ایونیا(Ionia) به بخش غربی ترکیه امروزی از خلیج ازمیر تا مصب رودخانه مندورا (Menderes) و شامل جزایر کایوس(Chios) و سِیماس(Samos) که مسکن مهاجرین یونانی بود، اطلاق میگردید. در این منطقه بود که خون و روح تمدن مینوسی یا اژهای(Aegean) باقی مانده از تاخت و تازهای دُریایی(Dorian) در قرن یازدهم پ.م. که فرهنگ باستانی اژهای بازمانده از آتشفشان را در خود فرو برده بود، به یونان جدید دانش آموخت، آن را صاحب پول مسكوك، ادبیات، هنر و شعر کرد، و دریانوردانش، که فنیقیها را از پیش رانده بودند فرهنگ نوین خود را به جاهایی که در آن زمان آخرین نقاط زمین میپنداشتند بردند.
در نتیجه ساحل آسیای صغیر تبدیل به زادگاه فلسفه یونانی شده و نخستین فیلسوفان یونانی در اینجا رشد و نمو کردند. در حالی که خود یونان، در بی نظمی یا وحشیگری نسبی به سر میبرد، ایونیا روح تمدن کهنتر را حفظ کرد.
تفكر فلسفي ابتدائی یونانی به عنوان محصول نهائی تمدن باستانی ایونی معرفی شده، لكن باید به خاطر داشت که ایونیا محل تلاقی غرب و شرق بوده است، به طوری که میتوان این سؤال را مطرح کرد که آیا فلسفه یونانی از تأثیرات شرقی بر خوردار بوده است، مثلاً آیا از بابل یا مصر اقتباس شده است یا نه. این نظریه همچنان مورد منازعه است. اما شاید فلاسفه و نویسندگان یونانی چیزی از آن نمیشناختند - حتی هرودت، که خیلی مشتاق بود نظریه خود را درباره دین و تمدن یونانی به منابع مصری برساند – و نظريه منشأ شرقی داشتن فلسفه یونانی اصلاً از نویسندگان اسکندرانی ناشی شده است که مدافعان مسیحی از آنان گرفتهاند. مثلاً مصریان دوره یونانی مآبی، اساطیر خود را بر طبق اندیشههای فلسفه یونانی شرح و تفسیر کردند، و آنگاه اظهار داشتند که اساطير آنان منشأ فلسفه یونانی است. اما این فقط نمونهای است از تمثیل از طرف اسكندرانيان: این اندیشه از جنبه واقعیت معنی همان قدر فاقد ارزش است که این دعوی یهودی که افلاطون حکمت خود را از عهد قديم (Old Testament - تورات) گرفته است. البته در تبیین اینکه چگونه فکر مصری توانسته است به یونانیان منتقل شود است.
همچنین منطقه ایونی یونانی نشین بویژه پس از سقوط لیدیه در ترکیه امروزی توسط کوروش بزرگ (Cyrus the Great) در 547 پ.م بیشتر از گذشته پل فرهنگی و علمی بین ایران و جهان غرب که آن زمان دولت شهرهای آتن و اسپارت مناطق محوری آن بودند، شد، آنچه این ارتباط را دو چندان می ساخت جریانهای فکری بود که از ایران بسوی یونان راه مییافت. یونانیان که همواره آیینهای ایرانی را، با علاقه مندی بسیار مینگریستند، به دین ایرانی که برگزاری آن را میتوانستند در آسیای صغیر مشاهده کنند، بیشتر توجه میکردند. خِرد ایرانی در آسیایی صغیر، با حضور گسترده مغان ایرانی بر شمار قابل توجهی از متفکرین یونانی که از آن برخاستهاند، تأثیر گذاشته است: کاپادوکیه، پونتوس، هالیکارناس، لیدیه، کلازومنا، میلتوس و جزایر دریای اژه. این منطقه در دورهای نسبتاً طولانی جزو قلمرو هخامنشیان قرار داشته و توسط خاندانها و ساتراپهای ایرانی اداره میشده است.
