نقطهی آغازِ روابطِ ایران و عثمانی در دورانِ صفویه، به زمانی بازمیگردد که اسماعیلِ اول عراقِ عجم و فارس را فتح کرد. در این زمان سلطانِ عثمانی، بایزیدِ دوم، سفیرِ خود را جهتِ عرضِ تبریک بهسوی ایران اعزام کرد.
سفیرِ دومِ عثمانی پس از پیروزیِ شاه اسماعیل بر شیبکخانِ اوزبک و فتحِ هرات، بهسوی ایران اعزام شد. روابطِ دو حکومت پس از برکناریِ بایزید و روی کار آمدنِ سلطانسلیمِ عثمانی، واردِ مرحلهی جدیدی شد. سلطانسلیم از همان ابتدای سلطنت بهدنبالِ دو هدفِ عمده بود: اول از میان برداشتنِ رقیبش شاهاسماعیل، و دوم زیرِ یک پرچم قرار دادنِ سراسرِ دنیای اسلام. این دو هدف به هم پیوسته بود و نیل به هدفِ اول، بدونِ اجرای دومی امکانپذیر نبود. به همین دلیل او وجودِ شاهاسماعیل و رواجِ تشیع در ایران را مانعِ پیشرفتِ خود میدانست.(۱)علاوه بر این، دو علتِ دیگر برای دشمنیِ سلطانسلیم با شاهاسماعیل وجود داشت: اول اینکه مراد، پسرِ احمد (برادرِ سلطانِ عثمانی) از ترسِ جان به ایران گریخته و تحتِ حمایتِ شاهاسماعیل قرار گرفته بود. این مسئله نفرتِ سلطانسلیم را از شاهِ ایران بیشتر کرد. دوم این بود که پس از جلوسِ سلطان سلیم بر تخت، از ممالکِ دور و نزدیک سفرایی جهتِ عرضِ تبریک روانهی استانبول شدند، اما شاهاسماعیلِ صفوی نه تنها سفیری نفرستاد، بلکه به ایجادِ آشوب در آناتولی پرداخت.(۲) همزمان سلطانسلیم خبر یافته بود که هیئتی از ایران برای ایجادِ روابطِ سیاسی به دربارِ مصر و مجارستان(۳) اعزام شدهاند. پادشاهِ مجارستان و مصر با سلطانسلیم دشمنی داشتند و شاهاسماعیل با این عملِ خود آنها را بر ضدّ سلطانِ عثمانی تحریک میکرد.
سلطانسلیمِ عثمانی در زمستانِ سالِ ۹۱۹ ق تصمیم به جنگ با شاهاسماعیل گرفت. وی در ابتدا به حاکمِ ارزنجان دستور داد چندین هزار نفر از پیروانِ صفویه در آناتولی را بهسوی ایران مهاجرت دهد. سپس فرمان داد شیعیان و پیروانِ صفویه در آناتولی که از نظرِ او از دینِ حقیقی دور افتاده بودند، قتلعام شوند. بهدنبالِ این فرمان حدودِ چهلهزار تن کشته شدند. گامِ بعدیِ سلطان سلیم، ارسالِ نامه به عبیداللهخانِ اوزبک بود؛ چنانکه وی را به گرفتنِ انتقام از شیبکخان تحریک کرد.
سلطانسلیم در سالِ ۹۲۰ از آدریانوپل بهسوی ایران حرکت کرد و واردِ قسطنطنیه شد و بهسوی قرامان رفت. در قرامان جاسوسِ ایرانی را که مأمورِ کسبِ خبرِ او و وضعیتِ سپاهِ عثمانی بود، اسیر نمود و طیِ نامهای به شاهاسماعیل اعلام کرد که وی از راهِ تجاوز و تعدی، امارتِ شرق را به دست آورده و از نبودِ دولتِ قدرتمند در ایران بهره جسته است. او شاهاسماعیل را به ایجادِ آشوب و خوار کردنِ شریعتِ اسلام متهم کرد و اعلام نمود که علمای اسلام به قتلِ اسماعیل فتوا دادهاند. سلطانسلیم شاهاسماعیل را به شدت تهدید کرد و از او خواست مناطقی که قبلاً تحتِ تصرفِ نیاکانِ سلیم بوده به عثمانی بازگرداند، در غیرِ این صورت، ایران را اردوگاهِ سپاهِ خود خواهد کرد.
پینوشت:
۱. استانفورد جی شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمهی محمود رمضانزاده، آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۰، ج ۱، ص ۱۴۶.
۲. نوائی.عبدالحسین/غفاریفرد.عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، انتشارات سمت، تهران، ۱۳۸۱، ص ۹۲_۹۳.
۳. اقبالآشتیانی.عباس، تاریخ مفصل ایران، به کوشش محمد دبیرسیاقی، کتابخانهی خیام، تهران، بیتا، ص ۶۶۶.
منبع: صادقی.زهرا، تاریخ ایران در عصر صفویه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ اول ۱۳۹۲