پادشاهی کاردونیاش در میانرودان
کاسیهای پرورش دهندهی اسب که در شمال و بخشهای میانی سرزمین بابل فرود آمده بودند، توانستند بابل را به سلطهی خود درآورند، ما نمیدانیم که آنها دقیقاً در چه زمانی به این پیروزی چشمگیر دست یافتهاند. احتمالاً فهرست طولانی نامهای سلطنتی در فهرست پادشاهان بابلی دربرگیرندۀ نام پادشاهان کاسی دیگری هم باشد که بیرون از سرزمین بابل فرمانروایی میکردهاند به گزارش فهرست پادشاهان بابلی، بنیانگذار سومین بابل مردی به نام گانداش بوده است، البته این گزارش به وسیله لوحهای که خود نشاندهندهی وجود نسخهای از یک سنگ نوشته است تأیید میشود. گانداش حتی در کتیبهای خود را پادشاه بخشهای چهارگانهی جهان خوانده است. دورهی گانداش را باید آغاز تاریخ سلسلهی کاسیها دانست و احتمالاً آنها در این روزگار درّۀ دیاله و بخش سفالی آن را در سلطهی خود داشتهاند، درّۀ دیاله برای کاسیها منطقهای مهم بود؛ چه، گذشته از اهمیت استراتژیک آن، کاسیها به واسطهی این منطقه همواره با خاستگاه و زادبوم کوهستانی خود در ارتباط بودهاند. پس از گانداش، آگوم اول تاج و تخت پادشاهی کاسیها را به دست آورد. جانشینان ایلوماایلوم سومری، پادشاه سلسلهی اول سرزمین دریا، نتوانستند از ورود آگوم اول به دشتهای سرزمین بابل جلوگیری کنند تا اینکه در دورهی پادشاهی آگوم دوم، با عقبنشینی حیتّیها، بابل به سلطهی کاسیها درآمد. در حقیقت، آگوم دوم بنیانگذار واقعی سلسلهی تازۀ کاسیها بود که در کتیبهای خود را خلف نورانی خداوند شوکامونا، پادشاه کاسیها، اکّدیها، بابلیها، پادان، المان (حلوان و کوتیها خوانده است).
«سرزمین دریا» اصطلاحی بود که از هزارهی اول پیش از میلاد برای منتهیالیه جنوب سرزمین عراق امروزی، منطقهای در اطراف خلیج فارس، استفاده میشد. در سدۀ شانزدهم پیش از میلاد، پادشاهی بابل به دو بخش تقسیم شده بود؛ کاسیها در شمال و سرزمین دریا در جنوب، که شامل اوروک، اور و لارسا میشد، با توجه به نامهای متأخر پادشاهی سرزمین دریا، میدانیم که عناصری از سومریها در میان آنها وجود داشته است. سلسلهی سرزمین دریا چنان نیرومند شده بود که پادشاهان سلسلهی اول بابل یورشهای جنگی زیاد، اما بینتیجهای به سرزمین آنها انجام دادند. با قدرت گرفتن کاسیها در بابل، آنها متوجه سرزمین دریا هم شدند که در دورهی سلسلهی اول بابل کهن دولت نیرومندی در جنوب سرزمین بابل به وجود آورده بودند. کاسیها به فرماندهی اوالمبوریاش سرزمین دریا را در حدود 1475پ.م شکست دادند و گولکیشار، پادشاه سرزمین دریا، به سوی جنوب گریخت. اوالمبوریاش، پادشاه کاسی، توانست پس از سال 1500پ.م، ائاگمیل، پادشاه سرزمین دریا را شکست دهد و با این پیروزی همهی سرزمین سومر را به گسترهی بابل ضمیمه کند. در دورهی آگوم سوم، برادرزادۀ اوالمبوریاش، آخرین دژ جنگی مردم سرزمین دریا به دست کاسیها گشوده شد و با تصرف تمام گسترهی سرزمین دریا کاسیها به سرزمین سومر و اکّد نام کاردونیاش دادند. به عقیدۀ دیاکونوف، کاردونیاش به معنای کوچنشین یا کُلُنیِ خدایی بود که زمین میدهد. از این زمان پادشاهان کاسی خود را پادشاهان سرزمین کاردونیاش مینامیدند و دیگر حکومتهای شرق نزدیک باستان هم آنها را به همین نام میخواندهاند.
