سلطان سلیم پس از ورود به ارزنجان نیز دو نامهی دیگر به شاهاسماعیل فرستاد و از وی به دلیلِ نداشتنِ شوق و ذوق به جنگ انتقاد کرد. سرانجام شاهاسماعیل با ارسالِ نامهای، پاسخِ سلطان سلیم را داد. شاهاسماعیل در این نامه علتِ تأخیرش را برای رویارویی با سلیم بدین شرح عنوان کرد: اول آنکه اکثرِ سکنهی عثمانی را از مریدانِ نیاکانِ خود دانست و دیگر آنکه خاندانِ سلیم را «غازی» تلقی کرد و اظهار داشت که از قدیم به آن خاندان ارادت داشته است. در ضمن از او خواست که اگر قصدِ جنگ دارد تأخیر نکند، ولی او را از عاقبتِ کار بر حذر داشت.(۱) این نامه سلیم را چنان خشمگین کرد که سفیرِ شاهاسماعیل را کشت و چهارمین نامهی خود را به زبانِ تُرکی برای شاهِ ایران فرستاد. بدینترتیب زمینه و مقدماتِ جنگِ ایران و عثمانی فراهم شد.
شاهاسماعیل در اولِ رجبِ سالِ ۹۲۰، با چهلهزار قزلباش برای جنگ با سلطانسلیمِ عثمانی واردِ دشتِ چالدران شد و به دنبالِ آن، عثمانیها نیز با صدهزار سپاهیِ مجهز به توپخانه آمادهی نبرد با سپاهِ صفوی شدند.
قسمتِ عمدهی نیروهای قزلباش در مرزهای شرقیِ ایران باقی مانده بود تا مبادا اوزبکان دست به تهاجمی غافلگیرانه بزنند. برخی از امرای برجسته و نامدار هم مثلِ دیوسلطان در بلخ، زینلخان شاملو در هرات و امیرسلطان موصلو در قائن، به همان منظور در موضعِ خود مانده بودند.
شاه اسماعیل پس از ورود به چالدران، شورای جنگی تشکیل داد. در این شورا، محمدخان استاجلو که با تاکتیکهای نظامیِ ترکان و سلاحهای آنها آشنایی داشت، پیشنهاد کرد که قبل از آنکه عثمانیها توپخانههای خود را به میدان آورند و مواضعِ خود را با زنجیرهای قوی نفوذناپذیر کنند، باید در برابرِ آنها دست به یک حملهی عمومی بزنند. نورعلی خلیفه روملو با این پیشنهاد موافق بود، اما دورمش خان شاملو به مخالفت با آن برخاست و پیشنهاد کرد به عثمانیان فرصتِ تکمیلِ صفآرایی و ترتیباتِ رزمی داده شود تا سپاهِ ایران بتواند در میدانِ جنگ مجالِ عرضاندام داشته باشند. شاهاسماعیل هم با این پیشنهادِ غیرِعادی موافقت کرد.
سپاهِ ایران جنگ را با حملهای گسترده آغاز، و تلفاتِ زیادی به سپاهِ عثمانی وارد کرد. اما این حمله دفع شد. سپس شاهاسماعیل با نیروهای ذخیرهی خود بر جناحِ چپِ عثمانیها حمله برد و در یک جنگِ تنبهتن، فرماندهی سپاهِ عثمانی را از کمر به دو نیم کرد. در اولین حملهی شاه اسماعیل، جمعاً چهارده فرماندهی تُرک به قتل رسیدند. در نتیجهی این عملیات، جناحِ چپِ عثمانی متزلزل و سلطانسلیم ناچار شد به نیروهای کمکی متوسل شود. این بار جناحِ راستِ قشونِ عثمانی حمله کرد و حاکمِ عراقِ عرب کشته شد. در این زمان سلطانسلیم به فکرِ عقبنشینی افتاد، اما سنانپاشا، فرماندهی عثمانی از راه رسید و فرمان داد تا به روی سپاهیانِ ایران آتش گشودند و عدهای از ارکانِ سپاهیِ شاهاسماعیل را به قتل رساندند. شاهاسماعیل که از مرگِ جنگجویانش دچارِ ترس شده بود و خود نیز خطرِ مرگ را احساس میکرد، دوباره با حملهی سخت و بههمفشردهی شتران و قاطرانِ عثمانی روبهرو گردید و ناچار به عقبنشینی شد. شاه اسماعیل در حالی که از ناحیهی دست و پا زخمی شده بود، بهسوی دشت روانه شد.(۳)
به نوشتهی حسنبیگ روملو «سلطان سلیم امر کرد که تعاقبِ سپاهِ قزلباش ننموده، احدی به غارت دست نگشاید بهواسطهی آنکه مبادا که مکر کرده باشند». به نوشتهی وی در این جنگ، خان محمد استاجلو و سارو پیره قورچیباشی و حسینبیگ لله و امیر عبدالباقی و سید محمد کمونه و امیر سید شریف کشته شدند و از دو طرف جمعاً پنجهزار نفر که سههزار نفر از آنها از سپاهِ عثمانی بودند، کشته شدند. شاهاسماعیل پس از شکست در این جنگ به سوی درگزین در عراقِ عجم رفت و سلطانسلیم به تبریز آمد و جمعی از اشراف از او استقبال کردند.(۴)
پینوشت:
۱. نوائی.عبدالحسین/غفاریفرد.عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۱، ص ۹۳ و ۹۴.
۲. همان، ص ۹۷ و ۹۸.
۳. غلامسرور، تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ترجمهی محمدباقر آرام و عباسقلی غفاریفرد، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
۴. روملو.حسنبیگ، احسنالتواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوائی، ج ۲، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۴، ص ۱۰۸۷ و ۱۰۸۸.
منبع: صادقی.زهرا، تاریخ ایران در عصر صفویه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ اول ۱۳۹۲