در نتیجه از آنجایی که سرتاسر سرزمینهای آسیای صغیر (فتح توسط کوروش در 546 پ.م)، بابل (فتح توسط کوروش در 539 پ.م)، و مصر (فتح توسط کمبوجیه در 522-525پ.م)، به تصرف ایرانیان در آمده بود، بنابراین یونانیانی که به این سرزمینها مسافرت میکردند، بدون آنکه بخواهند و یا بتوانند به سرزمین اصلی ایران (واقع در شرق دجله) مسافرت کنند، می توانستند با باورهای ایرانی و آیین مغان آشنایی کافی پیدا کنند و آیین مغان و دیوانسالاری امپراطوری هخامنشیان تنها به مذهب و آیینهای آن مربوط محدود نبوده و اداره چنین امپراطوری بزرگی بیش از 200 سال حتی اگر مورخین غربی و متعصبین اسلامی منکر علم و دانش آن روزگار ایرانیان باشند بدون خِرد غیر ممکن بوده و قطعاً تمدنهای باستانی میانرودان، مصر و ایران بر تفکر علمی یونانیان تأثیر داشته و آنان مستقلاً پیشرو فلسفه و علم در جهان باستان نشدهاند.
2-2-1) فیزیک یونانی
نخستین کشفیات فیزیکی زمانی انجام شد که تلاش گستردهای برای برهانی کردن ریاضیات آغاز شد. در این زمان الکتریسیته و مغناطیس جدا از یک دیگر کنجکاوی انسان را برانگیخت. ذرات تشکیل دهندهی جهان تقسیم بندی شد و نظریه اتمی ماده مطرح گردید. یونانیان تصور میکردند علاوه بر عناصر موجود عنصر کاملی نیز در جهان وجود دارد که آن را اتر(Ether) نامیدند. کروی بودن شکل زمین به طور مستدلل اثبات شد و چون یونانیان دایره را منحنی کامل میپندانستند، حرکت دوار کائنات به دور زمین نیز از بدیهیات محسوب شد. منطق قیاسی کشف گردید و تمام افکار و نظریات علمی را تحت تاثیر خود قرار داد. استفاده از هندسه در نجوم آغاز شد فاصلهی زمین تا ماه و خورشید محاسبه گردید و نظریه زمین مرکزی زیر سئوال رفت اما همچنان اعتقاد عموم بر آن بود که زمین مرکز جهان است. یونانیان با تقسیم بندی گنبدهای آسمان برای هر یک از سیارات گنبدی خاص قائل بودند و تحت تأثیر تقدس دایرهها حرکت پیچیده سیارات را در دستگاه زمین مرکزی با استفاده از مدارهای تدوير توجیه کردند مکانیک یونانی براساس نظریه زمین مرکزی علت سقوط اجسام به طرف زمین را توجیه میکرد. دانشمندان یونانی حرکت مستقیم نور را بیان کردند و به تشریح خواص آینهها پرداختند. اما منطق قیاسی چنان بر افکار علمی آنان تسلط داشت که فیزیک یونانی را به بن بست کشید.
3-2-1) اندیشههای علمی یونانی
انسان به دلیل ارتباط مستقیم و تنگاتنگی که با طبیعت دارد از همان آغاز تفکر خویش به پدیده های طبیعی نظر داشت و برداشتهای معینی از آنها کسب میکرد. طبعاً آسمان که از آن باران برف و نور به انسان میرسید و نیز ستارگان شفاف در آن قابل دید بود، از نخستین پدیدههای مورد توجه انسان بود و در نتیجه اولین اظهار نظرهای علمی در خصوص این پدیده لایتناهی مطرح شد. فیثاغورس(Pythagoras:569-500 B.C) در جزیره ساموس نزدیک کرانههای ایونی زاده شد. او در جوانی همزمان با اوایل دوران امپراطوری هخامنشیان به سفرهای خود را به اطراف و اکناف امپراطوری آغاز کرد و این امکان را پیدا کرد تا با افکار مصریان باستان، بابلیان و مهرپرستان ایران آشنا شود. تقریباً، ۲۲ سال در سرزمینهای خارج از یونان بود و سالها در مصر ساکن شد و در خدمت کاهنان و روحانیان مصری به شاگردی پرداخت و علوم مختلف آموخت. سپس از آنجا روانه بابل شده و در آنجا به حالت اسارت زندگی میکرد تا اینکه به همراه داریوش بزرگ به پارس آمد و از پارسه (تخت جمشید) که در حال ساخت بود دیدن کرد. با اطمینان از این که اعداد بر جهان حکومت میکنند به پژوهش رابطه میان طول تارها در آلات موسیقی که ترکیبات هماهنگی از اصوات تولید میکنند پرداخت، پژوهشهای او شاید نخستین بیان ریاضی از قوانین فیزیکی باشد و بتوان آن را نخستین گام در پیدایش "فیزیک نظری" (Theoretical physics) به شمار آورد. یکی دیگر از افرادی که در پیدایش فیزیک سهم مهمی داشت ارسطو (Aristotle:384 – 322 B.C) بود. وی در تمام زمینهها کارهای بزرگی انجام داد که اندیشه انسان را تا مدت ۲ هزار سال پس از مرگ خود نیز تحت تأثیر قرار داد اما مهمترین سهم او در فیزیک نامگذاری این علم است نخستین نظریههایی که بتوان در زمینهی فیزیک مطرح کرد و زیربنای تجربی داشت در مورد الکتریسیته و مغناطیس بود که توسط تالس(Thales of Miletus:624 – 546 B.C) ارائه شد.
