تأثیر سید جمال بر اندیشه عبده - بخش دوم
سید اصرار داشت که جوانان باید روزنامه بخوانند و در مجلات و روزنامهها مقاله بنویسند و اصولاً خود برای تنویر افکار روزنامه منتشر سازند. با تاریخ جهان آشنا شوند، علوم عصر را یاد بگیرند و درباره مسائل اجتماعی جامعه مسلمانان و علل تسلط استعمار بیندیشند، دانش و فرهنگ عمومی جامعه را ارتقاء دهند و مسلمانان را از قید بدعتها، خرافات، قدرگرایی، اوهام و اباطیل دیگر برهانند و با آزادی کامل، سرنوشت خود را رقم بزنند.
پرورش نخبگان
اینک جامعه تغییر یافته و سید توانسته است در مدت تقریباً کوتاهی، گروهی از نخبگان آزاد را تربیت کند و آنها را با دنیای جدید، عصر فرهنگ، فضای ادبیات نو و خلق آثار اجتماعی آشنا سازد. در طلیعه این گروه از جوانان، به طور برجسته محمد عبده قرار دارد. او از درون تحول یافته است و دیگر همان طلبه ذهن بسته دهاتی ازهری خشک اندیش نیست که جهان را تنها در فضای بسته رواقهای الازهر منحصر سازد و از عالم و آدم بیخبر شود. او اکنون به جوانی فعال با ذهنی پرسشگر مبدل شده است و همانند استاد خود در اندیشه اصلاح جامعه، تغییر فضای حاکم، تعویض روشهای تدریسی و کتابهای آموزشی و افزودن دروس فلسفی ـ عقلانی میباشد و در نتیجه او به تدریج جایگاه خود را تغییر داده و از صورت شاگردی پیرو و مرید، به صورت همیار و همکار استاد خود درآمده و این آغاز تحول اجتماعی است که در روابط این دو در سطح عام پدید آمده است. در این قسمت به نحوه همکاریهای سیاسی ـ اجتماعی و علمی شیخ عبده با استادش سید جمال پرداخته میشود و اینکه این همکاریها چگونه به وجود آمد و چگونه صورت گرفت.
الف) در زمینههای علمی
در یک رساله تقریری فلسفی ـ عرفانی عمیق، عبده به صراحت اعلام میدارد که اندیشههای فلسفی و عرفانی را که قبلاً در محافل الازهری حرام شمرده میشد، در محضر سید جمالالدین فرا گرفته و با ارشادات او به تقریر آنها پرداخته است. اینک به اجمال به اعترافات شیخ عبده اشاره میشود که به همیاری و همکاری علمی فلسفی که از خوان نعمت سید بهرهمند گشته و چندین رساله را در زمینه فلسفه، کلام و نقد مذاهب مادی، تقریر یا ترجمه کرده است.
1ـ در زمینه فلسفه: شیخ عبده در مقدمه رساله الواردات مینویسد: «محمد عبده پسر حسن خیرالله، نوجوانی ساکن اقلیم مصر (خطه البحیره) در نزدیکی روستای محله نصر، خادم محضر حکمای کلام و کلمه، تعصبات طائفهگری را کنار نهاده، به فضای کسب معارف اشتغال یافتم و در اطراف زمین میگشتم و به دنبال گمشده خود بودم و به کشف آثار علوم حقیقی که به آنها دل باخته بودم، اقدام کردم؛ اما متأسفانه نمیتوانستم به آنها دست یابم و گمشدهام را پیدا کنم. حیران و سرگردان شده بودم و گردش فکرم به بنبست رسیده بود. هر وقت سؤالی در این زمینهها مطرح میکردم، میگفتند: «پرداختن به چنین علومی حرام است و علمای کلام از تحصیل و تدریس آن منع کردهاند!»
به راستی درمانده شده بودم و از غفلت و جهل گویندگان چنین سخنان و اندیشهها، شگفتزده و حیران بودم. همواره در علل و انگیزه چنین جمود و تحجّری فکر میکردم و به خود میگفتم: هر کس چیزی را نداند، دشمنش میشود و هر کس از تأمل و ارتقا بازماند، محروم میگردد. دیدم گویندگان این سخنان در حرمت تحصیل علوم عقلی، کسی را مانند که زبانش را به برگ درخت غناب بزند، نه تلخی حنظل را میفهمد و نه شیرینی عسل را.
