آیا کردهای آذربایجان غربی با جمهوری مهاباد همکاری میکردند؟
در جنگ جهانی دوم به هنگام اشغال ایران در شهریور 1320 توسط متفقین، استان آذربایجان غربی هم مورد حمله قرار گرفت و به اشغال ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی درآمد.
در پایان جنگ، استالین مایل به تخلیه ایران از ارتش سرخ نبود و نه تنها میخواست آذربایجان و زنجان را با کمک دو دولت جدید تصاحب کند، بلکه به دنبال تکرار همین کار در گیلان و مازندران و خراسان هم بود.
سیاست شوروی در این زمان این بود که در سرزمینهایی که اشغال کرده بود، کمونیستها را به تشکیل حکومت یاری میکرد و سپس این حکومتهای کمونیستی با میل خود به شوروی می پیوستند یعنی همان کاری که در بالتیک و اروپای شرقی انجام داد.
بدین ترتیب، در ایران نیز دو حزب در تبریز و مهاباد روی کار آمد. یکی فرقه دموکرات آذربایجان و دیگری پارت دموکرات کردستان به رهبری سید جعفر پیشهوری و قاضی محمد.
این دو حکومت با زور تانکهای ارتش سرخ به مدت یک سال سرپا ماندند و در این یک سال بسیاری از زمینداران و تجار و نخبگان آذری و کرد را به قتل رساندند. اما از همان آغاز فاقد مشروعیت میان مردم بودند و مردم و سران ایلات صرفا از ترس ارتش سرخ با ایشان همکاری میکردند و با این حال از مقاومت و مخالفت هم غافل نبودند. یکی از متنفذین کرد که از به اجبار ارتش شوروی با قاضی محمد همکاری میکرد و در عین حال در هرگونه فرصت مقابله هم میکرد، عمرخان شریفی رئیس ایل شکاک بود که یکی از چهار ژنرال جمهوری مهاباد بود.
«هرچند که اکثر روئسای قبایل در جشنهای اعلام جمهوری شرکت کرده بودند، با این همه بسیاری از آنها از درستی این اقدام خاطرجمع نبودند. عدهای به این علت که جمهوری را دولتی دستنشانده شوروی میدانستند و عدهای به این جهت که نمیخواستند همه پلهای پشت سر را خراب کنند و راه اتصال با تهران را ببندند. و چندی بر نیامد که بعضی از سران دهبکری با سرتیپ همایونی فرمانده نیروهای ایران در کردستان تماس گرفتند». (مکداول، 1383: ص 412)
در آبان 1324 قاضی محمد نشست سران کرد را برگزار کرد اما برخی سران کرد که اعتماد نداشتند، شرکت نکردند و مجتبی برزویی که گوی سرقت قومگرایی را از پانکردها ربوده است در این زمینه نقل میکند که: «ملاخلیل، شیخ قبیله منگور و قرنی آغای مامش در کمیسوین متشکله از سران کردها در مهاباد شرکت نکردند و قرنی آغا علنا اعلام کرد که علاقهای به استقلال کردستان ندارد و به وطن خود ایران علاقهمند است و به کنایه افزوده بود اصلا من کرد نیستم!!» (برزویی، 1378: ص 372 )
باز گزارش کنسولگری تبریز هم این امر را به شکل دیگری تایید کرده و در ۲۹ آذر ۱۳۲۴ میگوید: «... ولی گزارش شده است که کردها به نحوی فزاینده نسبت به تبعیت از فرامین روسها اکراه دارند و برخی از آنها از جمله قرنی آقا رهبر متنفذ مامشها به نحوی صریح وفاداری خود را نسبت به دولت ایران اعلام داشته است. نفوذ این رهبری ایلی چشمگیر است و احتمال دارد و نهضت دموکرات از جانب کردها با مخالفت در خور توجهی روبرو گردد». (بیات، 1388:ص 36)
همچنین «وقتی بارزانیها مامور تصرف سقز و سنندج شدند، مقامات شوروی عمرخان شکاک را هم با سواران شکاک و هرکی به کمک بارزانیها فرستادند و علیرغم خوش درخشیدن بارزانیها در مقابله با نیروهای دولتی، افراد عمرخان تو زرد از آب درآمدند و بدون درگیری گریختند» (مکداول، 1383: ص 415)
برزویی در خصوص این عمل شکاکها مینویسد: «عمرخان علاقهای به همکاری با حزب دموکرات نداشت و هنگامی که قاضی به او فرمان حمله به استان کردستان را صادر کرد، عمرخان به بهانه اینکه اسبهای سوارانش در ایلخی رها شدهاند، از همکاری با مهاباد سرباز زد و به طور مخفیانه با ارتش تماس گرفت» (برزویی، 1378: ص 372)
همچنین گزارش کنسولگری آمریکا در تبریز در ۱۵ آذر ۱۳۲۴ نشان میدهد که: «گزارش شده است که شورویها در بوکان به کردها فرمان دادهاند که برای عملیات در منطقه مراغه علیه قوای دولتی مسلح شوند، ولی آنها از اجرای این فرمان خودداری کردند. در مورد امتناع کردها از پذیرش فرمان شورویها مبنی بر دست بردن به اسلحه از دیگر نقاط نیز داستانهای مشابهی واصل شده است ولی گزارش شده است که کردهای بارزانی که در ایران پناه گرفتند کاملاً بسیج شدهاند». (بیات، 1388، ص 33)
حتی عبداللهخان ایلخانیزاده رئیس طایفه دهبکری در 11/8/1325 در نامه خود به قوام میگوید: «هرگاه سیاست اجازه دهد و دولت مقتضی بداند، اوضاع برای یکسره نمودن کار مهاباد با کمک عشایر فداکار خیلی مناسب میباشد که به وجه احسن به نفع دولت خاتمه پیدا میکند ... و غیر از بارزانیها کسی در بساط نیست.» (برزویی، 1378: ص 374)