پیش از ارسطو، پژوهشهای فیزیکی بیشتر در زمینه نجوم صورت میگرفت. علت آن بود که لااقل بعضی از مسائل نجوم معین و محدود بود و به آسانی امکان داشت که آنها را از سایر مسائل فیزیک جدا کرد. اما در برابر سؤالاتی که پیش میآمد گاهی پاسخی خرافی میدادند و بیشتر نظریههای پیشنهادی نادرست بود، بیشتر این نظریهها برگرفته از عبارت فلسفی بود و هرگز آنها را با تجربه و آزمایش تحقیق نمیکردند گاهی نیز جوابهای داده شده فقط به صورت کلی و با تقریب کافی به نظر میرسید با نگاهی ساده به آسمان همه چیز خیلی نزدیک به نظر میرسد. بنابراین در نخستین برداشتها طبیعی است که گمان شود آسمان سایبان محکمی است که اجسام درخشان آن همچون دانه های، الماس بر سقف آن چسبیدهاند به عقیده یونانیان باستان، آسمان بر شانههای اطلس رب النوع یونانی قرار دارد.
همچنین طبق اسطورههای یونانی آسمان از یکی دو متری بالای قله کوهها چندان بالاتر نیست. در قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد اخترشناسان یونانی به وجود تنها یک سایبان شک کردند زیرا در اوضاع نسبی ستارگان ثابت که به نظر آنان حول زمین میگشتند ظاهراً تغییری نمیدیدند، اما اوضاع نسبی، خورشید ماه و پنج سیاره، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل تغییر می کرد. بنابراین مسلم شد که سیاره ها نمیتوانند به گنبد ستارگان متصل باشند یونانیان فرض کردند که هر سیاره در یک گنبد نامرئی استقرار دارد و گنبدها یکی روی دیگری جا گرفته اند بر این اساس نزدیک ترین گنبد از آن ماه است که تندترین حرکت را دارد پس از آن به ترتیب گنبدهای مربوط به زهره عطارد و خورشید قرار دارند کاملاً طبیعی است که با این طبقه بندی پرسشهایی در مورد ابعاد جهان، موقعیت و شکل زمین و همچنین اجزای تشکیل دهنده آن پیش آید.
احتمالاً این پرسشها زمانی شکل گرفت که روشهای تجربی در ریاضیات، دیگر کفایت نمی کرد. بنابراین میتوان حدس زد هنگامی که این سئوال پیش آمد که چرا قطر دایره آنرا نصف میکند تفکر در مورد مسیر حرکت سیارات نیز اوج گرفت میتوان کوشش برای برهانی کردن ریاضیات را با پیدایش نخستین نظریه های فیزیکی هم زمان دانست زیرا نخستین کشفیات ثبت شده ریاضی و فیزیکی متعلق به یک نفر است. تالس ملطی اولین فرد شناخته شده ای است که نخستین کشفیات ریاضی (قضیه تالس) و فیزیک (بررسی الکتریسیته و مغناطیس به او نسبت داده شده است