کورش هخامنشی و اسکندر مقدونی، به عنوان دو شاه باستانی، پردامنه ترین بحثها را پیرامون خود برانگیختهاند. در این مقاله، هدف نگارنده بررسی یک سنت تاریخنگارانهی کمیاب و غریب است که در آن، شاه بیگانه به سیمای ملت و به مثابهی یکی از ایشان درمیآید. به این معنا که کورش که شاهی با خاستگاه شرقی و به معنای اخص، ایرانی است چونان شاهی غربی، اسکندر که مقدونی و غربی است در جامهی یک شاه شرقی به تصویر کشیده میشود. البته این الگو برای این دو شاه، تفاوتهایی نیز دارد. هدف این مقاله بررسی شباهتها و تفاوتهای روند تصویرسازی از کورش و اسکندر در منابع خواهد بود.
کورش غربی
کوروش، بنیادگذار امپراطوری هخامنشی، شاهی بسیار خوش آوازه بوده است. دربارهی خوشنامي او میان پژوهشگران، توافق عمومی وجود دارد. مثلا کوک در این باره مینویسد: «کمتر فرمانروایی مانند کورش چنین آوازهی نیکی از خود به جای گذاشته است.»
در این پژوهش به نیکنامی او در آثار باستانی و نوی غرب توجه شده است. با وجود این شهرت در منابع غربی؛ قلت ذکر نامش در منابع شرقی، بیشتر به چشم میآید. نام از او در داستانهای بعدی ایرانی بسامد بسیار اندکی دارد چنانکه نام کورش در سنگنبشتههای پارسی، تنها در چند مورد معدود به چشم میخورد. این شرایط برخی محققان را واداشته است چنین بنویسند: «کورش به عنوان شاه، ظاهری تقریبا یونانی و حتی اروپایی داشته است؛ فقط جانشینانش بودهاند که به دام وسوسههای محیط فروغلتیدند و به مستبدانی به راستی شرقی تبدیل شدند.» البته «مستبدان شرقی»، اشارهای کنایهآمیز به سنتی یونانی است که در آن شاهان شرقی، را مستبد و در مقابل روح آزادیخواهی یونانی نشان میدهد. جالب است چنین سنتی که شاه شرقی را مستبد نشان میدهد در مورد کورش، رفتار متفاوتی دارد؛ گویی که او شرقی نیست.
سانسیسی ورنبورخ به بررسی سیمای کورش سدههای چهاردهم و پانزدهم میلادی در ایتالیا یعنی از دانته تا ماکیاولی پرداخته است. متسلر نیز تصویری کلی از هخامنشیان در تفکر سدههای ۱۶ و ۱۷ به دست داده است. سانسیسی وردنبورخ، ترجمه و بررسی قطعاتی از دانته ، شاعر معروف ایتالیایی، قطعاتی از پیروزینامههای پترارکا که به دربار پاپ کلمنت ششم نزدیک بوده است و همچنین بخشهایی از کتاب فلسلفهی سیاسی جدید یعنی «شهریار» اثر ماکیاولی به دست میدهد و در پایان نتیجه میگیرد: «کشف مجدد کورشنامه تفاوت بسیار مهمی در تصویر عمومی گذشته از کوروش ایجاد کرد. تقریباً تمام نقل قولها در ادبیات سدهی پانزدهم ایتالیا، مستقیم یا غیر مستقیم از گزنفون است. ظرف یک قرن، کورش به پادشاهی آرمانی و سرمشقی برای فرمانروایان معاصر تبدیل گشت.»
نگارنده بر خلاف سانسی ورنبورخ، تنها گزنفون را منبع این خط فکری که در آن کورش چونان شهریاری نمونه تصویر میشود؛ نمیداند البته نقش مؤثر او قابل انکار نیست. منابع اروپاییها در این قرون بی تردید ترجمههایی از آثار مورخان کلاسیک یونانی بوده است. در چنین منابعی است که ما با تصویری ستایشگرانه از کورش هخامنشی روبهرو میشویم برای درک بهتر زمینهی فکری غربی و اروپایی، بازخوانی قطعاتی از کتابهای مورخان یونانی لازم به نظر میرسد:
«کورش به خوبی میدانست که اگر نمایندگان حکومتی، وظایفشان را به درستی انجام ندهند؛ هیچ کاری به خوبی پیش نخواهد رفت اما اگر آن نمایندگان، شایسته باشند همه چیز بر وفق مراد خواهد بود. بنابراین به این نتیجه رسید که آن چه را که از دیگران خواستار است، قبل از همه خودش نیز باید انجام دهد. هیچ کس نمیتواند دیگران را به کارهای شریف تشویق کند مگر آن که خودش در این زمینه کوتاهی نکند.» (گزنفون)
قطعهای دیگر: «کورش همه جا و در هر فرصتی، مهربانی خود را نشان میداد و اعتقاد داشت همانطور که به دشواری میتوانیم کسی را که از ما متنفر است؛ دوست داشته باشیم به همان تناسب نیز غیر ممکن است کسانی که ما را دوست دارند؛ نسبت به ما حس دشمنی داشته باشند.» (گزنفون)
غیر از گزنفون، در اثر هرودوت نیز چنین قطعاتی یافت میشود. او نیز به غیر قابل مقایسه بودن هیچ پارسی با کورش اشاره کرده است. در جایی دیگر به نقل از ایرانیان، کورش را پدر نامیده است.
«آیسخولوس در نمایشنامهی ایرانیان، کورش را از زبان روان داریوش ستایش کرد:
«و آنگاه کورش جوان بخت که کامیاب ترین آدمیان بود
و آرامش و آبادانی بر مردم وفادار ارزانی داشت
و لودیه و فریگیه را بر قلمرو خود افزود
ایزدان بر او خشم نگرفتند که بخشنده بود و بخشایشگر بود»
سپستر افلاطون به تمجید دوران فرمانروایی کورش پرداخت و آن را عصر آزادی ایرانیان نامید. استرابو چنین توصیفهایی از کورش به دست داده است.
نویسندگان یونانی بر اساسی پیش فرضها، کلیشهها و قالبهای فرهنگی که داشتهاند؛ تاریخنگاری می کردهاند. چنانکه توافق عمومی بر این است که گزنفون هنگام توصیف حکومت کورش، پادشاهی اسپارت را مد نظر داشته است. در واقع به نظر میرسد که کورش پارسی به مثابهی شاهی اسپارتی در جهان بینی یونانی گزنفون به مثابهی شاهی غربی (اسپارتی) تجسم شده است.
غربیان برای ستایش کورش، فقط به منابع یونانی اتکا نمیکردهاند. مأخذ دیگر میتوانسته روایات عهد عتیق از شاه هخامنشی بوده باشد. چنان که بافت مذهبی سدههای پیش از رنسانس در اروپا، رجوع به متون مذهبی و استخراج اطلاعات تاریخی از آن را محتمل میکرده است.
کورش از معدود فاتحانی است که از ستایش بیحدی برخوردار شده است. از نظر بابلیان، او برگزیدهی مردوک بود. در استوانهی کورش آمده است:
«12.[مردوک] شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و اورا به نام خواند، (و) شهریاری او برهمگان را به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳. او (= مردوک) سرزمین گوتی (و) همهی سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش در آورد و همهی مردمان سر سیاه (عامهی مردم) را که (مردوک) به دستان او(=کورش) سپرده بود،
14. به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهی مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست
۱۵. (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش (= شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابل) را در پیش بگیرد، و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.»
کورش از نظر یهودیان، مسیح و برگزیدهی خداوند بود. در این میان چند فقره از کتاب اشعیا جالب توجه است. در آیه ۲۸ از باب ۴۴ آمده است: «آن گوید دربارهی کورش، شبان من، و همهی مراد من را تمام کند و گفتن دربارهی اورشلیم آبادان شود و هیکل بنیاد نهد» و همچنین آیه ۱ از باب ۴۵: «چنین گفت خدای به مسیح خود به کورش: آنکه [دست] راست او را قوی گرفتم؛ به گسترانیدن در پیش آن قومها و کمربند پادشاهان بگشایم، برای گشودن پیش او درها و دروازهها [تا دیگر] بسته نشود.» منابع میانرودانی زمانی ترجمه شده بودند و در اختیار غربیان قرار گرفته بودند که سنت کورشستایی در میان آنان جا افتاده بود و به همین علت ترجمهی این متون به زبانهای اروپایی در شکلگیری این سنت چندان نقشی نداشتهاند اما در دوام و برقراری ان مؤثر بودهاند. اما منابع یهودی که بافتی مذهبی داشتهاند از دیرباز شناخته شده بودند و بنابراین برای این درست از منابع میتوان نقشی مؤثر در سنت ستایش کورش در غرب در نظر گرفت.