خوره:
■ خوره (خرّه) پهلوی که معادلِ واژههای «خوره»(Chora)یونانی و نیز «کورا» در سریانی است. این کلمه، علاوه بر مفهومِ «فرّه و شکوه»، به معنیِ «دیار»، «شهر و حومهی آن» نیز آمده است که بهطورِ مثال در اسامیِ شهرهای ساسانی مانندِ «اردشیر خوره» و غیره بکار رفته است. در متونِ اسلامی، این کلمه بهصورتِ «کوره»، با همان مفاهیم ذکر شده است. طبری در کتابِ تاریخ الرسل و الملوک، برای برشمردنِ استانهای سرزمینِ پارس، واژهی «کوره» را بکار میبرد.(۱)یعقوبی در البلدان، این کلمه را بیشتر برای نواحیِ عربی و کمتر برای مناطقِ ایرانی ذکر کرده است. ابنِ خرداذبه در المسالک و الممالک، در شرحِ «سواد» واژهی «دوازده خوره» و در صفحاتِ بعد «خوره استان» را یادآور میشود که نشانگرِ آن است که «خوره» از «استان»، کوچکتر بوده است.(۲)
تَسوگ:
■ تَسوگ، ناحیهای کوچکتر از «خوره» بوده و مجموعهای از چند دِه و روستا (روستگ، روستاگ) را تشکیل میداده است. جغرافیدانانِ عرب، این اصطلاح را بهصورتِ «طسوج یا تسوج» بکار بردهاند که به مفهومِ «بخش و نواحیِ تابعه» است.
روستاگ یا روستا:
■ روستاگ (روستاگ، روستاق، روستا) به مفهومِ توابعِ یک «خوره» است و معمولاً چندین «روستاگ» یک «خوره» را تشکیل میداد. در کارنامهی اردشیرِ بابکان، کلمهی «روستاگ» برای مکانی به نامِ «رامش اردشیر» بکار رفته است.(۳) در نامهی تنسر، در رابطه با فعالیتِ اردشیرِ بابکان یادآور میشود که او «شهرها بنیاد نهاد و رستاقها پدید کرد» (۴)
پینوشت:
۱. تاریخ طبری، ص ۸۱۴ و نولدکه: تاریخ ایرانیان و عربها، ص ۴۵ و ص ۴۸.
۲. ابن خرداذبه. ابیقاسم بن عبیدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۹، «شرحِ سواد»، در ص ۵ و برای «خوره استان»، ص ۵، «خوره استان شاذفیروز» ، «خوره استان شاذقباد» در سطرِ آخر و همچنین ص ۱۲.
۳. کارنامهی اردشیر بابکان، بخش ۴، بند ۶. علاوه بر آن «روستگ بوختاردشیر» در بخش ۴، بند ۷ و نیز در قسمتهای دیگر مانندِ بخش ۸، بند ۱۶ و بند ۱۹ آمده است.
۴. نامهی تنسر به گشنسب، به تصحیح مجتبی مینوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۴، ص ۹۳.