به گزارش انجمن خرد آورده شده از ایسنا، یک باستانشناسان فعال در جنوب کشور و محقق "دشتِ خوزستان" در یادداشتی با عنوان «شوش: زیرگذری که گذرش برگهایی از تاریخ شوش را برای همیشه مخدوش میکند» نسبت به اتفاقاتی که در طول یک ماه گذشته برای محوطهی جهانی شوش رخ داده و طرح زیرگذر در این منطقه واکنش نشان داد.
علی زلقی، دانشجوی دکتری، موسسه باستانشناسی دانشگاه "گوتنبرگ ماینز"، که در بین سالهای ۱۳۸۲ تا ۸۳ کارمند اداره میراث فرهنگی شوش و از ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۷ باستانشناس موزه "هفتتپه" بوده است و از آن زمان تا امروز نیز در حال تحقیق و پژوهش در مورد "دشت خوزستان" است و تعیین عرصه و حریم محوطه "هفتتپه" را انجام داده است، در یادداشت خود نوشته است؛ «شوش، شهری باستانی که آنرا گهواره تمدن، پایتخت ایلامیان و هخامنشیان و در یک کلام، بهشت باستانشناسی ایران میخوانند، تاریخها و داستانهای بیشماری در سینه نهفته دارد که برای نخستینبار بخشهایی از آن توسط فعالیتها و کاوشهای مستشرقان در اواخر قرن هجدهم و اوایل نوزدهم میلادی بر ما آشکار شد.
اما همچنان در خود رازهای نهفته بسیاری دارد که نه تنها برای باستانشناسان، بلکه برای ساکنین امروزی شوش و ایران زمین همچنان در هالهای از ابهام است. داستانهایی که از شوش میشناسیم گهگاه با غرور و شادی و گهگاه با غم و اندوه پیوند خورده است. پیوندی که ما را به دیگر ملل و اقوام مرتبط میکند و همین داستانهای پر رازورمزش بود که از سال ۱۳۹۴ دیگر نه تنها میراث ما، بلکه میراث جهانیان نیز به شمار میرود.
میراثی که امروزه بواسطه سوء مدیریت و عدم شناخت کافی از اهمیت و نقش این پایتخت کهن، بسیاری از باستانشناسان و پژوهشگران و فرهنگ دوستان ایران زمین را سخت آزرده است.
در باب احداث زیر گذر شوش سخنها و اعتراضهای فراوانی مطرح شده که جای بسی شکر دارد، اما همچنان ناکافی و اندک است و دریغ از یک پاسخ منطقی و مسئولانه صاحبان امر. آنچه در ادامه میآید نه در باب اعتراض، بلکه تلنگری است به مسئولین سازمان میراث فرهنگی، چرا که شوش میراثی است ملی و جهانی که هر بخش از آن صفحهای از کتاب تاریخ ایران زمین است و ما وظیفهای بس سنگین داریم که جهلی نکنیم تا صفحات آنرا پاره پاره یا خط خطی کنیم که نشود آنرا خواند و فهمید.
در ادبیات باستانشناختی شرقِ باستان، شوشِ مرکز و پایتختی مهم به شمار میرفته که در کنشها و برهمکنشهای منطقهای و فرامنطقهای نقشی اساسی و مهم ایفا میکرده است. شوش باستان همیشه بعنوان مرکز و پایتختی پراهمیت در بین میانرودانیان، یونانیان و یهودیان باستان بوده است. در طول تاریخ، شاهان بیشماری کمر به نابودی آن بستند.
آشوربانیپال شاه آشور در سالنامههای خود بسیار از تخریب کاخها، معابد، غارت و نابودی شوش سخن میراند. اما آن تخریبها نه تنها از عظمت شوش هرگز نکاست بلکه در دوران هخامنشیان به سرعت دوباره همان رونق سابق را پیدا میکند و نه تنها به پایتختی قدرتمند در طول دوره هخامنشی تبدیل میشود، بلکه شاهد رفتوآمد ملل و اقوام مختلف به آن نیز هستیم.
اگرچه بازهم اسکندر مقدونی تمام ثروت شوش را غارت و یادمانهای آنرا تخریب کرد، اما باز هم شاهد رشد آن در طول دورانهای بعدی هستیم و دگربار جایگاه اصلی خود را بدست آورد و در دوران اسلامی به مرکز سیاسی و اقتصادی مهمی در جنوب غربی ایران تبدیل شد.
پرواضح است که در شوش، بعنوان یک پایتخت و مرکز سیاسی قدرتمند، رفت و آمدهای بیشماری انجام میشده است. اگر چه درعلم تاریخ بسیاری از آنها برای ما آشناست، اما از نگاه باستانشناختی شواهد بسیاری از آنها برایمان ناشناخته است.
سخن از این نیست که آیا در مسیر زیرگذر شوش یا جاده کمربندی، سفال یا آثاری هست یا نیست، بلکه سخن از این است که شهری که برای هزارهها پایتخت بوده، بدون شک اقدامات و وقایع بیشماری در حاشیه آن اتفاق میافتاده است که اهمیت آنها دست کمی از خود شهر نداشته و ندارد. همچنین غالبا حومه شهرها محل اسکان بخشی از عامه مردم نیز بوده است. همانطور که امروزه اطراف بسیاری از پایتختها همچون تهران شاهد استقرارها و اسکانهای بسیاری هستیم که ساکنان آنها روزانه به شهر در حال رفت وآمد هستند.