به دلیل ماهیت منابع متعلق به دورهی کاسیها، نمیتوان گسترهی جغرافیایی فرمانروایی آنها را به دقت تعیین کرد، اما میدانیم که کاسیها منطقهی ماهیدشت را در سلطهی خود داشتهاند و به همین دلیل وجود سفالهایی از کاسیها در ماهیدشت و شمال لرستان تعجب آور نیست. همچنین نمری و بیتهمبان دو منطقهی جغرافیایی در درون مرزهای قلمرو کاسیها بوده است. در حقیقت، بیتهمبان یکی از اجتماعهای بزرگ و تأثیرگذار کاسیها بود که در بیشتر کودوروها به آن اشاره شده است. بیتهمبان ناحیههای در جنوب پارسوا و جنوب شرق نامار در منطقهی کرمانشاه بوده است. کوهنشینان لرستان در درازای پانزده دهه، یعنی تا دورهی جنگهای کاسیها با آخرین پادشاه بابل، سرزمینهای تحت سلطهی خود را به طور چشمگیری گسترش داده بودند. احتمالاًمیتوان گفت که گذشته از بابل، سرزمینهای گستردهای از مرز ایلام تا نواحی آذربایجان جنوبی در سیطرۀ کاسیها بوده است.
گسترهی آگاهیهای ما از دورهی فرمانروایی کاسیها در میانرودان چندان زیاد نیست. اگرچه پادشاهان کاسی از سال ـ نامها استفاده میکردهاند و این خود گواه تاریخی ارزشمندی است، این پادشاهان تا حد زیادی ناشناختهاند. در این دوره، چندین پادشاه کاسی نامهای همانندی دارند، به گونهای که گاه وجود نامهای همانند در میان پادشاهان دشواریهای زیادی به وجود میآورد. همچنین، گزارش رخدادهای دورهی پادشاهان کاسی، به ویژه در آغاز سدۀ دوم فرمانروایی آنها در چندان روشن نیست در حقیقت، بخش زیادی از آگاهیهای ما برگرفته از متنهایی است که با پادشاهی کاسیها در بابل بیگانهاند، همانند نامهنگاریهای العمارنه یا یک رخدادنامه که کاتبی آشوری در سدۀ هفتم پیش از میلاد نوشته است. کاسیها سازمان قبیلهای داشتند و هموَندان این قبیلهها، که متشکل از خانوادهها بودند، گهگاه نامهای نیاکان خود را به کار میبردند و همهی آنها با همدیگر پیوند خونی داشتند و بزرگ هر خانواده رهبری آنها را به عهده داشت. کاسیها کاملاً در جامعهی بابل حل نشدهاند و هنوز از شکل روابط میان این خانهها و خاندانهای فرمانروای کاسی چیز زیادی نمیدانیم. پادشاهان کاسی در این دوره به ترویج آیین مذهبی خدایان بزرگ میانرودان پرداختهاند و با بازسازی مکانهای مقدس سرزمین بابل برای خدایان میانرودانی هدایای نذری پیشکش کردهاند. آنها برای الهه اینین پرستشگاهی با ویژگی معماری کاسیها ساختهاند که ظرافت هنری استفاده شده در آن به هنر کاسیها جایگاه ویژهای بخشیده است. باید اشاره شود که با ورود کاسیها به بابل، سنتهای سلسلهی اول بابل کهن همچنان ادامه پیدا کرد و تغییر چندانی در آن رخ نداد. مهمترین خدای پرستشگاههای میانرودان، مردوک، خدای خدایان بود که احتمالاً پرستشگاه او به دست پادشاهان اولیهی کاسی، همانند آگوم دوم، بازسازی شده بود. سنّتهای خود کاسیها نیز در محیط خویشاوندی و ویژەی خودشان ادامه یافت، زیرا آنها با گشودن بابل هرگز میهن خود را برای همیشه ترک نکردند و گروههایی از کاسیها در زاگرس، در همسایگی لولوبیها و کوتیها، به جای ماندند که تا هزارهی دوم پیش از میلاد، همچنان یکی از گروههای نژادی بزرگ و مهم کوههای زاگرس بودهاند. همین گروه از کاسیها بودند که نبوکدنزار اول، و آشور رشایشی با آنها جنگیدهاند.