در این میان که در حیرت فکری به سر میبردم، یکمرتبه دیدم پرتو خورشید حقایق طلوع کرد و همه ظرایف و لطایف حقیقتها را مطرح ساخت و آشکار و روشن نمود. او کلیت کامل و حقیقت ناطق، حضرت استاد سید جمالالدین (الافغانی) بود. استاد ثمرات حقایق درخت معارف را میچید و آنها را در اختیار طالبان ـ از جمله من ـ قرار میداد. امیدوار شدم و از حضرتش خواستم که از رشحات وجودیاش مرا مستفیض نماید. پاسخ مثبت بود و از دفاتر علمی و هدایای فکریاش بهرهمندم ساخت. او کلیاتی را القا فرمود که اینها (رساله واردات) جزئیاتی از آنهاست و آیاتی را فراخواند که اینها شواهد و بینات آنهاست. آن هم در دوران فترت و رکود حکمت و عقلانیت. استاد به سان باران رحمتی بود که این نعمت را آبیاری و سیراب میکرد. و این رساله (الواردات فی سرّالتجلیات) نمونهای از آن است و این افاضه در سال 1290ق صورت گرفت.»
2ـ دومین همکاری علمی که عبده همراه استادش انجام داد، ترجمه «رساله رد بر نیچریه» است که سید آن را در نقد مادیگری و عقاید الحادی نگاشته است. شیخ عبده این رساله را به عربی ترجمه کرده و با نام «الرّد علی الدهریین» انتشارش داده و در مقدمهاش مینویسد: «از وجود رسالهای به فارسی در رد سلک دهریها (مادیین) از تألیفات عالم کامل محیط به معارف شامل، شیخ جمالالدین حسینی افغانی اطلاع یافتم و شیخ استاد دارای زبانی صادق و فکری بلند است که نیازی به توصیف ندارد. این رساله درعین ایجاز و اختصار خود، جامع حقایقی است که گمراهان را منکوب میسازد و عقاید مؤمنان را استحکام میبخشد. کتاب شامل براهینی گویا و استدلالهایی رساست که حتی کتابی مفصّل و طولانی در این موضوع آن حقایق را شامل نمیباشد... اهمیت موضوع رساله، مرا واداشت که در ترجمهاش بکوشیم و آن را به عربی برگردانم. البته این وظیفه به همیاری و مساعدت عارف افندی افغانی ـ شاگرد سیدجمال ـ صورت گرفت. هدف ما آن بود که فایده رساله تعمیم یابد و همگان از خواندنش بهرهمند شوند.»
3ـ درضمن کتابهایی که عبده در علوم عقلی در محضر سید استفاده کرد، علاوه بر الاشارات، حکمهالعین ، الزوراء در تصوف و شرح عقائد عضدیه است که فاضل دوانی در شرح مواقف عضدالدین ایجی تألیف کرده است. عبده که در آن هنگام حدود 24 بهار از عمرش نمیگذشت، با استفاده از بیانات سید جمال، تعلیقات مبسوطی بر آن افزود و به تعبیر دیگر نظرات استادش را تقریر و تحریر نمود و آنها را بر شرح عقائد عضدیه اضافه کرد. بیتردید اصل تعلیقات عمیق از سید اسن و تحریر و نقلش از عبده.
این ادعا را این جانب در مقدمه کتاب توضیح داده و اثبات کردهام. استاد دکتر محمد عماره نیز در مقدمه خود بر «التعلیقات» این موضوع را تأیید میکند و میگوید: «این مطالب از سید جمال است و عبده، جامع و تحریرکننده آن است و اصولاً برحسب عادت و روشی که سید جمال در رابطه و علاقه خود با شاگردان و مریدانش داشت، درسها را انشاء میکرد و شاگردانش تحریر مینمودند.»
