گذری بر تاریخ جدایی افغانستان از ایران

گذری بر تاریخ جدایی افغانستان از ایران

اوضاع به حدی در این مناطق بحرانی شده بود كه فتحعلیشاه به امید تسلط دوباره ایران در این مناطق، عباس میرزا، شاهزاده باكفایت قاجار را به حكومت خراسان منصوب كرد. نایب السلطنه توانست علیرغم كارشكنی انگلیسی ها امنیت و آرامش را در منطقه برای اولین بار پس از نادرشاه برقرار سازد و برای كامل كردن اقدامات خود درصدد تصرف هرات برآمد.

تاریخ ثبت: (1395/05/18 )  تاریخ بروزآوری: (1395/05/18 )

این مطلب (18,994)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

شاه اسماعیل اول صفوی

سرزمینی كه بعدها افغانستان نامیده شد بخشی از ایالت بزرگ خراسان بود كه اقوام افغانی در آن ساكن و جزیی از قلمرو تاریخی و فرهنگی ایران بودند. پس از تاسیس سلسله صفوی  به دست شاه اسماعیل اول در 1501م/880خورشیدی و استقرار اولیه آن حكومت، شاه اسماعیل صفوی در سال 1513م/893خورشیدی برای سركوب ازبكان، به خراسان رفت و قشون ازبك به رهبری شیبك خان را شكست داد، هرات، مرو و بلخ را تصرف كرد و حاكمیت خود را در هرات و قندهار تثبیت كرد. (مروری كوتاه بر تاریخ ایران. ص511) در دو دوره كوتاه مدت یعنی از سال971 تا 1002 خورشیدی (1591 تا1621 میلادی) و 1016 تا 1028 خورشیدی (1637 تا1649 میلادی) قندهار به طور موقت از حاكمیت ایران خارج شد كه این مسئله آغازی بر جریاناتی شد كه سرانجام به جدایی افغانستان از ایران به دلایل سیاست‌های بین المللی قدرت های بزرگ در 1857م/1235خورشیدی منجر شد. در1590م/ 971 خورشیدی ازبك ها با استفاده از درگیری های دولت صفویه با عثمانی، قندهار را مورد حمله قرار دادند و رستم میرزا، شاهزاده صفوی، حكمران آن شهر، كه امیدی به حمایت دولت مركزی نداشت از ترس به دربار اكبر شاه گوركانی پناهنده شد و قندهار را به اكبر شاه سپرد. با وجود نارضایتی شاه عباس اول، ابتدا نتوانست اقدامی در این مورد انجام دهد. اما با افزایش قدرت شاه عباس کبیر اوضاع تغییر پیدا كرد و شاه عباس پس از شكست دادن عثمانی ها و ازبك ها  نمی توانست حضور گورکانیان را در قندهار بپذیرد و بارها دوستانه طی نامه هایی از دولت گوركانی هند خواسته بود تا قندهار را باز پس دهند اما گوركانیان از این مسئله سرباز زدند اما وی پس از در كوفتن ازبكان و درهم شكستن تركان عثمانی بر آن شد كه قندهار را به قهر و غلبة نظامی از گوركانیان باز پس بگیرد و مرگ اكبرشاه (1605م/984خورشیدی) این فرصت را بوجود آورد با این حال محاصرة یكماهه قندهار سودی دربر نداشت. (روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه. ص55)
پس از مدتی شاه عباس پس از سرکوب کردن ازبکان و تصرف خراسان میل داشت تلاشی دوباره  برای  بدست آوردن قندهار کند بدین منظور چندین سفیر با هدایای گرانبها به دربار هند فرستاد و قندهار را طلب کرد ولی جواب درستی به سفیران داده نشد.
شاه عباس که دانست با دوستی نمی‌توان قندهار را به دست آورد، در (فوریه1622م/بهمن1000خورشیدی) به خراسان رفت و از آنجا به بهانه گردش و شکار عازم قندهار شد. شاه عباس پس از محاصره قندهار در مدت کوتاهی برج‌های آن را با توپ در هم کوفت و شهر را در سه شنبه , 31 خرداد 1001 مصادف با ۲۰ ژوئن ۱۶۲۲ تصرف کرد. (نژاد اکبری مهربان. مریم، شاه عباس کبیر، پارسه، تهران، ۱۳۸۷، صفحه 91 و 92)
 در دوران شاه صفی، در سال(1637م/1016خورشیدی) قندهار بار دیگر به تصرف گوركانیان هند درآمد. با به تخت نشستن شاه عباس دوم در سال (1642م/1021خورشیدی) و اقدامات موثری كه این پادشاه برای تحكیم قدرت دولت صفوی انجام داد بار دیگر مسئله قندهار مطرح شد. حاكم قندهار به تحریك دربار هند از پرداخت خراج به ایران شانه خالی كرد و خود را تحت حمایت شاه جهان گوركانی قرار داد (تاریخ روابط خارجی ایران. ص114) و اندكی بعد سپاهیان هندی قندهار را تصرف كردند. شاه عباس دوم در (1651م/1030خورشیدی) در راس سپاهیانی عازم  قندهار شد و سپاه هند را كه شاه جهان و پسرش اورنگ زیب فرماندهی آن را بر عهده داشتند شكست داد و قندهار را تصرف كرد. (تاریخ ایران. ص697)    
                            