پادشاهان کاسی در دورهی فرمانروایی طولانی خود در بابل همیشه از نامهای کاسی استفاده میکردهاند، اما هرگز سنّتهای بیگانهی خود را به مردمان تابعهی خویش تحمیل نکردهاند. نامهای کاسی با نامهای بابلی کاملاً تفاوت داشت، به گونهای که کاسیها، دست کم در آغاز دورهی فرمانروایی خود در میانرودان، به یک زبان جداگانه و متفاوت با زبان بابلی گفتوگو میکردند و حتی در متنهای حقوقی آنها گهگاه کاسیها متمایز از بابلیها معرفی شده بودند. کاسیها در نوشتن متنها به زبان بابلی، فقط پارهای از اصطلاحات را از زبان خود استفاده کردهاند. احتمال داده میشود که آنها داستانها و فعالیتهای مذهبی خود را فقط به گونهی شفاهی بیان میکرده و آنها را به نگارش در نمیآوردهاند. باید اشاره شود که کاوشهای باستانشناختی در دشت کوهدشت، در استان لرستان، و پیدا شدن شماری از مُهرهای استوانهای متعلق به دورهی کاسیها، که محتوای مذهبی دارند، نشان میدهند که کاسیها نیز همانند تمدن حسنلو، از الواح گِلی برای نوشتن استفاده نمیکردهاند. چون فرمانروایان کاسی از زبانهای بابلی و سومری برای نوشتن متنها استفاده میکردهاند، کتیبهای از زبان خود کاسیها شناخته نشده است. آنها به گسترش دانش و سنت نوشتاری معمول به زبان بابلی پرداختند و چنان شد که در دورهی کاسیها، بابلی زبان سیاسی رایج در همهی شرق نزدیک شد. در این دوره، حتی فرعونهای مصر در نامهنگاریهای خود با پادشاهان کاردونیاش و آشور از خط و زبان بابلی استفاده کردهاند. در تل العمارنه سه متن ادبی پیدا شده است که گمان میرود در مصر و بهدست یک کاتب بابلی نوشته شدهاند، یا شاید دربار مصر آنها را از بابلیها گرفته تا صاحب منصبان مصری، که نامهنگاریهای فرمانروایان مصر را به عهده داشتهاند، بتوانند زبان بابلی را فراگیرند. متنهای تل العمارنه و دیگر متنهای رونوشت مدرسهای بابلیها، که از شرق و آناتولی بهدست آمدهاند، نشانههای روشن گسترش زبان، متنها و فرهنگ بابلی در دورهی کاسیهاست.
