مسئله آگاهی ساسانیان از هخامنشیان (بخش نخست)

مسئله آگاهی ساسانیان از هخامنشیان (بخش نخست)

از سقوط شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر کبیر تا تشکیل شاهنشاهی ساسانی، نیمی از یک هزاره طول کشید. ساسانیان در قرن سوم میلادی از همان ایالتی برخاستند که هخامنشیان برخاسته بودند.

تاریخ ثبت: (1398/10/22 )  تاریخ بروزآوری: (1398/10/22 )

این مطلب (1,959)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

شاهنشاهی هخامنشیان که از ایالت پارس برخاست، در اوج گسترش قلمروش، بخش اعظم آسیای جنوب غربی از جمله بخش هایی از شمال آفریقا و عربستان را در بر می گرفت. هخامنشیان بر حافظه مللی که به انقیاد در می آوردند، به خصوص مصریان، عبری ها و یونانیان اثر ماندگاری بر جای می گذاشتند. حضور هخامنشیان در تاریخ ملل همسایه چنان مهم تلقی می شد که حتی حمله پارسیان ساسانی به سوریه و نواحی غرب آن در اواخر عهد باستان، به چشم ناظران رومی و دیگر ملل، احیای شاهنشاهی پارسی هخامنشی و از سرگیری سیاست های توسعه طلبانه آنان محسوب می شد.

از سقوط شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر کبیر تا تشکیل شاهنشاهی ساسانی، نیمی از یک هزاره طول کشید. ساسانیان در قرن سوم میلادی از همان ایالتی برخاستند که هخامنشیان برخاسته بودند و هر دو در سیاست خارجی، توسعه طلب بودند و خصوصیات مشترک دیگری نیز داشتند. آیا امکان دارد شاهنشاهی مهمی، چون شاهنشاهی هخامنشیان، که بر حافظه و تاریخ مللی که با آن جنگیدند و مغلوب آن شدند آثار ماندگاری گذاشته بود، از حافظه پارسیان دوران ساسانی پاک شده باشد؛ این پرسش که آیا ساسانیان خاطره ای از هخامنشیان داشته اند یا نه جدال فراوانی را میان مورخان نوین جهان باستان برانگیخته و هنوز هم پاسخی به این ابهام داده نشده است. در ابتدا، باید گفت نبودن هخامنشیان، یعنی مهم ترین و قدرتمندترین شاهنشاهی ای که دنیا به خود دیده بود، در حافظه تاریخی ساسانیان نامعقول می نماید. چگونه می توان پذیرفت که ایرانیان ساسانی، که از همان ایالتی به پا خاستند که هخامنشیان برخاسته بودند، نیاکان خود را به یاد نداشته باشند و از آنان در جایگاه پیشگام سیاست های توسعه طلبانه خود یاد نکرده باشند؟ چگونه می توان پذیرفت که ساسانیانی که سنگ نبشته هایی در تخت جمشید، کاخ هخامنشی، به یادگار گذاردند، سازندگان آن را ستایش کردند، و عظیم ترین مجموعه سنگ نبشته را دقیقاً در پای مقابر هخامنشیان، در نقش رستم در پارس، برجای گذاشتند، هخامنشیان را نشناسند؟ چگونه می توان پذیرفت که بعضی از اقوام ساکن در پیرامون یا درون شاهنشاهی ساسانی پارسیان هخامنشی را به یاد داشته اند اما دولت ساسانی از آنان بی خبر بوده است!؟ برخی در تأیید این نظریه شواهدی نیز عرضه کرده اند که نشان می دهد احتمالا ساسانیان هخامنشیان را به یاد نداشته اند.