روش اغلب شاگردان این بود که نص عبارات و کلمات سید را مینوشتند، حتی اگر شامل امثال و حکم، مصطلحات عامیانه و یا کلماتی به زبانهای دیگر بود؛ اما اغلب آنها را جرأت آن نبود که در تحریر و تدوین و تنظیم عبارات و ساماندهی جملات دخالت کنند، به جز شیخ محمد عبده که به استادش بسیار نزدیک بود.
سید به شاگردانش اجازه میداد یا اشاره میکرد که تقریرات بحثها و دروس او را به نام خود در مجلهها و روزنامهها منتشر سازند و به این جهت است که بخش عمدهای از تقریرات دروس سید به اسم شاگردان و مریدانش انتشار یافته است؛ عادت مألوفی که معاصران سید کاملاً با آن آشنا بودند و این نحوه اقدام بشارت تأسیس مکتب نوگرایی بود که انسان افکار خود را با اسم مستعار مثلاً «مزهر بن وضاح» یا به اسم مریدانش انتشار میدهد! این روش را سید به خاطر تشویق شاگردان به نگارش و مقالهنویسی و مشارکت آنها در تنویر افکار عامه در پیش گرفته بود تا بتواند جمعی نخبه و نویسنده تربیت کند.
جالب توجه اینکه در مطالعه مباحث تعلیقات شرح عقائد عضدیه واژههایی از زبانهای دیگر به کار رفته است که قطعاً شیخ محمد عبده در آن دوران ، با آنها آشنایی نداشت؛ مانند: هستی (الوجود)، دانا (العالم)، دیو (Deo الله، به فرانسه)، ایزد و یزدان (الله)، خود (النفس)، آینده ( المجیی)و ... اینها نمونههایی از کلمات فارسی و فرانسوی است که در ضمن مباحث تعلیقات به تناسبی آمده است که بیشک خود سید به هنگام تدریس به کار برده است.
این گونه بود که در جمادی الثانی 1282 به طنطا برگشت و پس از چهارماه تحصیل در مسجد احمدی تصمیم گرفت به دانشگاه الازهر قاهره برود، در دانشگاه علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمیشد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابنسینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.
سپس در سال 1287 قمری با آمدن سیدجمالالدین اسدآبادی به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد، محمد عبده نخستین شاگرد سید جمال بود و از نزدیکترین شاگردان او محسوب میشد، محمد عبده که بیشتر در کلاس ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت میکرد، دیگران را نیز ترغیب می نمود، در این کلاسها شرکت کنند.
ب) در زمینههای سیاسی
محمد عبده وقتی که در حد بالایی از علم رسید، به تدریس مشغول شد که از جمله شاگردان وی میتوان به محمدرشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، شیخ عبدالقادر مغربی، شیخ مصطفی عبدالرزاق، شیخ محمد مصطفی مراغی نام برد.
در راستای ظلمستیزی و مبارزه با استعمار به ویژه انگلیس در مصر سید جمال اسدآبادی مبادرت به تشکیل حزب وطنی کرد و بیش از سیصد تن از شاگردان خود را جمع کرد که شاخص ترین فرد بعد از سید جمال، شیخ محمد عبده بود.
هدف عمده این حزب این بود که از نفوذ بیگانه جلوگیری کند و مصر را از دست عناصر ناشایست که در ارکان نظام نفوذ کرده بودند، نجات دهد و کشور را از سلطه یک نفر در آورده و مقید به قانون کند.
فعالیت حزب وطنی، منافع انگلیس را به خطر انداخت.
شیخ محمد عبده به عنوان شخصیت دوم این حزب فعالیتهای قلمی و بیانی زیادی انجام داد. وی در جلسههایی که برای برنامههای مفید این حزب در جامعه تشکیل میشد، هفده ماده مهم را تصویب کرد که باعث انقلابی در مصر شد.
پس از فعالیت یک ماهه این حزب، «لرد کرومر» مستشار مالی انگلیس در مصر، متوجه شد یکباره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شده و تجارت انگلستان 35% تنزل یافته است. در آماری که تقدیم کرومر شد، فعالیتهای 35ساله مبلغین مسیحی در مصر نسبت به عملیات یکماهه حزب وطنی مصر، یک به شانزده گزارش شده است.
کرومر که از این نتایج وحشت کرده بود در یکی از گزارشهای خود مینویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر میکنم که اگر یکسال دیگر حزب وطنی تحت رهبری سیدجمال الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند، نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد، بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یکباره در سراسر جهان به خطر افتد».
این اعترافها نشان میدهد که شیخ محمد عبده به درستی تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت، در نتیجه پادشاه مصر که از ادامه فعالیت این حزب نگران شده بود، از سید جمال خواست که دست از اقدامات خود بردارد و سید جمال موافقت نکرد و در نهایت در اثر فشار بریتانیا محکوم به اخراج از مصر شد.
برای کشور مصر دانشمندی چون محمد عبده کافی است.
در پی آن شیخ محمد عبده از مقام استادی در مدرسه دارالعلوم و مدرسه الالسن، برکنار شد و در اواسط رمضان سال 1296 محکوم شد به دهکده خود بازگردد، هنگامی که سید جمال از مصر بیرون میرفت، این جمله را بر زبان آورد «إنی ترکت الشیخ محمد عبده و کفاه لمصر عالماً»؛ «من شیخ محمد عبده را در مصر گذاشتم و برای کشور مصر دانشمندی چون او کافی است».
بعد از تبعید شیخ محمد عبده به دهکده خود، او به آنجا نرفت و در اطراف قاهره مخفی شد تا در فرصتی مناسب فعالیت علمی خود را پی گیرد، از آنجایی که نخست وزیر وقت به ادبیات علاقه وافری داشت، شیخ را برآن داشت تا با وی تماس بگیرد و با وساطت او، پادشاه با عفو محمد موافقت کرد.
بنابراین با این عفو، زمینه برای فعالیت علمی و دینی محمد عبده فراهم شد و در سال 1297 مسئولیت روزنامه «الوقایع المصریه» را پذیرفت و با کمک دوستانی چون سعد زغلول و ابراهیم هلباوی به نگارش روزنامه مشغول شد.
انتقاد از هر نهادی که در مسیر الهی قدم بر نمیداشت.
او در این مدت مقالات متعددی را نوشت و در کنار این مقالات از نحوه اداره حکومت نیز انتقاد میکرد و پیشنهادهای خود مبنی بر ساماندهی اوضاع کشور را از طریق تقویت مجلس آن کشور ارائه میداد. محمد عبده از عملکرد هر کس یا هر نهاد و وزارتخانهای که در مسیر الهی قدم برنمیداشت، انتقاد مینمود.
مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ضرورت وجود مجلس اعلای تصمیمگیر، باعث شد، مجلس اعلای مصر تأسیس شود و خود وی نیز به عضویت در آن نایل آید، پس از تأسیس مجلس ملی و کشمکشهایی که در این زمینه به وجود آمد، در اثر مخالفت انگلستان و فرانسه و همچنین مخالفت برخی از رهبران مصر با تشکیل چنین مجلسی، زمینه برای انقلاب عرابی پاشا یکی از افسران بلند پایه ارتش مصر و کسی که موافق مجلس ملی بود، فراهم گشت و محمد عبده نیز در این قیام نقش به سزایی داشته است، هر چند او به هیچ وجه با اصل قیام موافق نبود و بارها مخالفت خود را با تحرکات تشنجزا ابراز کرده بود.
پس از این که عرابی پاشا شکست خورد و تبعید شد، شیخ محمد عبده نیز برای همکاری با او سه ماه به زندان رفت و سپس از مصر اخراج و تبعید گشت. وی در زندان، وقایع و ماهیت قیام عرابی پاشا را به رشته تحریر درآورد و نظرات خود را در این باره نوشت.
محمد عبده در عروةالوثقی به انتشار مقالههای وحدت آفرین مبادرت ورزید.