در عصر صفویه این منطقه با تغییرات عمده ای مواجه شد: در این دوران با توجه به سیاست های سختگیرانه مذهبی، تضاد بین شیعه و سنی شدت یافت. با این وجود اقوام افغان غلزایی در قندهار و ابدالی در هرات با دولت ایران همكاری می‌كردند ولی افزایش سخت گیری‌های مذهبی در زمان شاه سلطان حسین و نیز تعدیات حاكمان گرجی قندهار كه مردم منطقه آنها را غیر مسلمان می‌دانستند، موجب طغیان غلزایی‌ها شد. ابدالی ها در هرات كه ابتدا به علت خصومت قومی با غلزایی ها، از دولت صفویه حمایت می كردند با مشاهده ضعف صفویه، اطراف هرات تا مشهد را مورد تاخت و تاز قرار دادند. این موضوع در دوره صفویه و ادوار بعدی از عوامل تجزیه سرزمین هایی مهمی از خراسان باستانی ایران گردید.   
مسئله دیگر مطرح شدن افغان ها در معادلات سیاسی ایران مسئله قندهار  بود. در تمام این دوران قندهار برای گوركانیان اهمیت خاصی داشت و اهالی قندهار با حمایت مادی و معنوی هندیها تحركاتی را ایجاد كردند كه سرانجام منجر به قیام افغان های غلزایی به رهبری میرویس در (1709م/1087خورشیدی) شد كه با بی كفایتی شاه صفوی و درباریان، این فتنه چند سال بعد اوج گرفت و محمود  افغان پسر میرویس در (1722م/1101خورشیدی) در اصفهان قدرت را در دست گرفت. (انقراض سلسلة صفویه. ص194)                                                      

ایران در زمان نادر شاه

در سال (1722م/1101خورشیدی) اصفهان سقوط كرد و افغان ها وارد دوران جدیدی از تاریخ  خود شدند، بر سرزمین ایران حاكمیت پیدا كردند و از گمنامی خارج شدند، البته حاكمیت افغان ها بر ایران در این دوره یكپارچه نبود و دوام چندانی نیز نداشت. 
 نادر قلی افشار در هنگام نائب السلطنه بودن تهماسب دوم صفوی شورش‌های اطراف و اکناف سرزمین ایران را به ویژه افغانه‌ها را سرکوب و از اصفهان تار و مار کرد و پس از تاجگذاری در 18 اسفند 1114 ( ۸ مارس ۱۷۳۶) و اعاده حاكمیت ایران بر قلمرو تاریخی خویش به فکر تعقیب و سرکوب بازماندگان و فراری‌های افغان افتاد . افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که نظامیان اشرف افغان (حدوداً ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داد و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی، توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.
در جنگ کرنال در طی یک روز، بین بیست تا سی هزار شهروند هندی کشته شدند به ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت و او را با تبر مقطوع‌النسل کرد.  نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود، به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانه دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید. (Axworthy p.8 . 1-16, 175-210)
با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
نادر سیاست مذهبی ایران را تغییر داد و تمام اقوام درون شاهنشاهی ایران از قزلباشهای شیعه تا افغان های سنی در ساختار اداری و نظامی ایران به كار گرفته شدند. نادر از عنصر قومی افغانی به ویژه تیره ابدالی بهره فراوان برد و گارد مخصوص سلطنتی وی از سربازان افغانی تشكیل شده بود و احمد خان ابدالی یكی از فرماندهان عالیمقام نادر بود. پس از قتل نادر و درگیری های خونین جانشینان او عادلشاه و ابراهیم شاه، احمد خان ابدالی نیز در صدد كسب قدرت برآمد و با بخشی از جواهرات سلطنتی به سوی هرات رفت و پس از مدتی هرات را فتح كرد آنگاه به مشهد حمله كرد و شاهرخ افشار را مجبور كرد حاكمیت او را بپذیرد. احمد شاه دهلی را تصرف كرد و بر قلمروی شامل كشورهای كنونی پاكستان، افغانستان، كشمیر و قسمتی از پنجاب مسلط شد. او توانست افغان ها را به قدرت بی سابقه ای در آسیای مركزی برساند و بنابر شواهد تاریخی نام حكومت او «خراسان» بوده است. (ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی.ص36و59) 

 

ایران و افغانستان در 1849 میلادی

پس از نادر تا زمان روی كار آمدن آقامحمدخان قاجار، این مناطق عرصة تاخت و تاز گروهها و حاكمان مختلف بود حاكمان این مناطق هر زمان كه با لشكركشی شاهان قاجار (آقامحمد خان و فتحعلیشاه) مواجه می‌شدند اظهار اطاعت می‌كردند و زمانی كه آنان در منطقه نبودند، شورش می‌كردند. اما مسئله مهم دیگری كه در دوران  قاجاریه آشكار شد قدرت گیری و تسلط روزافزون انگلستان بر شرق و جنوب هندوستان بود كه در معادلات سیاسی این منطقه بسیار اثر گذار بود ) تاریخ اروپا از 1815 به بعد. ص181(، چرا كه این كشور برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی بیشمار خود در هند كه كم كم آنرا جزوی از مستعرات خود درآورده بود دست به هر كاری می زد.          
                        
 همزمان با قدرت گیری فتحعلیشاه، زمان شاه ابدالی قدرت را بدست گرفت و برای حكومت انگلیسی در  هند مشكلات زیادی را ایجاد كرد و انگلیس‌ها در صدد برآمدند تا از شاه قاجار علیه زمان شاه استفاده كنند، فتحعلیشاه نیز كه در صدد اعاده حاكمیت ایران بر قلمرو زمان شاه بود با حمایت از رقیب او، شاهزاده محمود، زمینه را برای خلع زمان شاه فراهم ساخت. در زمان ناپلئون، دولت فرانسه كه درصدد حمله نظامی از مسیر خشكی به هندوستان بود متوجه ایران شد و این آغاز ارتباطی بود كه با ضعف و سقوط ناپلئون  به سرانجامی نرسید  اما انگلیسی ها كه خطر را بسیار جدی می دانستند در صدد برآمدند تا برای دفاع از هند با ایجاد آشوب در منطقه، حاكمیت ایران را نیز از میان ببرند. 
          
