کاسپار داوید فریدریش، نقاش آلمانی در سال 1824 اثری به نام دریای یخزده خلق میکند، دقیقاً در اوج دیدگاه و نگرش پرومته- فاوستی (انسان ارباب طبیعت) حاکم بر اروپا. نقاشی فریدریش اثری غریب و ترسناک از بیرحمی و نابودی طبیعت در مخاطب ایجاد میکند.
تقریباً دو سده پس از این نقاشی، نائومی کلاین نویسنده و روزنامهنگار کانادایی در کتاب «آخرین فرصت تغییر: سرمایهداری در تقابل با شرایط اقلیمی» میکوشد این توهم را از بین ببرد که انسان ارباب طبیعت است. کتاب حاضر بهتازگی با ترجمه مجید امینی و به همت نشر لاهیتا به فارسی ترجمه و منتشر شده است. کلاین در مقدمه مفصل کتاب مثالهای معاصر از آلبرتا تا میسیسیپی میآورد: چگونه بحرانهای محیطزیست حتی گریبان شرکتهای مجهزی را که مقصر اصلی بحراناند گرفته است؟ کلاین در ادامه مینویسد عده بسیار زیادی از ما ندانسته در حال انکار تغییرات اقلیمی هستیم، شاید نه مثل دونالد ترامپ و احزاب محافظهکار که وجود زمستان را دلیلی برای گرمنشدن زمین و نبود بحران میدانند بلکه «به موضوع فقط برای کسری از ثانیه توجه میکنیم و بعد سریعاً رویمان را برمیگردانیم». (ص19) بیگمان این جمله یادآور یکی از مباحث مکرر اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، درباره بحران محیطزیست است: من خوب میدانم که زمین در حال نابودی است اما بهگونهای رفتار میکنم که انگار قرار نیست این اتفاق بیفتد.
کلاین واکنشها به نابودی طبیعت را بهترتیب انکار، شوخیهای آخرالزمانی با موضوع تسلیدادن، برخورد بیش از حد عقلانی یا فعالیتهای خیریهای میداند اما از نظر او فقط با پذیرفتن تاموتمام این بحران ممکن است همه چیز تغییر کند: از حکومتهای مستبد که با انحصار منابع فسیلی بقای خود را تضمین میکنند تا دموکراسیهای غربی که چندین برابر کشورهای جهانسوم در تولید گازهای گلخانهای نقش دارند. البته کلاین صرفاً سیاههای از بحرانها و مشکلات را پشت هم ردیف نمیکند. در نظر او باید دست از انکار برداریم و بپذیریم تغییرات اقلیمی بحرانی است که واکنش جمعی میطلبد. کلاین مینویسد: از بردهداری تا مسئله تبعیض نژادی و فمینیسم هرگز برای نخبگان و قدرتمندان بحران نبود تا زمانی که واکنشهای مشترک این مسائل را به بحران بدل کرد. او دلیل اصلی نگارش کتاب حاضر را رسیدن به این نتیجه میداند: کنشگری درست میتواند همان کاتالیزور نابی باشد که برای ایجاد تغییرات مثبت نیازمندش هستیم. کلاین با پیشبینی رقابت بین اکثریت و اقلیتی که قدرت را در دست دارند، مینویسد: « تغییرات اقلیمی، به جای آنکه نمود نهایی دکترین شوک، یعنی جنونی از تصرف منابع جدید و اقدامات سرکوبگرانه باشد میتواند شوکی باشد از سوی مردم؛ ضربهای از پایین میتواند به جای تثبیت قدرت در دستان شماری اندک، آن را در دستان شمار فراوانی بگستراند و به جای حراج گذاردن متعلقات مشترک به گسترش آن بینجامد». (ص28)
کلاین با ترسیم موقعیت کلی جامعه بینالملل در زمان سیطره نولیبرالیسم و پیوند آن با بحران محیطزیست مینویسد: «در سی سال گذشته - بر اساس روندی ثابت و یکنواخت- با کاهش مدام دستآوردهای حوزه عمومی مواجه بودهایم. دولتها این مسائل را با نام ریاضت اقتصادی توجیه میکنند، پدیدهای که خود توجیهگر تمامی خواستههای پایانناپذیری است که به نام ازخودگذشتگی جمعی مطرح میشوند». (ص37) واضح است کارهایی که برای جلوگیری از تولید گازهای گلخانهای لازم است انجام ندادهایم، چراکه اکثر این اقدامات با سرمایهداری نظارتزداییشده در تضادند. تغییرات اقلیمی درواقع نبردی است میان سرمایهداری و کره زمین، شاید از همین جهت مذاکرات سالانه دولتها درباره تغییرات اقلیمی بیش از بیست سال است که صورت میگیرد اما به تغییری در شرایط نمیانجامد. کلاین در این کتاب راهکار متفاوتی را پیشنهاد میدهد: « بیایید افق دیدمان را دورتر ببریم، با ژرفای بیشتری به مسائل بنگریم و موضع ایدئولوژیکمان را از بنیادگرایی خفقانآور بازار که به بزرگترین دشمن سلامت جهانی ما تبدیل شده است، برهانیم». (ص49).
