صفحه مربوط به تدفین مادر مرسو ، قهرمان رمان را خواند، زیادتر پوک وخالی شد. کتاب راروی میز انداخت. موبایل را برداشت شماره دوستش را گرفت، از آنطرف خط صدای زنی بلند شد.