شاه ماران:
ین افسانه بین مردم آذربایجان و کردستان بازگو میشود و نشانگر اهمیتی است که این اقوام به مار میدهند. در کاوشهای باستان شناسی از جمله ایلام و جیرفت کرمان نقوش مار و مار انسان به وفور بر روی سفالینه و ظروف سنگ صابون یافت شد که بیانگر افسانهای بودن و جادویی بودن مار است. مار به مقام خدایی هم میرسد و نزد مردم ایلام مار خدای جاودان و خدای جهان زیر زمین و مردگان است.مار در بین مردم ایلام تا جایی اهمیت دارد که شهر شوش برای خدای مار )اینشوشیناک( ساخته میشود و پادشاه بزرگ ایلام به نام اونتاش گال در حدود 1250 پ.م نیایشگاه چغازنبیل را برای خدای مار بنا میکند. مار نماد درمان، پزشکی و تندرستی و در بین اقوام کرد و آذری و در کل، مردم ایران نشانه برکت و خوش یمنی است. هیچگاه مار نماد بدی نبوده و پس از ورود اسلام است که مار و اژدها نمادی اهریمنی پیدا میکند. در اسطوره زهاک ماردوش،
مارها به مردم آزار نمیرسانند بلکه این زهاک است که نَفس پلید و اهریمنی دارد و ستم را پیشه کرده، مغز جوانان را خوراک مارهای دوش خود
میکند. در افسانه شاه ماران نیم تنه دیگر را انسان نام بردهاند و از جنسیت خبری نیست اما در نقاشیهای آن به شکل زن نگاره شده است که یا ارتباطی با خدای مار ایلام باستان و زنانگی آن دارد یا در سبک نقاشی های دوره قاجار به این صورت نقش بسته است. روایتی دیگر از این افسانه در بین اقوام کرد درمانگر بودن و آگاه به رازهای جهان شاه ماران را بیان می کند.
بررسی افسانه شاه ماران از نگاهی دیگر:
گویند در سرزمینی از زاگرس (به گفتهای آذربایجان و به گفتهی دیگر دشت زردلان) به سبب زیستگاه یارسانان و ریشهدار بودن این افسانه در دین یاری این گفته درستتر به دیده میآید)؛ شهریاری فرمانروایی داشت که او را دختری زیبا خوش چهره و خوش اندام بود. کاخی هم بیرون شهر بود که از آن شاه ماران بود. مارهای سرخ کوچک در شهریاری شاه ماران که ماری بزرگ و اژدها پیکر بود زندگی میکردند. شاه ماران سری مانند آدمی و تنی مانند یک مار بزرگ داشت. مارها در آن کاخ زیست داشتند و مردمان را از گزند آنان باکی نبود. شاه ماران دیدگانی نیرومند داشت که تا فرسنگ ها آن سوتر را میتوانست ببیند. روزی شاهزادهی دشت زردلان درون رودخانه آب تنی می کرد. شاه ماران که چهرهای زشت داشت و تنی اژدها پیکر و چهرهی آدمی (!) او را دید و دلدادهی او شد. به نزد شهریار دشت زردلان رفت و دخترش را از او خواستگاری کرد. شهریار که از چهرهی زشت شاه ماران بدش میآمد خواستگاری او را رد کرد. شاه ماران بر آن شد که دختر زیبای پادشاه را بدزدد. روزی که شاهزاده در رودخانه آبتنی میکرد؛ در پشت بوتهها پنهان شد. رزمیان پادشاه که از دور نگهدار شاهزاده بودند؛ از این فردید شاه ماران آگاه شدند و او را کشتند. ماران سرخ درون کاخ مارها که از کشته شدن شهریارشان خشمگین بودند؛ از درون کاخ بیرون جستند و به جان مردم افتادند. از این رو همهی مارها در بین یارسانها، نماد اهریمنی
نیستند از آن روی که مار در بن خویش بد نبوده و نیش او از آسیب آدمی است. یارسانها گونهی ویژهای از نگارهی مار را در آیینهای خویش بکار میگیرند و جشن شاه ماران را برپا میکنند. شاه ماران با سر آدمی؛ نشان زایش، دانایی و فراخی دهشهاست. همین است که مولانا گوید: «پس بد مطلق نباشد در جهان؛ بد به نسبت باشد این را تو بدان! و این اندیشه سرچشمه در دو گوهر همزاد اشوزرتشت دارد. چرا که نیکی و بدی در چرخهی دو گوهر همزاد چم میگیرند و راستی (حقیقتی) برایشان نیست. اهورامزدا اشای
یکتاست و بدی در او راه ندارد. او راستی پالیده است. از این رو هیچ یک از آفریدگان اورمزد بد یکتا نمیشوند. به همین سبب است که در اندیشهی زرتشتی اهریمن یک وجود یکتا نیست و در اندیشه زایش میگیرد. از سوی دیگر نیکی شاه ماران در سر آدمی (اندیشهی انسانی) اوست. کسی که آدمیت بداند هرچند چهرهی زشت و ناپسندی داشته باشد بازهم نیک و
زیباست و آنکس که آدمیت نداند و بدسرشت باشد هرچه زیبارو (چون مار خوش خط و خال) بازهم پلید و ناپسند است.
مار و ایلام:
در ایلام باستان نوعی عبودیت و احترام غیر متعارف به زنانگی ابدی و پرستش مار است که ریشه در جادو دارد. مار همچنان یک نقش مایه راستین تمدن ایلام است.حتا بر روی سفالینههای هزارههای چهارم و سوم پیش از میلاد نقشهای پیچیده مار وجود دارد. نقش مار روی در کوزهها و سرپوش ظروف به عنوان نشانه حراست در مقابل اهریمن ظاهر میشود. مارها محافظان دروازههای شهر و حافظ تخت و شخص پادشاه است که بر گرد تخت و بر گرد سر و تاج شاه میپیچد و بالا میرود. مار گرد ظروف مهرابها میپیچد و بن مایه آیینی دارد. همچنین بر دور درخت زندگی سرو نیز ظاهر میشود. مار نماد باروری و زایش و برکت است. مارهایی با سر انسانی نشاندهنده الوهیت این خزنده است. نام شهر شوش از خدای ایلامی به نام اینشوشیناک گرفته شده است که ایزدی به شکل مار است. این خدا یعنی مار نماینده جهان مردگان است که جهان زیرین را عهدهدار است و مظهر جاودانگی است. اینشوشیناک در مقابل خدای پینیکیر قرار دارد که خدای آسمان است. اینشوشیناک قاضی مردگان است و در جهان پسین روان مردگان را قضاوت میکند. یکی
دیگر از خدایان ایلام، هومبان نام دارد که در راس خدایان است و خدای آسمان است که به شکل شاهین است و نبردهای شاهین و مار در ایران فراوان یافت شده. آشوربانیپال، شاه آشور اینشوشیناک را اینطور وصف میکندخدای اسرارآمیزی که در مکان ناشناسی میزید. جایی که هیچ کس نمیتواند وجود الهی او را دریابد. در هزاری دوم خدای خورشید مقام و جایگاه اینشوشیناک را میگیرد که به نهونت نامیده میشود. اینشوشیناک خدای محبوب ایلامیان بود که در مراسم مذهبی به آیین تشرف روحی تازه میبخشید که این از گلنوشته های ایلامی مشخص است.(دنیای گمشده ایلام/والتر هینتس،فیروز فیروزنیا/١٣٨٨،نشر علمی فرهنگی،صص٣١_٣٧)