مسئله آگاهی ساسانیان از هخامنشیان (بخش سوم : آیا ساسانیان وارثان هخامنشیان بودند؟ قسمت ۱)

مسئله آگاهی ساسانیان از هخامنشیان (بخش سوم : آیا ساسانیان وارثان هخامنشیان بودند؟ قسمت ۱)

پرورش نیای هخامنشیان به دست یک عقاب آن گونه که الیان آن را گزارش کرده و پرورش یافتن زال به دست سیمرغ و نیز شباهت‌هایی بین داستان‌های کوروش، کیخسرو و داراب را می‌بینیم.

تاریخ ثبت: (1398/10/26 )  تاریخ بروزآوری: (1398/10/26 )

این مطلب (1,738)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

طرحی از داستان زال در شاهنامه

هرودین (جلد ششم، ۲٫۱-۲) درباره برآمدن اردشیر یکم، بنیانگذار سلسله ساسانی، گزارش می‌دهد که فرمانروایان سوریه و میان رودان امپراتور الكساندر سوروس را آگاه کردند که اردشیر، پادشاه پارس، پس از دست یافتن به شاهنشاهی اشکانی آرام نخواهد ماند و سوریه و میان رودان را به جنگ خواهد آورد. اردشیر که باور داشت این سرزمین‌ها میراث او هستند، اعلام کرد که تمام کشورهای آن ناحیه شامل ایونی و کاریا، میراث فرمانروایان پارسی بود‌ه‌اند که با کوروش نخستین کسی که پادشاهی ماد را پارسی کرد، آغاز شده و با داریوش، واپسین پادشاه پارسی که امپراتوری‌اش به دست اسكندر تصرف شد، پایان گرفته است. از این رو اردشیر ادعا می‌کرد که شایسته می‌داند برای پارسی‌ها پادشاهی‌ای را که پیش تر داشته‌اند دوباره به دست آورد. دیوکاسیوس هم روزگار اردشیر، این نگرش را از سوی او تأیید می‌کند و گزارش می‌دهد (جلد هشتاد، ۴) که اردشیر«می‌بالید هر آنچه را که روزی پارسی‌های روزگاران گذشته تا دریای یونان داشته‌اند، باز پس خواهد گرفت و ادعا می‌کرد که همه این سرزمین‌ها میراث قانونی اوست که از نیاکانش به او رسیده است». چنین ادعاهایی از سوی ساسانیان در نامه آمرانه‌ای هم که به گزارش آمیانوس مارسلینوس (جلد هفدهم، ۵ / ۵-۶ )، شاپور دوم درباره پیشنهاد صلح به کنستانتینیوس نوشته بود، بازتاب یافته است: « حتی گزارش‌های پیشینیان شما گواه این است که شاهنشاهی نیاکان من تا رودخانه استریمون و مرزهای مقدونیه امتداد داشته است. بنابراین بجاست که خواستار این سرزمین‌ها باشم». (فصل نامه جُندی شاپور. ص  ۱۷۶)


بدین ترتیب، در حالی که اشکانیان بیشتر یک جهت گیری یونانی و بی تفاوتی نسبت به دین ملی و ادعاهای ملی از خود نشان داده بودند، ساسانیان با آغاز یک جنبش ملی برای برپایی دوباره امپراتوری پارسی و به دست آوردن قدرت و شکوهی که هخامنشیان روزگاری از آن برخوردار بودند، آوازه یافته‌اند بنابراین راولینسون می‌توانست بیان کند که مردم پارس «یاد شکوه باستانی پارس را بسیار واضح به خاطر داشتند... و می‌دانستند که آنها روزی بر تمام سرزمین‌های بين تونس و صحرای هند و قفقاز و آبشارها فرمانروایی داشته اند». يوستين هم در گزارش خود درباره اردشیر یکم، تأیید می‌کند که یاد و خاطره روزگار فرمانروایی جهانی پارسی‌ها در میان آنها بر جای مانده بود. دمورگان هم که ادعاهای ساسانیان و مورخان رومی را پذیرفته بود، بدون هرگونه تردیدی بیان می‌کند که «اردشیر در روند پیروزی‌هایش کوشش کرد تا در همه جای ایران، بهترین سنت‌های هخامنشی را پی افکند و دین نیاکانش را دوباره بر پا دارد. پادشاه جدید از تبار اردشیر دراز دست بود و از این رو ادعای گرفتن همه بخش‌هایی را داشت که پیش تر از آن هخامنشیان بود». به تازگی گیرشمن در شرح شماری از ویژگی های تازه در هنر ساسانی، این ویژگی‌ها را به برنامه روشنی نسبت داده که بر اساس ادعاهای ساسانیان مبنی بر جانشینی راستین کوروش، داریوش و دیگر شاهان هخامنشی شکل گرفته بود.


ام. جین گاجی این طرز فکر را با چنین بیانی جمع بندی می‌کند که «جانشینی سلسله اشکانی قطعی شد و سلسله جدید تلاش کرد تا در ورای یک دوره غصب، خود را به هخامنشیان پیوند دهد». در حقیقت طبری (جلد اول، ص. ۸۱۴) چنین دیدگاه مشابهی را بیان می‌کند که آشکارا بر خاسته از تبلیغات ساسانی است، وی می‌گوید اردشیر اعلام کرد که می‌خواهد پادشاهی را دوباره به دارندگانش بازگرداند و آن را به فرمانروایی یک فرمانروا و یک پادشاه در آورد آنگونه که در زمان نیاکانش و پیش از روزگار ملوک الطوایفی نیز چنین بوده است. (فصل نامه جُندی شاپور. ص ۱۷۷)


