ریختشناسی آرکیوپتریکس و دایناسورها چه میتوان گفت؟ در پاسخ به این ادعا، مقاله پژوهشی جالب ریختشناختی آرکیوپتریکس را با دایناسورهایی که نوعا خویشاوندان این پرنده شمرده میشوند، مقایسه و روند انباشت این یافتههای سنگوارهای را نیز در دهههای ۱۹۲۰ تا ۲۰۱۰ میلادی بررسی كرد. این مقاله با استفاده از مقایسههای ریختشناختی موردعلاقه مخالفان نظریه تکامل اما با اتکا به دادههای یافتشده در دهههای اخیر، نشان داد در دهههای آغازین سده بیستم، انواع کشفشده دایناسورها آنقدر نادر بودند که فاصله ریختشناختی زیادی بین آرکیوپتریکس و دایناسورها به چشم بیاید، اما تا ۲۰۱۰، آنقدر انواع مختلف دایناسورهای ریزودرشت کشف شدند که بتوان سیر تکامل آرکیوپتریکس از دایناسورهای متعارف را قدمبهقدم در این سنگوارههای نویافته تماشا کرد۶. برخلاف ادعای حسین نصر و خلقتگرایان مسیحی، این یافتههای دیرینهشناختی حاکی از ظهور دفعی گونهها نیست؛ بلکه مسیر تغییرات تکاملی بهقدری کامل کشف شده که در عمل عبارتهایی مثل «حلقه گمشده»۷ منسوخ شدهاند.
تکامل عضو نامربوط
اما فنیترین نقدی که نصر به نظریه تکامل ارائه میکند، مربوط به پیدایش سازگاریهایی از قبیل بال پرندگان است که تنها در حالت کامل میتواند برای پرواز استفاده شود، اما ضروری است که از صورتی ابتداییتر تکامل یافته باشد که به درد پرواز نمیخورد: «وقتی شما پرندهای را در حال پرواز میبینید، هیچ منطقی برای این فرض وجود ندارد که بال بهتدریج از یک عضو نامربوط به پرواز ایجاد شده باشد»۸. این همان پرسشی است که جرج میوارت، زیستشناس معاصر داروین و منتقد نظریه انتخاب طبیعی، طرح کرده بود. میوارت مثل داروین قائل به تکامل بود، منتها با سازوکار انتخاب طبیعی موافق نبود. پاسخهای نظری محکمی در 60 سال اخیر به این اشکال داده شده که از همه جامعتر، پاسخ گولد و وربا بود که نشان دادند سازگاریهای تکاملی، میتوانند پس از اینکه برای مقصود خاصی انتخاب شدند و توسعه یافتند، در ترکیب با سازگاریهای دیگر یا شرایط جدید، نقشهای تازهای بپذیرند۹. بال پرندگان نمونه خوبی از اندامهایی است که به قول نصر از «عضوی نامربوط» تکامل یافته، ولی بهرغم نصر و همفکران او، منطقی قوی این فرایند را تشریح و توجیه میکند. نمونه مشهور دیگری که ساختاری پیچیده از تکامل و پیوستگی اجزای نامربوط متفاوت تکامل یافته، تاژک باکتریهاست. در تاژک باکتریها بیش از 20 نوع پروتئین مختلف وجود دارد که ظاهرا بدون برخی از آنها، تاژک کاملا غیرفعال و بیفایده است. اغلب منتقدان تکامل میپرسند چگونه ممکن است 20 نوع پروتئین مختلف همزمان جهش یافته و مورد انتخاب طبیعی قرار گیرند، درحالیکه اگر 19تای آنها جهش مییافتند و یکی که مهمتر بود، جهش نمییافت، تاژکی غیرفعال و بیفایده به وجود میآمد که نمیتوانست مورد انتخاب طبیعی قرار بگیرد. در پاسخ باید گفت اولا همه پروتئینهای تاژک برای عملکرد آن ضروری نیستند و حذف برخی از آنها، تنها عملکرد تاژک را کاهش میدهد و البته برخی جهشهای دیگر هم هستند که ممکن است عملکرد تاژک را از حالت طبیعی فعلی حتی بهبود دهند. بنابراین ساختار تاژک در باکتریها حتی در حالت کاملا بهینه هم نیست، بلکه در شرایطی «نسبتا بهینه» قرار دارد، اما مهمتر اینکه ساختار تقریبا تمام پروتئینهای تاژک، مشابه پروتئینهای مستقلی است که خارج از تاژک عملکردی منفرد و طبیعی دارند؛ مثلا به نظر میرسد قسمت حرکتدهنده تاژک نوعی پمپ پروتئینی مخصوص جابهجایی یون است که پیش از پذیرفتن نقش حرکتی در تاژک، بهعنوان ساختار جابهجاکننده یونها (از خلال غشای یاخته) مورد انتخاب طبیعی قرار گرفته و تکامل یافته است. درست مثل ماجرای باکتری که پمپهای پروتئینی سر از ساختار تاژک درآوردند، به کمک دایناسورهای پرداری که در همین دو، سه دهه اخیر کشف شدند، میدانیم بال نیز در حقیقت از عضوی نامربوط (دست) در بدن دایناسورها تکامل یافته است؛ دایناسورهایی با جثههای مختلف، از نیممتری تا ۱۰ متری که بدنی پوشیده از پر داشتند؛ پرها در برخی نمونهها، تنها به کار گرمنگاهداشتن سطح بدن میآمد و در برخی به شکل شاهپرهایی بلند از اطراف دم و پشت دستها روییده بودند. این شاهپرها به دستان دایناسورها ظاهری شبیه بال پرندگان امروزی میداد؛ ولی ساختارشان کاملا غیرِآيرودینامیک است و به درد پریدن نمیخورد. پرهای این دایناسورها نشان میدهد شاهپرهای غیرپروازی به مقصود دیگری جز پرواز، ازجمله جلب توجه جنس مخالف برای جفتیابی، مورد انتخاب طبیعی قرار گرفتهاند. گام آخر پیدایش بالهای پروازی تنها تغییری جزئی در نسبت و ابعاد پرها بوده تا بالهای نمایشی، به ابزاری تکامل یابند که علاوهبر جلب نظر، به کار پریدن نیز میآید۱۰.
پينوشتها:
1- pp. 144-146 and 160, in Seyyed Hossein Nasr, (1996), Religion and the Order of Nature, The 1994 Cadbury Lectures at the University of Birmingham, Oxford University Press.
این کتاب با عنوان دین و نظم طبیعت، به ترجمه انشالله رحمتی در سال ۱۳۸۵ از سوی نشر نی منتشر شده است. صفحات ۱۹۳-۱۹۵ و ۴۴۲ را ببینید.
2- p. 112 and 178, in Elliott Sober, (2008), Evidence and Evolution, the Logic Behind the Science,
Cambridge University Press.
Michael Ruse, (2000), Can a Darwinian Be a
Christian?, Cambridge University Press.
در مورد آرای مسلمانان موافق تکامل نگاه کنید به عرفان خسروی و سیاوش تفضلی، (۱۳۹۰)، مقام زیستشناسی فرگشتی و منتقدان آنها، (صص. ۱۶۶-۱۵۳) در جمشید درویش (ویراستار)، مجموعه مقالات همایش تاریخ، فلسفه و منطق زیستشناسی ایران، دانشگاه فردوسی مشهد. همچنین به صص. ۲-۷ (مقدمه ویراستار علمی)، عرفان خسروی، (۱۳۹۴)، دایرهالمعارف مصور آفرینش، نشر سایان.
۳ - عرفان خسروی، (۱۳۹۳)، جانورنامه و رفع یک سوءتفاهم تاریخی، (صص. ۱۷۳-۲۱۹) مجله تاریخ علم، دوره ۱۲، شماره ۲. goo.gl/jM6EUj
عرفان خسروی، (۱۳۹۷)، بارقههایی متأخر از طرز فکری متقدم: دامنگیرترین کژفهمیها نسبت به نظریه تکامل، (صص. ۳۳-۲۷)، رشد آموزش زیستشناسی، دوره ۳۱، شماره ۳. goo.gl/mZJwgQ
۴ – مثلا:
Duane T. Gish, (1995), Evolution: the Fossils Still Say No!, Institute for Creation Research.
E. Lutz, (1995), A review of claims about
Archaeopteryx in the light of the evidence, (pp. 18–21) Creation Res. Soc. Q., vol. 32.
۵ – عرفان خسروی، (۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷)، سنگوارهها و ژنها، پیشرفتهای دیرینهشناسی در سایه مطالعات مولکولی، (صص. ۹-۸)، شرق، شماره ۳۱۵۰. goo.gl/CrkY5
6- Phil Senter, (2010), Using creation science to
demonstrate evolution: application of a creationist method for visualizing gaps in the fossil record to a phylogenetic study of coelurosaurian dinosaurs,
(pp. 1732-1743), Journal of Evolutionary Biology, vol. 23, no. 8.
در مورد این مقاله و پیوستگی ریختشناختی پرندگان و دایناسورها نگاه کنید به «آیا پرندهها دیگر دایناسور نیستند؟»، ص. ۱۹۸ در عرفان خسروی (۱۳۸۹)، فرهنگنامه دایناسورها، شناختنامه جامع دایناسورهای ایران
و جهان، نشر طلایی.
۷ – عرفان خسروی، (۱۳۹۲)، آیا پرندگان خزندهاند؟ نگاهی مقایسهای به توسعه و تحول دانش ردهبندی، (صص. ۱۶-۶)، رشد آموزش زیستشناسی، دوره ۲۹، شماره ۲. goo.gl/wJz494
۸ – ص. ۹۶ در سیدحسین نصر و مظفر اقبال، (۱۳۹۶)، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، ترجمه مهدی کفایی و حسین کرمی، نشر علمی فرهنگی.
۹ – فرایندی که Exaptation یا نوسازگاری نامیده میشود. درباره مفهوم نوسازگاری و مثالهایی از قبیل تکامل تاژک یاختهای، نگاه کنید به:
«ویژگیهای پیچیده و تغییرات انباشتی» صص. ۱۳۸-۱۳۵ در ارسلا گودینو (۱۳۸۸)، مینوی طبیعت، ترجمه عرفان خسروی، سرای دانش.
Walter J. Bock, (1959), Preadaptation and Multiple
Evolutionary Pathways, (pp. 194-211) Evolution, vol. 13, no. 2.
Stephen J. Gould and Elizabeth S. Vrba, (1982),
Exaptation, a Missing Term in the Science of Form, (pp. 4-15), Paleobiology, vol. 8, no. 1.
۱۰ – نگاه کنید به «تکامل پر در دایناسورها» صص. ۵۱ و «تکامل پرواز در دایناسورها» ۱۸۴-۱۸۵ در عرفان خسروی (۱۳۸۹)، فرهنگنامه دایناسورها، شناختنامه جامع دایناسورهای ایران و جهان، نشر طلایی.