تلاش برای تثبیت حاكمیت
محمد شاه، پسر عباس میرزا، پس از آن كه به سلطنت رسید با حمایت دولت روسیه بار دیگر درصدد تصرف هرات و گوشمالی دادن كامران میرزا، حاكم آن جا برآمد و در سال1216 خورشیدی (۱۸۳7میلادی) در راس سپاهیانی عازم هرات شد. در این زمان حاكم كابل دوست محمدخان به دربار ایران متمایل بود و محمدشاه می توانست به دستیاری او بر افغانستان شمالی دست یابد و نفوذ انگلستان را از این منطقه ریشه كن سازد. (تاریخ ایران در دورة سلطنت قاجار.ص139) هرات در آستانه سقوط قرار گرفت و عُمال دولت انگلیس، مخفیانه افغانها را به دفاع و مقاومت تشویق میكردند. مساله هرات كه یك ولایت داخلی ایران به حساب می آمد، به صحنة رقابت سیاسی و استعماری بین روسیه و انگلیس تبدیل گردید. زمانی كه محمد شاه از اقدامات هیئت انگلیسی ها كه به هرات رفته بودند و بجای واداشتن افغانها به صلح، آنها را به ادامه جنگ و كمك خویش به آنها وعده می دادند، آگاه شد به این مسئله اعتراض كرد، جان مك نیل وزیر مختار انگلیس نیز كه در اردوی شاه بود ضمن تهدید كردن، تسخیر هرات را به منزله قطع روابط سیاسی بین دو كشور و اعلان جنگ تلقی نمود و روانه تهران شد. (تاریخ ایران. ص813) در همین زمان ناوگان انگلستان وارد آبهای ساحلی ایران شد و جزیره خارك را تصرف كرد و بدین صورت انگلیس وارد جنگ با ایران شد و دولت ایران همزمان در دو جبهه شرق و جنوب در حال نبرد بود .
روس ها حاضر به مقابله با انگلستان نبودند، محمدشاه كه تنها مانده بود و قادر نبود در برابر انگلیسی ها مقاومت كند، در 1217 خورشیدی (۱۸۳8میلادی) دست از محاصره یكساله هرات بر داشت. پس از آن شاه شجاع درانی یا شاه شجاع افغانی پادشاه درانی افغانستان از شاخهی سدوزی دودمان درانی بود. او پنجمین امیر افغانستان و پسر تیمورشاه درانی بود. شاه شجاع نخستین بار با برکنارنمودن برادرش شاه محمود به پادشاهی رسید. در1124خورشیدی/۱۸۰۹ میلادی او با انگلستان که از نفوذ ناپلئون بناپارت و روسیه به هندوستان بیمداشت پیمان اتحاد بست. در همان سال برادرش، شاه محمود توانست او را شکست دهد و به هندوستان تبعید کند. هنگامی که او در 1129خورشیدی/1814 میلادی از تبعید رهایی یافت، الماس کوه نور را به رانجیت سینگ پیشکش نمود. او کوشید با یاری سیکها ، قندهار را بگشاید، ولی از دوستمحمد خان شکست خورد و گریخت. در 1153خورشیدی/1838میلادی او توانست در کنار پشتیبانی سیکها از یاری بریتانیا نیز برای بازگشت به قدرت بهرهمند گردد. در 1154خورشیدی/1839میلادی او دوباره پس از سی سال به پادشاهی رسید و كابل و قندهار را تصرف كرد و هرات را تحت نفوذ خود گرفت ولی اتحادش با بریتانیا جنگ اول افغان را رقمزد. 1157خورشیدی/1842میلادی شاه شجاع به دست فردی به نام شجاعالدوله ترور شد. این مسئله باعث افزایش نفوذ ایران در افغانستان شد و انگلیس كه سرگرم مسائل داخلی هند و تصرف كامل آن كشور بود اقدام خاصی انجام نداد و هرات و قندهار حاكمیت ایران را پذیرفتند.