در دورهی فرمانروایی کاردونیاش تلاشهای زیادی برای نگهداری و پاسداشت میراث فرهنگی بابل، که یادگاری از دورههای شکوهمند پیشین بود، انجام شد. متنهای علمی در زمینهی پزشکی و نجوم، که در دورههای ایسین لارسا و بابلی کهن جمعآوری شده بودند، نسخهبرداری و در مجموعههایی گردآوری شدند. همچنین کتابهای لغت و فهرست علایم میخی تدوین شد و اسطورهها و افسانههای مردمان روزگاران گذشته به دست نسلهای زیادی از کاتبان پرستشگاهها تألیف، جمعآوری و به زبان بابلی نوشته کاسیها با استفاده از زبان بابلی، ترجمه و جمعآوری متنهای کهن، نگهداری و پاسداشت سنّتهای میانرودان و میراث فرهنگی خود، فرهنگ میانرودانی را از فراموشی رهاندهاند. در این دوره، زبان سومری به زبانی فنّی تبدیل شده بود که بیشتر برای موضوعهای محرمانه و نوشتن پارهای متنهای مذهبی از آن استفاده میشد
تمدن کهن بابل در این دوره با وجود تفاوتهایی با روزگاران پیش به زندگی خود ادامه میداد، و کاسیها در بابل حتی در ترکیب نژادی و قومی آن جا تغییری به وجود نیاوردهاند. طبقهی بزرگان و نخبگان جامعهی بابل، فقط از خودِ مردمان کاسی نژاد ساخته نشده بود، و دیگر افراد میتوانستند به ردههای بالای جامعه راه یابند. احترام کاسیها به قانون و روشهای قانونگذاری باعث شد که این شیوه دستکم در درون قلمرو حیتّیها نیز اجرا شود، چنانکه بخش پایانی یک نامهی جالب توجه، که به شکایت پادشاه بابل از بانتی شینی، فرمانروای آموری، مربوط است این نکته را روشن میکند. شماری از نامهها و الواح کاسی در موضوع خرید و فروش و فعالیتهای حقوقی در کاوشهای باستانشناختی شهر دورکوری گلزو بدست آمده است اشارههایی در متنهای آگوم و پارهای از متنهای حماسی متعلق به دورهی کوری گلزو دوم و اَددشوماُوصور، پادشاهان کاسی، نشان میدهند که فرمانروایان کاسی عموماً در مقام پادشاهان واقعی و مشروع بابل پذیرفته شده بودند کاسیها سنّتها و آیینهای میانرودانی را مانند اینکه یک پادشاه خوب باید چگونه باشد، پذیرفتند و در مجموع در مقام پادشاهان شایستهی میانرودان به چشم آمدهاند، به گونهای که ثبات و درازای فرمانروایی آنها خود گویای مقبول بودن فرمانروایی کاسیها نزد مردم بوده است. کاسیها در واقع با نگاهداشت سنّتهای میانرودانی همانند پادشاهان خوب و دلسوز این سرزمین رفتار میکردهاند. آنها در درازای بیش از پنج سده فرمانروایی خود در سرزمین بابل، که در نتیجهی جنگ و خونریزی نابود شده بود، آرامش، صلح، نظم و یکپارچگی را به این سرزمین هدیه دادند. دورهی فرمانروایی کاسیها در بابل، در تاریخ میانرودان باستان، دورهی بابل میانه خوانده میشود و احتمالاً باید آن را دورهای سازنده در تاریخ میانرودان نامید. به گزارش پادشاهان بابلی سی و شش پادشاه کاسی پانصدوهفتادوشش سال و نه ماه در بابل فرمانروایی کردهاند.
فرمانروایی دیرپای کاسیها در بابل به سه دوره تقسیم میشود؛ در دورهی اول، که تقریباً از آغاز سلطهی آنها تا پایان سدۀ پانزده پیش از میلاد طول کشید، سرزمین بابل به تدریج ویرانیهای جنگها و ورشکستگیهای اقتصادی خود را بازسازی کرد. در این روزگار بود که فعالیتهای عمرانی گستردهای همچون بازسازی شبکهی آبیاری و ساختمان سدها و ایجاد مخازن جدید آب انجام شد. فعالیتهای ساختمانیِ زیربنایی همچون ساخت و بازسازی شبکههای آبیاری، جادهها، دیوارهای شهر، و برج و باروها در این دوره رواج داشت، که البته این خدمات فقط در شهرهای بزرگ و برای ساختمآنهای مهم آنها انجام میشد.
پُرشورترین سازندۀ بابلی، کوری گلزو دوم (1332-1308 پ.م.)، نه تنها شهر مقدّس اور را کـه در دورهی سَمسوایلونا نابود شده بود بازسازی کرد، که شهر تازه و مهمی بنیان نهـاد کـه ویرانـههـای آن در کاوشهای عقرقوف شناسایی شده اسـت. البتـه پادشـاهانِ سلسلهی سوم اور نیز پیش از این دژهایی در آنجا ساخته بودند که به دست ایبـی سـین(2028-2004 پ.م.)، پادشاه بابل در پایان سدۀ نوزدهم پیش از میلاد، بازسازی شدهاند. بـا وجـود این، پارهای از پژوهشگران عقیده دارند کـه احتمالاً دورکـوری گلـزو، در دورهی کـوری گلـزو اول )پیش از 1357پ. م.) پادشاه کاسی ساخته شـده اسـت. این شهر زیبا در نود کیلومتری شمال بابل، با طراحی مارپیچ بنا شده بود کـه یکـی از ویژگـیهای شـناخته شـدۀ معماری کاسیهاست. احتمالاً کاسیها برای جلوگیری از دست یافتن همسایگان متجـاوز آشـوری و ایلامی به راه دیاله، که اهمیت استراتژیک زیادی داشت، شهر تازۀ دورکوری گلزو را ساختهاند.