احسان یارشاطر، به استناد مدارک مکتوب، کتن هوفن بر اساس منابع کلاسیک غربی، و مایکل روف با توجه به آثار معماری، در مقالاتی بیان کرده اند که نباید لزوماً تصور کنیم که ساسانیان هخامنشیان را به یاد داشته اند. تا آنجا که من می دانم، نخستین کسی که برخلاف نظریه رایج، مبنی بر ناآگاهی احتمالی ساسانیان از وجود هخامنشیان، سخن گفت، تئودور نولدکه، مستشرق بزرگ قرن نوزدهم، بود. نود سال پس از آن، یارشاطر در مقاله معروفش می نویسد که این فراموشی تاریخی طی دوران درازی شکل گرفته بوده است. همچنین توضیح می دهد که فقط در منابع یونانی و رومی باستان از آگاهی ساسانیان از هخامنشیان سخن رفته و در منابع ساسانی در این باره سخنی نرفته است. او در خاتمه بیان می کند که اگر ساسانیان از وجود سلسله ای پیش از خود آگاه بوده اند که بوده اند، این سلسله اشکانیان (۲۴۷ پ م -۲۲۷ م ) بوده که خود آنرا از تخت به زیر کشیدند و نه هخامنشیان. کتن هوفن نیز برای پژوهش در این موضوع به بررسی منابع کلاسیک، درباره قرن سوم میلادی، پرداخته است و ضمن اشاره به سخنان و آرمان های اردشیر اول (۲۲۴-۲۴۰م) و پسرش شاپور اول (۲۴۰-۲۷۰م ) به نقل ازاین منابع، ناپذیرفتنی بودن این سخنان را اثبات می کند. بنابر آثار آمیانوس مارسلینوس، هرودیان، و زوناراس، ساسانیان در صدد احیای شاهنشاهی هخامنشی و استقرار دیگر باره آن بود، این اظهار نظرها حاصل تاریخ نگاری کلاسیک است، حال آنکه از سنگ نبشته های اوایل دوران ساسانی چنین بر نمی آید. روف بر آن است که تقلید ساسانیان از یادمان های هخامنشی به این معنا نیست که آنان اولین سلسله پارسی را به یاد داشته اند و ساسانیان، به زعم خود، یادمان های کیانیان را تقلید می کرده اند. پس در دوره معاصر، یارشاطر تنها شخصی بود که به جد این پیوند تاریخی را با تردید مواجه ساخت. کتن هوفن هم جعلی بودن منابع کلاسیک را مطرح کرد و روف هم پیوند این دو شاهنشاهی را از دیدگاه معماری رد کرد.

در این مقاله، از زاویه دیگری به این مسئله می پردازم:

قصد دارم به جای آنکه فقط آگاهی ساسانیان از وجود هخامنشیان را انکار یا تأیید کنم این موضوع را مطرح سازم که روند ماجرا پیچیده تر از اینها بوده و دیدگاهها و تبلیغات سیاسی چندی در آن دخیل بوده است. احتمال ناآگاهی ساسانیان از وجود هخامنشیان را، هرچند هم که ضعیف باشد، نمی توان به کلی منکر شد و در اصل این مطلب کمتر می شود تردید کرد، با اینکه منابع کلاسیک دیدگاه پارسیان را منعکس نساخته اند. اما این نیز واضح است که در منابع ساسانی، خصوصأ كعبه زردشت به صراحت به هخامنشیان اشاره نشده است. در مرحله بعد قصد دارم علت این را که ساسانیان هخامنشیان و خاطره آنها را در تاریخ نگاری خود نادیده گرفته اند بیان کنم. این موضوع با در نظر گرفتن ماهیت تاریخ نگاری اواخر عهد باستان و مبحث تقابل خاطره و تاریخ روشن خواهد شد. مبحث تقابل خاطره و تاریخ همان گونه که از عنوان آن بر می آید، بر اساس اثر دو مورخ فرانسوی، پی پر نورا و ژاک لوگف، است که به خاطره، تاریخ، و روش جوامع در تدوین گذشته خود پرداخته اند.

چنانچه این فرضیه را بپذیریم که منابع کلاسیک برساخته تاریخ نویسان یونانی - رومی است، که تقریبا نیز هست، این سؤال پیش می آید که در سنت ایرانی کدام منبع به ارتباط بین هخامنشیان و ساسانیان اشاره می کند. شاهنامه، بیان حماسی خداینامه دوران ساسانی، را می توان از منابع اصیل فارسی به حساب آورد، زیرا منابع فارسی میانه، از قبیل برخی بخش های بندهش و دینکرد، دانشنامه های زردشتی، روایت مجملی از حماسه ایرانی به دست می دهند. بنابر روایت زردشتی تاریخ نگاری ساسانی، کیومرث تاریخ بشر را آغاز می کند و در پی او پیشدادیان و کیانیان می آیند که با دشمنان ایرانشهر می جنگند. مطابق این روایت، زردشت توانست در دوران ویشتاسپ، آخرین شاه کیانی، به نشر و تبلیغ دین خود برخیزد. بانی این روایت مغشوش است؛ وهمن نامی بر تخت شاهی می نشیند، و پس از او، چون همه جانشینان قانونی و ذکور او به قتل می رسند، زنی به نام همای به شاهی می رسد. سپس این متن به فرمانروایی به نام دارای دارایان، می پردازد که احتمالاً همان داریوش سوم، است که از اسکندر کبیر شکست می خورد. اسکندر متون مقدس زردشتیان (اوستا) را می سوزاند و رونوشتی از آن را به روم می فرستد. سپس این روایت به اردشیر اول و دیگر پادشاهان ساسانی می پردازد. تبار اردشیر اول در یکی از منابع متأخر فارسی میانه این گونه آمده است: 