اما بطور كلی انگلستان می خواست به هر صورت ممكن یك حكومت پوشالی دست نشانده در افغانستان، كه سنگر طبیعی هندوستان بشمار میآمد، بوجود آورد و راه نفوذ دیگر دولت استعماری یعنی روسیه را بطرف هندوستان مسدود نماید. این امر باعث شد تا دولت انگلستان به بهانه جلوگیری از برده فروشی و در لباس بشردوستی و انسان پرستی، نفوذ نظامی خود را در خلیج فارس بسط و گسترش داده و ایران را از جنوب در محاصره نظامی و اقتصادی قرار دهد. در افغانستان نیز عُمّال انگلیسی و كمپانی هند شرقی این كشور به تدریج نفوذ خود را گسترس دادند و كوشیدند تا نفوذ و قدرت حكام و امرای قندهار و كابل را، كه غالباً متمایل به دربار ایران بودند و حاكمیت دیرپا و تاریخی یك كشور هم نژاد و همزبان و همكیش خود، یعنی ایران، را بر استقرار نفوذ استعماری بیگانه ترجیح می دادند، از میان بردارند.
پس از شكست در افغانستان، شاه ایران همواره مترصّد تسخیر كامل هرات و افغانستان بود اما از آن پس دولت ایران با شورشهای متعددی همچون آقاخان محلاتی رهبر فرقه اسماعیلیه، علیمحمد باب و حسن خان مشهور به سالار بوده است و در اغلب این ناآرامی ها دست پنهان و علنی انگلیس و حمایت این كشور نیز آشكار بود تا مبادا دولت ایران با فارغ شدن از این مسایل دوباره آهنگ هرات و افغانستان كند.
محمد شاه در سال ۱۴ شهریور1227 (5 سپتامبر 1848 میلادی) درگذشت و ناصرالدین شاه به سلطنت رسید. در سال 1230خورشیدی/1851میلادی امیر جدید هرات، صید(سعید) محمدخان نسبت به پادشاه ایران اظهار اطاعت و فرمانبرداری كرد. دولت انگلستان كه از روابط نزدیك صید محمد خان و دولت ایران ناراضی بود درصدد برانداختن صید محمد خان برآمد.
پایان حاكمیت ایران بر افغانستان
اعاده حاكمیت ایران بر هرات برای دولت انگلیس قابل پذیرش نبود در نتیجه با فشار به میرزا آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه از وی خواستند تا دولت ایران متعهد شود كه به هرات نظری ندارد، دولت ایران در سال 1231خورشیدی/1852میلادی متعهد شد تنها در صورتی كه نیروهایی از قندهار به هرات حمله كنند از این شهر دفاع كند و سپاه بفرستد و دولت انگلیس هم متعهد شد تا در امور هرات دخالت نكند. اما دولت انگلستان به تعهدات خود پایبند نماند و دوست محمدخان حاكم قندهار كه روابط نزدیكی با انگلیسیها داشت را برای حمله به هرات تشویق كردند. دولت ایران نیز در صدد دفاع از هرات بر آمد و ناصرالدین شاه در آذر 1234/دسامبر1855 میلادی، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه به سمت هرات حرکت کنند. مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکرهاست. در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل پیشینه طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد. در خرداد1234/می1856 نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد. بینتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (معاهده پاریس سال ۱۸۵۶ میلادی معاهدهای بود که جنگ کریمه پایان داد، جنگی که میان روسیه تزاری و کشورهای امپراتوری عثمانی، بریتانیا، امپراتوری دوم فرانسه وامپراتوری ساردنیها صورت گرفت، امضای این معاهده در ۳۰ مارس ۱۸۵۶/فروردین1235 در کنگره پاریس صورت گرفت و به موجب آن دریای سیاه منطقهای بیطرف و غیرنظامی تبدیل شد و تمامیت ارضی عثمانی به رسمیت شناخته شد که یک شکست برای روسیه تزاری محسوب گردید. البته روسیه ۱۴ سال بعد این معاهده را نقض کرد.) ناصرالدین شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، ولی او را از عقبنشینی بازنداشت. ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما میرزا آقاخان نوری او را منصرف ساخت. در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد. او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، تمثال همایون و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد. ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکا پیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازهای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فیمابین بیابد. شاه آمریکا را به ایجاد پایگاههای نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آبهای ایران نشان نداد. تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بینتیجه ماند.
اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارگ توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندرعباس به بریتانیا، به امینالملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد. دو هفته بعد، در در روز 2 آبان 1235 خورشیدی/24 اکتبر1856 میلادی خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید. به مجرد فتح هرات، امینالملک که تا کنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد. دولت بریتانیا که نیروهای خود را پس از در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین الملک خواست تسلیم خواستههای بریتانیا نشود. مقارن این ایام شاهزادهای هندی از دهلی موسوم به محمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده بهادرشاه، آخرین پادشاه گورکانی هند میدانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نضج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال بریتانیاییها خواهد شد. اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازیهای بیشتر بازداشت. در اواخر آذر 1235خورشیدی مصادف با دسامبر 1856 میلادی نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند. در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب (این جنگ که در 19 بهمن 1235خورشیدی/هشتم فوریه ۱۸۵۷ میلادی بین سپاه ایران به فرماندهی شجاعالملک، حاکم وقت ایالت فارس و سپاه بریتانیا به فرماندهی ژنرال اترام در 8 کیلومتری شهر برازجان در کنار اتوبان فعلی بوشهر برازجان و در روستای خوشاب اتفاق افتاد. در این جنگ سنگر دلاوران ایرانی تل بزرگی به نام تل باغ میرزا بوده که امروز مدرسه راهنمایی بر روی ان احداث گردیده است . در این جنگ دلاوران دشتستانی و اهالی روستای خوشاب از خود رشادت های بسیاری نشان دادند. که می توان به شهادت مردان بزرگی چون حیدر بیگ خوشابی و محمد حسن بیگ خوشابی اشاره کرد.)، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقبنشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری از جمله اهواز و خرمشهر به دست نیروهای بریتانیا افتاد.
دولتهای فرانسه و روسیه كه در صدد تداوم سیاست توازن قوا در اروپا و سایر نقاط جهان بودند مایل به شكست ایران و قدرتگیری روزافزون انگلستان در این منطقه از جهان نبودند و به ناصرالدین شاه پیشنهاد میانجی گری دادند، شاه هم به دلیل تهی بودن خزانهها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید نیز تقاضای صلح را پذیرفت. ابتدا، ناصرالدین شاه برای مذاكره با انگلیسی ها، فرخ خان را روانه دربار عثمانی كرد اما درخواست های آنان مبنی بر تخلیه هرات و تعهد رسمی بر عدم دخالت در امور آن ایالت، تحویل بندرعباس به امام مسقط، عزل صدراعظم میرزا آقاخان نوری و اجازه افتتاح كنسولگری های انگلیس در شهرهای مهم ایران، مورد قبول ناصرالدین شاه قرار نگرفت. شاه برای برون رفت از این بحران از سفیر آمریكا در استانبول درخواست میانجی گری كرد كه دولت آمریكا (بر اساس دكترین مونرو و سیاست انزوا طلبی خود) این امر را نپذیرفت. از سوی دیگر روزنامه تایمز در سرمقاله ای با عنوان " نه میدانیم و نه علاقهای داریم كه بدانیم كه هرات كجاست" ، نظریات بسیاری از مردم انگلستان را منعكس كرد كه دلیلی برای جنگ با ایران نمیدیدند. اما پالمرستون، نخست وزیر بریتانیا برای كسب حداكثر منافع در قبال توسعة نفوذ روسیه به ایران، افغانستان و بلاخره هندوستان، به ادامه جنگ و بعد رسیدن به صلحی با حداكثر كسب منافع تلاش كرد.
سرانجام با میانجیگری ناپلئون سوم، معاهده پاریس در 4 مارس1857م، مطابق با 7رجب1273ه.ق و برابر با 14اسفند1235خورشیدی مابین سفیر ایران در پاریس فرخ خان امین الملك و سفیر انگلیس در فرانسه لرد كاولی در پانزده فصل بسته شد. تنها دستورالعملی كه از تهران از طرف آقاخان نوری به فرخ خان رسید این بود: «شما اختیار دارید در هر مسئله ای كه مورد تقاضای انگلیسیها است موافقت كنید مگر در دو مورد: یكی سلطنت ناصرالدین شاه و دیگری صدارت من» چرا كه در ابتدا گفتگوی دو طرف جهت دستیابی به صلح، انگلیسیها خواستار بركناری این صدراعظم روس مآب بودند. طی این عهدنامه كه صلح بین دو دولت برقرار گردید انگلیسیها متعهد شدند قوایشان را در مدت كوتاهی از خاك ایران خارج سازند در مقابل دولت ایران با خروج نیروهایش از منطقة مورد مناقشه، از هرگونه حق حاكمیت بر هرات و افغانستان صرفنظر كرده و متعهد شد تا در منازعات با افغانها به دولت انگلیس بعنوان میانجیگر و قاضی رجوع نماید، دولت انگلیس هم تعهد داد تا از هر تشویشی از ناحیه افغانستان برای دولت ایران جلوگیری كرده و مناسبات ایران با افغانها، جایگاه و حیثیت دولت ایران را رعایت نمایند. همچنین انگلیس حق داشت در هر نقطه از خاك ایران كه صلاح دانست به ایجاد كنسولگری بپردازد. اینگونه ایران استقلال افغانستان را برسمیت شناخت و بدین شكل خاطر انگلیسی ها برای دفاع از هندوستان خیالشان راحت شد.
نیروهای نظامی دولت ایران در مقابل اسلحه های جدید سربازان انگلیسی اعم از توپ و تفنگ در جنوب کشور نتوانستند مقاومت كنند اگرچه بیشترین مقابله از سوی مردم تنگستان صورت گرفته بود. از ناكارآمدی دولت ایران این دوره میتوان این مورد را نیز ذكر كرد كه همزمان با تحولات هرات و جنوب ایران، دولت بریتانیا همانطور که محمدنجف میرزا از بازماندگان گورکانیان هند پیشبینی کرده و خبر آن را به دربار ایران داده بود، درگیر شورش سپوی هندیان در 1857م شد كه ایران نتوانست از ضعف پیش آمده در قوای بریتانیا استفاده نماید. ایران بدلیل ضعف ممتد و فساد دربار و ساختار دولت قاجاری نتوانست از این فرصت استفاده کند و معاهده پاریس همانند دو عهدنامة گلستان و تركمانچای بخشی دیگر از سرزمین ایران را جدا کرد و ضربتی مهلك بر پیكر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آورد.
آخرین فرصت که باز به دلیل بی کفایتی از دست رفت
محاصرۀ ده ماهۀ هرات توسط امیر دوسـت محمد خان و تقابل سـردار سـلطان احمد خان
سـال آخر عمر و سـلطنت دوره دوم امیر دوسـت محمد خان 1240خورشیدی/1861 میلادی سـالی بود که تقریباً تمام آن در جنگ هرات گذشـت، جنگی که به ظاهر رنگ برادر کشی داشـت ولی چون سـرنوشـت هرات در آن دخیل بود، شـاه (امیر دوسـت محمد خان) و قاطبۀ اهالی افغانسـتان مصمم شـده بودند که تا آخر بجنگند. سـردار سـلطان احمد خان (حاکم هرات) هم در تصمیم خویش کوچکترین تزلزلی نشـان نداد و مردانه دفاع کرد.
شکی نیسـت که سـردار سـلطان احمد خان فرزند سـردار محمد عظیم خان که در روز های جنگ اول افغانها و انگلیس (این جنگها در بین سالهای1217 تا 1220 خورشیدی/۱۸۳۹ تا ۱۸۴۲ میلادی در بخش جنوبی دره هلمند روی داد. این جنگ که میان نیروهای کمپانی هند شرقی بریتانیا و افغانستان رخ داد، رویهم رفته با پیروزی افغانها بر انگلیس پایان یافت.) تلاشی مردانه نموده بود نسـبت به احراز مقام سـلطنت ادعاهائی داشـت معذلک با دلجوئیهای وزیر محمد اکبر خان (از مبارزان جنگ اول افغانها و انگلیس) قانع شـده و امکان اطاعت و همکاری او میرفت؛ ولی بعد از جلوس دوباره امیر دوسـت محمد خان مخالفتهای او شروع شد و با روش سـیاسـت خارجی امیر روی موافقت نشـان نمیداد. امیر دوسـت محمد خان در اثر پیمانی که قبل از ورود به افغانسـتان با انگلیسها در قندهار امضاء نموده بود، حاضر نبود در امور هند مداخله کند و حتی در مسـئله هرات که پایبندی خویش را در حل آن تا وقت مرگ اثبات کرد، تا معلوم شـدن سـیاسـت انگلیس ها کمی تعلل می کرد. چون سـردار سـلطان احمد خان مخالفت جدی انگلیس ها و سـیاسـت اسـتعماری آنها در شـرق بود، با امیر دوسـت محمد خان که خویش را به احترام تعهدات پایبند میدید و هر امر را به وقتش موکول میکرد همکاری نمیتوانست بکند و ظاهراً در اثر رنجشهای شـخصی خاک افغانسـتان را ترک گفت و به تهران رفت و در تقابل با امیر دوسـت محمد خان ، حکومت هرات را از طرف ناصر الدین شـاه قبول نموده و و با دریافت اسلحه و توپ از ایشان فرمانفرما و امیر هرات شد و سکّه باسم شاه ایـران زد. در نتیجه دو عضو یک دودمان افغانی در دو طرف دیوار های هرات با هم مواجه شـدند و تا وقت مرگ جنگیدند.
امیر دوسـت محمد خان در فروردین 1240 خورشیدی/مارس1861با اکثر پسـران خویش و سـران و سـرداران و سـپاه بسـیار از کابل حرکت نموده و به سـردار شـیر علی خان و محمد امین خان و محمد شـریف خان پسـران خویش امر پیشـروی از سوی قندهار داد، که خود امیر دوسـت محمد خان هم به ایشـان ملحق شـد و بعد از درگیریهایی در حومۀ شـهر هرات با شـهنواز خان پسـر شـجاع و متهوّر سـردار سـلطان احمد خان بالاخره به شـهر رسـید و هرات به تاریخ 10 صفر 1278 هجری قمری (مرداد 1240 خ/ اگوسـت 1861 م.) به محاصره درآمد و سـپاه امیر بعد از 5 روز سـنگر کنی آمادۀ نبرد گردید. مقابلهها، شـبیخونها، نقبکنیها و دیگر اقدامات از طرفین تدوام داشـت و شـش ماه بدین منوال گذشـت.
سـرادر سـلطان احمد خان در روز های سـخت محاصره نامهای به ناصرالدین شـاه فرسـتاد و از او کمک خواست، ولی شـاه قاجار کوچکترین کمکی به او نکرد و معاهده 1857 پاریس را با انگلیسیها بهانه و جواب منفی داد. از طرف دیگر عبدالغفار خان نمایندۀ انگلیس از مشـهد خود داری شـاه قاجار را از کمک به سـردار احمد خان طی نامهای به امیر دوسـت محمد خان اطلاع داد. امیر این نامه و نامهای را که ناصر الدین شـاه مسـتقیم به سـرادر سـلطان احمد خان فرسـتاده و از دسـت پیک ربوده شده بود، را برای اطلاع حاکم هرات فرسـتاد. طبیعی است که سـردار رشـید از این پیش آمد نا امید شـود و تکیه به خداوند متعال نماید و راجع به عدم کمک شـاه بیدرایت و بیکفایت قاجار این فرد را در جواب نامه امیر دوسـت محمد خان ارسال کند:
ناخدا در کشـتی ما گر نباشـد گو مباش ما خدا داریم و ما را ناخدا در کار نیسـت
با اینکه فشـار و مضیقۀ محاصره روز به روز کسـب شـدت میگرفت، سـردار سـلطان احمد خان کوچکترین رخوتی در عزم و ارادۀ خویش نشـان نداده و به دفاع از شـهر ادامه داد تا اینکه در ماه هشـتم محاصره، همسرش بیگم نواب دختر امیر دوسـت محمد خان که ناظر این همه کشتار میان یک خاندان بود، از غم و غصه زیاد درگذشـت. این واقعه آتش بس مختصری در عملیات جنگی سبب شد و جنازۀ او به اجازۀ پدرش امیر دوسـت محمد خان از حصار هرات بیرون آورده و در حالیکه پسـر کوچکش عبدالله جان آنرا همراهی میکرد، شـهزادگان و پسـران و بزرگان دو طرف متخاصم به اعزاز و اکرام زیاد در گازرگاه دفن نمودند و بعد از مراسم تشیع و مراجعت عبدالله جان به داخل شـهر جنگ ادامه یافت؛ ولی کمی آذوقه و غله، اسـباب زحمت مدافعین شـهر را فراهم نمود. در این هنگامه سـردار سـلطان احمد خان هفتهای یک بار به چارسـوق شـهر آمده و از انبار ها آذوقه و غله بین مردم تقسـیم کرده و به مردم در محاصره افتاده دلداری میداد تا آذوقه به آخر رسـید و تقریباً حیوانات کشـتنی باقی نماند و مردم خیلی در مضیقه افتادند و بالاخره خود سـردار سـلطان احمد خان در 8 رمضان 1278 هـ. ق (اسفند 1240 خ/ مارس 1862 م.). از درد ناکامی و تأثر شـدیدی که وفات همسرش تقریباً به فاصلۀ یک و نیم ماه بعد از او وفات کرد. بار دیگر در موقتاً اتش بس شده و بار دیگر دروازۀ شـرقی شـهر باز شـد، بار دیگر جنازهای را از حصار بیرون کردند و بار دیگر سـران و سـرداران دو دسـته سـپاه متخاصم در مراسـم تدفین در گازرگاه شـرکت نمودند و به اسـتثنای خود امیر، باقی همه پسـران او در مراسـم تشـییع جنازه حاضر بودند و در بین راه صفوف سـپاه دو طرفه صف کشـیده و مراسـم احترام از طرف سپاهیان با نواختن سـلام نظامی به عمل آمد. بدین ترتیب جسـد سـردار متوفی را با تجلیل و تکریمی که در خور شـأن او بود، پهلوی خانمش بخاک سـپردند و بعد از سـه روز مراسم باز دروزاه های شـهر خاک بسته شـده و عملیات جنگی ادامه یافت.