دورهی دوم تقریباً از سدۀ چهاردهم آغاز شد و تا پایـان سـدۀ سـیزدهم پـیش از میلاد ادامـه داشـت. کاسیها در این دوره به توسعه و گسترش سرزمین بابل، برقراری نظم و امنیت، بخشبندی کشـور به چند ایالت، و شکوفایی اقتصادی بابل از طریق تجـارت بـا قـدرت هـای شـرق نزدیـک ، بـه ویـژه سرزمین ثروتمند فرعونهـای مصـر پرداختنـد. در ایـن دوره اقتصـاد بابـل شـکوفا شـد و بازرگـانی منظمی با مصر و دیگر سرزمینها برقرار شد و این خود پادشاهان کاسـی را وامی داشـت کـه بـرای بهبود جادههای کـاروان رو کوشـش کننـد. ثبـات سیاسـی و برتری اقتصادی کاسیها دستکم در سدههای چهـاردهم و سـیزدهم پـیش از میلاد کاملاً مـورد توجه کاتبان بوده است. کاسیها از راه درۀ دیالـه بـه نگهبـانی از جـادههای ارتباطی بابل میپرداختنـد و از همین راههـای ارتبـاطی بـود کـه سـنگ لاجـورد اسـتخراج شـده از بدخشان، در شمال شرقی افغانستان، به بابل میرسـید. درۀ دیالـه همـواره راه اصلی ارتباط بابل با سرزمینهای دوردست و بخشهای درونی ایران با سرزمینهای شرقی آن بود، که خود این شاهراه باستانی از دروازۀ مـاد یـا گردنهی پاتـاق امـروزی میگذشـت و بـه سـوی شـهر هگمتانهی باستانی ادامه مییافت. بابل در ایـن دوره یـک سرزمین ثروتمنـد بود و این خود نه به واسطهی جایگاه محوری این سرزمین در طـول مسـیرهای تجـارتی - کـه از درون سرزمین بابل از شمال، جنوب، شرق و غرب میگذشت ـ بلکه در نتیجهی تجارت فعالانهی کاسیها بـا سرزمین مصریان بود که برای بابلیها سود فراوانی به وجود میآورد. سنگ لاجورد خالص به دلیل ارزش فـراوان یکـی از هـدایایی بـود کـه پادشـاهان کاسـی گـهگـاه به شکل تودههای بـزرگ بـه مصـر میفرسـتادند. پادشـاهی کاسـی بیشـتر سنگهای نیمه گرانبها را تأمین میکرد و طمع زیادی به لاجورد شرق ایران داشت. گذشته از این، در همین دوره کاسیها، اسـب، منسـوجات، کالاهـای ارزشـمند، جـواهرآالت و دیگـر کالاهـای تجملی را نیز صادر میکردهاند. سنگ نیمه قیمتی لاجورد از نواحی بدخشان در شمال افغانستان، معادن شرق ماد و احتمالاً در هزارهی سوم پیش از میلاد از منطقهی شـهداد کرمـان به دست میآمد و تجـارت آن از بدخشـان افغانسـتان تـا میان رودان شـمالی و جنـوبی از راه جـادۀ خراسـان بـزرگ انجـام می شـد. در متنهای میانرودانی نیـز از ناحیهی مِلوخّـا، سرزمینی مهـم در تولیـد لاجـورد، سخن به میان آمده است. پارهای از متنهای نیپور و دادههای باستانشناختی به دست آمده از بابل نشان میدهند که کرانهی جنوبی خلیج فـارس، همچـون بحـرین ، درون پادشاهی کاسیها جـای گرفتـه بـود. در سـدۀ چهـاردهم پـیش از میلاد، کاسیها همهی گسترهی بابل، شامل دیاله و دیلمون یا بحرین امروزی در خلیج فارس را به سلطهی خـود درآورده بودند که به دست یک فرمانروای کاسی اداره میشد. دادههای باستانشناختی و اشارههای تاریخی، ثروت و برتری بابل را در سدۀ چهـار دهم پـیش از میلاد آشـکار می کنند، چنـان کـه در کاوشهای سال 1960م مکانهای تجارتیِ پیشرفته و دژهای نظامی کاسیها در منطقهی بحـرین پیـدا شــده اســت. پیــدا شــدن الــواح متعلــق بــه دو ســال نخســت پادشــاهی مردوک اَپل آیدین اول در شهر دورکوری گلزو بیـانگر روابـط تجـاری بابـل بـا همسـایگان شـرقی، همچون سوباریها و ایلامیها، و نیز همسایگان غربـی بابـل اسـت. کاوشهای شمال بابـل در منطقهی نـوزی نیـز نشـانههـایی از نـوآوری و تجارت کاسیها را آشکار میکند.
