گیلان و گیلانیان
گیلان قسمتی از کرانههای جنوب و جنوب غربی و غرب دریای خزر است که از گذشتههای دور تا چند قرن پیش به دو بخش تقسیم میشد. بخش غربی یعنی سمت راست سفیدرود را «بیه پس» و بخش شرقی یا سمت چپ آن را «بیه پیش» میگفتند. بیه در زبان محلی به معنی رود یا ساحل رود است، بدین ترتیب بیه پس به سرزمینی اطلاق میشود که در عقب سفیدرود قرار دارد و بیه پیش عکس آن است یعنی سرزمینی که جلوی آن واقع شده است.
هریک از این دو بخش در زمانهای گذشته از بخش دیگر مستقل بوده و پادشاهی جدا از آن دیگر داشته است، چنان که عبدالرزاق سمرقندی مؤلف کتاب مطلع السعدین و مجمع البحرین در قرن نهم هجری قمری مینویسد: «و در این ایام که سنه خمس و سبعین و ثمان مائه است تمام گیلانات در تصرف دو پادشاه است و دو تختگاه دارند و از غایت موافقت آن دو تخت را یکی شمارند و سفیدرود در میان آن دو ولایت فاصله است.»
تختگاه بیه پس یا گیلان غربی شهر فومن و تختگاه بیه پیش یعنی شرق گیلان لاهیجان بوده است. حمدالله مستوفی جغرافیادان و مورخ قرن هشتم در نزهة القلوب به این مطلب اشاره میکند: «و معظم بلاد آن لاهیجان است و فومن» و در جای دیگر: «فومن شهری بزرگ است و ولایات بسیار دارد.» هم او در مورد لاهیجان مینویسد: «شهری بزرگ است و دارالملک جیلانات.»
نام گیلان مأخوذ از کلمه گیل است. در وجه تسمیه گیلان اختلاف نظر وجود دارد. برخی از محققان اظهار نظر کردهاند که چون این سرزمین محل سکونت قومی به نام گلای یا گل بوده بدین جهت گیلان نام یافته است. با توجه به این نظر کلمه گیلان مرکب از دو جزء «گیل» و «ان» است به معنی مکان گیلها، زیرا «ان» در زبان فارسی به صورت پسوند مكان آمده است.
گروهی از محققان نام گیلان را مأخوذ از کلمه گِل میدانند زیرا زمینهای آن غالباً باتلاقی و گل آلود است. الکساندر خودزکو در شمار همین گروه است. وی در کتاب سرزمین گیلان مینویسد: «نام این ایالت، که ساکنانش گاهی آن را گیل، زمانی گیلان و گاهی گیلانات مینامند در واقع معرف سرزمینی باتلاقی است. در لهجه محلی مردم این سرزمین گیل به معنای گل بکار برده میشود و گیلان و گیلانات هر دو صورت جمع این اسم هستند. در واقع در این بخش از کرانههای دریای خزر زمین از سایر نواحی پست تر است. تعداد بیشماری رودهای سیلابی که از شکاف کوههای خزر سرچشمه میگیرند این سرزمین را، که شیب ناچیز آن مانع از تخلیه سریع آب است، مشروب ساخته و فضای آن را مدام از رطوبت آکنده میدارند. گروهی از مورخان قدیم از جمله صاحب بستان السياحة، اخبار الدول و تحفة الادب نام گیلان را مأخوذ از جیل دانسته و نوشتهاند این سرزمین را جیل بن ماسل از اعقاب نوح پیغمبر بنا کرده و نام خویش بر آن نهاده است. مؤلف بستان السياحه مینویسد: «ذکر جیلان: آن را گیلان نیز گویند، ولایتی است معروف و به کثرت آب و خضرت زمین و رطوبت هوا موصوف است و مشتمل است بر بلاد معموره و قصبات مشهوره و جبال پردرخت و مسالک بسیار سخت؛ گویند آن ولایت را جیلان نام و به روایتی جیل بن ماسل بن آشور بن سام بن نوح ساخته و نام خویش را بر ویانداخته است.»(25)
این روایت نادرست به نظر میرسد زیرا لغت جیل به جای گیل مربوط به زبان عربی است و پس از هجوم اعراب به ایران متداول شده است.
همانطور که گی. لسترنج مؤلف جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی یادآوری کرده است زمینهای رسوبی دلتا را جغرافیا نویسان عرب به طور خاص جیل یا جیلان میگفتند و هنگامیکه میخواستند از تمام ایالت گیلان گفتگو کنند آن را به صیغه جمع، جیلانات مینامیدند و این اسم گاهی شامل ولايات و نواحی کوهستانی نیز میگردید. در جنوب و غرب این ایالت قسمتی از اقليم جبال را که محاذی کوههای طالقان و طارم از ایالت جبال است بلاد دیلم یا به صیغه جمع دیلمان مینامیدند. حاشیه باریک ساحلی و دامنههای کوهستانی که از جنوب غربی دریای خزر به طرف شمال کشیده شده و از طرف مشرق، مقابل دریا قرار دارد سرزمین طالش است.
در قرن چهارم وقتی آل بویه در اوج قدرت بود تمام منطقه گیلان و ولایات کوهستانی در شرق گیلان و در امتداد دریای خزر یعنی طبرستان و جرجان و قومس جزء ایالت دیلم بود ولی بعدها این نواحی از یکدیگر تفکیک شد، اسم دیلم از زبانها افتاد و نام زمینهای دلتای سفیدرود که جیلان باشد بر تمام نواحی مجاور اطلاق گردید.
کرسی بلاد دیلم رودبار نام داشته است. مقدسی میگوید کرسی دیلم بروان است و همچنین دولاب را شهر مهم جیلان معرفی میکند و از شهری به نام خشم نام میبرد که در دو منزلی سفیدرود و مقر داعی رئیس علویان بوده و مسجدی نیکو و بازاری بزرگ و رودخانه ای عظیم داشته است.
احمد کسروی مؤلف كتاب شهریاران گمنام در مورد دیلمان و دیلمستان مینویسد:
«ولایت جنگلی و کوهستانی که در نقشه امروزی ایران، گیلان نام دارد، در زمان ساسانیان به دیلمان یا دیلمستان معروف بود. چه این ولایت از روزی که در تاریخها شناخته شده نشیمن دو تیره مردم بوده که تیرهای را «گیل» و دیگری را «دیلم» مینامیدند. گیلان یا تیره گیل در کنارههای دریای خزر در آنجاها که اکنون رشت و لاهیجان است مینشستند و با آذربایگان و زنگان نزدیک و همسامان بودند. ولی دیلمان در کوهسار جنوبی آن ولایت در آنجاها که اکنون رودبار و الموت است جای داشته بیشتر با قزوین و ری همسایه و نزدیک بودند.»(26)
در مورد ساکنان اولیه گیلان با قاطعیت نمیتوان اظهارنظر کرد. به استناد قول برخی از محققان از جمله اصطخری جغرافیادان قرن چهارم هجری، تیره گیل یا گیلانیان در بیه پس یا بخش غربی سفیدرود و تیره دیلمیان در بیه پیش یا بخش شرقی سفیدرود که بیشتر از اراضی کوهستانی و مرتفع تشکیل میشده زندگی میکردند. اصطخری تصریح کرده است که تختگاه پادشاهان دیلمیدر رودبار است.
چنان که از تحقیقات مختلف بر میآید هنگام ورود آریائیان به فلات ایران سواحل جنوبی دریای خزر معمور و آباد و محل زیست ساکنان بومیبوده است. برخی از افسانهها نیز از وقوع جنگ بین مهاجران و بومیان ساکن در این منطقه حکایت میکنند. دکتر عبدالحسین زرین کوب مؤلف تاریخ مردم ایران (ایران قبل از اسلام مینویسد:
این نکته که در یشتهای اوستا دیوها به وسیله میترا مقهور میشوند و این خدای جنگ و رمه با گردونه عظیم و مهیب خویش و در حالی که به هرگونه سلاحی مجهز است، به آنها میتازد و آنها را به گریز وامیدارد (یشت -۱۰۴ / ۱۰ - ۹۹) ممکن است منشأ تعبیر شاعرانهای باشد که بومیان فلات ایران را مثل همین دیوان مغلوب پرستندگان میترا نشان داده است و بدین گونه آنها را در مقابل مهاجمان آریائی همچون دیوان مغلوب و فراری تصویر کرده است. با چنین احوال البته بعید نیست که قسمتی از این بومیها در آن سوی البرز، به نواحی مازندران و گیلان پناه برده باشند و کوههای عبور ناپذیر و گردنههای دشوار گذر را، در طی قرنها بین خود و این مهاجمان تازه وارد حایل کرده باشند. این کاری است که بعدها نیز مکرر و از جمله در آغاز هجوم اعراب بعضی از ساکنان این نواحی را سالهای طولانی از یوغ بیگانه آزاد نگهداشت.»(27)