در این وقت چه از طرف امیردوسـت محمد خان و چه از طرف اهالی شـهر هرات کوشش زیاد به عمل آمد که به آن عداوت بی موجب خاتمه داده شـود ولی پسـران سـردار سـلطان احمد خان بخصوص شـهنواز خان که جانشـین پدر شـده بود سـخت مخالف صلح و تسـلیم بود ولی چون در مرحلۀ سـوم پس از ده ماه محاصره گرسـنگی کار را بر اهالی هرات خیلی مشـکل سـاخته بود، اهالی شـهر مایل به صلح و تسـلیم شـدند و بعضی سـران و بزرگان مانند میر افضل خان پسر سـرادر پردل خان و غلام محی الدین خان پسر کهندل خان با مردم همنوا گردیدند ولی شـهنواز خان به دفاع از شـهر اصرار نموده دو نفر سـردار مذکور را از شـهر بیرون کرد و خود با برادرانش به دفاع پرداخت ولی اهالی شـهر که دیگر طاقت تحمل گرسـنگی را نداشـتند برخلاف میل شـهنواز خان و برادرانش به تاریخ 8 ذیحجه 1278 هـ. ق. (خرداد 1241 خ/ ژوئن 1862 م.)دروازه های شـهر را باز کردند و سـپاه امیر بالاخره داخل هرات گردید. در این نبرد سیدجمال الدین اسدآبادی (افغانی) نیز همراه سپاه امیر دوسـت محمد خان بود. (مجله کاوه شماره 50،ص 7)
در روزهایی که اوضاع داخل افغانستان به منتهای بحران رسـیده بود، تدوام جنگ برادرکشی و به درازا کشیدن عملیات نظامی، فوت بسـتگان نزدیک مانند دختر و داماد به ضعف عمومی امیر دوسـت محمد خان تأثیر خاصی وارد کرده و تنگی نفس او شـدت پیدا کرد و هرچه به معالجه پرداختند مفید واقع نشـد. چون امیر ملتفت شـد که از این مرض رهایی نخواهد یافت برای جلوگیری از پیش آمد های سـوء به سرعت مجلسی از شـهزادگان و بزرگان به دور خود تشـکیل داده و سـردار شـیر علی خان را به جانشـینی خویش تعیین نمود و امور سـلطنت را به وی محول کرد. امیر به منتهای نقاهت و ضعف در بسـتر افتاده و در حالیکه ذهن شـاهزادگان و سـران و سـرداران آشـفته و دگرگون شـده بود، شـهر هرات گشوده شـد. در حالیکه امیر در بسـتر بیماری بود ماجرای جنگ با دامادش سـردار سـلطان احمد خان، وفات دخترش، آیندۀ سـلطنت افغانسـتان و ادعاهای شـاهزادگان یکی بعد دیگر از نظرش میگذشـت و او را از آینده نگران میکرد ولی راضی بود که بالاخره هرات تسـلیم شـد. اما پس از دو هفته از تصرف هرات امیردوسـت محمد خان فوت کرد و شاه بی کفایت حرمسرا نشین نتوانست از این آخرین فرصت بازگرداندن هرات به مام میهن بهرهای ببرد در صورتیکه اختلاف داخلی قبیله حاکم در افغانستان بهترین فرصت را در اختیار او نهاده بود.
منابع:
1. شعبانی.رضا، مروری كوتاه بر تاریخ ایران، تهران، سخن،1382.
2. نوائی.عبدالحسین، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران، سمت، چ3، 1385.
3 . مهدوی.عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیركبیر، چ7، 1379.
4 . اقبال.عباس،تاریخ ایران، تهران، خیام، چ9، 1380.
5. لاكهرت.لارنس، انقراض سلسلة صفویه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی و فرهنگی،چ3، 1383.
6. بهمنی قاجار.محمد علی، ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، تهران، وزارت امور خارجه، 1385.
7. لیتل فیلد.هنری، تاریخ اروپا از 1815 به بعد، ترجمه فریده فره چه داغی،تهران، علمی و فرهنگی،چ4، 1381.
8. شمیم.علی اصغر،تاریخ ایران در دورة سلطنت قاجار، تهران، مدبر، چ2، 1375 .
9. امانت، عباس. قبله عالم. تهران، کارنامه، ۱۳۸۴
10. کهـزاد، احمد علی، مجله نی،کابل، شماره یازدهم سال ششم جدی 1387.
11. ماهنامه کاوه، شماره 50، برلین، 4 آبان 1290.