محمد عبده در هنگام تبعید 33 سال داشت، ابتدا در بیروت سکنی گزید و با دعوت سید جمال که در پاریس بود، راهی فرانسه شد و با کمک یکدیگر فعالیتهای سیاسی خود را از سر گرفتند و به انتشار مجلهای به نام «العروه الوثقی» دست زدند که در طی انتشار مقالههای مبنی بر وحدت مسلمین با عناوینی چون «مسیحیت، اسلام و پیروان آندو»، «وحدت اسلامی» و «دعوت مردم ایران برای اتحاد با افغانها» لبه تیز خود را متوجه استعمار کهنه انگلیس کردند.
این فعالیتهای با استقبال زیادی مواجه شد و باعث گردید شعبههایی از آن روزنامه در کشورهای دیگر از جمله هند، مصر، و تونس تأسیس شود و به صورت مخفیانه پخش شود، سرانجام پس از 18 ماه به دلیل ممنوعیت چاپ و مشکلات دیگر در سال 1302 ق مجله تعطیل شد.
پس از تعطیلی مجله عروهالوثقی، سیدجمال برای ادامه مبارزه به ایران سفر کرد. شیخ محمد عبده نیز از استاد خود جدا شد و به بیروت بازگشت، زیرا از رفتن به مصر محروم بود. این آخرین دیدار دو مرد بزرگ الهی بود. شیخ محمد در بیروت بیشتر به کارهای اصلاحی از طریق نوشتن کتاب و مقالات بیدارگرانه میپرداخت و مقالات او در روزنامه «ثمرات الفنون» به چاپ میرسید.
محمد عبده شرحی بر نهجالبلاغه نوشت.
محمد عبده در بیروت با کتاب ارزشمند نهجالبلاغه آشنا شد و چنان شیفته آن گردید که تصمیم گرفت شرحی ادبی بر این کتاب بنگارد، او درباره آشناییاش با نهج البلاغه میگوید «بر حسب تقدیر و به طور تصادفی با کتاب نهجالبلاغه آشنا شدم و این تصادف در وقتی بود که دچار دگرگونی و تشویش خاطر و افسردگی شده و از کارهایم بازمانده بودم، هر گاه از مطالعه قسمتی صرفنظر میکردم و به قسمت دیگر کتاب میپرداختم، کاملاً موضوع جدید و مطلب تازهای را احساس میکردم».
شیخ محمد عبده با درک اینکه زبان عربی هر روز دچار تغییرات میشود و جوانان، نثر قدیم و بلیغ عرب را درک نمیکنند، به همین خاطر در شرحش بر نهج البلاغه تکیه زیادی بر بلاغت این کتاب نموده و از مطرح کردن مسائلی که باعث تنش میان شیعه و سنی میشود، پرهیز کرده است، او در مقدمه شرح نهجالبلاغه مینویسد: «در میان کسانی که به این لغت سخن میگویند کسی نیست، مگر آن که اعتراف دارد سخن امام علی بن ابیطالب علیهالسلام بلیغترین سخنان بعد از کلام خدای تعالی و گفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و مایه سخن از همه افزونتر و اسلوب گفتارش از همه والاتر و در فراهم آوردن معانی بزرگ، سخن او جامعترین گفتارهاست».
از مطرح کردن مسائلی که باعث تنش میان شیعه و سنی شود، پرهیز میکرد.
در مدتی که در بیروت بود، اصلاح برنامههای مدارس اسلامی، تأسیس «جمعیت مقاصد خیریه» را انجام داد و سر انجام در سال 1306 قمری با تغییر اوضاع سیاسی مصر، وارد این کشور شد، چرا که در آن زمان نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وی از لحاظ سیاسی اجازه نمیداد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخی از دوستان و شاگردان شیخ محمد مانند سعد زغلول و غازی مختار کوشیدند تا با واسطههای گوناگون از پادشاه مصر اجازه بازگشت شیخ را بگیرند.
پادشاه مصر نیز به شرطی که شیخ در مسائل سیاسی دخالت نکند، با بازگشت او موافقت کرد، شیخ محمد نیز به دلیل این که از روشهای سیاسی محض ناامید شده بود، با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت و تصمیم داشت از راه بالا بردن سطح آگاهی مردم، جامعه را اصلاح نماید.