 پس از شكست ایران در دو جنگ اول و دوم از سال‌ها1182 تا 1206 خورشیدی(1803تا 1827 میلادی) از روسیه و بسته شدن عهدنامه های گلستان و تركمانچای نفوذ سیاسی و اقتصادی روسیه در ایران افزایش قابل ملاحظه‌ای یافت كه این مسئله باعث اهمیت روزافزون منطقه افغانستان در معادلات سیاسی دولت انگلستان شد و به همراه خراسان عرصة تاخت و تاز مهاجمان شد. هرات حكومت مستقلی ایجاد كرده بود، تركمان ها به غارت و چپاول مشغول بودند كه دست عُمّال انگلیسی در این شورش ها كاملا آشكار بود زیرا نفوذ روسیه در ایران افزایش یافته بود و لازم بود هرچه زودتر افغانستان به صورت حدفاصل و حریم امنیت هند و منابع سرشار آن درآید. دولت انگلیس همچنین در صدد توسعه نفوذ استعماری خود در كابل، قندهار، هرات، بخارا، پنجاب، سند و بلوچستان بود كه با منافع دولت روسیه و ایران هماهنگی نداشت. (ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، تهران. ص62)     

 اوضاع به حدی در این مناطق بحرانی شده بود كه فتحعلیشاه به امید تسلط دوباره ایران در این مناطق، عباس میرزا، شاهزاده باكفایت قاجار را به حكومت خراسان منصوب كرد. نایب السلطنه توانست علیرغم كارشكنی انگلیسی ها امنیت و آرامش را در منطقه برای اولین بار پس از نادرشاه برقرار سازد و برای كامل كردن اقدامات خود درصدد تصرف هرات برآمد. (تاریخ روابط خارجی ایران. ص247) این مسئله برای دولت استعمارگر انگلیس قابل تحمل نبود و علیرغم آنكه در سال 1192خورشیدی/1813میلادی طی قراردادی با دولت ایران بر عدم دخالت انگلیس در مناسبات بین ایران و افغان ها تاكید كرده بودند اما با توجه به شرایط تازه جهانی و منطقه، رویه ای جدید در پیش گرفتند.  
                                                
 روس ها كه در این زمان نفوذ فراوانی در دربار ایران پیدا كرده بودند از پیروزی های عباس میرزا حمایت می كردند و برای برقراری نظم در خراسان آمادگی خود را اعلام كرده بودند زیرا با اعاده حاكمیت ایران بر این مناطق، مانع توسعه طلبی انگلیس در آسیای مركزی و افغانستان می‌شدند كه این مسئله برای امنیت انگلیسی ها در هند تهدیدی جدی تلقی می‌شد، مطابق این امیال بود كه ژنرال پروسكیف افسر روسی، در اردوی عباس میرزا خدمت می كرد. دولت انگلیس كه این حمله ایران را مقدمه‌ای برای نفوذ روسها در این مناطق و تهدید هند تلقی می‌كرد به شدت واكنش نشان داد. با فوت ناگهانی عباس میرزا در 3 آبان 1212 خورشیدی (۲۵ اکتبر ۱۸۳۳میلادی) و مرگ فتحعلیشاه در سال 1213 خورشیدی (۱۸۳4میلادی) محاصره هرات با توجه به اینكه افغان‌ها از حكومت كمپانی هند شرقی انگلیس در هند استمداد طلبیدند، از سوی دولت ایران دنبال نشد و محمد میرزا دست از محاصره هرات كشید و این شهر را به كامران میرزا بازگذاشت. (تاریخ ایران در دورة سلطنت قاجار.ص138)

امیر دوست محمد خان

تلاش برای تثبیت حاكمیت

 محمد شاه، پسر عباس میرزا، پس از آن كه به سلطنت رسید با حمایت دولت روسیه بار دیگر درصدد تصرف هرات و گوشمالی دادن كامران میرزا، حاكم آن جا برآمد  و در سال1216 خورشیدی (۱۸۳7میلادی) در راس سپاهیانی عازم هرات شد. در این زمان حاكم كابل دوست محمدخان به دربار ایران متمایل بود و محمدشاه می توانست به دستیاری او بر افغانستان شمالی دست یابد و نفوذ انگلستان را از این منطقه ریشه كن سازد. (تاریخ ایران در دورة سلطنت قاجار.ص139) هرات در آستانه سقوط قرار گرفت و عُمال دولت  انگلیس، مخفیانه افغانها را به دفاع و مقاومت تشویق می‌كردند. مساله هرات كه یك ولایت داخلی ایران به حساب می آمد، به صحنة رقابت سیاسی و استعماری بین روسیه و انگلیس تبدیل گردید. زمانی كه  محمد شاه از اقدامات هیئت انگلیسی ها كه به هرات رفته بودند و بجای واداشتن افغانها به صلح، آنها را به ادامه جنگ و كمك خویش به آنها وعده می دادند، آگاه شد به این مسئله اعتراض كرد، جان مك نیل وزیر مختار انگلیس نیز كه در اردوی شاه بود ضمن تهدید كردن، تسخیر هرات را به منزله قطع روابط سیاسی بین دو كشور و اعلان جنگ تلقی نمود و روانه تهران شد. (تاریخ ایران. ص813) در همین زمان ناوگان انگلستان وارد آبهای ساحلی ایران شد و جزیره خارك را تصرف كرد و بدین صورت انگلیس وارد جنگ با ایران شد و دولت ایران همزمان در دو جبهه شرق و جنوب در حال نبرد بود . 
                                                              
