منابع یهودی و مسیحی
با وجود یهودیانی که در شاهنشاهی زندگی میکردند و پادشاهان هخامنشی را میشناختند، باعث شگفتی است که چنین تصوری پدید آمده که گویا ساسانیان از وجود هخامنشیان بی اطلاع بودهاند. ساسانیان با این که گاه و بیگاه بر اجتماعات يهودي فشار میآوردند، ولی به طور کلی دوره سلطنت آنها برای یهودیان در مقایسه با اجتماعات مسیحی در ایران، دوره آسایش به شمار میرفت. منابع تلمودی مینویسند که در طی پادشاهی یزدگرد یکم (۳۳۹ تا ۴۲۰ م.) یهودیان را ساسانیان مینواختند و ایشان تا حدی به این سلسله نزدیک گشته بودند. همچنین گفته شده است که یزدگرد با احترام با ربیها(*) سخن میگفت، از نوشتههای مقدس یاد میکرد، و با یک زن یهودی ازدواج کرد. این مطالب، درست یا نادرست، دلالت دارند بر محیط تسامح و تأثیر متقابل. داستانهایی همانند آنچه الیزه ئوس درباره مطالعه یزدگرد دوم (۴۳۸ تا ۴۵۷ م.) در همه دینهای کشور خود آورده، نشان میدهد که ایرانیان باید با ربیها ارتباط داشته و از ایشان داستانهای کتاب مقدس را درباره ایرانیان و رفتار هخامنشیان با یهودیان شنیده باشند. کورش برای یهودیان به صورت چهره برجستهای در نوشتههای آنها، از کتاب اشعيا تا تلمود و از میدراش تا متون یهودی - فارسی، باقی مانده بود. راه احتمالی دیگر انتقال، عبارت بود از تماس و ارتباط با ارمنیها و نستوریهای مسیحی. یک سند کلیسایی نستوری مورخ ۵۴۴، خسرو یکم را «کورش نو» مینامد. این مسیحیان که بیرون از امپراتوری روم شرقی (بیزانس) میزیستند، کم کم زبان بومی خود را به کار بردند. کتاب مقدس که به زبان آنها ترجمه شد، به ایشان امکان داد تا داستان های کتاب مقدس را درباره ایرانیان هخامنشی انتقال دهند. مثلاً در آغاز سده چهارم ارمنیان، بسیاری از آثار یونانی و غیره را به زبان خود برگرداندند. ادبیات سریانیها و آلبانیاییها نیز از همان روند پیروی کرد. هنگامی که ساسانیان ارمنستان را تسخیر کردند، تماسها و تأثيرات متقابل فرهنگی گریزناپذیر شد. موسی خورنی چندین بار در تاریخ خود از کورش نام میبرد. او مینویسد: «او (تیگران) کورش را یاری کرد تا سیطره مادها را براندازد.» او در کتاب دوم، لشکرکشی کورش بر ضد لیدیه و نام برخی از پادشاهان هخامنشی را مانند کورش، داریوش، کمبوجیه و خشایارشا آورده است. بنابراین انتقال داستانهای کتاب مقدس بسیار امکان پذیر بود، یا به توسط یهودیانی که تحت حمایت پادشاهان هخامنشی بودند و / یا توسط مسیحیان.
سرشت دین در دوره ساسانی
ساسانیان با جلوس اردشیر یکم در سده سوم، به تلاش برای ایجاد پدیدهای دینی - سیاسی به نام ایران دست زدند. این پدیده و دستگاه پیچیده اجتماعی - دینی و سیاسی، مانند هر پدیده تبلیغاتی دیگر، نیازمند یک ایدئولوژی و دید تاریخی بود. آیین زردشتی که دین دولتی و رسمی ساسانیان بود، وسیلهای ایدئولوژیک یا تبلیغاتی بزرگی در شاهنشاهی محسوب میشد. موبدان به موقع شروع به اعمال نفوذ فراوان بر همه جنبههای اجتماعی، اداری و فرهنگی زندگی کردند. دین زردشتی در دوره ساسانی به صورت نهادی دینی در آمد، گرچه روشن نیست که این نهاد پیش از پایان این دوره چقدر توسعه یافته بود. وجود کرتیر، هیربدی که در اوایل دوره شاهنشاهی میزیست و کارهایی که انجام داد و مناصبی که به دست آورد، رشد نهاد دینی و قدرت موبدان را نشان میدهد. در دوره شاپور یکم (۲۴۱ تا ۲۷۲ م.) او مقام ساده روحانی هیربدی داشت. کسب مهم ترین عناوین در دوره چند پادشاه بعدی از سوی کرتیر، گویای درجه نفوذی است که او و دین زردشتی نهادینه شده داشتند. کتیبههای کرتیر، قدرت فزاینده کارگزاران دینی را در اوایل تاریخ این شاهنشاهی ثابت میکند، همین طور کوشش کرتیر در گسترش و سازمان دادن به دین زردشتی به وسیله تأسیس آتشکدهها در درون و بیرون ایران را فرایند رسیدن به یکنواختی دینی در آموزههای زردشتی آغاز شده بود و همه روحانیان به سوی نظمی دینی و آرمانی که دولت را پشتیبانی کند کشیده میشدند. در دوره شاپور دوم (۳۰۹ تا ۳۷۹ م.) زردشتی گری سنتی، خود را به تمام معنی نشان داد. منابع سریانی برقراری مقام موبدان موبد را در سده چهارم به روزگار سلطنت شاپور دوم نسبت دادهاند. به نظر میرسد که در زمان سلطنت او و به سرپرستی آذرباد مهرسپندان بود که ساسانیان یک فرقه زردشتی را پذیرفتند و کارکنان دینی نفوذ اداری، حقوقی و حکومتی پیدا کردند. قدرت نهاد دینی به تدریج فزونی گرفت. نامه تنسر عبارت مهمی در اشاره به قدرت روحانیان در سده ششم دارد. قدرت فزاینده آنها میبایست سبب افزایش نفوذشان در نوشتن تاریخ گذشته شاهنشاهی و همچنین نفوذ آنها در تدوین تاریخ معاصر آن شده باشد. بنابراین چون روزگار تدوین «تاریخ شاهی» یا خدای نامگ فرا رسید، روحانیان زردشتی نفوذ زیادی یافته بودند. این گزارش باید از دید تاریخی دین زردشتی پذیرفتنی میشد؛ زیرا دین زردشتی اساس فکری و اخلاقی تاریخی بود که روحانیان مینوشتند و پایه ایدئولوژیک آن را تشکیل میداد. مدارک مربوط به سلسلهها و رویدادها باید طبق اهداف زردشتی طرح شوند و نه مطابق حقایق تاریخی. بنا به نامه تنسر، پادشاهانی که از دین زردشتی پشتیبانی میکردند، همان پادشاهان قدیمی ذکر شده در نوشتههای اوستا و فارسی میانه بودند، یعنی ویشتاسپه کیانی و اردشیر پایه گذار سلسله ساسانی. این امر همچنین کوشش ساسانیان را برای ایجاد پیوند با کیانیان نشان میدهد.
استفاده از نامها و عنوانهای کیانی به وسیله ساسانیان
جالب توجه است که ساسانیان عنوان اوستایی «کِی» را نخستین بار در زمان شاپور دوم (۳۰۹ تا ۳۷۹ م.) به کار بردند که شاهدی است بر ادعای دینکرد که مفاهیم، عناوین و نهادهای اوستایی در زمان او استوار گشتند. با این همه، عنوان «کی» تا زمان سلطنت یزدگرد دوم (۴۳۹ تا ۴۵۷ م.) کاربرد زیادی نیافت. از این زمان به بعد بود که بیشتر پادشاهان ساسانی شروع به کاربرد این عنوان در سکههای خود کردند. این امر نشانه تغییر مهمی در ایدئولوژی ساسانیان و توجه آنها به گذشته خود بود. اقتباس کامل نامها، عنوانها و مفاهیم اوستایی دلالت دارند بر گسترش و نهادینه شدن داستانهای کیانی و زردشتیگری ساسانی در شاهنشاهی. در پادشاهی قباد (۴۸۸ تا ۵۳۱ م.) نامها و داستانهای کیانی، پارہ عمدهای از ایدئولوژی ساسانی گشته بودند. قباد خود نامی کیانی است. در واقع سه تن از پسران او نیز نامها کیانی داشتند: کیکاوس، کیخسرو، و کیسیاوش. در اوستا ۹ پادشاه وجود دارند که لقب های کیانی دارند: کوی کوات، کوی آئی پی هوم ، کوی اوسدن، کوی ارشن، کوی پیسینه، کوی بی یرشن، کوی سیاورشن، کوی هئوسروه، و حامی زردشت کوی ویشتاسپ. از سیزده پادشاه باقی مانده ساسانی، پنج تن نام کیانی دارند که نشانه دیگری است بر تأثیر اوستا بر ساسانیان. در شاهنامه و منابع زردشتی مانند بندهش و دینکرد، تنها پادشاه هخامنشی که ذکر شده داریوش سوم (دارای دارایان) است. چرا از میان پادشاهان هخامنشی تنها او در یادها ماند؟ در دینکرد آمده که دارا ترتیب تهیه دو نسخه از اوستا را داده بود. در این اشاره دینکرد، منظور از دارا، داریوش یکم است. گرایش های مزداپرستی داریوش یکم کاملا روشن نیست. او در کتیبه بیستون، ۶۹ بار اهورامزدا را ذکر میکند و ۳۴ بار میگوید که در کارهای خود از یاری او برخوردار شده است. ولی پیشامدِ ماگوفونيا [مُغ کُشی]، داریوش یکم را در میان مغان بدنام کرد و آنها را بر آن داشت تا کارهای خوب او را به داریوش سوم نسبت دهند. در ضمن، برای پاک کردن این حادثه، کارهای بد او را به اسکندر منسوب کردند.
پینوشت:
* واژهی رابی (ربی) از ریشه سامیِ رب به معنی بزرگ و مورد احترام نشات گرفتهاست. این لغت معادل لغت عربی ربّ به معنی ارباب و خداوند است. در عربی معمولاً واژه رب تنها برای اطلاق به خداوند استفاده میشود با اینکه مانند عبری دارای معنی ارباب نیز است. رابیهایی که دارای احترام زیادی باشند تنها راو خوانده میشوند. رابی یا رَبَن (به عبری: רַבִּי) در اورشلیم به آموزگارِ تورات گفته میشود. رابی به معنیِ استادِ من و به صورت جمع ربانیم (به عبری: רבנים) پژوهشگر مرجع دینی در جامعه یهودی است. رابی گاهی نیز به صورت راو (به عبری: רב) به معنی استاد یا ارباب اطلاق میشود.
منبع: دریایی، تورج. تاریخ و فرهنگ ساسانی. ترجمه: مهرداد قدرت دیزجی. انتشارات ققنوس. سال ۱۳۹۲