با خواندن گزارش هرودین و طبری می‌توان پنداشت که ساسانیان شناخت درستی از هخامنشیان داشته و از تاریخ آنها آگاه بوده اند. با این حال نولدکه بیان می‌کند که ساسانیان به ویژه در زمان خسرو اول هیچ اطلاعی از هخامنشیان نداشته‌اند. آنها تنها سنتی را در دست داشتند که بنابر آن دارا نامی به دست اسکندر گجسته کشته شده بود و پیش از این دارا، دارای دیگری نیز فرمانروایی کرده بود. اگر ساسانیان خاطره هخامنشیان را به یاد سپرده بودند باید انتظار داشت که تاریخ هخامنشی در سنت ساسانی نمود یافته باشد و یا دست کم نام بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، کوروش، به یاد آورده می‌شد. با این وجود در سرزمین پارس شمار زیادی یادبودهای تاریخی برجسته وجود داشته - هنوز هم به چشم می‌خورند - که یادآور فرمانروایی هخامنشیان بوده‌اند. در این میان ویرانه‌های تخت جمشید و یادبودهای نقش رستم را نمی‌توان نادیده انگاشت. برای توجیه نبود آشکار هخامنشی‌ها و مادها در سنت تاریخی ساسانی و نسبت دادن یادبودهای آنها به جمشید، رستم و سلیمان و دیگران دلایل ویژه‌ای لازم است. هیچ شناخت درستی از شاهنشاهی پارسی در اسناد ساسانی بر جای مانده و یا در سنت‌های ساسانی که بعدها به وسیله مورخان عرب و ایرانی گزارش شده‌اند، به چشم نمی‌خورد. بدیهی است که این فراموشی تاریخی ناگهانی نبوده است. برخی عناصر هخامنشی در سکه‌های پارسی دیده می‌شود که گویای تداوم سنت هخامنشی سال‌ها پس از پیروزی اسکندر است. بر پشت مجموعه نخست این سکه‌ها که تاریخ آن‌ها به ۱۵۰ پ.م بر می‌گردد، پیکره پادشاه ایستاده در پیش روی برج آتشکده نمایان است. در بالای سر پادشاه و برج آتشکده انگاره اهورا مزدا در حال پرواز است، که به بیان دیوید استروناخ «پیوستگی سنتی بین فرمانروا و خدایش را نشان می‌دهد. این عناصر در مجموعه دوم سکه‌ها هم که تاریخ آنها از ۱۵۰ تا حدود ۱۰۰ پیش از میلاد است تداوم یافته است. نوشته‌های پشت این سکه‌ها نه به یونانی که به خط آرامی است. استروناخ بیشتر توجه را به برج آتشکده‌ایی (با کنگره یا بام مسطح) که بر روی سکه های نخستین فرتدارا وجود دارد و مایه گرفته از نمونه هخامنشی است، جلب می‌کند. همچنین می‌توان نام‌های هخامنشی چون بَگَدات و اردشیر و دریو را در میان پادشاهان پارسی یافت.(فصل نامه جُندی شاپور. ص  ۱۷۸)
با این حال هیچ شاهد و مدرکی وجود ندارد که این عناصر ، جز اندکی، آن اندازه تداوم پیدا کرده که به دوره ساسانیان راه یافته باشند. بر عکس به نظر می‌رسد که این عناصر در گذر زمان راه را برای سنتی باز کردند که آشکارا بی توجه به تاریخ هخامنشی بود. اسطوره‌ها و داستان‌های جنوبی و غربی ایران که اسطوره‌ها و داستانهای هخامنشیان را در بر می‌گرفتند نیز از یاد رفته بودند. تنها از طریق نویسندگان کلاسیک  [یونانی و رومی] است که برای نمونه از داستان زایش و پرورش کوروش یا داستان بر تخت نشینی داریوش با شیهه یک اسب آگاهی می‌یابیم. اگر ما شباهت‌هایی بین داستان‌های شرقی و غربی می‌یابیم، همچون پرورش نیای هخامنشیان به دست یک عقاب آن گونه که الیان آن را گزارش کرده و پرورش یافتن زال به دست سیمرغ و نیز شباهت‌هایی بین داستان‌های کوروش، کیخسرو و داراب را می‌بینیم، بدون شک (آن گونه که نولدکه اشاره کرده است) بیش از آن که نتیجه حفظ سنت‌های غربی باشد ، تکرار یک الگو است. درست است که بیرونی نام پادشاهان هخامنشی را تا اندازه‌ای درست یاد کرده است و همچنین نام کوروش و داریوش در گزارش شماری از مورخان اسلامی، از دوره پادشاهی واپسین پادشاهان کیانی به چشم می‌خورد و برخی از ماجراها در بابل به آنها نسبت داده شده است. گذشته از این می‌توان در مخالفت با این ادعا که هخامنشیان فراموش شده بودند به یادکرد دو دارا در پایان تاریخ کیانی اشاره کرد. با وجود این، یک پژوهش ژرف تر نشان خواهد داد که چنین پندارهایی نمی توانند به سادگی دیدگاه پیشین ما را بی اعتبار کنند. (فصل نامه جُندی شاپور. ص ۱۷۹)

 

منبع:

: یارشاطر، احسان. ترجمه:آذردخت جلیلیان. فصل نامه جندی شاپور. مقاله: آیا ساسانیان وارثان هخامنشیان بودند. دانشگاه شهید چمران اهواز.‌ سال یکم، شماره ۲، تابستان ۱۳۹۴

برچسب: ساسانیان; پارس; هخامنشیان
اثر یا گردآوری: یارشاطر، احسان. ترجمه:آذردخت جلیلیان.;منبع: فصل نامه جندی شاپور. مقاله: آیا ساسانیان وارثان هخامنشیان بودند.   -  لینک منابع: https://telegram.me/atorabanorg   -  

 ساسانیان
 پارس
 هخامنشیان
1403/02/01 14:22
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: