شوتروک نخونته و شیلهاک این شوشیناک (عیلام میانه)
ایران، سرزمین کهنی است با قدمت شکل گیری تمدن در جهان. نخستین تمدنهای جهان در این سرزمین شکل گرفتند و نخستین امپراتوری از همین سرزمین سربرآورد. تاریخ ایران پر از حوادث گوناگون است و سربرآوردن انواع سلسلهها و دودمانها؛ از هر قوم و منطقهای طبیعی است که حکمرانی در این سرزمین، در طول سالهای دراز همواره کاری سخت و نیازمند دانستن سیاستها بوده است. فلات ایران سرزمین پهناور و پربرکتی بوده است و تسلط براین سرزمین، آرزوی بسیاری از حکمرانان به همین دلیل هم در تاریخ این سرزمین، کشاکشهای بسیاری در رأس قدرت نمود پیدا کرده که در این سلسله مطالب قرار است، مهمترین آنها را برای شما روایت کنیم. این متنها که به صورت سلسله وار توسط آقای میلاد وندایی کارشناس ارشد باستانشناسی از جوانان فرهیخته، پرتلاش و آینده دار منتشر خواهد شد، روایتی خواهد بود از کشمکشهای قدرت در تاریخ ایران؛ متنهایی علمی که در تحریریهی «سرزمین من» به صورت داستانی و جذاب روایت شده است.
برای شروع این پروندهی جدید، به سراغ عیلامیان رفتهایم که آن را نخستین تمدن ایران دانستهاند. تمدنی که بیش از پنج هزارسال پیش در شوش امروزی آغاز میشود و با ابداع نگارش و ارتباط مستمر بین مراکز استقراری در سراسر فلات ایران تا شهرسوخته درسرحدات ایران و هند و تپه حصار در نزدیکی حد فاصل ایران و آسیای مرکزی، تمدن نوینی را درایران برقرار میکند که مردمانش آن را «هالتامتی» یا «هاتامتی» میخواندند و همسایگان غربیشان به آنها نام «عیلامیان» دادند در میان این تمدن عظیم، قسمت اول بازی تاج و تخت «سرزمین من» را به دو پادشاه از عیلام میانه اختصاص میدهیم: «شوتروک نخونته» و پسرش «شیلهاک اینشوشیناک».
وقتی کلاهخودهای شاخدار سپاه عیلام دیده می شود، دشمنان سایهی مرگ را حس میکنند. سپاه «شوتروک نخونته» شاه عیلامی در ایران ترس و وحشت بسیاری در میانرودان برانگیخته است. شاهان و فرمانروایان بسیاری در جنوب میان رودان برای به دست آوردن تاج و تخت در حال پیکار هستند؛ آشور، بابل، اَکَد و عیلام در جنگ با یکدیگر آبادیها را ویران میکنند. شوتروک و پسرش «شیلهاک اینشوشیناک» در همین زمان با جنگجویان شاخدارشان به سوی شرق و غرب میتازند. آنها شاهان خاندان «شوتروکی»، سومین سلسله از دورهی عیلام میانه هستند، دورهای که با پایان یافتن عیلام قدیم و دومین دورهی فترت تاریخ عیلام آغاز می شود و شاهان سلسله، خود را «شاه انشان و شوش» مینامند. پیش از آنها خاندان «کیدینوئی» از سال ۱۵۰۰ تا ۱۴۰۰پ.م و خاندان «ایگههالکی» از سال ۱۴۰۰ تا ۱۲۰۰پ.م بر سر کار بودند و سرانجام خاندان بزرگ شوتروکی در سال ۱۲۰۵ پیش از میلاد بر سریر سلطنت عیلام مینشیند.
شوتروک در فتح جهان
حدود سه هزار و ۲۰۰ سال پیش است؛ شاه عیلامی بر پلههای زیگورات چغازنبیل در شوش گام برمیدارد. به مرتفعترین نقطهی زیگورات میرسد؛ جایی که به آسمان نزدیکتر است و صدایش به گوش ایزدان میرسد. ایستاده بر زیگورات، خطاب به ایزد خود بانگ بر می دارد: «ایزد این شوشیناک، دوست سرزمین من بود»؛ نام او «هلوتوش این شوشیناک» است. بنیانگذار سلسلهای که فرزند خلف او و نوهاش بقای آن را تضمین میکنند و به قدرت نخست جهان باستان بدلش میکنند؛ سلسلهی «شوتروکی». هلوتوش نام «شوتروک نخوته» را برای پسرش برمیگزیند که به معنای کسی است که «ایزد خورشید درست هدایتش کرده» فرزندی که توقع پدر را برآورده میکند و به یکی از مقتدرترین شاهان زمان خود بدل میشود و پسرش «شیلهاک اینشوشیناک» فتوحات پدر را گسترش میدهد و این اقتدار را به اوج میرساند. شوتروک و شیلهاک دو پادشاه قدرتمندی در ایران باستان هستند که خود را «شاه انشان و شوش» معرفی کردهاند، لقبی که پیش از آنها، شاه «اَتَّرکیته» از خاندان «ایگی هالکی» بیش از یک قرن پیش برای خود برگزیده بود.
سودای فتح
شوتروک نخونته جنگجویی کارآزموده و فرماندهای بسیار توانا بود. قدم اول او در کشورگشایی و بازگردان اقتدار و قدرت به خاندانش، فتح سرزمینهایی بود که در شرق قلمرو حکمرانیاشی قرار گرفته بود. «آهیتک»، «هوهنور»، «شهنم»، «هشمر»، «تیده» و بسیاری شهرهای دیگر در شرق عیلام آن روزگار، سرزمینهایی بودند که شوتروک سودای فتح آنان را در سر داشت. آهیتک که احتمالاً در نزدیکی اصفهان امروز قرار داشت، مقصد نخست جاه طلبیهای شاه عیلامی بود. او به ارتش خود مطمئن بود و خود را «شاه جنگجویان شاخدار» مینامید؛ سربازان او کلاه خودهای شاخدار بر سر میگذاشتند و با آمدن شوتروک، ترس و وحشت بر جهان باستان افکندند. کسی جلودار جنگجویان شاخدار او نبود، حتی رود پرخروش کارون. نخونته، سه هزار و ۴۱۵ نفر از لشکریانش را از رود کارون گذراند، تک تک مناطق پیش رو را فتح کرد، شهرها را آتش زد و سر و تاج شاهان شان را از تن جدا کرد. شوتروک سرمست از فتوحات خود در شرق و گسترش قلمرو تاج و تختش ، به پایتخت بازمیگردد و این بار سودای دیگری در سر دارد؛ لشکرکشی به غرب و فتح بابل. او در ۳۱۷۶ سال پیش (سال ۱۱۶۰ پ. م)، بر سُرنای پیکار با حکومت «بابِل» میدمد. فتح بابل رویایی دوردست به نظر میرسید. کمی پیش از او، پادشاه رقیبش از تمدن آشور، یعنی «آشوردان اول» (۱۱۷۹ تا ۱۱۳۳ پ.م) توانسته بود بخشهایی از شمال بابل را به چنگ آورد ولی شوتروک فتح تمام این سرزمین را میخواست. فرمانروای سربازان شاخدار، این بار سربازانش را از رود کرخه عبور داد و به سوی شهر «دیر» (بدره امروزی) تاخت. «دیر» مقاومت کرد اما توان عزم و رزم با شوتروک و لشکرش را نداشت. شهر سقوط کرد و برای آن که هراس به جان بابلیها افتد ودرس عبرتی برای دیگر شهرهای مسیر شود، با خاک یکسان شد. بلایی که بر سر ۵۰۰ آبادی و روستای دیگر هم آمد، چنان که در نگاشتههای بابلی ادوار بعد آمده است: «سربازان شاخدار با اسب و ارابه از کوه سرازیر شدند. او (شوتروک نخوته) غنایم تمام معابد را ربود و دارایی شان را با خود به عیلام برد».
خبر فتوحات شوتروک به بابل رسید و لرزه بر اندام «زَبَبَه شوم ایدینه»، شاه بابل انداخت. او دروازههای شهر را بست و مشاوران و فرمانروایانش را فراخواند تا در مقابل هجوم شوتروک چارهای بیندیشند، اما کار از کار گذشته بود و دروازههای بابل در برابر شاه عیلام و جنگجویانش تاب مقاومت نیاورد. شوتروک نخوته با وارد شدن به شهر، شاه بابل را از تخت به زیر کشید. او «انلیل ندین اخی» که یک کاسی بود را به شاهی برگزید و پسر خود «کوتیر نخوته» را ولیعهد بابل کرد.
انتقام از سارگون بزرگ
کار شاه شوتروک، تمام نشده بود و فتح بابل راضیاش نمیکرد. سالها پیش از آن، «سارگون بزرگ» توانسته بود اجداد او را شکست دهد و حالا زمان انتقام بود. او عزم شمال کرد تا شهر «اَکَد» را در هم کوبد و «تنديس منیشتوسو» را از آن خود کند تا انتقام شکست عیلام را پس از یک هزاره از فرزند «سارگون بزرگ» بگیرد. در ادامهی مسیر شمال شهر «سیپار» نیز از سرنوشت بابل و اَکَد بینصیب نماند و «سنگ یادبود نارامسین» از این شهر به غنیمت گرفته شد، اما مهمترین غنیمت جنگی شوتروک نخونته بیشک «تک ستون یادبود قانون حمورابی» (۱۷۹۲ تا 1750پ.م) است که آن را با خود به شوش برد و تاریخ را مدیون خود کرد.
به تدریج سنگهای یادبود از شرق و غرب و شمال به پایتخت عیلامیان میآمدند و شوش تبدیل به جنگلی از آنها شده بود که نمادی از فتح و به سیطره درآمدن سرزمینهای مختلف بودندو البته این غنایم نمادین، تنها دستاورد فتوحات شوتروک نبود؛ او ثروت هنگفتی را هم از این پیکارها به دستاورد، برای مثال در کتیبهای به جای مانده از شــــوتروک نخونته آمده است که او مقدار نامشخصی طلا، حدود 54 تالان (1620 کیلوگرم) و مقدار نامشخصی نقره از «دور کوری کلزوی» پایتخت کاسیها و مقادیر متفاوتی نقره و طلا از سیپار، اَکَد و «اوپی» به شوش میفرستد؛ غنائم دیگر نیز چون شمشیرها، آجرها (شمشها)ی مسی، لباس، چوب، کودوروها یا همان سنگ های مرزی، لوحههای سنگی و غیره نیز جای خود داشتند که به طور مشخص در این فهرست نیامدهاند، اما از آنها یاد شده است.
شورش دربابل
بابل آرام نمیگرفت. با آن که شوتروک، فرزند بزرگ خود یعنی کوتیر نخونته را به عنوان ولیعهد در بابل منصوب کرده بود، پیکار بین او «انلیل ندین اخی» ادامه داشت که در نهایت موجب شورش شاه دست نشانده در بابل شد. شوتروک به تلاقی شورش ، خود و پسرش کوتیر، بسیاری از معابد بابلی را با خاک یکسان کرد و سرانجام در سال ۱۱۵۷ پ.م (سه هزار و ۱۷۳ سال پیش) با اسیر کردن انلیل ندین اخی و آوردن او به شوش، سلطنت خاندان کاسیها در بابل به پایان کار خود رسید. جزئیات این نبرد را تنها از نبشتهی «نبوکدنزر» شاه بابل به دست میآوریم : «کوتیر نخونته (بر کاسیها) خشم گرفت و مانند توفان همهی مردم اَکَد را از جا کند. او بابل و دیگر نیایشگاههای معروف را به ویرانههایی تبدیل کرد و سرور بزرگ، مردوک (ایزد اصلی) بابل را مجبور کرد از تخت باشکوهش برخیزد. او مردم سومر و اَکَد را اسیر کرد و به عیلام برد. الیل ندین اخی را هم به زور به خود کشید و برد، فرمانروایی او را ساقط کرد و به حکومت او پایان داد».
بابل حالا در دست خود کوتیر بود و شوتروک هم در شوش به سر میبرد. دو سال پس از سقوط بابل، یعنی در سال ۱۱۵۵ پ.م، شوتروک نخونته درگذشت و فرزندش، کوتیر از بابل به شوش آمد و تاج سلطنت را بر سر گذاشت. عمر سلطنت کوتی بیش از پنج سال نبود و پس از آن نوبت به فرمانروایی بزرگترین شاه عیلامی یعنی «شیلهاک این شوشیناک» رسید.
شیلهاک، مرد فرهنگ و خانواده
معنای نام آخرین شاه بزرگ عیلام میانه این است: «کسی که ایزد این شوشیناک به او نیرو میبخشد». شاهی که تاریح و باستان شناسان به خاطر به یادگار گذاشتن کتیبههای مختلف از خود، به او بسیار مدیون هستند. مردی از خاندان شوتروکی که از سال ۱۱۵۰ تا۱۱۲۰ پ.م بر جهان باستان فرمانروایی کرد.
«شیلهاک این شوشیناک» از شاهانی بود که باورهای مذهبی او زبانزد بود و ارادت خاصی به ایزد این شوشیناک و البته دیگر ایزدان رایج آن روزگار داشت. او در حدود 20 شهر به احترام ایزدان مختلف معبد ساخت و از همه مهمتر، در شهر «دوراونتاش» و معبد چغاززنبیل اصلاحات ساختاری بسیاری به وجود آورد؛ در شهر و معبدی که حدود ۲۰۰ سال پیش از شیلهاک، شاه «اونتاش ناپیریشا» از خاندان «ایگه هالکی» از دورهی عیلام میانه بنیان گذاشته بود. شیلهاک به غیر از پرداختن به معماری، هنر، کتیبه نویسی و پیشکش برای ایزدان، دست به اقدامات و اصلاحات اداری و نظامی - سیاسی بسیاری نیز زد و ابتکارات اداری بنیادینی انجام داد؛ از جمله ایجاد و تشکیل ۲۲ استان جدید و انتصاب دیوان سالاران برای شهرهایی که پس از تصرف در آنها باید آن سرزمین را اداره میکردند.
شیلهاک به شکل بسیار ویژهای خانواده دوست بود و کتیبههای به جای مانده از او در این مورد در تاریح باستان ایران و جهان منحصر به قدرت است. او در چندین نوشته از همهی اعضای خاندانش یاد میکند. در یکی از این نوشتهها دستور میدهد که معبد این شوشیناک را برای سلامتی خود و تمام اعضای خاندانش با آجر پخته از نو بسازند. او در کتیبهها ما را با خانوادهاش آشنا میکند؛ ابتدا از همسرش شهبانو «نخونته اوتو» یاد میکند زنی که ابتدا همسر کوتیر نخونته برادر او بوده و با مرگ برادر به رسم عیلامیها، به عقد برادر یعنی شیلهاک درآمده است. در ادامه، از پسر برادرش کوتیر نخونته یاد میکند که فرزند اول شهبانو بوده و ولیعهد اول به شمار میرود. پادشاه شیلهاک و شهبانو نخونته، هشت فرزند داشتهاند که چهار پسر و چهار دختر را شامل میشده و در کتیبهای نام تمامی آنها آمده است. این خانواده دوستی شیلهاک این شوشیناک، در نوع خود و به ویژه در دنیای باستان بسیار جالب است که البته ریشه در دین داری عیلامی او داشته است. البته فرهنگ دوستی و علاقهمندی به خانواده و مذهب، تنها ویژگی شاه عیلامی نبود. در جهان باستان، جنگاوری رمز بقای یک شاه و سلسله بود و شیلهاک همچون نیاکان خود به تمامی، به این هنر آراسته بود و با وجود طبع لطیفش، خویی خشن و جنگجو در او نهفته بود. او در کتیبهای به جای مانده از شوش، از درگاه ایزد این شوشیناک چنین خواستهای برای دشمنانش دارد: «سپاه دشمن را نابود کن ایزد این شوشیناک. نام آنان را و نسلشان را لگدمال کن. بسوزان، پوست بکن، کبابشان کن. دشمن را آتش بسوزاند. هم پیمانانشان به دار آویخته شوند. سوخته و پوست کنده و دست و پا بسته پیش پای من بیفتند.» تاریح گواهی میدهد که او توانست تقریباً همهی این خواستههای خود را برآورده کند.
بازهم بابل، بازهم آشور
در زمان شیلهاک، بابل همچنان شهری است که ضعف و قوت حکمرانی بر آن، قدرت سیطره عیلامیان را محک میزند. در زمان او کاسیها منقرض شدهاند هنگام حکمرانی شاهان دومین فرمانروایی «ایسین» بر بابل است. شیلهاک عزم جنگ با بابل میکند او در بیشتر حملههای خود دروازهی سوق الجیشی و ترسناک «دیر» (بدرهی امروزی) به بینالنهرین رخنه میکند و سپس به سوی شمال میرود. ابتدا «دیاله» را که جلوی «دروازه آسیا» و در مقابل جادهی نظامی بابل به فلات ایران واقع شده بود، فتح می کند.
سپس در امتداد همین جاده، «تِلمان» (حلوان امروزی) را با خاک یکسان میکند و در ادامه، همانند پدرش شوتروک نخونته، شهر «کرینداش» (کرند) را با جنگجویان شاخدارش نابود میکند و در همین مسیر از کوههای لرستان به خوزستان بازمیگردد.
کار شاه عیلامی در بابل تمام نمیشود. آشوریان به عنوان حکومتی مقتدر در همسایگی شمال عیلامیان تهدیدی برای اقتدار و سیطره آنان به حساب میآیند. «آشوردان» پادشاه مقتدر آشور، هرچند که پیر و فرتوت شده بود، در این زمان هنوز تاج بر سر داشت. شیلهاک با گذار از دیاله در ابتدا و در مسیر شمال، وارد سرزمینها و فتوحات آشوریان میشود.
شاخداران عیلامی، کوههای «ابخ» (جبل حمرین امروزی) را میگشایند و «مدگه» (توز خور ماتلی امروزی) را به آتش می کشند و با این فتوحات زنگ خطر را برای آشوریان قدرتمند به صدا در میآورند.
کسی جلودار شاه عیلامی و لشکرش نیست. انها با فتح «اوگرسَلّو» در نزدیکی «زاب» امروزی، شاه آشور را به جنگ فرا میخوانند. شیلهاک تنها به این شهر قناعت نمیکند و در حالی که سودای انتقام در سر دارد، در ادامه ی مسیر، شهرهای آشوری دیگری را چون «اَرَپخه» (کرکوک) و «تيتورّو» (آلتون کوپرو) به خاک و خون میکشد و با این ضربهی سخت بر پیکر آشور، مرگ آشوردان را در حدود سال های ۱۱۳۳پ.م رقم میزند و خط بطلانی بر سایهی قلدری آشوریان در منطقه میکشد. پایان کار آشوریها برای شیلهاک، آغاز ماجرای تازهای در بابل میشود. شاه «ایتّی مردوک، بَلَتو» که دومین فرمانروای سلسلهی دوم از خاندان «ایسین» بود و بر بخش جنوبی بابل فرمان میراند، سر به شورش علیه شیلهاک اینشوشیناک بر میدارد، اما او نیز سرنوشتی چون دیگر شاهان رقیب شیلهاک پیدا میکند و به شکل بسیار سختی مورد خشم این شاه بزرگ قرار میگیرد. جنگجویان شاخدار عیلامی با تعقیب سربازان این فرمانروا تا رود فرات، پایان کار فرمانروایی ایتی مردوک بلتو رادر تاریخ رقم میزنند، پس از او، دو شاه با نام های «نینورتا نادینشومی» (۱۱۳۰ پ.م) و «نبوکد نزر اول» (۱1۲۴ پ.م) در آرامش و بدون درگیری با عیلامیان، شاه «ایسین» در بابل شدند.
شاه نوشتار
تاریخ به این دو پادشاه یعنی شوتروک نخونته و شیلهاک این شوشیناک مدیون است؛ زیرا معابد و کتیبههای بسیاری از آنها به یادگار مانده است. اما دو اثر از شیلهاک این شوشیناک برای ما بسیار باارزش هستند؛ یکی از آنها مدل مفرغی ریختهای است که با کتیبهی کوتاهی همراه است و در آن شیلهاک این شوشیناک پس از معرفی خود و لقبهایش مینویسد: «من از مفرغ طلوع آفتابی ساختم». جملهای که یک تجسم هنری از مراسم شیلهاک باقی مانده، بخشهایی از نمای ساخته شده از آجر قالبی است که از آپادانا به دست آمده و دو نقش روی ان است؛ یکی گاومردی ایستاده که درخت نخلی را به دست گرفته و دیگری زنی از روبهرو که دستانش را بلند کرده و در جلوی سینه به شکل کاسه درآورده است. با مرگ شیلهاک اینشوشیناک، تاج و تخت بر اساس سنت عیلامی به پسر بزرگ او که در اصلی پسر کوتیر نخونته بود، رسید؛ هر چند خاندان شوتروکی تا حدود سال ۱۰۰۰پ.م قدرت را در عیلام به دست داشتند، اما دیگر هیچگاه آوازهی آنان مانند شوتروک و شیلهاک، میانرودان را به لرزه در نیاورد و شاهان بعد از شیلهاک در این سلسله، تاج و تخت را در سکوت کامل در دست داشتند.