اردشیر کی بابکان از تخمه، ساسان، ناف[خانواد] دارای شاه.

مجموع این عنوان و پیوندهای تبارشناختی دیدگاه اواخر عصر ساسانی را در قبال نیاکان این سلسله منعکس می سازد. در اینجا، اردشیر را پادشاهی کیانی خوانده اند که این امر بیانگر دل مشغولی آخرین شاهان ساسانی به سلسله کیانیان است، که باز هم در این مقاله به آن می پردازم. اما آنچه درباره این عناوین شایان ذکر است اشاره یکی دیگر از متون فارسی میانه به اردشیر دیگری است که پیش از اردشیر بابکان بوده و این چنین از وی یاد شده است:

پادشاهی از اردشیر کیانی که بهمن اسفندیاران خوانده شود، که دیو را از مردمان جدا کند و همه جهان را بپیراید و دین را رو کند.

اخیراً معلوم شده است که اردشیر کی همان اردشیر دوم هخامنشی است. این موضوع گواه مهمی است بر خاطره تاریخی ساسانیان از هخامنشیان. نکته مهم آنکه نام اردشیر دوم با رواج آیین آناهید در شاهنشاهی ایران گره خورده است. ساسانیان با آتشکده، آناهید که احتمالا به دستور شاهنشاهان هخامنشی بنا نهاده شده و مرکز جنگجو یان پارسی بوده. پیوند خوردند. این آتشکده تحت نظارت ساسانیان به کانون اصلی فعالیت علیه پارتیان تبدیل شد سرانجام باز نام داریوش سوم به میان می آید. پس حالا می دانیم که سه تن از شاهان هخامنشی در اذهان باقی مانده بودند. این آثار ادبی همراه با وفاداری شدید ساسانیان و احداث یادمان هایی در کنار آثار هخامنشی گواه احترام و آگاهی نسبی از آنان است. دیگر عامل ارتباطی مهم ساسانیان و خاطره هخامنشیان سنت شفاهی است. اشکانیان، که در فاصله زمانی دو شاهنشاهی پارسی حکومت می کردند، سنت خنیاگری گسترده ای داشتند که حکایات پادشاهان هخامنشی را در کنار شاهان کیانی به ادوار بعد منتقل کرد. این سنت شفاهی در دوران هخامنشیان نیز رایج بود و حکایات پادشاهان را از بَر و به آواز می خواندند. این رسم در دوران ساسانی هم ادامه یافت.
با شواهد دیگری نیز می توان به دلایل حاکی از آگاهی ساسانیان از هخامنشیان دست یافت. از آنجا که منابع کلاسیک مرکز توجه محققان بوده است، کسی به منابع دیگری که حاصل اواخر عهد باستان بوده توجهی نکرده است. در مطالعه آثاری که متون غیر مذهبی فارسی میانه خوانده می شوند و در طول دوره ساسانی تکوین یافته اند می توان به رابطه تنگاتنگ میان پادشاهان ساسانی و رعایای یهودی آنان، به ویژه رهبران این جماعت، پی برد. آیا این هم نشینی پیشینه ای داشته است؛ برای مثال در شهرستان های ایران آمده است که شماری از شاهان و شاهزادگان ساسانی حاصل ازدواج شاهان ساسانی با زنان یهودی بوده اند:

و نیز شهر خوارزم را نرسه یهودگان ساخت.

 شهرهای شوش و شوشتر را شیشین دخت، همسر یزدگرد شاپوران، بنا نهاد که دختر رش گالوت [=رأس الجالوت)، پادشاه یهودیان، و مادر بهرام گور بود. 

