حالا ديگر داستان بازي تاج و تخت ايراني، به مرحله مهمي رسيده است؛ همانطور كه در قسمتهاي پنجم و ششم خوانديد، كوروش با اتحاد قبايل پارس، همپيماني با بابل و همكاري فرماندهان مادي، توانست به تخت امپراتوري مادي دست يابد و سرزمين بزرگ نخســتين امپراتوري ايران يعني مادها را از آن خود كند. در قسمت قبل، كوروش را با سپاهيان در نزديكي دروازه بابل ديديد كه به نيت فتح اين سرزمين باستاني آمده بودند.كوروش كه نوه "ايشتيويگو" آخرين شاه ماد بود و از پدر هم به خاندان انشان پارس ميرسيد، اين موقعيت را داشت تا بتواند با اتحاد اين دو قوم بزرگ، اتحادي فراگير در ايران شكل دهد. تاكنون در شش قسمت پیشین "بازي تاج و تخت"، درباره نبردهاي پياپي ايرانيان با تمدن آشور در بينالنهرين خوانديد كه نهايتاً اين نبردها با ورود مادها به عرصه قدرت به نفع ايران تمام شد و تكليف ماد را هم كوروش از انشان پارس تمام كرد. در تمام اين سالها، تمدنهاي ليديه و بابل هم در صحنه حضور داشتهاند. در اين قسمت، ميخواهيم روزگاري را روايت كنيم كه موقعيت حساسي براي اين دو تمدن باستاني بهوجود ميآيد؛ ورود كوروش به صحنه قدرت و چشم داشتن به سرزمين آنها. "بازي تاج و تخت" مجموعه روايتهايي است درباره كسب قدرت در تاريخ ايران كه بهطور مرتب منتشر خواهد شد و در آن، هربار ماجراي پادشاهان ايراني را براي كسب قدرت بيشتر روايت ميكنيم. اين متنها كه بهصورت سلسلهوار منتشر خواهد شد، روايتي خواهد بود از كشمكشهاي قدرت در تاريخ ايران.
و اينك كوروش
2500 سال پيش، دنیای باســتان دچار دگرگوني بزرگی شد؛ تغییری که در قسمتهاي قبلی بازی تاج و تخت با شکست "ایشتیویگو"، آخرین شاه ماد از کوروش جوان آغاز شد. این تاجدار جدید پارسی، سودای شهریاری بر جهان متمدن را در سر داشت و شکست پدربزرگ خود را نخســتین گام در این مسیر میدانست. کوروش هخامنشی که در میانه عمر خود قرار داشــت، توانسته بود موازنه قدرت بین دولتهای ماد، لیدیه، بابل و مصر را برهم زند و همگان از این نیروی جدید که از دل فلات ایران در حال رشــد بود، به جوش و خروش افتاده بودند تا بتوانند فتوحات خود را گسترش دهند، اما غافل از این که تخت نشین هخامنشی، مردی سیاستمدار و در عین حال جنگجویی کارکشته است.
فرمانرواي ايراني به شرق و غرب جهان باستان چشم دارد
پيشگويی برای امپراتوران
با شکست ایشــتیویگو در ســال 550 ق.م و فتح هگمتانه به دســت کوروش، تمامــی قلمرو دولت ماد، از برای پادشاهی جدید شد و کوروش با افزودن لقب پادشاه ماد، بر لقب پیشین خود، این تغییر بزرگ را به تمامی دولتهای همســایه گوشــزد کرد و زنگ خطــر را برای آنان به صــدا در آورد. در شمالغربی امپراتوری هخامنشی، پادشاهی به نام کرزوس بر دولــت "لیدیه" حکومت میکرد كه برادر زن ایشتیویگو بود. پادشــاه لیدیه با روی کار آمدن کوروش به دو علــت آهنگ جنگ با کوروش کرد؛ یکي طمع به دست آوردن سرزمینهای غربی دولت ماد که کرزوس گمان میکرد با روی کار آمدن دولت جدید، قدرت حفظ آنها را ندارد. دوم، ترس از قدرت جدید برای حمله به سرزمینهای لیدیه بود. پس با این دو اندیشه، دست به کار تشکیل ائتلافی مهیب از بزرگترین ارتشهای آن روز جهان برای مقابله با شاه پارسی شد؛ او فرستادگانی را نزد دولت اسپارت در یونان فرستاد تا سربازان مشهور خود را به همراه تجهیزات نظامــی در اختیارش بگذارد. سپس از نبونید (پادشــاه بابل) و آمیسیس (فرعون مصر) نیز درخواستهای مشابهی کرد و آنان نیز او را یاری کردند؛ گویــی همگان از قدرت بالقوه پادشــاه جدید آگاهی یافتند و در تلاش برآمدند تا از نفوذ آن جلوگیری کنند. کــرزوس حتی به این ارتش نیز بســنده نکرد و نیروهــای جنگی مزدور از تراکیه را به خدمــت گرفت تا با تمــام قوا آماده پیکار با تاجدار پارس شــود. یونانیان قصه پرداز نیز درباره این جنگ افسانههای بسیاری خلق کردند و آوردهاند که کرزوس، پیش از جنگ نمایندگان خود را نزد100کاهن فرستاد تا پیشگویی آنها را بداند، در بین تمام این پیشگوییها، سخن کاهن معبد دلفی در نوع خود جالب بود؛ کرزوس از این کاهن پرسیده بود که آیا میتواند وارد جنگ با کوروش شود؟ کاهن پاسخ داده بود که در جنگ بین کرزوس و کوروش، فرمانروایی بزرگی فرو خواهد پاشید! ، کرزوس بینوا که به هیچ وجه تصور نمیکرد شــايد منظور از اين پيشگويي فرمانروایی لیدیه باشد، سرخوش و مطمئن از پیروزی خود جنگ با کوروش را آغاز کرد.
نبرد سارد
در ســوی دیگر جهان، کوروش که داعیه در دست داشتن سرزمینهای دولت ماد به ویژه در بینالنهرین را داشت، ادعاهای کرزوس را نپذیرفت و به محض مطلع شدن از جمعآوری ارتش توسط شاه لیدیه، سپاهیان جنگجوی خود را که متشکل از پارسها و مادها بودند، در فروردین سال 547 پ.م از هگمتانه به سمت آسیای صغیر به حرکت درآورد. او مسیری پر پیچ و خم را پشت سر گذاشت تا به رشته كوه اصلی زاگرس در دربند آسیا رســید. آن سوی دربند سرازیری باز هم تندتر بود، هوای سرد ناگهان گرم شد و درختان سرو و صنوبر و چنار فلات ایران، جای خود را به درختان خرما دادند، در ادامه همین مسیر کوروش در لبه جلگههای پهناور بینالنهرین پیشروی میکرد و در همین مسیر سرزمین ارمنستان را نیز مطیع خود کرد؛ کوروش یک مــاه در راه بود تا در اواخر اردیبهشت به سمت کیلیکیه رهسپار شد. در سوی دیگر کرزوس نبرد را با عبور از رود هالیس (مرز بین ماد و لیدیه) آغاز کرد و رسماً کوروش را به جنگ فراخواند، اما کرزوس به هیچوجه فکر نمیکرد که تخت نشین هخامنشی به این سرعت آماده پیکار با او شود؛ کرزوس که در تلاش برای غافلگیری سپاه هخامنشی به سرعت به سمت کاپادوکیه میآمد، ناگهان کوروش و جنگجویان تا دندان مسلح و زبده او را در مقابل خود دید، پس نخستین درگیری بین کوروش و کرزوس در دشت پتریا رخ داد. جنگ سنگین بود و سپاهیان دو طرف با تمام نیرو به مقابله با یکدیگر پرداختند و در این بین ســربازان پارسی سلحشورانه و در حالی که خسته از مسیر طولانی طی شده بودند، توانستند پرچم شاه جوان را بالا نگه دارند. در پایان روز به گفته هرودوت هیچ یک به پیروزی دست نیافتند، اما ســپاه کرزوس آنچنان ضربهای خورد که شــاه لیدیه به اجبار دستور عقب نشینی به پایتخت خود یعنی سارد را شبانه صادر کرد و به سرعت میدان نبرد را خالی گذاشت، به این گمان که کوروش در زمستان به سمت او نخواهد آمد. صبح هنگام که کوروش از خواب برخاست، میدان نبرد را خالی دید و با مطلع شدن از تصمیم بزدلانه کرزوس، جسورانه سربازان خسته اما دلیر خود را برای حمله به سارد تهيیج کرد و به آنان قول پیروزیهای بزرگ را داد، پیروزی که تنها از چنین مرد بزرگی برمیآمد. سپاه کوروش از استپهای ناشناخته و کوهستانهای صعب العبور کشور لیدی عبور كردند و در هوایی سرد از پشت ســر کرزوس به فاصله نه چندان زیادی به دشت سارد رسیدند و کوروش دستور داد تا چادر او را در نزدیکی حصار شهر برپا کنند. کرزوس در شگفت بود که چگونه سربازان هخامنشــی توانستهاند بر زمستان سخت چیره شوند و تا قلب امپراتوری او پیش روند، اما دیگر زمانی برای حیرت باقی نبود، شاه لیدیه که به محض بازگشت و گمان بر عدم حمله کوروش، تمامی سربازان خود را تا فصل بهار مرخص کرده بود، تنها و بدون هیچ متحدی برای دفاع از خود مانده بود. کرزوس به سواره نظام خود متکی شد و برای جنگ با کوروش آنان را در مقابل سپاه نهاد، اما کوروش در یک اقدام خردمندانه که به پیشنهاد دوست و مشاور کهنه کارش یعنــی هاراپاگ، هــم او که جانش را نجات داده بود، خط مقدم ارتشــش را با صفی از سپاهیان شترسوار تشکیل داد. با نزدیک شدن دو سپاه به یکدیگر، اسب ســواران لیدیای از بوی شتر رَم کردند و سواران خود را بر زمین زدند، سپاهیان هخامنشی پشت سر شترسواران و در حالی که فریاد میزدند: خدا ما را به سوی پیروزی راهنمایی کند، سرنوشت جنگ را مشخص کردند؛ یعنی شکست سپاه نامنظم کرزوس و عقب نشینی آنان به داخل شــهر. پس از این کوروش به مدت دو هفته شهر را محاصره کرد و در نهایت توانست با نفوذ به داخل شهر از روزنهای در بین دیوارها که توسط یکی از سربازان مازندرانی سپاه پیدا شده بود، وارد شهر شود و دروازه شهر را بگشاید؛ کوروش توانست در اوایل آذرماه سال 547 پ.م فرمانروایی بــزرگ دیگری به نام لیدیه را به دایره فتوحات خود بیفزاید. کرزوس پادشاه این فرمانروایی اسیر شد و کوروش او را با خود به هگمتانه برد و با هوشي كه داشت، او را به یکی از مشاوران خود تبدیل کرد.
جنگ در شرق
پس از فتح لیدیه، کوروش فرمانــداری پارس با نام "تابائوس" را برای این شــهر برگزیــد و کارگزاری بومی با نام "پاکتیاس" را به ســمت مشاور او نهاد.
تاجدار هخامنشــی که اکنون نیمی از دنیای باستان را در اختیار داشت، سودای فتح کامل جهان رهایش نمیکرد، پس در بین ســالهای 545 تــا 540 ق.م کوروش پس از بازگشت به هگمتانه اقدام به گسترش فتوحات و قلمروش در شرق كرد. منابع ما درباره این کشورگشاییهای کوروش بســیار ناچیز است و تنها میتوان به کتیبه داریوش در بیستون اکتفا کرد که از شهرهای شرقی تحت فرمان هخامنشیان نام میبرد که مسلماً در زمان کوروش فتح شدهاند؛ جدای از منطقه پارت و هیرکانیا که یک دهه پیش از این جزء متحدان کوروش با ایشــتیویگو بودند، ایالات شــرقی چون: زرنگ، هرات، خوارزم، باختر، سغد، گندار، ئه تگوس و ارخواتیش را کوروش توانست، به وسیله سربازان دلیر خود به نقشه شاهنشاهی هخامنشی بیفزاید و دایره فتوحاتش را از سیحون و جیحون بگذراند.
فتح جهان
در قسمتهاي قبل نقشه ايران را در زماني ديديد كه كوروش پدربزرگ خود ايشتيويگو را شكست داد و سرزمين مادها را از آن خود كرد. در آن زمان، هنوز سه امپراتور بزرگ در منطقه حضور داشتند: بابل، ليديه و مصر. همينطور كه در نقشه پايين ميبينيد، ديگر اثري از دو حكومت ليديه و بابل نيست؛ اين حكومتها توسط كوروش از صحنه روزگار محو شد. كوروش از آنطرف به شرق تاخت و سرزمينهاي وسيعي را تا حوالي چين امروزي از آن خود كرد. او آهنگ جنگ با مصر را داشت كه فرصت اين كار به او دست نداد و در نبرد با ماساژتها در شرق، كشته شد. نقشه: منصور بلدزاده
نبونید که پس از به قدرت رسیدن، بابل را ترک کرده بود، در شهر تیما اقامت داشت و اشتباهاتش منجر به ضعف قدرت او شد. کوروش با هموار شدن راه به دست عناصر ناخرسند رهسپار فتح بابل شد.
بابل ناراضی است
حال زمان آن بود که کوروش خود را در تاریخ جاویدان کند. با گذشــت بیش از 20 ســال از روی کار آمدن کوروش، دامنه کشورگشــاییهای او در شرق به مرز هند و چین رسیده بود و در غرب تمامی آسیای صغیر تا مرز همسایگی یونانیان را در بر میگرفت. جهان برای نخستین بار بود که در طول تاریخش چنین قدرتی را به خود میدید اما این پایان کار نبود. با دسترسی سرشار کوروش به مردان جنگی دلیر که با تکرار پیروزیهای شاه خود در شرق و غرب، اعتماد به نفس بالایی یافته بودند، کوروش خود را در موقعیتی میدید که بتواند دست به فتح بابل بزند، فتح شهری سرشار از افسانه و اسطوره؛ یعنی "شــهر ايزدان". بهانه این جنگ نیز چیزی نبود جز همکاری نبونید پادشاه بابل با کرزوس در جنگ بر علیه تاجدار هخامنشی. نبونید که علاقه خاصی به باستانشناسی و کندوکاو در زندگی پیشینیان خود داشــت، در سال 555 ق.م به قدرت رســیده بود، اما مدت زیادی طول نکشید که به دلیل پرســتش خدایانی غیر از خدایان بابلی چون مردوک و بدعتگذاری در کار کاهنان، مورد نفرت مردمش قرار گیرد. در این بزنگاه تاریخی بود که کوروش در سُرنای فتح بابل دمید. در این میان و پیش از ورود تخت نشین هخامنشی، یهودیان تبعید شده به بابل که زندگی سخت و اسفناکی را داشتند، نقش حائز اهمیتی را برای کوروش ایفا کردند. یهودیان با نذر و نیاز تمام، خواهان ظهــور منجی آزادیبخش موعود بودند؛ کسی که به گفته آنها؛ مقدر بود اورشلیم را به ایشان باز پس دهد. حزقیال نبی که یکی از مبشران سرشــناس یهودی بود، در همین زمان کوروش را همان منجی آزادی یهودیان از بند میخواند و او را شکست ناپذیر مينامد. این كار منجر ميشود تا در کنار نارضایتی کاهنان بابلــی، کوروش کار چندان سختی برای فتح بابل نداشته باشد. نبونید که پس از به قدرت رسیدن، بابل را ترک کرده بود، در شهر »تیما» اقامت داشــت و در همین حال اشتباهات متعددش منجر به ضعف قدرت او شد؛ برای مثال با به انحصار درآوردن تجارت پرسود کُندر، تجار بابلی را ناراضی کرد و در بین قشر صنعتگران و کشاورزان نیز جایگاه خاص شاهانه خود را از دست داد. به این اشتباهات، جدال او با کاهنان سنتی بابل را نیز بیفزاید؛ در این وضعیت زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی شهر بابل آمادگی هرگونه همکاری با نیروی خارجی را داشــتند، آن هم نیروی چون کــوروش که آوازه مهربانی و شفقتش با مردم سرزمینهای فتح شده، زبانزد عام و خاص شده بود. کوروش با هموار شدن راه به دست عنصرهای ناخرسند و ناوفادار، در زمستان 540-539پ.م رهسپار فتح بابل شد.
کوروش چند روز بعد یعنی در هفتم آبانماه سال 539 ق.م، در کمال آرامش پا به شهر بابل گذاشت؛ در حالی که هیچ ویرانی در شهر رخ نداده بود و کشتار بیموردی انجام نشده بود.
گشودن شهر افسانهای بابل
همانند دیگر شــهرهای فتح شده نبود؛ چه از منظر تاریخی و چه از منظر اســتراتژیک. اين شهر از سه طرف با استحکامات طبیعی پوشیده شــده بود، چنان که در غرب رود فرات، در شرق رود دجله و در جنوب خلیجفارس قرار داشــت و برای محصور ماندن شــهر در شمال، "نبوکدنصر دوم" سالها پيش از آن، دیواری مشهور به دیوار مادی را ساخته بود. برای فتح این شهر، تاجدار هخامنشــی به همراه ســپاه خود با گذر از مسیر پرپیچ و خم کردســتان امروزی و رود سیروان (اورامان)، مســیر جنوب را در پیش گرفت و در سال 539 پ.م به شــهر اوپیس (نزدیک بغداد امروزی) رسید. مهندســان نظامی پارسی از سر دوراندیشــی از کرکوک، "قیــر" و "قطران" به همراه خود آورده بودند، پس با این ابزار، دژ شرقی در دیوار مادی شهر را به آتش کشیدند. در گوشهای از دیوار شهر، جنگی خونین بین سپاهیان جنگجو و منظم کوروش در مقابل ارتشیان بابلی که در ترس فرو رفته بودند، در گرفته بود. در حالی که بوی دود و آتش و خاک تمامی
فضا را در بر گرفته بود، نبردهای تن به تن بزرگترین نقش را در این جنگ ایفا کردند و سربازان زبده هخامنشی که به تازگی از فتح شرق بازگشته بودند، توانستند نقشــی تعیین کننده در پیروزی شــاه خود بازی کنند و پرچم پارس را در این نبرد نیز بالا نگه دارند. آنهــا با به راه انداختن رودخانهای از خون و عرق، نبونید و ســپاه بابل را شکست دادند. روز نوزدهم مهرماه سال 539 پ.م شهرسیپار نیز بدون درگیری تسلیم شد؛ نبونید گریخت و در 22 مهرماه، یعنی سه روز پس از فتح سیپار، گوپریاس فرماندار"گوتیوم" و سپاهیان کوروش، بدون هرگونه درگیری و خونریزی و حتی با اســتقبال مردم وارد شهر شــدند و اینگونه بابل نیز فتح شد. کوروش چند روز بعد یعنی در هفتم آبانماه ســال 539 پ.م، در کمال آرامش پا به شهر بابل گذاشت؛ در حالی که هیچ ویرانی در شهر رخ نداده بود و کشتار بیموردی انجام نشده بود. مورخان نوشتهاند كه مردم شهر در راه او شاخههاي گل پخش کردند و او صلح و آرامش و دوستی را برای تمام مردم شهر جاری کرد و بر خالف تمامی فاتحانی که پیش از این وارد بابل میشدند و نمادهاي ايزدان شهر را از بین میبردند، سر تعظیم در برابر ايزد مردوک فرو آورد و دستور داد تا در شهر تســامح دینی برقرار شود؛ رفتاری که منجر به جاودان شدن او در تاریخ به نام صلح و دوستی شــد. یهودیان نیز مزد تبلیغات خود را گرفتند و با حمایت ناجی پارسی جدید، توانستند راه اورشلیم را در پیش گیرند و حتی دســتور بازســازی معبد اورشلیم را نیز از كوروش گرفتند. تصرف بابل نقطه عطفی در تاریخ باستان بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرتهای درگیر در آسیای غربی شد و نوع جدیدی از حکومت را پایهگذاری کرد. کوروش پس از شکست دادن و منقرض کردن سه فرمانروایی بزرگ ماد، لیدیه و بابل در پی برنامه ریزی برای فتح آخرین فرمانروایی دنیای باستان یعنی مصر بود که با مرگ ناگهانی او این مهم میسر نشد.
مرگ کوروش
بین سالهای 539 تا 530 پ.م بر ما بسیار پوشیده است؛ مدارک باستانشــناختی نشان میدهد در این تاریخ یک رشــته پایگاههای مــرزی از خلیج "ایسوس" تا سواحل فلســطین بازسازی و ایجاد شــدهاند؛ گویا کوروش خود را برای حمله به مصر آماده میکرد، ولی ابتــدا تصمیم میگیرد تا اقوام چادرنشین "ماساژت" (سکاها) که سرزمینهای شمال شــرقی را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند، سرجای خود بنشاند اما این آخرین جنگ کوروش بود. مرگ کوروش نیز، همانند داســتان تولد وی که در قســمت پنجم به آن پرداختیم، در پردهای از افســانه فرو رفته اســت. هرودوت میگوید که کوروش با حیله و البته مشورت کرزوس که هنوز در سمت مشاوری وی بود، به یکی از اردوگاههای ماساژتها حمله کرد و بسیاری از ساکنان آنجا را کشت، ولی پس از این جریان و در پیکاری با نیروی دیگری از ماساژتها به فرماندهی ملکه آنان با نام "تهم رییش" شکست سنگینی بر نیروهای ایران وارد آمد و کوروش در همین پیکار کشــته شد و حتی آوردهاند که ســرش از تنش جدا شد. تاریخ این جنگ و مــرگ کوروش میبایســت در بین روزهای 22 مرداد تا 9شهریور سال 530 پ.م رخ داده باشد.
با مرگ کوروش، فرزندش کمبوجیه جانشــین او میشود و ميگويند پیکر بیجان پدر را به پاسارگاد میآورد و در مقبرهای که گویا کوروش پیش از مرگش در باغ مورد علاقه خود ساخته بود، قرار ميدهد. البته هنوز در خصوص اين موضوع كه جسد كوروش درون اين مقبره هست يا نه و احتمالاً اين مقبره يادبودي براي اوست، اختلاف نظر وجود دارد. كوروش توانست در دنياي باســتان توازن قدرت را در شــرق و غرب بر هم بزند و حكومتي قدرتمنــد پایه ریزی کند، اما این کشورگشایی شاه نخســت هخامنشی، توسط فرزندانش چگونه حفظ ميشــود؟ در قسمتهای آتی به اين موضوع ميپردازيم.