 روس ها حاضر به مقابله با انگلستان نبودند، محمدشاه كه تنها مانده بود و قادر نبود در برابر انگلیسی ها مقاومت كند، در 1217 خورشیدی (۱۸۳8میلادی) دست از محاصره یكساله هرات بر داشت. پس از آن شاه شجاع درانی یا شاه شجاع افغانی پادشاه درانی افغانستان از شاخه‌‎ی سدوزی دودمان درانی بود. او پنجمین امیر افغانستان و پسر تیمورشاه درانی بود. شاه شجاع نخستین بار با برکنارنمودن برادرش شاه محمود به پادشاهی رسید. در1124خورشیدی/۱۸۰۹ میلادی او با انگلستان که از نفوذ ناپلئون بناپارت و روسیه به هندوستان بیم‌داشت پیمان اتحاد بست. در همان سال برادرش، شاه محمود توانست او را شکست دهد و به هندوستان تبعید کند. هنگامی که او در 1129خورشیدی/1814 میلادی از تبعید رهایی یافت، الماس کوه نور را به رانجیت سینگ پیش‌کش نمود. او کوشید با یاری سیک‌ها ، قندهار را بگشاید، ولی از دوست‌محمد خان شکست خورد و گریخت. در 1153خورشیدی/1838میلادی  او توانست در کنار پشتیبانی سیک‌ها از یاری بریتانیا نیز برای بازگشت به قدرت بهره‌مند گردد. در 1154خورشیدی/1839میلادی او دوباره پس از سی سال به پادشاهی رسید و كابل و قندهار را تصرف كرد و هرات را تحت نفوذ خود گرفت ولی اتحادش با بریتانیا جنگ اول افغان را رقم‌زد. 1157خورشیدی/1842میلادی شاه شجاع به دست فردی به نام شجاع‌الدوله ترور شد. این مسئله باعث افزایش نفوذ ایران در افغانستان شد و انگلیس كه سرگرم مسائل داخلی هند و تصرف كامل آن كشور بود اقدام خاصی انجام نداد و هرات و قندهار حاكمیت ایران را پذیرفتند.
اما بطور كلی انگلستان می خواست به هر صورت ممكن یك حكومت پوشالی دست نشانده در افغانستان، كه سنگر طبیعی هندوستان بشمار می‌آمد، بوجود آورد و راه نفوذ دیگر دولت استعماری یعنی روسیه را بطرف هندوستان مسدود نماید. این امر باعث شد تا دولت انگلستان به بهانه جلوگیری از برده فروشی و در لباس بشردوستی و انسان پرستی، نفوذ نظامی خود را در خلیج فارس بسط و گسترش داده و ایران را از جنوب در محاصره نظامی و اقتصادی قرار دهد. در افغانستان نیز عُمّال انگلیسی و كمپانی هند شرقی این كشور به تدریج نفوذ خود را گسترس دادند و كوشیدند تا نفوذ و قدرت حكام و امرای قندهار و كابل را، كه غالباً متمایل به دربار ایران بودند و حاكمیت دیرپا و تاریخی یك كشور هم نژاد و همزبان و همكیش خود، یعنی ایران، را بر استقرار نفوذ استعماری بیگانه ترجیح می دادند، از میان بردارند.  
                                                             
 پس از شكست در افغانستان، شاه ایران همواره مترصّد تسخیر كامل هرات و افغانستان بود اما از آن پس دولت ایران با شورشهای متعددی همچون آقاخان محلاتی رهبر فرقه اسماعیلیه، علیمحمد باب و حسن خان مشهور به سالار بوده است و در اغلب این ناآرامی ها دست پنهان و علنی انگلیس و حمایت این كشور نیز آشكار بود تا مبادا دولت ایران با فارغ شدن از این مسایل دوباره آهنگ هرات و افغانستان كند. 

محمد شاه در سال ۱۴ شهریور1227 (5 سپتامبر 1848 میلادی) درگذشت و ناصرالدین شاه به سلطنت رسید. در سال 1230خورشیدی/1851میلادی امیر جدید هرات، صید(سعید) محمدخان نسبت به پادشاه ایران اظهار اطاعت و فرمانبرداری كرد. دولت انگلستان كه از روابط نزدیك صید محمد خان و دولت ایران ناراضی بود درصدد برانداختن صید محمد خان برآمد.            

پایان حاكمیت ایران بر افغانستان

اعاده حاكمیت ایران بر هرات برای دولت انگلیس قابل پذیرش نبود در نتیجه با فشار به میرزا آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه  از وی خواستند تا دولت ایران متعهد شود كه به هرات نظری ندارد، دولت ایران در سال 1231خورشیدی/1852میلادی متعهد شد تنها در صورتی كه نیروهایی از قندهار به هرات حمله كنند از این شهر دفاع كند و سپاه بفرستد و دولت انگلیس هم متعهد شد تا در امور هرات دخالت نكند. اما دولت انگلستان به تعهدات خود پایبند نماند و دوست محمدخان حاكم قندهار كه روابط نزدیكی با انگلیسی‌ها داشت را برای حمله به هرات تشویق كردند. دولت ایران نیز در صدد دفاع از هرات بر آمد و ناصرالدین شاه در آذر 1234/دسامبر1855 میلادی، فرمانی به پنج ایالت ایران ابلاغ کرد و امر کرد قشون ایالات به سرکردگی عمویش سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه به سمت هرات حرکت کنند. مدتی پس از آغاز محاصره هرات، سفیر بریتانیا در استانبول به ایران اعلام کرد برای استقرار مجدد روابط حاضر به مذاکره‌است. در پاسخ شاه میرزا ملکم خان به استانبول فرستاد ولی به دلیل پیشینه طرفداری ملکم از فرانسه، سفیر بریتانیا به او اعتنایی نکرد. در خرداد1234/می1856 نخستین اخطار بریتانیا به دولت ایران ابلاغ شد. بی‌نتیجه ماندن محاصره هرات و انعقاد معاهده پاریس (معاهده پاریس سال ۱۸۵۶ میلادی معاهده‌ای بود که جنگ کریمه پایان داد، جنگی که میان روسیه تزاری و کشورهای امپراتوری عثمانی، بریتانیا، امپراتوری دوم فرانسه وامپراتوری ساردنی‌ها صورت گرفت، امضای این معاهده در ۳۰ مارس ۱۸۵۶/فروردین1235 در کنگره پاریس صورت گرفت و به موجب آن دریای سیاه منطقه‌ای بی‌طرف و غیرنظامی تبدیل شد و تمامیت ارضی عثمانی به رسمیت شناخته شد که یک شکست برای روسیه تزاری محسوب گردید. البته روسیه ۱۴ سال بعد این معاهده را نقض کرد.)  ناصرالدین شاه را از کمک روسیه مأیوس کرد، ولی او را از عقب‌نشینی بازنداشت. ناصرالدین شاه حتی تصمیم گرفت به خراسان عزیمت کند، اما میرزا آقاخان نوری او را منصرف ساخت. در جستجوی حامیان جدید، شاه به فرانسه گرایش نشان داد. او از ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس درخواست کمک کرد و هدایای ارزشمندی، از جمله نشان شیر و خورشید، تمثال همایون و چندین رشته مروارید برای وی فرستاد. ناصرالدین شاه همچنین تلاش کرد با ایالات متحده آمریکا پیمان دوستی بندد و از این راه وسیله تازه‌ای برای اعمال فشار برانگلیس در خلال مذاکرات فی‌مابین بیابد. شاه آمریکا را به ایجاد پایگاه‌های نظامی در خلیج فارس تشویق کرد، اما آن کشور تمایلی به درگیر کردن نیروی دریایی خود در آب‌های ایران نشان نداد. تقاضای شاه در مورد کمک مالی آمریکا به ایران هم بی‌نتیجه ماند.
اخطار و اتمام حجت دوم بریتانیا همزمان با تصرف جزیره خارگ توسط نیروهای آن دولت، به ایران ابلاغ شد و به همراه آن شرایط سنگینی که بریتانیا برای برقراری صلح با ایران در نظر گرفته بود، از جمله عزل میرزا آقاخان نوری از صدارت و واگذاری بندرعباس به بریتانیا، به امین‌الملک، فرستاده ایران در استانبول، اعلام شد. دو هفته بعد، در در روز 2 آبان 1235 خورشیدی/24 اکتبر1856 میلادی خبر فتح هرات مقارن مرگ سلطان معین الدین میرزا ولیعهد به ناصرالدین شاه رسید. به مجرد فتح هرات، امین‌الملک که تا کنون به دستور شاه منتظر مانده بود، با فرستادگان بریتانیا وارد مذاکره شد. دولت بریتانیا که نیروهای خود را پس از در جنوب ایران مستقر کرده بود، بر شرایط سنگین خود پافشاری کرد ولی شاه به پشت گرمی فتح هرات از امین الملک خواست تسلیم خواسته‌های بریتانیا نشود. مقارن این ایام شاهزاده‌ای هندی از دهلی موسوم به محمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. محمدنجف میرزا که خود را برادرزاده بهادرشاه، آخرین پادشاه گورکانی هند می‌دانست، شاه را به حرکت دادن نیروهایش از هرات به مرزهای هند تشویق کرد و به او اطمینان داد که انقلابی ضد انگلیسی در هند در حال نضج است که تقارن آن با لشکرکشی شاه به هند موجب استیصال بریتانیایی‌ها خواهد شد. اما پیشروی نیروی دریایی بریتانیا در جنوب ایران، شاه را از بلندپروازی‌های بیشتر بازداشت. در اواخر  آذر 1235خورشیدی مصادف با دسامبر 1856 میلادی نیروهای بریتانیایی بندر بوشهر و نواحی اطراف آن را اشغال کردند. در ماه رجب در جریان جنگ خوشاب (این جنگ که در 19 بهمن 1235خورشیدی/هشتم فوریه ۱۸۵۷ میلادی بین سپاه ایران به فرماندهی شجاع‌الملک، حاکم وقت ایالت فارس و سپاه بریتانیا به فرماندهی ژنرال اترام در 8 کیلومتری شهر برازجان در کنار اتوبان فعلی بوشهر برازجان و در روستای خوشاب اتفاق افتاد. در این جنگ سنگر دلاوران ایرانی تل بزرگی به نام تل باغ میرزا بوده که امروز مدرسه راهنمایی بر روی ان احداث گردیده است . در این جنگ دلاوران دشتستانی و اهالی روستای خوشاب از خود رشادت های بسیاری نشان دادند. که می توان به شهادت مردان بزرگی چون حیدر بیگ خوشابی و محمد حسن بیگ خوشابی اشاره کرد.)، خانلر میرزا عموی شاه و حاکم خوزستان به سرعت عقب‌نشینی کرد و به این ترتیب مناطق بیشتری از جمله اهواز و خرمشهر به دست نیروهای بریتانیا افتاد.