از نگاه باستانشناسیِ منظر و محیطی به دو موضوع مهم بایستی در حاشیه شهرها توجه داشت:
نخست اینکه معمولا نبض اقتصاد شهرها وابسته به فعالیتهای اقتصادی، کشاورزی و صنعتی است که پیرامون آنها در جریان است، چرا که خودِ محدوده داخلی هر شهر، چه از نظر وسعت و چه از نظر امکانات و شرایط به تنهایی جوابگوی تامین نیازهای اقتصادی ساکنین داخل شهر نیست. دوم اینکه علاوه بر وجود مسیرهای ارتباطی اصلی که به مرکز شهر منتهی میشوند، راهها و مسیرهای فرعی زیادی مراکز شهرها را با کسانی که به هر نحوی در پیرامون شهرها اسکان دارند، پیوند میداده است.
از این منظر، امروزه برای باستانشناسان، انجامِ مطالعات حومه یک پایتخت یا یک مرکز شهری اهمیتی دوچندان دارد، چرا که با انجام این مطالعات، میتوان درک شفاف و روشنتری از کاخها، معابد، کارگاهها و ساختوسازهای شهری داخل محدوده شهر بدست آورد.
به عنوان مثال، محوطه باستانی "تل براک" در شمال سوریه یکی از شهرهای باستانشناختی مهم این بخش از سوریه است که نقشی مهم مخصوصا در هزاره سوم قبل ازمیلاد داشته است. این محوطه بواسطه عدم تخریب مناطق پیرامون آن، شرایطی را برای باستانشناسان فراهم کرد که نه تنها بتوانند تمامی راههای شهری و مالرویه این شهر را مطالعه و بررسی کنند، بلکه با انجام مطالعات باستانشناسیِ منظر و محیطی، اطلاعات بسیار دقیقی همچون رابطه انسانهای ساکن در آن با محیط پیرامونشان بدست بیاورند.
اما در شوش بواسطه تسطیح اراضی، تخریب، توسعه شهری و ساختوسازهای بی رویه در پیرامون این شهر باستانی، امکان انجام مطالعات باستانشناسی منظر ومحیطی دقیق این محوطه در بسیاری موارد ناممکن شده است. به خصوص در بخش شمالی آن با توجه به عبور جاده اصلی اندیمشک به اهواز، ورزشگاه، احداث ساختمانهای مسکن مهر و بسیاری موارد دیگر، منظر آن به کلی تغییر پیدا کرده است. این وضعیت در دیگر بخشهای شوش هم صادق است.
به عنوان نمونه، در هر یک از شهرهای باستانی اعم از شوش میتوان تقریبا سه محدوده اصلی در نظر گرفت (تصویر۱). محدوده نخست، هسته مرکزی شهراست که عرصه نامیده میشود. محدوده دوم، بخشی است که فعالیتهای کشاورزی و اقتصادی گستردهای در آن انجام میشده است. از متون بدست آمده از شوش میدانیم که کانالها و شبکههای آبیاری متمرکزی در پیرامون آن به منظور آبیاری زمینهای کشاورزی احداث شده بود.
غالبا این محدوده از هسته اصلی خود شهر بزرگتر بوده و تقریبا میتوان مساحتی دو برابر از هسته مرکزی برای آن در نظر گرفت. چراکه بایستی آنقدر وسعت داشته باشد که جوابگوی نیازهای اقتصادی ساکنین شهر باشد. محدوده سوم نیز شامل محدودهای است که در آن فعالیتهای اقتصادی و کشاورزی اما با گستردگی و فشردگی کمی در آن صورت میگرفته است. در تمامی این محدودهها احتمالا نه تنها خانههای مسکونی مربوط به عامه مردم یا اتراقگاههای عشایر وجود داشته، بلکه راههای مالرو یا شاهی نیز وجود داشته که به مرکز شهر ختم میشده است.
سخن اصلی:
با توجه به اینکه شوش یک مرکزی شهری با هزاران سال قدمت است، این نگاه سنتی را که وجود یا عدم وجود سفال ملاک اصلی برای تصمیمگیری در مورد وجود آثار یا عدم وجود آثار برای حومه آن در نظر بگیریم، بایستی به کناری نهاد. چراکه که بدون شک محدودهای که قرار است زیرگذر شوش یا جاده کمربندی در آن احداث شود، بخشی از آن درهسته مرکزی شوش و بخشی دیگر درحومه شوش بوده که در آن فعالیتهای گسترده کشاورزی و اقتصادی انجام میشده است.بنابراین، مجوز هر گونه کندوکاو در این محدودهها بایستی بر اساس شناخت و درک درستی از ساختار و مکانسیم شهری شهر شوش باشد.
بنابراین پیشنهاد میشود که فارغ از وجود یا عدم وجود آثار، از نگاه باستانشناسی منظر و محیطی هم به موضوع نگاه شود، چرا که هرگونه تغییر اندک در بافت، جنس و رنگ خاک میتواند اطلاعات مفیدی در مطالعات باستانشناسی محیطی از جمله مسیرهای ارتباطی، کانالهای آبیاری، شواهد گیاه باستانشناسی و مسائل بسیار دیگری به ما بدهد، اگرچه ممکن است در آن بافت، سفال یا داده فرهنگی دیگری نباشد.
یقینا هرگونه صدور مجوز برای احداث زیرگذر یا جاده کمربندی بدون در نظر گرفتن موضوعات باستانشناسی منظر، محیطی و زمینباستانشناسی و تنها با اتکا به نگاه سنتی، نه تنها خیانتی بزرگ در حق باستانشناسی شوش و یکی از قدیمیتری شهرهای ایران باستان است، بلکه ممکن است صفحاتی از تاریخ این مرز و بوم را برای همیشه مخدوش کند و از بین ببرد.»