کلاین در فصل اول کتاب با نام کنایهآمیز «راستها راست میگویند» نظرات و مواضع تند احزاب دستراستی درباره جنبشهای سبز را شرح میدهد. آنها این جنبشها را با کلیسای تفتیش عقاید کاتولیک و آلمان نازی و روسیه دوران استالین مقایسه میکنند و معتقدند جنبشهای زیستمحیطی بیش از تغییرات اقلیمی مربوط است به محدودکردن سرمایهداری و به نفع بازتوزیع جهانی ثروت عمل میکند. فصل دوم کتاب «پول داغ» به تداخل طرحهای بهکارگیری انرژیهای سبز و سیاستهای محیطزیست با تفاهمنامههای سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول اشاره دارد: کلاین برای مثال از طرحهای مفیدی مثل ساخت صفحات انرژی خورشیدی مینویسد که بهعلت مغایرت با توافقنامههای سازمان تجارت جهانی هرگز عملی نشد.
کلاین در فصل سوم با عنوان «عمومی و بیهزینه، چیرهشدن بر موانع ایدئولوژیک اقتصاد بعدی» آمارهایی از مقاومتهای محلی و گروههای کوچکی ارائه میدهد که علیه خصوصیشدن منابع زیرزمینی مبارزه میکنند. از نظر کلاین این فشارها با موانع جدی دستبهگریبان است»، شرکتهای خصوصی باید عموماً در برابر سهامداران خود پاسخگو باشند که انگیزهشان حصول سودهای بالا در دورههای کوتاه است». (ص151) از این نظر برای تغییر به چیزی بیش از اراده نیاز داریم: این کار مستلزم تغییر جهت ایدئولوژیک در زندگیمان است. فصل بعدی کتاب درباره نسبت بحران اقتصادی و امکان بروز سیاستهای سبز است. دگرگونی محیطزیست و اجرای سیاستهای زیستمحیطی در زمان بحران اقتصادی (لحظهای که نیروهای بازار ضعیف هستند) حتی در آمریکا بیشتر به واقعیت نزدیک میشود. «سال 2009 لحظهای بود که تاریخ در حال نمایاندن خود با دور تند بود، لحظهای که تقریباً هر چیزی، خوب یا بد به نظر میرسید». (ص179) درواقع میتوان گفت بحران اقتصادی باور عمومی نسبت به اقتصاد بازار آزاد را در بیشتر کشورها در هم کوبیده و فرصتی برای شکستن تابوهای ایدئولوژیک بازار آزاد فراهم ساخته است. فصل پنجم کتاب با عنوان «فراسوی بهرهبرداریگرایی» به موضوع غارت شرکتهای چندملیتی از مناطق بکر و دستنخورده میپردازد. مثال کلاین جزیره نائورو نزدیک به استرالیا است: کشف سنگ آهک توسط شرکتهای چندملیتی ظرف مدت کوتاهی زیستبوم جزیره را کاملاً نابود و سبک زندگی مردم را دستخوش تغییر کرد. او مینویسد در برابر چنین فجایع و تجاوز آشکاری «فرهنگ ما فرهنگ انکار است - فرهنگ دانستن و ندانستن همزمان - این توهم نزدیکی در کنار واقعیت دوری همان ترفندی است که بازار جهانی سوختهای فسیلی را به کمال رسانده است». (ص244) فصل بعدی کتاب پیرامون اتفاق غریبی در عرصه محیط زیست است، ادغام فاجعهبار سازمانهای محیط زیست و کسبوکارهای بزرگ. کلاین آمارهای متعددی از سازمانهای محیطزیستی میآورد که خود پس از مدتی شروع به حفاری و استفاده از سوختهای فسیلی میکردند، بخشهای بزرگی از جنبشهای محیطزیست نهتنها درگیر مبارزه با شرکتهای چندملیتی نیستند بلکه عملاً با آنها ادغام شدهاند. فصل هفتم با عنوان «میلیاردرهای سبز نجاتمان نخواهند داد» درباره مدیران شرکتها و صنایع عظیم است. مدیران این صنایع با تعیین بودجه و یا جایزههای هنگفت برای دانشمندان سعی در حل بحران محیطزیست دارند. این شرکتها اما خود غالباً از بدنامترینها در حوزه محیطزیست و استفاده از سوختهای فسیلیاند. کلاین مینویسد تمامی این پروژهها علیرغم خواست مدیران با شکست مواجه میشوند. او دلیل شکست را اینگونه توصیف میکند: «ابتکارات آنها در زمینه مسائل و تغییرات اقلیمی بر این فرض اساسی استوارند که میتوانیم بحرانهای اقلیمی را بدون نیاز به ایجاد هرگونه تغییری در سبک زندگی مصرفگرایانهمان حل کنیم». (ص332) فصل هشتم، «کاستن از نور خورشید»، پیرامون طرحهای تخصصی و ژئومهندسی درباره جلوگیری از گرمایش زمین است. کلاین توضیح میدهد چگونه تا سالها مباحث ژئومهندسی بهعلت مورد استفاده قرارگرفتن در دوران جنگ سرد بهعنوان تابو شناخته میشد اما با فروکشکردن تب جنگ و دستوپنجه نرمکردن ما با دشمن مشترک میتواند راهکارهای مناسب و عملی در اختیار ما علیه گرمایش زمین ارائه دهد.
کلاین در فصل نهم، «بلاکیدیا»، از شکلگیری مقاومتهای جدی و شبکههای جهانی و فراگیر مردمی، در کشورهای مختلف میگوید که دیگر ارتباطی به همایشهای آنچنانی سازمان ملل ندارد. «بلاکیدیا» نام منطقهای تفریحی در یونان بود که یکی از اولین هستههای مقاومتهای زیستمحیطی در آن شکل گرفت. او در توضیح این مقاومت مینویسد: بلاکیدیا نه مکانی مشخص روی نقشه بلکه پهنهای است برآمده از درگیریهای فراملیتی که از نظر جغرافیایی نیز دائماً در حال تغییر است و با تکرار و شدتی فزاینده در مکانهایی شکل میگیرد که پروژههای استخراجی در تلاشند تا زمین را برای ایجاد معادن روباز حفاری کنند. او در فصل بعدی به پیروزیهای هرچند انگشتشمار و مقاومتهایی اشاره میکند که توانستند جلوی شرکتها بایستند. نام این فصل «تنها عشق این مکان را نجات خواهد داد» درباره مردم محلی و روستایی است. این بومیان مدتهاست اجازه دستاندازی شرکتها به منابع خود را نمیدهند، او مینویسد: «درخصوص این کشمکشها هنوز بهروشنی نمیتوان گفت که کدام طرف برنده خواهد شد. تنها میدانیم که شرکتهای هدف گرفتهشده و قدرتمند در برابر چیزی بسیار فراتر از آنچه انتظارش را داشتند قرار گرفتهاند و تا همینجا هم پیروزیهای قاطعی بهدست آوردهایم». (ص487)
فصل یازدهم کتاب بیشتر حول محور بومیان و تاریخهای دستاندازی استعمارگران به زمینهای آنهاست. کلاین از بدهیهای عظیم دولتهای کانادا و استرالیا به بومیان میگوید که دولتها زیر بار پرداخت آن نمیروند. از نظر او اعمال حقوق بومیان نقش بهسزایی در ظهور موجهای کنونی مقاومت در برابر سوختهای فسیلی دارد. در ادامه فصل او با ذکر مثالهایی از سرکوب بومیان در برابر دستاندازی دولت به زمینهایشان مینویسد. فصل دوازده کتاب درباره مشترکات جوی است. اکثر قبایل سرخپوست و بومی بهعلت دستوپنجه نرمکردن با مشکل اعتیاد و سیل بیکاری حاضر میشوند با شرکتها قراردادهایی ببندند (شرکتهای معدنی مثل آرچ و پیبادی بهراحتی وارد شهرها شده و با دادن وعده برای ایجاد شغل و تأمین بودجه برنامههای جدید اجتماعی، بخشی از مردم را به سوی خود جلب کنند). اما کلاین مینویسد چگونه استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر که برای بومیان اشتغالزایی نیز میکرد، برای آنها شگفتآور بود و حتی انرژیهای سبز را راه و روش سرخپوستی مینامیدند. انرژیهای تجدیدپذیر برخلاف چیزی که مخالفانش میگویند کنترل انرژی را از دستان انسان خارج نمیکند. دقیقا برعکس باعث ازدسترفتن توهم فاوستی انسان ارباب طبیعت میشود.
کلاین در فصل سیزدهم «حق بازسازی» بحران محیطزیست را با تجربه شخصیاش از مادرشدن پیوند میزند. او مینویسد در موضوع موسوم به مام زمین ایدهای مطرح است: ایدهای که زنان، بهدلیل توانایی بیولوژیکشان در فرزندآوری، از نعمت داشتن ارتباط با زمین برخوردارند و شاید همین قضیه مایه الهام نوشتن کتاب شد (ص593). او در ادامه این فصل از فراگیرشدن ناباروری زنان و باقی موجودات زنده در شهرهای صنعتی که درگیر آلودگی محیطزیستی هستند آمار و جزئیاتی ارائه میکند.
کلاین در فصل نهایی کتاب، با عنوان «نتیجهگیری، سالهای کبیسه»، ماجراها و تجربههای پنجسالهاش هنگام نگارش کتاب را تشریح میکند، تجربههایی که بیشتر با شکست همراه بود. امید کلاین اما به جنبشهای همیشه غافلگیرکننده مردمی است که علیرغم نظرات کارشناسان ناگهان سر برمیآورند: «در سالیان اخیر بهکرات شاهد لحظاتی بودهایم که جوامع بهناگاه تصمیم میگیرند به انتظار خود پایان دهند و همه کارشناسان و قدرتمندان را به چالش بطلبند، از بهار عربی تا جنبش میدانها در اروپا و اشغال والاستریت». (ص650)
در نهایت نگاه واقعبینانه شاید این باشد: فرایند آغازِ پایانی که کلاین در کتاب ترسیم میکند اتفاق افتاده است. (کتاب در سال 2014 منتشر شد) او همان زمان هشدار میدهد اگر ظرف چند سال اقدام جدی پیرامون بحرانهای محیطزیست صورت نگیرد، فرایندی شروع میشود که نمیتوان برابرش ایستاد، این پایان به مرور رخ میدهد. مدتها پیش از کلاین و بروز بحرانهای زیستمحیطی تی.اس.الیوت در شعر مردان پوشالی تصویری مشابه را از پایان جهان پیشبینی کرده بود: «جهان اینگونه به پایان میرسد/ نه با صدای یک انفجار/ بلکه با صدای یک ناله».