 دولت‌های فرانسه و روسیه كه در صدد تداوم سیاست توازن قوا در اروپا و سایر نقاط جهان بودند مایل به شكست ایران و قدرتگیری روزافزون انگلستان در این منطقه از جهان نبودند و به ناصرالدین شاه پیشنهاد میانجی گری دادند، شاه هم به دلیل تهی بودن خزانه‌ها خود را از آماده کردن نیرویی برای مقابله با بریتانیا ناتوان دید نیز تقاضای صلح را پذیرفت. ابتدا، ناصرالدین شاه برای مذاكره با انگلیسی ها، فرخ خان را روانه دربار عثمانی كرد اما درخواست های آنان مبنی بر تخلیه هرات و تعهد رسمی بر عدم دخالت در امور آن ایالت، تحویل بندرعباس به امام مسقط، عزل صدراعظم میرزا آقاخان نوری و اجازه افتتاح كنسولگری های انگلیس در شهرهای مهم ایران، مورد قبول ناصرالدین شاه قرار نگرفت. شاه برای برون رفت از این بحران از سفیر آمریكا در استانبول درخواست میانجی گری كرد كه دولت آمریكا (بر اساس دكترین مونرو و سیاست انزوا طلبی خود) این امر را نپذیرفت. از سوی دیگر روزنامه تایمز در سرمقاله ای با عنوان " نه می‌دانیم و نه علاقه‌ای داریم كه بدانیم كه هرات كجاست" ، نظریات بسیاری از مردم انگلستان را منعكس كرد كه دلیلی برای جنگ با ایران نمی‌دیدند. اما پالمرستون، نخست وزیر بریتانیا برای كسب حداكثر منافع در قبال توسعة نفوذ روسیه به ایران، افغانستان و بلاخره هندوستان، به ادامه جنگ و بعد رسیدن به صلحی با حداكثر كسب منافع تلاش كرد.
 سرانجام با میانجیگری ناپلئون سوم، معاهده پاریس در 4 مارس1857م، مطابق با 7رجب1273ه.ق و برابر با 14اسفند1235خورشیدی مابین سفیر ایران در پاریس فرخ خان امین الملك و سفیر انگلیس در فرانسه لرد كاولی در پانزده فصل بسته شد. تنها دستورالعملی كه از تهران از طرف آقاخان نوری به فرخ خان رسید این بود: «شما اختیار دارید در هر مسئله ای كه مورد تقاضای انگلیسی‌ها است موافقت كنید مگر در دو مورد: یكی سلطنت ناصرالدین شاه و دیگری صدارت من» چرا كه در ابتدا گفتگوی دو طرف  جهت دستیابی به صلح، انگلیسی‌ها خواستار بركناری این صدراعظم روس مآب بودند. طی این عهدنامه كه صلح بین دو دولت برقرار گردید انگلیسی‌ها متعهد شدند قوایشان را در مدت كوتاهی از خاك ایران خارج سازند در مقابل دولت ایران با خروج نیروهایش از منطقة مورد مناقشه، از هرگونه حق حاكمیت بر هرات و افغانستان صرفنظر كرده و متعهد شد تا در منازعات با افغان‌ها به دولت انگلیس بعنوان میانجیگر و قاضی رجوع نماید، دولت انگلیس هم تعهد داد تا از هر تشویشی از ناحیه افغانستان برای دولت ایران جلوگیری كرده و مناسبات ایران با افغان‌ها، جایگاه و حیثیت دولت ایران را رعایت نمایند. همچنین انگلیس حق داشت در هر نقطه از خاك ایران كه صلاح دانست به ایجاد كنسولگری بپردازد.  اینگونه ایران استقلال افغانستان را برسمیت شناخت و بدین شكل خاطر انگلیسی ها برای دفاع از هندوستان خیالشان راحت شد.
نیروهای نظامی دولت ایران در مقابل اسلحه های جدید سربازان انگلیسی اعم از توپ و تفنگ در جنوب کشور نتوانستند مقاومت كنند اگرچه بیشترین مقابله از سوی مردم تنگستان صورت گرفته بود. از ناكارآمدی دولت ایران این دوره می‌توان این مورد را نیز ذكر كرد كه همزمان با تحولات هرات و جنوب ایران، دولت بریتانیا همانطور که محمدنجف میرزا از بازماندگان گورکانیان هند پیشبینی کرده و خبر آن را به دربار ایران داده بود، درگیر شورش سپوی هندیان در 1857م شد كه ایران نتوانست از ضعف پیش آمده در قوای بریتانیا استفاده نماید. ایران بدلیل ضعف ممتد و فساد دربار و ساختار دولت قاجاری نتوانست از این فرصت استفاده کند و معاهده پاریس همانند دو عهدنامة گلستان و تركمانچای بخشی دیگر از سرزمین ایران را جدا کرد و ضربتی مهلك بر پیكر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آورد.

 

آخرین فرصت که باز به دلیل بی کفایتی از دست رفت
محاصرۀ ده ماهۀ هرات توسط امیر دوسـت محمد خان و تقابل سـردار سـلطان احمد خان
سـال آخر عمر و سـلطنت دوره دوم امیر دوسـت محمد خان 1240خورشیدی/1861 میلادی سـالی بود که تقریباً تمام آن در جنگ هرات گذشـت، جنگی که به ظاهر رنگ برادر کشی داشـت ولی چون سـرنوشـت هرات در آن دخیل بود، شـاه (امیر دوسـت محمد خان) و قاطبۀ اهالی افغانسـتان مصمم شـده بودند که تا آخر بجنگند. سـردار سـلطان احمد خان (حاکم هرات) هم در تصمیم خویش کوچکترین تزلزلی نشـان نداد و مردانه دفاع کرد.
شکی نیسـت که سـردار سـلطان احمد خان فرزند سـردار محمد عظیم خان که در روز های جنگ اول افغان‌ها و انگلیس (این جنگ‌ها در بین سال‌های1217 تا 1220 خورشیدی/۱۸۳۹ تا ۱۸۴۲ میلادی در بخش جنوبی دره هلمند روی داد. این جنگ که میان نیرو‌های کمپانی هند شرقی بریتانیا و افغانستان رخ داد، روی‌هم رفته با پیروزی افغان‌ها بر انگلیس پایان یافت.) تلاشی مردانه نموده بود نسـبت به احراز مقام سـلطنت ادعاهائی داشـت معذلک با دلجوئی‌های وزیر محمد اکبر خان (از مبارزان جنگ اول افغان‌ها و انگلیس)  قانع شـده و امکان اطاعت و همکاری او می‌رفت؛ ولی بعد از جلوس دوباره امیر دوسـت محمد خان مخالفت‌های او شروع شد و با روش سـیاسـت خارجی امیر روی موافقت نشـان نمی‌داد. امیر دوسـت محمد خان در اثر پیمانی که قبل از ورود به افغانسـتان با انگلیس‌ها در قندهار امضاء نموده بود، حاضر نبود در امور هند مداخله کند و حتی در مسـئله هرات که پایبندی خویش را در حل آن تا وقت مرگ اثبات کرد، تا معلوم شـدن سـیاسـت انگلیس ها کمی تعلل می کرد. چون سـردار سـلطان احمد خان مخالفت جدی انگلیس ها و سـیاسـت اسـتعماری آنها در شـرق بود، با امیر دوسـت محمد خان که خویش را به احترام تعهدات پایبند می‌دید و هر امر را به وقتش موکول می‌کرد همکاری نمی‌توانست بکند و ظاهراً در اثر رنجش‌های شـخصی خاک افغانسـتان را ترک گفت و به تهران رفت و در تقابل با امیر دوسـت محمد خان ، حکومت هرات را از طرف ناصر الدین شـاه قبول نموده و و با دریافت اسلحه و توپ از ایشان فرمانفرما و امیر هرات شد و سکّه باسم شاه ایـران زد. در نتیجه دو عضو یک دودمان افغانی در دو طرف دیوار های هرات با هم مواجه شـدند و تا وقت مرگ جنگیدند.

امیر دوسـت محمد خان در فروردین 1240 خورشیدی/مارس1861با اکثر پسـران خویش و سـران و سـرداران و سـپاه بسـیار از کابل حرکت نموده و به سـردار شـیر علی خان و محمد امین خان و محمد شـریف خان پسـران خویش امر پیشـروی از سوی قندهار داد،  که خود امیر دوسـت محمد خان هم به ایشـان ملحق شـد و بعد از درگیری‌هایی در حومۀ شـهر هرات با شـهنواز خان پسـر شـجاع و متهوّر سـردار سـلطان احمد خان بالاخره به شـهر رسـید و هرات به تاریخ 10 صفر 1278 هجری قمری (مرداد 1240 خ/ اگوسـت 1861 م.) به محاصره درآمد و سـپاه امیر بعد از 5 روز سـنگر کنی آمادۀ نبرد گردید. مقابله‌ها، شـبیخون‌ها، نقب‌کنی‌ها و دیگر اقدامات از طرفین تدوام داشـت و شـش ماه بدین منوال گذشـت.

سـرادر سـلطان احمد خان در روز های سـخت محاصره نامه‌ای به ناصرالدین شـاه فرسـتاد و از او کمک خواست، ولی شـاه قاجار کوچکترین کمکی به او نکرد و معاهده 1857 پاریس را با انگلیسی‌ها بهانه و جواب منفی داد. از طرف دیگر عبدالغفار خان نمایندۀ انگلیس از مشـهد خود داری شـاه قاجار را از کمک به سـردار احمد خان طی نامه‌ای به امیر دوسـت محمد خان اطلاع داد. امیر این نامه و نامه‌ای را که ناصر الدین شـاه مسـتقیم به سـرادر سـلطان احمد خان فرسـتاده و از دسـت پیک ربوده شده بود، را برای اطلاع حاکم هرات فرسـتاد. طبیعی است که سـردار رشـید از این پیش آمد نا امید شـود و تکیه به خداوند متعال نماید و راجع به عدم کمک شـاه بی‌درایت و بی‌کفایت قاجار این فرد را در جواب نامه امیر دوسـت محمد خان ارسال کند:

ناخدا در کشـتی ما گر نباشـد گو مباش        ما خدا داریم و ما را ناخدا در کار نیسـت

با اینکه فشـار و مضیقۀ محاصره روز به روز کسـب شـدت می‌گرفت، سـردار سـلطان احمد خان کوچکترین رخوتی در عزم و ارادۀ خویش نشـان نداده و به دفاع از شـهر ادامه داد تا اینکه در ماه هشـتم محاصره، همسرش بیگم نواب دختر امیر دوسـت محمد خان که ناظر این همه کشتار میان یک خاندان بود، از غم و غصه زیاد درگذشـت. این واقعه آتش بس مختصری در عملیات جنگی سبب شد و جنازۀ او به اجازۀ پدرش امیر دوسـت محمد خان از حصار هرات بیرون آورده و در حالیکه پسـر کوچکش عبدالله جان آنرا همراهی می‌کرد، شـهزادگان و پسـران و بزرگان دو طرف متخاصم به اعزاز و اکرام زیاد در گازرگاه دفن نمودند و بعد از مراسم تشیع و مراجعت عبدالله جان به داخل شـهر جنگ ادامه یافت؛ ولی کمی آذوقه و غله، اسـباب زحمت مدافعین شـهر را فراهم نمود. در این هنگامه سـردار سـلطان احمد خان هفته‌ای یک بار به چارسـوق شـهر آمده و از انبار ها آذوقه و غله بین مردم تقسـیم کرده و به مردم در محاصره افتاده دلداری می‌داد تا آذوقه به آخر رسـید و تقریباً حیوانات کشـتنی باقی نماند و مردم خیلی در مضیقه افتادند و بالاخره خود سـردار سـلطان احمد خان در 8 رمضان 1278 هـ. ق (اسفند 1240 خ/ مارس 1862 م.). از درد ناکامی و تأثر شـدیدی که وفات همسرش تقریباً به فاصلۀ یک و نیم ماه بعد از او وفات کرد. بار دیگر در موقتاً اتش بس شده و بار دیگر دروازۀ شـرقی شـهر باز شـد، بار دیگر جنازه‌ای را از حصار بیرون کردند و بار دیگر سـران و سـرداران دو دسـته سـپاه متخاصم در مراسـم تدفین در گازرگاه شـرکت نمودند و به اسـتثنای خود امیر، باقی همه پسـران او در مراسـم تشـییع جنازه حاضر بودند و در بین راه صفوف سـپاه دو طرفه صف کشـیده و مراسـم احترام از طرف سپاهیان با نواختن سـلام نظامی به عمل آمد. بدین ترتیب جسـد سـردار متوفی را با تجلیل و تکریمی که در خور شـأن او بود، پهلوی خانمش بخاک سـپردند و بعد از سـه روز مراسم باز دروزاه های شـهر خاک بسته شـده و عملیات جنگی ادامه یافت.
در این وقت چه از طرف امیردوسـت محمد خان و چه از طرف اهالی شـهر هرات کوشش زیاد به عمل آمد که به آن عداوت بی موجب خاتمه داده شـود ولی پسـران سـردار سـلطان احمد خان بخصوص شـهنواز خان که جانشـین پدر شـده بود سـخت مخالف صلح و تسـلیم بود ولی چون در مرحلۀ سـوم پس از ده ماه محاصره گرسـنگی کار را بر اهالی هرات خیلی مشـکل سـاخته بود، اهالی شـهر مایل به صلح و تسـلیم شـدند و بعضی سـران و بزرگان مانند میر افضل خان پسر سـرادر پردل خان و غلام محی الدین خان پسر کهندل خان با مردم همنوا گردیدند ولی شـهنواز خان به دفاع از شـهر اصرار نموده دو نفر سـردار مذکور را از شـهر بیرون کرد و خود با برادرانش به دفاع پرداخت ولی اهالی شـهر که دیگر طاقت تحمل گرسـنگی را نداشـتند برخلاف میل شـهنواز خان و برادرانش به تاریخ 8 ذیحجه 1278 هـ. ق. (خرداد 1241 خ/ ژوئن 1862 م.)دروازه های شـهر را باز کردند و سـپاه امیر بالاخره داخل هرات گردید. در این نبرد سیدجمال الدین اسدآبادی (افغانی) نیز همراه سپاه امیر دوسـت محمد خان بود. (مجله کاوه شماره 50،ص 7)