وی پس از بازگشت اجازه تدریس در دارالعلوم را نداشت و شیخ به عنوان قاضی در محاکم مصر مشغول به کار شد، با مرگ توفیق پاشا در سال 1309، فرزندش عباس پاشا به مسند پادشاهی رسید، خط مشی سیاسی او بر خلاف پدرش بود، محمد عبده به وی پیشنهاد داد تا دوباره به الازهر برگردد تا بتواند دست به اصلاحاتی در این دانشگاه بزرگ بزند.
شیخ تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسی به حساب نمیآید و یک کار فرهنگی دینی است، پادشاه مصر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایی برای اداره و تنظیم برنامههای الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده نیز یکی از اعضای آن به شمار میرفت.
محمد عبده در این فرصت ابتدا به تنظیم برنامههای طلاب و کنترل وضع بهداشتی آنان پرداخت، سپس تصمیم گرفت در زمینه امور درسی به اصلاحاتی دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار دانشگاه بلند شد. وی تصمیم گرفته بود کتابهای سودمندی برای دانشجویان انتخاب کرده و از آنان امتحاناتی بگیرد.
در سال 1310 ق محمد عبده برای اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزی به نام «جمعیت خیریه اسلامی» مشارکت نمود و در سال 1313 ق به ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و در این سالها توانست به اقداماتی از جمله تغییر برخی متون درسی دست بزند.
وی در تاریخ 24 محرم 1317 مفتی اعظم مصر شد و توانست از این موقعیت استفاده کرده، دامنه اصلاحات خود را گسترش دهد، از همان تاریخ به بعد دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد و در 18 صفر همان سال عضو مجلس شورای قوانین شد. در سال 1318 ق جمعیتی به نام «جمعیه احیاء العلوم العربیه» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامی را بر عهده داشت.
شیخ عبده با تعصبهای فرقه ای میانه خوشی نداشت.
شیخ محمد عبده برای وحدت مسلمین تلاش بسیاری نمود، او توجه خاصی به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان داشت چرا که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند.
عبده آن نوع مسئولیتی را احساس میکرد که یک عالم دینی احساس میکند، از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفه حقوقی در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخگوی مسائل روز باشد، وی که مانند سیدجمال در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصبهای فرقهای میانه خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهج البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتی وقتی به خطبههایی رسید که علیه خلفای صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بیمانند علی علیهالسلام خودداری ننمود.
او اعتقاد داشت برای رویارویی با غرب باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود، تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد، در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزو آرزوهای شیخ محمد عبده بود، این موضوع با توجه به این که وی در دوران میانسالی، آن هنگام که در بیروت به سر میبرد و کانونی به نام «جمعیة التقریب بین الادیان والمذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است.
سرانجام پس از یک عمر تلاش علمی و سیاسی، شیخ محمد عبده در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادیالاولی 1323 در سن 56 سالگی به دیار ابدیت شتافت.
ج) اختلاف نظرهای محمد عبده با سید جمال الدین اسد آبادی
پس از سید جمال، دومین شخصیتی که نامش به عنوان مصلح در جهان تسنن، بالخصوص در جامعه عرب، برده می شود شیخ محمد عبده شاگرد و مرید سید جمال الدین اسد آبادی است. عبده روح خود و زندگی معنوی خود را مدیون سید جمال می دانست. عبده همان دردهایی که سید جمال تشخیص داده بود، احساس می کرد. چیزی که عبده را از سید جمال متمایز می سازد، توجه خاص عبده به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان اسلام است که مسلمانان در اثر رکود چند صد ساله آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند.
به عبارت دیگر: عبده پس از جدا شدن از سید جمال و بازگشت به مصر، آنچه اندیشه او را آزار می داد و در جستجوی راه حلی برای آن بود، مسئله اسلام و مقتضیات زمان بود. عبده در جستجوی راه حلی بود که از طرفی در اثر جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی، اسلام مانع پیشرفت و تکامل جامعه مصری تلقی نشود و همین جهت نیروهایی را از خود مسلمانان علیه اسلام بر نینگیزد (همان چیزی که در بسیاری از جامعه های اسلامی صورت گرفت) و از طرف دیگر به نام انطباق اسلام با علم، افراط کاری ها صورت نگیرد، اصول و مقررات اسلامی با ذوق ها و سلیقه های باب روز تطبیق داده نشود (همان کاری که آن هم در میان یک طبقه صورت گرفت) و به شکلی دیگر عملا اسلام از صحنه خارج نگردد.