دورهی سوم فرمانروایی کاسیها در میانرودان باستان، که بایـد آن را دورهی انحطـاط و سـقوط آنها خواند، احتمالاً از نیمهی دوم سدۀ دوازدهم پیش از میلاد آغاز شده است. در ایـن دوره، فرمـانروایی کاسیها بیشتر در جنگ و ستیزهگری با آشوریها و ایلامیها گذشت، تا اینکه آشور همهی تـوان و نیروی جنگی کاسیها را تحلیل برد و ایلامیها پادشاهی آنها را نابود کردند.
نتیجهگیری
مردمانی که زادبوم آنها از هزارهی سوم پیش از میلاد کوههای زاگرس و منطقهی لرستان امروزی بود و در تاریخ جهان باستان کاسی/ کاشو خوانده شدهاند، از مهمترین گروههای نژادی تأثیرگذار در تحولات تاریخی، سیاسی، فرهنگی و تمدنیِ شرق نزدیک باستان بودهاند. کاسیها با سود جستن از آشفتگیها و ضعفهای درونی پادشاهی سلسلهی اول بابل در دورهی جانشینان حمورابی، نیرومندانه از کوههای زاگرس به سرزمین میانرودان تاختند و فرمانروایی پانصد و هفتاد و شش سالهی خود را بُنیان نهادند که طولانیترین دورهی فرمانروایی بیگانگان در سرزمین میانرودان باستان بود. ورود آنها به جلگهی میانرودان و فرمانروایی دیرپای آنها در این سرزمین احتمالاًدر نتیجهی فشار مهاجرت گروههایی از آریاییها رخ داده بود که در هزارهی دوم پیش از میلاد از آسیای مرکزی به جنبش درآمده و به کوههای زاگرس رسیده بودند. کاسیها در دورهی فرمانروایی خود در میانرودان همراه با نگاهداشت سنّتهای ملّی خود، در نگهداری و پاسداشت سنّتهای میانرودانی کوشیدند و با احترام به آیینهای مذهبی خدایان بزرگ میانرودان و بازسازی پرستشگاهها و مکانهای مقدس سرزمین بابل، خدایان میانرودانی را خشنود گرداندند. متنهای میانرودانی نشان میدهند که تمدن کهن بابل در این دوره، با وجود تفاوتهایی با روزگاران پیش، به زندگی خود ادامه داده و بابلیها همچون پادشاهان واقعی و مشروع بابل فرمانروایان کاسیها را پذیرفته بودند. کاسیها در طول پنج سده فرمانروایی خود در سرزمین بابل، که پیشتر در نتیجهی جنگها و ستیزهگریها نابود شده بود، آرامش، صلح، نظم و یکپارچگی را برای بابلیها به ارمغان آوردند و با پذیرفتن سنّتها و آیینهای میانرودانی، در مجموع همچون پادشاهان شایستهی خودِ میانرودان دیده میشدهاند.