در روزهایی که اوضاع داخل افغانستان به منتهای بحران رسـیده بود، تدوام جنگ برادرکشی و به درازا کشیدن عملیات نظامی، فوت بسـتگان نزدیک مانند دختر و داماد به ضعف عمومی امیر دوسـت محمد خان تأثیر خاصی وارد کرده و تنگی نفس او شـدت پیدا کرد و هرچه به معالجه پرداختند مفید واقع نشـد. چون امیر ملتفت شـد که از این مرض رهایی نخواهد یافت برای جلوگیری از پیش آمد های سـوء به سرعت مجلسی از شـهزادگان و بزرگان به دور خود تشـکیل داده و سـردار شـیر علی خان را به جانشـینی خویش تعیین نمود و امور سـلطنت را به وی محول کرد. امیر به منتهای نقاهت و ضعف در بسـتر افتاده و در حالیکه ذهن شـاهزادگان و سـران و سـرداران آشـفته و دگرگون شـده بود، شـهر هرات گشوده شـد. در حالیکه امیر در بسـتر بیماری بود ماجرای جنگ با دامادش سـردار سـلطان احمد خان، وفات دخترش، آیندۀ سـلطنت افغانسـتان و ادعاهای شـاهزادگان یکی بعد دیگر از نظرش می‌گذشـت و او را از آینده نگران می‌کرد ولی راضی بود که بالاخره هرات تسـلیم شـد. اما پس از دو هفته از تصرف هرات امیردوسـت محمد خان فوت کرد و  شاه بی کفایت حرمسرا نشین نتوانست از این آخرین فرصت بازگرداندن هرات به مام میهن بهره‌ای ببرد در صورتیکه اختلاف داخلی قبیله حاکم در افغانستان بهترین فرصت را در اختیار او نهاده بود.
 


 

 
 
منابع:
1. شعبانی.رضا، مروری كوتاه بر تاریخ ایران، تهران، سخن،1382.
2. نوائی.عبدالحسین، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران، سمت، چ3، 1385.
3 . مهدوی.عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیركبیر، چ7، 1379.
4 . اقبال.عباس،تاریخ ایران، تهران، خیام، چ9، 1380.
5. لاكهرت.لارنس، انقراض سلسلة صفویه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی و فرهنگی،چ3، 1383.
6. بهمنی قاجار.محمد علی، ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی، تهران، وزارت امور خارجه، 1385.
  7. لیتل فیلد.هنری، تاریخ اروپا از 1815 به بعد، ترجمه فریده فره چه داغی،تهران، علمی و فرهنگی،چ4، 1381.
8. شمیم.علی اصغر،تاریخ ایران در دورة سلطنت قاجار، تهران، مدبر، چ2، 1375 .
9. امانت، عباس. قبله عالم. تهران، کارنامه، ۱۳۸۴
10. کهـزاد، احمد علی، مجله نی،کابل، شماره یازدهم سال ششم جدی 1387.
11. ماهنامه کاوه، شماره 50، برلین، 4 آبان 1290.

برچسب: افغانستان; ناصر الدین شاه; امیر دوسـت محمد خان
اثر یا گردآوری: گردآوری: کیارش کاظمی;منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی   -  لینک منابع:   -  

 افغانستان
 ناصر الدین شاه
 امیر دوسـت محمد خان
1403/09/01 17:36
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات:
1396/04/21 13:02 hameed khan: sardar muhammad azeem khan
1397/05/10 14:16 Rasool: يعني اين چرنرياتي که نوشتين را خود شما باور داربد يعني الحاق يک شهر به افغانستان برابراست با استقلال کل کشور افعانستان بجز در زمان خود نادر شاه افشار هخامنشيانو ساسانيان هميشه بر مشهد تا سبزوار حاکميت کامل داشته چرا چرتو پرت تحويل مردم ميدين
1397/07/16 17:13 کيارش کاظمي: در ادوار مختلف حکومتهاي ايراني بر تمام يا بر بخشي از افغانستان امروزي تسلط داشتند، اما جدايي هرات از ايران در دوران معاصر تکميل کننده جدايي آخرين تکه از افغانستان امروزي از حکومت ايران بود.
1397/07/16 17:14 کيارش کاظمي: اما لازم به ذکر است که مردم و اقوام کنوني ساکن در افغانستان امروزي بر اطلاق افغانستان بر ان سرزمين مشکل داشته و دارند، چون اين نام برخلاف ايران دربردارنده و نشاندهنده تمام قوميتهاي ساکن بر اين سرزمين نيست و موضوع اختلاف همين جاست.
1398/04/08 16:48 مريم: اين چرنديات که نوشتين مردم افغانستان باور ندارند.تاريخ را به نفع مردم ايران نوشتين.هفت سال افغانها بر ايراني ها حکومت کردند.