عبده -بر خلاف سید جمال- آن نوع مسئولیتی را احساس می کرد که یک عالم دینی احساس می کند از این رو در پی کشف ضوابطی بود که جلو افراط و تفریط را بگیرد. از این رو عبده مسائلی را طرح کرده که سید جمال طرح نکرده است از قبیل فقه مقارن از مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفی حقوق در اجتهاد، ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخگوی مسائل روز باشد، تمایز قائل شدن میان عبادات و معاملات و به عبارت دیگر: تمایز قائل شدن میان آنچه به امور معنوی و اخروی مربوط است و آنچه به امور زندگی و دنیایی مربوط است و اینکه فقیه در قسم دوم حق نوعی اجتهاد دارد که در قسم اول ندارد و همچنین دید خاصی درباره اجماع و اینکه اعتبار اجماع همان اعتبار افکار عمومی است و همچنین اینکه اصل شورا در اسلام همان اصل دموکراسی است که غرب قرنها بعد طرح کرده است.
عبده با سید جمال در دو جهت دیگر نیز اختلاف نظر داشت: یکی اینکه سید انقلابی فکر میکرد و عبده طرفدار اصلاح تدریجی بود. دیگر اینکه سید مبارزه با استبداد و استعمار را در رأس برنامههای خود قرار داده بود و معتقد بود اول باید ریشه این ام الفساد را کند و دور انداخت، ولی عبده -لااقل در اواخر عمر و بعد از جدا شدن از سید در پاریس و بازگشت به مصر- معتقد بود که آموزش و تربیت دینی جامعه تقدم دارد بر آموزش و پرورش سیاسی آنها و بر هر حرکت سیاسی.
حمید عنایت در کتاب "سیری در اندیشه های سیاسی عرب" به عنوان نتایج کار سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده چنین مینویسد:
"نتایج کار سید با عبده از حیث تأثیری که این دو بر تاریخ بیداری مسلمانان داشتهاند، از یکدیگر بسیار متفاوت بوده است. سیدجمال بیشتر مرد پیکار و سخت کوشی بود و عبده مرد اندیشه و میانه روی. سیدجمال آزادی مسلمانان را تنها راه تحرک فکری آنان میدانست و عبده بیشتر پروای تربیت اخلاقی و دینی مسلمانان را داشت. سید جمال دامنه کوشش های خود را کم و بیش در سراسر جهان اسلامی گسترد و عبده بیشتر در اصلاح احوال مصر کوشید.
ولی شاید به دلیل همین تفاوتها باید بگوییم که حاصل کار سید جمال و حاصل کار عبده مکمل یکدیگر بوده است؛ مخصوصاً که هر دوی آنها بر ضرورت بازگشت مستقیم به منابع اصلی فکر دینی و توجیه عقلی احکام شریعت و هماهنگی آنها با مسائل عصر و پرهیز از پراکندگی و فرقه بازی و پافشاری بر سر احیای اجتهاد و کوشش برای شناخت روح و جوهر دین اسلام در ورای قواعد خشک و بینش قشری علمای چاکر حکومت، هم داستان بودند و همین خواستها و آرزوها بود که به نام اصول اساسی تجدد خواهی سنی پذیرفته شد.
منابع:
1. عبده، محمد، رسائل فیالفلسفه و العرفان ، رساله الواردات، سیدهادی خسروشاهی، القاهره، مکتبة الشروق الدولیه، چاپ اول، 1423 هـ صص، 50-49.
2.عماره محمد، التعلیقات علی شرح العقائد العضویه، القاهره، مکتبه شروق الدولیه، الطبعه 2002 م، ص 30.
3ـ مقدمه این جانب سیدهادی خسروشاهی بر التعلیقات صفحه 12، چاپ قاهره.
4- سیری در اندیشه های سیاسی عرب، حمید عنایت، انتشارات امیرکبیر.