عنوان رش گالوت در فارسی میانه، همان رش گلوتا آرامی است به معنای «پادشاه یهودیان) تبعیدی». روابط صمیمانه یهودیان و پادشاهان ساسانی را در منابع غیر ساسانی هم می توان یافت. این اشارات مربوط به دوران یزدگرد یکم (۳۹۹ - ۴۲۰ م) است که، بنابر روایت منابع تلمودی، با جامعه یهود رابطه ای تنگاتنگ داشت. در این متون حتى آمده است که یزدگرد از خاخام های یهودی با احترام یاد می کرد در حضور آنان از متون مقدس نقل می کرد، و با شیشین دخت، زنی یهودی، هم ازدواج کرد. این نیز می تواند حاصل تاریخ نگاری و تبلیغات یهودیان باشد، اما نمی توان سابقه روابط پادشاهان ساسانی و یهودیان را به کلی انکار کرد. حتی اگر ساسانیان مستقلاً اطلاعی از هخامنشیان نداشته اند، یهودیان می توانسته اند مهم ترین عامل برای آگاه کردن آنان از وجود هخامنشیان باشند. اشاره کتاب مقدس به هخامنشیان بسیار اهمیت دارد. به یقین نسخه هایی از کتاب مقدس به زبان فارسی میانه در اواخر عهد باستان در دسترس بوده است. تئودورت در قرن پنجم میلادی از تحریر ترجمه ای از کتاب مقدس به فارسی میانه خبر داده است. آیا می توان پذیرفت که موبدان زردشتی، که مطابق شواهد شکندگمانیک وزار، توانایی نقد و تحلیل تمام جزئیات سفر پیدایش و دیگر اسفار را داشته اند و اطلاعات کافی درباره ادیان سامی در دسترسشان بوده، دو یا سه قرن پیش از آن، قادر به ترجمه کتاب مقدس نبوده اند؟ به سخن دیگر، آیا موبدان زردشتی نمی توانسته اند با مطالعه و کسب اطلاع از یهودیان و یا از طریق ترجمه متون بیگانه به اطلاعاتی راجع به دوره اوج عظمت پارسیان هخامنشی دست یابند؟ در تلمود هم اشاراتی درباره اینکه داستان استر می توانسته در ایران هم نقل شود یا نه وجود دارد. این اشارات نشان می دهد که روایت شفاهی حکایات هخامنشیان محتمل است. داستان استر در انتقال اطلاعاتی درباره هخامنشیان به ساسانیان توسط قوم یهود نقش مهمی داشته است. علاوه بر کتاب مقدس، که علاقه وافر یهودیان به هخامنشیان را نشان می دهد، دیوارنگاره های دورااوروپوس نیز همین امر را در اواخر عهد باستان منعکس می سازد. این مسائل توجه ما را به کنیسه دورااوروپوس معطوف می کند. در این محل بخش مهم و حیاتی دیگری از اطلاعاتی موجود است که به موضوع آگاهی ساسانیان از داستان استر در کتاب مقدس می پردازد. در دوران پادشاهی شاپور اول (۲۴۰ - ۲۷۰ م) چند تن از مقامات ساسانی به دورااوروپوس رفتند و از کنیسه این شهر دیدن کردند. یکی از سالم ترین و هنرمندانه ترین دیوارنگاره های این معبد داستان استر کتاب مقدس را روایت می کند. در این صحنه اَخَشوِرُش یا اَخَشوِیروش (= اردشیر دوم هخامنشی) بر تخت پادشاهی نشسته است و در حضور یهودیان در حال دریافت پیامی است. مُردخای سوار بر اسبی شاهانه است و هامان افسار اسب را در دست دارد. نکته مهم آنکه چند نوشته فارسی میانه بر این دیوارنگاره دیده می شود که به قرن سوم میلادی منتسب است. تاریخ نگارش این دیوار نوشته ها را سالهای ۲۵۵ و ۲۵۶م دانسته اند.

 


 

منبع: دریایی، تورج. ناگفته های امپراتوری ساسانیان. ترجمه: آهنگ حقانی، محمود فاضلی بیرجندی. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه. سال ۱۳۹۰

برچسب: ساسانیان; هخامنشیان; پارس
اثر یا گردآوری: تورج دریایی;منبع: ناگفته های امپراتوری ساسانیان. ترجمه: آهنگ حقانی، محمود فاضلی بیرجندی.   -  لینک منابع: https://telegram.me/atorabanorg   -  

 ساسانیان
 هخامنشیان
 پارس
1403/02/07 00:03
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: